از تاشکند تا واشنگتن – تلاش برای قانونی کردن شکنجه

شکنجه توسط آب جوش به دو صورت اعمال می شود. در حالت اول محکوم ابتدا لخت گردیده و به آرامی وارد ظرفی که محتوی آب جوشان است می گردد. در حالت دیگر ابتدا متهم را در ظرف آب سرد گذاشته و به تدریج آب داغ می شود تا به نقطه جوش برسد. این روش یکی از روشهای باستانی شکنجه در اروپا و آسیا بوده است. (منبع)

ازبکستان چه ربطی به ما دارد؟
شاید بپرسید اوضاع حقوق بشر در ازبکستان چه ارتباطی با ایران و جامعه ایرانی دارد؟
در پاسخ باید بگویم که اعتقاد دارم این موضوع به ایران و به خصوص اصلاح طلبان یا کسانی که به هر دلیل دغدغه بهبود شرایط ایران را دارند مربوط می شود آن هم به دو دلیل مهم:

1. موضوعاتی مانند حقوق بشر، صلح، محیط زیست یا خلع سلاح موضوعاتی جهانی بوده و فقط به کمک اجماع و همبستگی جهانی قابل حل می باشند.

2. با مشاهده رویکرد دوگانه ای که کشورهای قدرتمند و مدعی نشر دموکراسی و حقوق بشر (به رهبری آمریکا و متحدانش) با فجایع بشری در کشورهای مختلف دارند، می توانیم به درک بهتری از مناسبت های بین المللی دنیای امروز برسیم. داشتن درک بهتر از مناسبت های روز جهانی به توانایی تحلیلی ما در پیش بینی و حتی بهبود وضعیت ایران کمک می کند.

در اینجا اشاره ای گذرا دارم به وضعیت نگران کننده حقوق بشر در ازبکستان و همینطور سکوت نسبی قدرت های بزرگ در این زمینه و متاسفانه در برخی شرایط حمایت و همکاری این کشورها با حاکمیت جبار این کشور. همچنین به برخی وقایع و تلاش ها در آمریکا اشاره خواهم کرد که نه تنها به موضوع ذکر شده در ازبکستان بی ارتباط نیستند، بلکه حتی می توانند زمینه ساز از بین رفتن اعتبار قوانین بین المللی حقوق بشر باشند. تا جایی که امکان داشته منابع را از میان روزنامه های معتیر و سازمان های بین المللی انتخاب کرده ام و سعی بر این بوده که به مطالب سایت های تندرو ارجاعی داده نشود.

افشاگری سفیر انگلستان در ازبکستان
موضوع حقوق بشر و شکنجه های هولناک در ازبکستان موضوع جدیدی نیست و در سراسر دهه 1990 و سالهای اخیر ادامه داشته است. ازبکستان پس از استقلال از شوروی سابق در سال 1991 به عنوان کشوری که موقعیت استراتژیکی ویژه ای در منطقه آسیای مرکزی داشت مورد نوجه آمریکا قرار گرفت. به خصوص بعد از حملات تروریستی 11 سپتامبربه آمریکا روابط دو کشور گسترش یافت. به این ترتیب ازبکستان در جنگ آمریکا علیه افغانستان در زمره متحدین آمریکا قرار گرفت و اجازه استفاده از خاک خود را برای عملیات نظامی علیه افغانستان به آمریکا داد (پایگاه نظامی در Qarshi Hanabad).

همچنین در مقابل صدور مجوز استفاده از خاک خود، ازبکستان و آمریکا توافق نامه همکاری های بیشتر در زمینه های مختلف و به ویژه نظامی و امنیتی امضا کردند. این توافق نامه در سال 2002 توسط اسلام کریموف (رئیس جمهور ازبکستان) و جورج بوش در سفری که کریموف به آمریکا کرد امضا شد. جمع کمک های آمریکا در سال 2002 به ازبکستان به 500 مبلغ میلیون دلار رسید که 79 میلیون دلار از این مبلغ در اختیار پلیس و شبکه اطلاعاتی این کشور یا SNB که عامل اصلی اعمال شکنجه های گسترده است قرار گرفت. (منبع)

در آن روزها موضوع حقوق بشر و وضعیت اسف بار آزادی بیان ، حقوق مخالفین دولت و رفاه زندانیان مورد توجه اصلی آمریکا و متحد اصلیش انگلستان نبود و ازبکستان به عنوان متحد کلیدی استراتژیک آمریکا (و انگلستان) در جنگ علیه تروریسم تلقی می گرذید.

ماجرای اصلی نگرانی های بین المللی در مورد اوضاع رقت انگیز حقوق بشر در ازبکستان وفتی اوج گرفت که سفیر وقت انگلستان در ازبکستان، آقای کریگ مورای پس از مطلع شدن از موارد شکنجه و وجود روابطی میان سازمان اطلاعاتی ازبکستان و سازمان های اطلاعاتی آمریکا و انگلیس (CIA و MI6) شروع به افشاگری هایی نمود. او برای اولین بار فاش کرد که سازمانهای اطلاعاتی انگلیس و آمریکا مضنونین دستگیر شده بین الملی را برای بازجویی و شکنجه به ازبکستان ارسال کرده و از اطلاعات به دست آمده که فاقد ارزش حقوقی بودند استفاده تبلیغاتی کردند. به دنبال این افشاگری های بی پروا بود که وی در اکتبر سال 2004 از سوی دولت انگلستان از سمت خود بر کنار شد. آقای مورای معتقد است علت برکناریش انتقاداتی بوده است که وی بر علیه دولت آقای کریموف، ارتباط سازمان اطلاعاتی ازبکستان با سازمان های اطلاعاتی آمریکا و انگلیس و موارد جدی نقض حقوق بشر و استفاده گسترده از شکنجه در راستای مبارزه علیه تروریسم کرده بود.

آقای مورای در زمینه روابط سازمان های اطلاعاتی انگلستان و آمریکا با ازبکستان و همچنین ارسال مضنونین توسط این کشورها به ازبکستان، جایی که بدون نظارت برای کسب اعترافات و اطلاعات مورد نیاز شکنجه می شدند کتاب قتل در سمرقند را تالبف کرده است. با وجودیکه دولت انگلستان آقای مورای را از منتشر کردن برخی از اسناد مرتبط با این کتاب در سایت شخص اش منع کرده است، این اسناد به صورت گسترده ای در اینترنت و بخصوص وبلاگ ها پخش شده اند. به عنوان نمونه سایت های جالب LFCM ، BlairWatch و Nether World را ببینید. همچنین می توانید یکی از نامه های آقای مورای را که در زمان سفارتش در ازبکستان به دولت انگلیس نوشته است اینجا ببنید.

به گزارش سازمان دیده بان حقوق بشر، دولت ازبکستان تحت عنوان مبارزه با تروریسم هزاران نفر از اعضای گروه های مختلف اسلامی را دستگیر، زندانی و حتی شکنجه کرده است. بسیاری از این افراد بدون محاکمه قانونی در زندان بوده و عده قابل توجهی نیز به حبس های طولانی مدت بین 5 تا 20 سال محکوم گشته اند. نمونه های گزارش شده شکنجه در ازبکستان عبارتند از تجاوز و آزار و اذیت جنسی، شوک های الکتریکی، سوزاندن محکومان توسط سیگار و روزنامه، خفه کردن توسط کیسه نایلونی، ضرب و شتم با میله فلزی و حتی انداختن محکومین در آب جوش. برای اطلاعات بیشتر گزارش دیده بان حقوق بشر را در مورد شکنجه به وسلیه جوشاندن در آب را ببینید.

ارتباط شکنجه های ازبکستان با سازمان اطلاعاتی آمریکا و انگلیس و جنگ علیه تروریسم
شواهد قابل توجهی در دست است که نشان می دهد دولت آمریکا با وجود اطلاع از وضعیت هولناک حقوق بشر و استفاده گسترده از شکنجه در ازبکستان، بسیاری از متهمان مشکوک به همکاری با شبکه های تروریستی را برای بازجویی به این کشور (و برخی کشورهای دیگر از جمله مصر، اردن، سوریه، مراکش، عربستان صعودی، پاکستان) ارسال کرده است. ارسال متهمان به این کشورها که کارنامه منفی ای در استفاده از شکنجه دارند احتمالا به علت محدود بودن امکان بازجویی خشونت بار در آمریکا و کشورهای غربی صورت گرفته است. به گزارش سانفرانسیسکو کرانیکل تعداد 100 الی 150 نفر از متهمین توسط آمریکا به کشورهای ذکر شده و به خصوص ازبکستان ارسال گردیده اند. (آمار مربوط بهار 2005 است). مضنونین مربوطه جهت بازجویی به کشورهایی فرستاده می شدند که نظارت و کنترل چندانی بر وضعیت زندانیان آنها وجود ندارد (منبع). کریسفوفر بروچلی، روزنامه نگار در سایت کانترپانچ به کنایه می نویسد: ارسال متهمین به کشورهایی به غیر از آمریکا احتمالا به این دلیل است که ما در آمریکا زندانهای خوبی نداریم! (به این معنی که قوانین آمریکا دست و پای ما را برای اعمال شکنجه و محکومیت بدون محاکمه بسته است – توضیح از من است). آقای حکیمجان نوردینوف که پسرش یکی از قربانیان شکنجه در ازبکستان بوده است اعتقاد دارد کمک های آمریکا باعث ثروتمندتر و قدرتمندتر شدن اسلام کریموف شده است. (اینجا)
برای دیدن چند عکس از یکی از قربانیان شکنجه در ازبکستان اینجا را ببینید (هشدار: عکس ها به شدت ناراحت کننده هستند).
همچنین برای دیدن مجموعه جالبی از اسناد و مدارکی که نشان دهنده همکاری سازمان های اطلاعاتی انگلستان و آمریکا با سازمان اطلاعاتی ازبکستان است اینجا را ببینید.

تعریف جدید شکنجه توسط رئیس اداره سیاست گذاری های حقوقی سازمان قضایی آمریکا
اما بد نیست در اینجا اشاره ای کنم به یادداشت مشهوری که توسط آقای جی بای بی، رئیس اداره سیاست گذاری های حقوقی سازمان قضایی دولت آمریکا در تابستان 2002 نوشته شده و به یادداشت بای بی یا یادداشت شکنجه مشهور است. این یادداشت درپاسخ به درخواست سازمان اطلاعاتی آمریکا از کاخ سفید جهت کسب اجازه برای بازجویی شدیدتر از مضنونین دستگیر شده رده بالای القاعده نوشته شده و تعریف کاملا جدیدی از شکنجه ارائه می دهد:

[برای اینکه بتوانیم عملی را شکنجه خطاب کنیم ] درد ناشی از آن باید از لحاظ شدت به اندازه درد ناشی از جراحت جدی مانند نقص عضو، از کار افتادن فعالبت های حیاتی بدن و یا حتی مرگ باشد. [و برای اینکه بتوانیم دردهای روانی را شکنجه خطاب کنیم درد و رنج مربوطه می بایست ] منجر به ایجاد آسیب های روانی جدی و به صورت کاملا ماندگار یعنی چندین ماه یا حتی سال شود. در غیر این صورت این احساس ناخوشنایند کمتر از درد بسیار شدید نمی تواند شکنجه تلقی شود. این موضوع ممکن است صرفا عملی غیر انسانی یا تحقیر کننده تلقی شود. (متن کامل نوشته آقای جی بای بی را اینجا ببینید.)

کنواسیون ژنو از رده خارج است!
اظهارات آقای جی بای بی را آقای آلبرتو گونزالس (مشاور کاخ سفید در سالهای 2001 تا 2005) تکمیل نموده و معتبرترین توافق نامه بین المللی را که تا به امروز توسط تقریبا همه کشورهای جهان پذیرفته شده است یعنی «توافق نامه ژنو» را از رده خارج و از مد افتاده نامید. جالب است بدانید که آقای گونزالس در سال 2005 از سوی جورج بوش به مقام دادستان عمومی آمریکا (مدعی العموم) منصوب گردید ولی به علت فشارهای مختلف در سال 2006 از این مقام عزل گردید.

معاهده نامه سازمان ملل در مخالفت با شکنجه آنرا این گونه تعریف می کند:

هرگونه عملی که به موجب آن درد یا رنج شدید جسمانی یا روانی به صورت عمدی بر فردی وارد شود و قصد آن

  • دریافت اطلاعات یا اقرار در مورد وی و یا شخص سوم،
  • مجازات برای عملی که وی یا شخص سوم انجام داده است یا مضنون با انجام دادن آن است
  • تهدید او یا شخص سوم
  • متقاعد کردن او یا شخص سوم
  • یا هر دلیل مبتنی بر تبعیض به هر شکل و هر گونه

باشد، و چنین درد یا رنجی توسط یا با موافقت یا آگاهی مقام عمومی یا هر کسی که دارای اختیارات رسمی است اعمال شده باشد.

بر اساس مجموعه قوانین تصویب شده تحت عنوان توافق نامه های ژنو شکنجه ممنوع می باشد. و به صورت خاص در درگیری های داخلی، مجروحان جنگی، شهروندان و غیرنظامیان در مناطق اشغال شده نظامی، شهروندان و غیرنظامیان در برخوردها و درگیری های بین المللی، و شهروندان و غیرنظامیان در درگیری های داخلی استفاده از شکنجه ممنوع می باشد.

همچنین مطابق قانون جنایت های جنگی که در سال 1996 پس از تصویت کنگره و امضای کلینتون به صورت قانون در آمریکا در آمده است هر گونه جنایت جنگی در صورت اثبات می تواند مجازات هایی در حد حبس ابد و حتی اعدام (در صورتی که فعل مجرمانه منجر به مرگ یک یا چند نفر از قربانیان شده باشد) به دنبال داشته باشد. بسیاری از گروه ها و فعالان در آمریکا دولت جورج بوش را متهم می کنند که با تلاش برای بازتعریف مفهوم شکنجه و جنایات جنگی، به دنبال گریز از محکوم شدن به جرم زیر پا گذاشتن قوانین بین المللی و آمریکا در زمینه جنایت جنگی است. (برای نمونه اینجا را ببینید).

جمع بندی
پس از افشاگری های ذکر شده و جنجالی شدن موضوع جنایت های حکومت ازبکستان و روابط آن با غرب، حمایت های بی شاعبه آمریکا و بعضی از کشورهای غربی از ازبکستان رو به کاهش گذاشت. این موضوع همچنین به سقوط طالبان و حضور مستقیم آمریکا در افغانستان که نیازهای لوجستیکی به خاک ازبکستان را کمتر می کرد بی ارتباط نبود. با این وجود این کشور به هیچ عنوان توسط قدرت های غربی تحت فشار جدی جهت اصلاح یا بهبود وضعیت حقوق بشر نبوده است و به ویژه کمک های مالی آمریکا به دولت این کشور و به خصوص بخش های نظامی و امنیتی این کشور اگر چه کاهش ولی ادامه دارد.

موضوع افشای ارسال مضنونین تروریست (قبل از محاکمه) توسط سازمان های اطلاعاتی آمریکا و متحدانش به کشورهایی که در آنها وجود شکنجه محرز می باشد، اعتراف جورج بوش به وجود زندان های سری و بسیاری از موضوعات دیگرباعث مطرح شدن بحث های جدی در زمینه شکسته شدن قوانین بین المللی و قوانین آمریکا در زمینه حقوق بشر و امنیت جهانی گردید. در این راستا تلاش های بسیاری صورت گرفته است تا با ایجاد تفسیرهای جدید از موضوعاتی مانند شکنجه، سیستم دولتی آمریکا را از گزند اتهاماتی که می توانند مقاماتی حتی در سطح رئیس جمهور یک کشور را به جرم جنایت علیه بشریت به دادگاه بکشانند رهایی بخشد.

این خطر که کشورهای قدرتمند مانند آمریکا به صورت یک جانبه با ارائه تعریف های جدید و یک جانبه قوانین بین المللی و دستاوردهای تاریخی بشریت را که به دست آوردن آنها به بهای گزافی تمام شده است را عملا بی اعتبار کنند، بسیار جدی می باشد.

این نوشته را به صورت PDF داشته باشید.

نژادپرستی پنهان در ایران! مراقب باشیم

فکر نمی کنم هیچ انسان صلح دوست و شریفی پیدا شود که در نفی تفکر و کنش نژادپرستانه تردیدی از خود نشان دهد. موضوعاتی مانند نژادپرستی و خطرات هولناک آن برای جامعه بشری کاملا شناخته شده هستند و مسبب جنایت‌های هولناکی در طول تاریخ بشریت بوده‌اند. در جامعه‌ی ایرانی و بسیاری از جوامع شرقی دیگر، نژادپرستی به آن گونه‌ای که در غرب شاهد هستیم (بودیم) وجود ندارد. دست کم در جوامعی مانند ایران، کمتر شاهد نژادپرستی سیستماتیک که مورد تایید فرهنگ و قدرت رسمی باشد بوده‌ایم، و اگر هم نمونه‌هایی وجود داشته (مانند تراژدی ارامنه در ترکیه عثمانی) در این گفتار به آن نمی‌پردازم.

در اینجا فقط اشاره ای گذرا می‌کنم به پدیده‌ی نژادپرستی پنهان یا غیرمستقیم که درجوامعی مانند ایران بیشتر به چشم می‌خورد و در واقع خطر اصلی نژادپرستی در ایران است. نژادپرستی پنهان، به آن‌گونه تفکر یا رفتار نژادپرستانه می‌گوییم که شخص (فاعل) بدون اینکه خود بداند مرتکب فکر یا کنش نژادپرستانه می‌شود علی رغم اینکه حتی ممکن است مخالف نژادپرستی باشد.

توجه داشته باشید این نوشته در حد یک تلنگر کوچک و یادآوری دوستانه است و به نوعی از تجربه شخصی من فراتر نمی‌رود . واقعیت این است که اینترنت تقریبا تنها منبع در دسترس من به آمار و اطلاعات است و با کمی جستجو در آن متوجه فقر اطلاعاتی گسترده در مورد موضوع نزادپرستی پنهان در ایران شدم. احتمالا درتحقیقات تحصیلات تکمیلی و یا دنیای کتاب‌ها مطالب بیشتری در این زمینه وجود داشته باشد، و خوشحال می شوم در صورتی که کسی از دوستان مرجع خوبی را می شناسد معرفی کند. در دانشنامه ویکی‌پیدیای انگلیسی هم هیچ مطلبی در مورد نژادپرستی غیرمستقیم یا پنهان وجود ندارد (اینجا را نگاه کنید) و در منابع اینترنتی فارسی اوضاع تقریبا ناامید کننده است.

اغلب ما خود را نژادپرست نمی‌دانیم. این کلمه اصولا در فرهنگ ما (و اغلب فرهنگ های دیگر) به شدت نکوهیده و منفی است. اما باید توجه داشت که موضوع اصلی عنوان‌ها یا واژه‌ها نیستند بلکه باید دید واقعیت اندیشه و عمل ما چگونه است. نژادپرستی پنهان بی‌آنکه بخواهیم یا بدانیم روی موضع‌گیری‌ها و تحلیل‌هایمان درباره‌ی محیط پیرامون تاثیر می‌گذارد و در سطح اجتماعی نیز می‌تواند پناسیل ایجاد نتایج فاجعه‌آمیز را داشته باشد.

من به عنوان یک ایرانی، اگر چه به ندرت صورت‌های مستقیم نژادپرستی را در جامعه‌ی ایرانی مشاهده کرده‌ام، اما به کرات و تقریبا به صورت بسیار گسترده‌ای شاهد انواع نژادپرستی‌های پنهان یاغیرمستقیم بوده‌ام. متاسفانه باید این حقیقت را پذیرفت که اختلافات زبانی – فرهنگی – مذهبی – قومی از سوی برخی از ما ایرانیان به عنوان پدیده‌هایی طبیعی و انسانی تلقی نمی‌شود و بعضا با تحقیر، دوری‌جویی یا بی‌اعتنایی همراه است.

و اما چند مثال از تجربه های شخصی خودم در مورد برخی نمودهای نژادپرستی پنهان در ایران. تکرار می‌کنم اینها فقط نمونه‌‌ی تجربه‌های شخصی من هستند، ولی روزمره بودن یا دم‌دست بودن این نوع تجربه‌ها نشان دهنده بی‌اعتبار بودن آنها نیست. مسلما برای بررسی دامنه‌ی گسترش و ابعاد این موضوع یک کار گسترده‌ی دانشگاهی لازم است.

1. گروه‌های غیرمسلمان در ایران: یادم هست از روزهای دانشجویی‌ام که نزدیک دانشکده‌ی فنی دانشگاه تهران در امیرآباد شمالی، یک ساندویج فروشی ارمنی بود (هنوز هم هست) به اسم مارتین. خیلی از دانشجوها و دوستان روزهایی که از غذای سلف سرویس دانشگاه خوششان نمی‌آمد از مارتین غذا می‌گرفتند. پس از مدتی متوجه شدم بعضی از دوستان دانشجو از خوردن غذاهای مارتین پرهیز می‌کنند و بعد که بیشتر بررسی کردم علت آن را در مسائل مذهبی یافتم. این دوستان اعتقاد داشتند که نباید غذایی را که دست نامسلمان به آن خورده تناول کرد. (فکر می کنم همه می‌دانند من در مورد چه چیز صحبت می‌کنم). نمونه‌ی این جور وسواس‌های مذهبی را در میان نسل‌های گذشته زیاد دیده بودیم، ولی دیدن آن در میان طبقه‌ی دانشجوی معاصر تعجب‌برانگیز است.

حتی اختلافات و تعصبات میان اقلیت‌های مذهبی مسلمان هم قابل توجه است. یکی از دوستان صمیمی من که مسلمان شیعه است برای اینکه بتواند با دختری که دوست داشت ازدواج کند حدود شش سال با خانواده و بستگان دور و نزدیکش مبارزه کرد، چرا که دختر از یک خانواده مسلمان سنی بود. این موضوع در شهر تهران و در یک خانواده‌ی تحصیل کرده اتفاق افتاد. نمونه‌های حادتر این نوع تعصبات در نقاط کمتر توسعه یافته‌ی ایران نیز به چشم می‌خورد.

2. اختلافات زبانی – قومی در مناطقی که زیستگاه چند فرهنگ مختلف است: در منطقه‌ی خوزستان مردمانی از فرهنگ های عرب – بختیاری و قشقایی در کنار یکدیگر زندگی می کنند. تفاوت‌های زبانی و فرهنگی مسلما طبیعی است و کسی در آن شکی ندارد. اما برخورد تبعیض‌آمیز و تحقیرآمیزی که از سوی اعضای یک گروه زبانی نسبت به گروه دیگر می‌شود پدیده‌ای است که به نظر من از مصادیق نژادپرستی پنهان در خوزستان به شمار می‌رود. برخی از فارس‌زبانان خوزستانی عملا نسبت به عرب‌های خوزستان موضع‌گیری نژادپرستانه دارند. یک بار با یکی از همین دوستان در مورد مسائل عراق صحبت می‌کردم و بحث به بمب‌گذاری ها و ناآرامی‌های شدید عراق رسید. پاسخی که شنیدم حیرت‌انگیز بود. وی گفت عراقی‌ها هم عرب هستند و من عرب‌ها را خوب می‌شناسم، آنها اصولا حرف حساب سرشان نمی‌شود و …

نمونه‌ی این گونه طرز تفکرها در سایر منطقه‌هایی که گروهایی با فرهنگ یا زبان مختلف در کنار هم زندگی می‌کنند نیز وجود دارد. نمونه‌ی فارس-عرب در خوزستان شاید یکی از بارزترین آنها باشد.

3. گروه های مهاجر که از نظر فرهنگی و زبانی متفاوت هستند: در تهران و بسیاری از شهرهای بزرگ فارس‌زبان، نگاهِ به اعتقاد من تحقیرآمیزی نسبت به ایرانیانی که از سایر مناطق مهاجرت کرده‌اند وجود دارد. به عنوان نمونه ایرانیان آذری از قدیمی‌ترین اقوام ساکن در ایران زمین هستند، ولی به صورت تاریخی تمرکز جمعیتی آنها در نقاط مرکزی ایران کمتر بوده است. تحولات صده‌ی گذشته همراه با مرکزیت تهران به عنوان قطب سیاسی – اقتصادی کشور جمعیت قابل توجهی از مردمان آذری تبار را به تهران کشانید (همینطور ایرانیان کرد، بختیاری و اقوام دیگر از مناطق دیگر ایران) که به هر حال به نوعی مهاجران به تهران تلقی می‌شدند. متاسفانه برخورد ساکنین فارس‌زبان این مناطق با گروه‌هایی که به تازگی مهاجرت کرده بودند همیشه دوستانه نبوده است. به عنوان یک مثال توجه کنید به این واقعیت اجتماعی که تعداد لطیفه یا جوک‌هایی که در آن هوش و فرهنگ آذری مورد تحقیر واقع می‌شود شاید بزرگترین سهم را در میان فرهنگ طنز عامه‌ی ایرانی (به نوعی ایران مرکزی، یا ایران مهاجر پذیر) داشته باشد.

اگر برخورد با هموطنان ایرانی که فرضا از شهری به شهر دیگر مهاجرت کرده‌اند همراه با برخوردهای تبعیض آمیز بوده است، می‌توانید تصور کنید که برخورد با مهاجران غیرایرانی بهتر نخواهد بود. من شخصا شاهد برخوردهای تبعیض‌آمیز و تحقیرکننده نسبت به مهاجرین افغانی در ایران بوده‌ام، که خواه‌ناخواه باید بپذیریم نمونه‌ای از نژادپرستی پنهان (و حتی در مواردی کاملا صریح و آشکار) است.

4. سنت ها و رسوبات فرهنگی: برخی از ریشه‌های نژادپرستی پنهان را باید در لابه‌لای سنت‌ها و میراث گذشتگانمان جستجو کنیم. به عنوان مثال با وجودی‌که به صورت تاریخی و جغرافیایی در منطقه‌ی ایران زمین سیاه‌پوست نداریم، در فرهنگ ما آدمهای با پوست سفید دارای مزیت هستند و این موضوع بعضا در بحث‌های مربوط به انتخاب همسر خودش را نشان می‌دهد. بسیاری از خانواده‌ها هنوز اشخاص با پوست روشن را در برابر اشخاصی که پوست سبزه یا تیره‌تر دارند دارای مزیت ویژه می‌دانند.

اگر به این موضوع اعتقاد داریم که نژادپرستی پدیده‌ای خطرناک و نکوهیده است، باید مراقب انتشار و گسترش آن حتی در زوایای پنهان فرهنگی و شکل‌های غیرمستقیم آن نیز باشیم. به اعتقاد من صورت‌های پنهان و غیر مستقیم نژادپرستی هم به همان اندازه‌ی اشکال بارز و مستقیم آن خطرناک هستند. خطر نژادپرستی پنهان این است که مانند یک بیماری پنهان در درون جامعه رشد می‌کند و به تدریج فضای صلح و همبستگی اجتماعی را به سوی تنش و بحران‌های درازمدت اجتماعی سوق می‌دهد. فراموش نکنیم در صورت بروز بحران‌های اجتماعی -که در تاریخ ایران نیز کم نبوده و احتمالا نخواهند بود- وجود زمینه‌های نژادپرستی و نفرت‌های انباشته‌ شده‌ی دیرینه، می‌تواند زمینه‌ساز خشونت‌های هولناک بین فرقه‌ای یا قومی در ایران گردد.

کاری که اکبر گنجی به ضرر جامعه ایران انجام داد

دوران نه چندان دوری که روزنامه های پرخواننده و با انرژی جامعه، صبح امروز، نشاط و سایر روزنامه های به اصلاح زنجیره ای اصلاح طلبان منتشر می شد را حتما به خاطر دارید. روزهایی که شاید پرخواننده ترین و جذاب ترین آثار ژورنالیستی دوران اخیر را در ستون های مربوط به کسانی مانند عباس عبدی، ابراهیم نبوی و از همه شاخص تر اکبر گنجی می دیدیم.

بارها و بارها و در همان دوران می شنیدم که اطرافیان که اغلب از طیف دانشجو یا طبقات تحصیل کرده کشور بودد افکار و انتقادات آتشین گنجی را تحسین می کردند و به همان نسبت از روش و منش ملایم و مداراجویانه خاتمی انتقاد می کردند و وی را مورد شدیدترین انتقادها قرار می دادند. تا جایی که گاه خاتمی متهم به کم کاری، بی خاصیتی، ترسو بودن، آلت دست بودن و حتی مهره شطرنج بودن در بازی از پیش طراحی شده سیاست ایران می شد.

آن روزها گذشت. هم اکنون نه خاتمی رئیس جمهور ماست و نه روزنامه جامعه ای هست و نه اکبر گنجی در محیط روزنامه نگاری ایران قلم می زند. جنبش اصلاح طلبی ایران با همه خوبی ها یا بدی های که داشت از سوی مردم رانده و از سوی حاکمیت مطرود شد. بنیادگرایی جان دوباره ای گرفت و حضور شبه نظامی و امنیتی اش در سراسر زاویه های سیاسی – اجتماعی کشور سایه انداخت. قوای مجریه ، مقننه و قضاییه به حداکثر یک دستی و وفاق در دوران پس از انقلاب رسیدند و تاریک خانه ای که برای مدت کوتاهی به آن نور پاشیده شده بود، بار دیگر در تاریکی محض فرو رفت.

پرسش اساسی این است که آیا نقش رهبران فکری اصلاحات و به ویژه قهرمانانی مانند اکبر گنجی در این میانه مثبت بود؟ منظورم از مثبت بودن، نه ایجاد لذت آنی در مخاطبان و تحریک حس مبارزه جویی و آزاد اندیشی خوانندگان، بلکه تاثیر ماندگار و دراز مدت بر ذهن و روان مخاطبان از طریق بالابردن توانایی تجزیه و تحلیل و گسترش فرهنگ تحمل و مدارا است. آیا نوع انتقاد گنجی که مبتنی بر افشاگری های بی پروا و تندروانه و حمله مستقیم به ارباب قدرت بود، به ایجاد تحولات پایدار در ایران کمک کرد؟

برای ما امروز ساده است که حرکات و جمله های رئیس جمهور فعلی ایران را نقد کنیم و یا هم صدا با رسانه های غربی به او کنایه و پوزخند بزنیم. اما آیا فراموش کرده ایم که عملا خود ما بودیم که از یک سو با تندروی های مقطعی و کوتاه مدت و انتظارات بیش از حد (که امثال اکبر گنجی البته در شکل گیری آن نقش مهم داشتند) که فراتر از ظرفیت زمانی و مکانی جامعه ایران بود و از سوی دیگر با دلسرد شدن زودهنگام و کناره گیری و انفعال کاری کردیم که ردایی که روزی بر تن خاتمی کوچک بود، اکنون بر تن آقای احمدی نژاد گشاد باشد؟

فراموش نکنیم نقد و اصلاح و انقلاب و تغییر و توسعه در قالب ظرفیت ها و پتانسیل های اجتماعی و سیاسی یک جامعه رخ می دهد و هیجانات مقطعی منجر به تحولات ماندگار نمی شوند. اصلاحات وقتی ارزش دارد که پایدار باشد. واقع گرایی و تحمل و انتقاد مستمر ولی هوشمندانه و در چارچوب محدودیت های سیاسی – اجتماعی آسان نیست.

با همه احترامی که برای همه دل سوختگان و رنج کشیدگان این مرز و بوم و به ویژه کسانی مانند اکبر گنجی که از سلامتی و امنتیت شخصی خود برای اهداف نیک خود مایه گذاشتند قایل هستم ولی این طور فکر می کنم که ثمره رفتاری فعالانی مانند اکبر گنجی، نوشته هایشان و یا محکومیت و زندانی که تحمل کردند (می کنند) به سود ملت ایران تمام نمی شود. بلکه اضافه می شود بر بسیاری عوامل دیگر که مانند هیزم هستند بر آتشی که افروخته شده است تا نهال اصلاح طلبی واقعی و پایدار را در ایران بسوزاند.

PDF

پیشنهادهایی برای دموکراسی بهتر در بالاترین

وب سایت بالاترین شاید موفق ترین وب سایت جدید در وبستان فارسی باشد. اینجا قصد ندارم در مورد مشخصات بالاترین توضیح دهم، چون فکر می کنم بیشتر مخاطبان ایران با خصوصیات جالب آن آشنا هستند و اگر هم شما با آن آشنا نیستید بهتر است خودتان از طریق تجربه کردن آن را بشناسید.

پروژه جدید بالاویکی که در واقع یک wiki مربوط به ساختار و بهبود سازی بالاترین است به تازگی راه اندازی شده است. به نظر من بهترین روش برای بهبود بالاترین در دراز مدت، مشارکت روز افزون کاربران در بالاویکی و تبادل افکار در آن می باشد.

ایجاد قسمت brain storming در بالاویکی
(متاسفم معادل مناسب اصلاح brain storming را در فارسی نمی دانم، شما فرض کنید همان طوفان ذهنی!)

کار کردن با بالاویکی مقداری زمان بر است و برای دسته بزرگی از کاربرانی که ایده هایی دارند ویرایش مستقیم بالاویکی چندان عملی نیست. کاربری که می خواهد دست به ویرایش بالاویکی بزند، ابتدا باید مطالعه گسترده ای در خود بالاویکی داشته باشد و مطمئن شود ایده و یا تغییری که می خواهد در بالاویکی ثبت کند مناسب است. یعنی تکراری نیست، در جای مناسب اعمال می شود و با قوانین ویرایش در بالاویکی سازگاری دارد.

من فکر می کنم با درست کردن یک قسمت دم دست که کاربر بتواند به سادگی در همان صفحه اول ورود به بالاویکی آن را ببیند و ویرایش کند مشکل بسیاری از کاربران که دوست دارند در بهبود بالاترین و بالاویکی نقش بازی کنند و ایده هایی هم دارند ولی فرصت و زمان محدودی برای ریز شدن در نوشته های روز به روز فزاینده بالاویکی ندارند، حل خواهد شد. این صفحه در واقع مانند یک اتاق تبادل آزاد افکار یا طوفان ذهنی با به اصطلاح انگلیسی brain storming خواهد بود. مشابه آن را در پروژه های کدباز (open source) زیاد می شود دید. مثلا نمونه یکی از این نوع brain storming ها در پروژه فایرفاکس اینجا ببینید. این قسمت بخشی از wiki.mozilla.org است و محلی است برای گردآوری ایده های گوناگون برای بهبود فایر فاکس. توجه داشته باشید که اینجا هدف ارائه مجموعه رنگارنگی از ایده ها و ایجاد یک محیط غیر خطی برای فکر کردن است. حتی ایده های به ظاهر بی ربط را هم نباید نادیده گرفت یا حذف کرد، چون ممکن است باعث ایجاد یک سینرژی فکری در میان خوانندگان دیگر شوند. ایده ها خیلی منظم و ساده زیر هم نوشته می شوند (مانند اینجا).

معیار های جدید رده بندی در کنار سیستم فعلی رده بندی که بر اساس محبوبیت عمومی است
سیستم فعلی بالاترین، بدون شک هیجان انگیز و جالب است و مخصوصا خواندن لینک های داغ جذابیت خاصی دارد. اما بهتر است بالاترین مانند بسیاری از سایت های عمومی دیگر از زاویه های مختلف به موضوع رده بندی لینک ها نگاه کند. تردیدی نیست لینک هایی که از مقبولیت عمومی برخوردار هستند، در نوع خود جالب توجه هستند. آنها را می توان همانطور که الان هست در قسمت لینک های داغ نمایش داد. اما انواع دیگری از رده بندی را هم می توان به مخاطبین ارائه کرد. مثلا لینک هایی که بیشترین رای منفی را گرفته اند، لینک هایی که بیشترین توضیحات را داشته اند، لینک هایی که توسط کاربران داخل ایران بیشترین امتیاز را آورده اند، لینک هایی که توسط کاربران خارج از ایران بیشترین امتیاز را آورده اند و موارد متنوع دیگر. اعمال کردن کلیه این خصوصیت ها با به وجود آوردن یک صفحه جستجوی پیشرفته می تواند عملی باشد و البته چند نمونه جالب هم می تواند به صورت دائمی در صفحه هایی مانند «لینک های داغ داخلی» به کاربران ارائه شود.

دموکراسی چند لایه – هیات تحریره – صفحه منتخب روز
تصور کنید معلم یک مدرسه برای انتخاب برنامه درسی کلاس به رای گیری متوسل شود. در این صورت مطمئن باشید که وقت کلاس به جای اینکه صرف حل مسائل فیزیک و ریاضی شود به بازی فوتبال در حیاط مدرسه خواهد گذشت. البته این فقط یک مثال است ولی باید همیشه در نظر داشت که دموکراسی بدون عامل کنترل می تواند به بیراهه برود. این عامل کنترل البته می بایست بسیار حساب شده طراحی شود که به روح دموکراتیک سایت بالاترین لطمه ای وارد نکند. مثلا اولین چیزی که می توان رعایت کرد این است که همیشه صفحه لینک های محبوب یا عامه پسند در دسترس دید همگان قرار داشته باشد. یعنی حتی اگر سیستم های رای گیری چند لایه و یا هیات تحریره هم به سایت بالاترین اضافه شد، کماکان رده بندی بر اساس محبوبیت در دستور کار بالاترین و اساس نامه آن باقی بماند.

و اما برای ایجاد عامل کنترلی برخی از دوستان ایجاد سیستم رای گیری دولایه را پیشنهاد کرده اند. مثلا گروهی به عنوان نماینده انتخاب شوند (به صورت دوره ای) که آنها بتوانند رای بدهد. یعنی فرضا نوعی هیات ناظر یا تحریریه به وجود بیاید که از رای دادن مستقیم به پست ها جلوگیری شود و به این ترتیب از اینکه لینک های کم ارزش ولی دارای موضوعات عامه پسند امتیازهای بالا بیاورند و لینک های جدی و مهم ولی کمتر جذاب در این میانه گم شوند جلوگیری شود.

من فکر می کنم به وجود آوردن هیات ناظر ایده مناسبی است. ولی با اینکه فقط ناظران بتوانند به پست ها رای بدهند کاملا مخالف هستم. به نظر من بهترین روش این است که :

1) سیستم رده بندی و امتیاز دهی بر اساس رای کلیه کاربران کماکان و برای همیشه باقی بماند. بهبود در فرمول امتیاز دهی و غیره الیته همیشه امکان پذیر خواهد بود.

2) نوع جدیدی از کاربران به عنوان «بالافر» یا «بالانویس» تعریف شود. این کاربران کسانی هستند که تشکیل گروه ناظر یا تحریریه بالاترین را می دهند و عده آنها به تدریج زیاد خواهد شد و از نظر تعداد هم محدودیتی ندارند. این عده کسانی هستد که نظر تخصصی دارند و می توانند رای های به اصطلاح تخصصی به پست ها بدهند. فرق بالافرها با بالایارها این است که بالایارها تعداد محدودتری دارند و بیشتر به دنبال موضوعاتی مانند تقلب و تخلفات و موارد خواهند بود. اما گروه بالافر ها کسانی هستند که «رای های نوع دوم» را می دهند. یعنی هر پست یک مجموعه امتیاز و رای دارد بر اساس نظر عمومی کاربران و یک امتیاز و رای دارد بر اساس نظر تخصصی تر بالافرها. در ضمن در صفحه جدیدی تحت عنوان «لینک های داغ منتخب» پست هایی که از نظر بالافرها جالب تر بوده اند ارائه خواهد شد. حضور پست های با کیفیت بالاتر در صفحه لینک های داغ منتخب کم کم اهمیت و اعتبار این صفحه را نزد مخاطبان بالا می برد و مخاطبان بیشتری به این صفحه مراجعه خواهند کرد. به این ترتیب لینک هایی که در این صفحه هستند شانس این را خواهند داشت که حتی رای های عمومی بیشتری از کاربران کسب کنند و به صفحه های داغ عمومی راه یابند.

نکته مهم: جهت جلوگیری از غلبه گروه ناظر بر روح عمومی نظر کاربران، باید در نظر داشت که رای های عمومی و تخصصی نباید به هیچ عنوان با هم مخلوط گردند. به عنوان مثال لینکی که رای های تخصصی زیادی آورده است ولی از تعداد رای های عمومی کمی برخوردار است نباید در رده بندی عمومی جایگاه خوبی کسب کند. به عبارت دیگر رده بندی عمومی فقط بر اساس میزان امتیاز عمومی کسب شده خواهد بود و رده بندی خصوصی فقط بر اساس میزان آرای تخصصی کسب شده.

چگونگی ارتقاء کاربران عادی به کاربران تخصصی:
اعضای هیات تخصصی ناظر می توانند به کمک مجموعه عوامل زیر انتخاب شوند:

1. اعتبارعمومی کاربر (میزان اعتباری که کاربر از طریق آرای عمومی کاربران به دست آورده است) به حد نساب مشخصی رسیده باشد.

2. اعتبارتخصصی کاربر (میزان اعتباری که کاربر از طریق آرای تخصصی کاربران عضو گروه ناظر به دست آورده است) به حد نساب مشخصی رسیده باشد.

3. عوامل دیگر، نظیر نظر اکثریت هیات فعلی ناظر.

4. اعضای گروه ناظر به صورت خودکار بعد از دوره مشخصی از گروه ناظر خارج می شوند و تا مدت معینی نمی توانند در این گروه حضور داشته باشند. این قانون می تواند مانع سلطه عده ای از ناظران در دراز مدت بر گروه تخصصی شود.

تعریف ساختار سطوح دسترسی
بهتر است تعریف دقیق و مناسبی از نوع کاربران ارائه شود (برای دیدن فرهنگ اصطلاحات بالاویکی اینجا را ببینید). به عنوان مثال ساختار زیر را پیشنهاد می کنم:

1. بالادارها که مانند administrator یا owner عمل می کنند و تعداد محدودی دارند.

2. بالایارها که جهت ردیابی نقلبات و تخلفات فعالیت می کنند و تعداد محدودی دارند.

3. بالافرها یا کاربرانی که می توانند رای های خاص بدهند. به نوعی اعضای گروه تحریره یا نظارت کیفی بالاترین.

4. بالاکارها یا کابران معمولی بالاترین که می توانند رای های عمومی به پست ها بدهند.

5. بالابین ها یا مهمانان بالاترین مانند visitor یا guest هستند. کاربرانی که نام کاربری آنها در سیستم ثبت نشده است وفقط خواننده بالاترین هستند و مشارکتی در رای دادن ندارند.

سوال اساسی: آیا باید از حق ایران برای دستیابی به انرژی هسته ای دفاع کرد؟

در طی ماه های گذشته فشارهای بین المللی به رهبری و هدایت آمریکا بر ایران برای کنار گذاشتن برنامه هسته ای خود به طور روزافزونی رو به افزایش گذاشته است. فشار به ایران در طی مذاکرات متناوبی که فی مابین ایران و اروپاییان انجام شد ادامه یافت و به دنبال امتناع ایران از متوقف کردن برنامه غنی سازی خود، کار به شورای امنیت سازمان ملل رسید که طی آن تاکنون دو قطعنامه بر ضد ایران صادر شده است. فطعنامه اول به شماره 1737 مورخ 31 آگوست 2006 را به عنوان آخرین مهلت ایران برای متوقف ساختن برنامه غنی سازی اعلام کرد و تحریم هایی را در مورد همکاری های بین المللی در زمینه فن آوری هسته با ایران قائل شد. به دنبال امتناع ایران، قطعنامه دوم به شماره 1747 مورخ 24 مارس 2007 از سوی شورای امنیت سازمان ملل صادر گردید که تحریم های پیشین را گسترش داده و صادرات تسلیحاتی ایران را نیز محدود نمود و مهلت دیگری برای ایران در نظر گرفته است.

ایران از سال 1970 تعهدنامه منع گسترش سالهای هسته ای یا همان NPT مشهور را امضا کرده است. مطابق با این تعهدنامه مهم اولا کلیه کشورهایی که دارای فناوری هسته ای نیستند از حق برخورداری از آن جهت استفاده صلح آمیز برخوردار می شوند و ثانیا کشورهایی که دارای سلاح هسته ای می باشند هرگونه گسترش و تولید سلاح های هسته ای را متوقف کرده و در راستای نابود سازی آنها گام برمی دارند.

متاسفانه هیچ یک از دو بند مهم NPT توسط کشورهای بزرگ جهان و به ویژه آمریکا مورد توجه و اجرای جدی قرار نگرفته است. آمریکا برنامه های تحقیقاتی خود را در زمینه گسترش سلاح های هسته ای متوقف ننموده است و به صورت پیوسته ای به دنبال طراحی و حتی استفاده از سلاح های هسته ای با قدرت انفجاری کمتر بوده است. تاکید بر تولید سلاحهای هسته با قدرت تخریبی کمتر و پر رنگ کردن نقش آنها در سیاسی خارجی آمریکا به دلایل مختلف صورت می گیرد. اولا این سلاح ها بر خلاف سلاح های هسته ای استراتژیک قابل استفاده هستند، چون استفاده از آنها از نظر نظریه پردازان نظامی آمریکا کم خطر است. ثانیا این سلاح ها در چهار چوب پیمان های کنترل تسلیحاتی که بین روسیه و آمریکا به امضا رسیده است قرار نمی گیرند. این سیاست توسط سایر کشورهایی هسته ای که بعضا حتی NPT را امضا نیز نکرده اند مانند هندوستان، پاکستان و اسرائیل پی گیری شده است. همچنین در مواردی مانند ایران، می بینیم که رویکردی دوگانه (double standard) با کشورهای مختلف می شود. به این ترتیب کشورهایی که مورد حمایت آمریکا نمی باشند از حق برخورداری از فن آوری هسته ای صلح آمیز محروم می گردند، حتی اگر هیچ گونه مدرکی از سوی آزانس بین المللی انرژی اتمی در مورد فعالیت های نظامی و یا غیر صلح آمیز ارائه نشده باشد.

از سوی دیگر در داخل ایران، موضوع دستیابی به فن آوری هسته ای توسط حاکمیت ایران به عنوان یک موضوع مناسب جهت برانگیختن حس وطن دوستی و غرور ملی ایرانیان تشخیص داده شده است و به طور خلاصه یه یک اهرم نیرومند تبلیغاتی مبدل شده است.

نقش مردم، طبقه تحصیلکرده و به ویژه آزاداندیشان ایرانی در این میان بسیار دشوار است. از یک سو مطابق با قوانین بین المللی تثبیت شده، این حق ایران است که به فن آوری هسته ای با مصارف صلح آمیز دست بیابد. از سوی دیگر با توجه به نگاه انتقادی که نسبت به عملکرد حاکمیت ایران وجود دارد نمی توانند به راحتی اجازه دهند که موضوع هسته ای ایران به عنوان یک موضوع تبلیغاتی داغ جهت برانگیختن عواطف ملی مورد استفاده قرار گیرد.

باز هم نباید فراموش کرد که اگر چه در یک جهان برابر و آزاد، این حق ایران است که به فن آوری صلح آمیز هسته ای دست بیابد و فطعنامه های شورای امنبت می بایست بر ضد مثلا اسرائیل صادر می گردید، ولی به هر حال واقعیت جهان امروز این است که حتی سازمان های بین المللی مانند شورای امنیت نمی توانند نگاه بی طرفانه و عادلانه ای به موضوعات روز جهان داشته باشند و خواه نا خواه سمت و سویی به طرف کشورهای غالب خواهند گرفت. در سابه چنین واقعیتی است که هم اکنون دو قطعنامه بر ضد ایران صادر شده است. صدور این دو قطعنامه بر ضد ایران را به هیچ عنوان نباید دست کم گرفت. چرا که همانطور که در بسیاری از تحلیل ها هم ذکر شده است، این قطعنامه ها زمینه ساز حرکات های خطرناک نظامی بر علیه ایران از سوی آمریکا و متحدانش خواهند شد. به طوریکه آمریکا به جهانیان نشان خواهد داد که همه تلاش های دیپلماتیک ، از جمله اعمال تحریم ها علیه ایران به شکست انجامیده است و تنها راه حل نظامی به عنوان آخرین گزینه باقی مانده است.

من شخصا فکر می کنم، حتی اگر ایران از مواضع هسته ای خود به شدت کوتاه بیاید به احتمال زیاد شاهد حمله آمریکا با ایران خواهیم بود. اما در صورتی که ایران به قطعنامه ناعدالانه اما به هر حال از لحاظ حقوقی الزام آور شورای امنبت تن در دهد، دست کم تا آینده غیر غابل پیش بینی بهانه ها و توجیهات آمریکا را جهت حمله نظامی به ایران پوچ خواهد کرد.

در درجه اول به عنوان یک ایرانی که در ایران زندگی می کند، و در درجه دوم به عنوان یک انسان که در این حباب خاکی کوچک زندگی می کند، امیدوار هستم که حاکمیت ایران جهت اجتناب از جنگ غریب الوقوع که بلایایش تا سالهای سال دامن مردمان ایران و کشورهای اطراف را خواهد گرفت به قطعنامه شورای امنیت تن در دهند. امیدوار هستم برخی جریانات جنگ طلب داخلی که حمله نظامی آمریکا به ایران را عامل تقویت و تثبیت خود در داخل ایران می دانند زمام تصمیم گیری در مورد چنین موضوع مهمی را به دست صاحبان خرد و دوراندیشی پسپارند که شاهد ادامه صلح و امنیت در ایران عزیزمان باشیم.

اگر ایران کوتاه بیاید

بیایید تصور کنیم ایران فردا رسما اعلام کند که کلیه فعالیت های صلح آمیز یا غیر صلح آمیز هسته ای خود را متوقف می کند و هرگز هم هیچ گونه ادعا و یا تلاشی برای شروع مجدد برنامه هسته ای خود نخواهد کرد. همچنین کلیه سایت های هسته ای ایران چه آنهایی که قبلا توسط بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی مورد بازرسی قرار گرفته اند و چه آنها که تا کنون مخفی بوده اند مورد بازرسی دائمی آژانس های بین المللی و ناظران سازمان ملل قرار بگیرد. همچنین ایران برای اینکه ایجاد حسن نیت کرده باشد، به سازمان های بین المللی و بازرسان آن اجازه بازرسی هر نقطه ای از خاک ایران را بدهد. به عنوان مثال حسن نیت ایران به حدی باشد که حتی منازل خصوصی سران جمهوری اسلامی ایران نیز مورد بازرسی قرار بگیرد. در این صورت به نظر شما ایران از بحران فعلی که آن را به آستانه تهدیدات نظامی از سوی آمریکا کشانده است خارج خواهد شد؟

بیایید به حافظه خود مراجعه کنیم. اما نه، اجازه دهیم به جای مراجعه به حافظه که در بسیاری از موارد ثابت کرده است چندان قابل اطمینان نیست به نوشته ها و خبر های سالهای نه چندان دور مراجعه کنیم. به نمونه زیر به عنوان مشتی از خروار توجه فرمایید (این را من در صفحه اول نتیجه جستجو در گوگل پیدا کردم):

دانلد رامسفلد وزیر دفاع وقت آمریکا: کمبود شواهد وجود سلاح های کشتار جمعی در عراق نشان دهنده این است که عراق چیزی را پنهان کرده است. (ژانویه – 2003)

این در حالی است که چند خط پایین تر ازهمان خبر می خوانید که بازرسین سازمان ملل کاخ های صدام حسین رو تفتیش کرده اند. می توانید تصور کنید دولت وقت عراق قبل از اینکه اجازه بازرسی کاخ های صدام را بدهد، اجازه بازدید بسیاری از مراکز کم اهمیت تر را داده است.

توجه کنید به منطق نهفته در این نوع استدلال، اگر اصولا بشود نام منطق به آن داد. به نظر می رسد وقتی بنا به دلایل استراتژیک و بر اساس اهداف بلند مدت، گروه حاکمیت در آمریکا به نتیجه ای رسیده باشد، -مثلا حمله نظامی به عراق- به هر حال دلایل کافی برای پشتیبانی از برنامه اش را خواهد یافت و اگر دلایلی هم پیدا نشد، حدس بدبینانه و احتمالاتی که بر پایه هیچ گونه مدرک مستندی نیستد را هم به عنوان توجیه عملکردش کافی خواهد دانست.

اگر این روزها به سرفصل روزنامه ها و خبرگزاری عمده جهانی نگاه کنید، رنگ و بوی حاکم بر نوشته ها و نوع استدلالات و توصیف هایی که از ایران و حاکمیت آن می شود به طور آزار دهنده ای شباهت به آنهایی دارد که 4 سال قبل در مورد عراق بود.

چگونه وب لاگ فارسی نوشتم

این اولین وبلاگ من نیست. راستش فکر نمی کنم آخرینش هم باشد. چون جدیدا یک مقدار میزان دسترسی اینجانب به اینترنت بیشتر شده و آن هم از لطف حضور در بیابان های عمان می باشد، تصمیم گرفتم این وبلاگ را هم بنویسم. به زودی محتویاتش را به سایت اختصاصی که ثبت کرده ام منتقل می کنم.

بیشتر مطالبی که اینجا می نویسم در مورد موضوعاتی خواهد بود که به دلایل مختلف توجهم را جلب کرده باشد. به نوعی از هر دری خواهم گفت.