اوباما از جورج بوش هم تندروتر است

نوشته‌ی زیر از روزنامه‌نگار و تحلیل‌گر برجسته آقای «جان پیلجر» (John Pilger) است که در وبگاه ضدجنگ منتشر شده و تقریبا بدون تغییر ترجمه‌اش کرده‌ام. عنوان نوشته را با توجه به محتوای متن تغییر داده‌ام چون ترجمه‌ی مناسبی برای عنوان اصلی پیدا نکردم. امیدارم از خواندن آن بهره‌ ببرید.

ادوارد داولینگ در سال 1941 می‌نویسد:

مهمترین موانع برای رسیدن به دموکراسی در ایالات متحده عبارتند از:

  1. توهم بسیار شایع میان توده‌های مردم آمریکا که ما دموکراسی داریم
  2. وحشت دائمی ثروتمندان از دستیابی به دموکراسی

امروز چه چیز عوض شده است؟ وحشت ثروتمندان از دموکراسی بیشتر از همیشه است و فقرا هم فکر می‌کنند با رفتن جورج بوش تهدیدهای متعدد او علیه بشریت رفع خواهد شد.

نامزدی باراک اوباما که به اعتقاد برخی تحلیل‌گران هیجان‌زده «یک لحظه‌ی تاریخی واقعا مهم در تاریخ آمریکا» است، محصول یک توهم جدید است. در واقع این موضوع فقط به نظر جدید می‌رسد؛ «لحظه‌ی تاریخی واقعا مهم» تقریبا در همه‌ی انتخابات گذشته‌ی ریاست‌جمهوری آمریکا ساخته و پرداخته شده است؛ آن‌هم بر اساس مشخصه‌های کم‌ارزشی مانند نژاد، جنسیت، ظاهر و تیپ، زبان رفتاری (Body Language)، فرزندان یا همسران جذاب یا حتی موضوعات تراژیک. همه‌ی این مولفه‌ها توسط «روش‌های بازاریابی» و «تصویرسازی»‌ به کار گرفته شده‌‌اند. روش‌هایی که تاثیرگذاری آن‌ها این روزها به کمک تکنولوژی‌های مجازی تقویت می‌شود.

به لطف نظام غیردموکراتیک کالج الکتورال (یا در مورد بوش، ماشین‌های رای‌گیری دستکاری شده) فقط کسانی که سیستم را کنترل می‌کنند و از سیستم فرمان‌برداری می‌کنند می‌توانند پیروز شوند. این وضع از زمان پیروزی «واقعا مهم و تاریخی» هری ترومن، لیبرال دموکراتی که گفته می‌شد «یک مرد فروافتاده از میان مردم است» و بعد با نابود کردن دو شهر با بمب‌های اتمی به همه نشان داد که چقدر خشن است، به همین منوال بوده است.

درک اوباما به عنوان رئیس‌جمهور احتمالی آمریکا بدون درک نیازهای سیستم دست‌نخورده‌ی قدرت در آمریکا ممکن نیست: یک بازی رسانه‌ای بزرگ.

به عنوان مثال طی همین چند هفته‌ی اخیر اوباما دو موضع‌گیری مهم داشته است که نشانه‌های مهمی هستند:

اولی در کنفرانس آیپاک (AIPAC)، لابی صهیونیستی بود؛ لابی‌ی که حتی اگر توصیفی را که از قدرت خودش کرده از وبگاهش نقل قول کنید، متهم به ضد-یهودی بودن می‌شوید. در آنجا اوباما خدمتگذاری و ارادت خالصانه‌ی خود را به آیپاک نشان داد.

اما در 4 جولای (حدود 10 روز پیش) او از این هم فراتر رفت. در این روز اوباما از ایده‌ی «بیت‌المقدس یکپارچه به عنوان پایتخت اسرائیل» حمایت کرد. هیچ دولتی در جهان از مالکیت اسرائیل بر کل بیت‌المقدس حمایت نمی‌کند. حتی دولت بوش نیز با پذیرفتن قطعنامه سازمان ملل که بیت‌المقدس را یک شهر بین‌المللی می‌شناسد با مالکیت اسرائیل بر بیت‌المقدس مخالف است.

دومین مورد اظهارات اوباما که به شدت به آن کم توجهی شده در تاریخ 23 مه در میامی انجام شد. او در میان کوباییان مقیم آمریکا سخن می‌گفت. کوباییانی که سال‌هاست مخلصانه برای دولت‌ آمریکا تروریست، قاتل و قاچاقچی مواد مخدر تولید می‌کنند. اوباما قول داد تحریم‌های فلج‌کننده‌ی 47 ساله‌ی کوبا را ادامه دهد. تحریم‌هایی که هر سال توسط سازمان ملل غیرقانونی اعلام می‌شود.

اما اوباما باز هم از بوش فراتر رفت. او گفت «ایالات متحده آمریکای لاتین را از دست داده است». او دولت‌های انتخابی و دموکراتیک ونزوئلا، بولیوی و نیکاراگوئه را «خلاءهایی» که باید پر شوند توصیف کرد. او ادعاهای بی‌پایه‌ای را درباره‌ی «نفوذ ایران در آمریکای لاتین» مطرح کرد و بر «حق کلمبیا در برخورد با تروریست‌هایی که در جستجوی پناه گرفتن در آن‌سوی مرزهای این کشور هستند» تاکید کرد. ترجمه‌ی این عبارت این است: «حق رژیم کلمبیا؛ که رئیس جمهور و مقامات ارشد سیاسی آن به گروهان‌های مرگ وابسته‌اند؛ به حمله به کشورهای همسایه‌ی آن به نمایندگی از آمریکا».

او همچنین از برنامه‌ی به اصطلاح «مریدا» (Merida شهری در مکزیک) نام برد که سازمان عفو بین‌الملل و دیگران آن را محکوم کرده‌اند چون به اعتقاد آن‌ها «آوردن راه‌حل‌های کلمبیایی به مکزیک توسط آمریکاست». اوباما گفت «ما باید بیشتر به سوی جنوب فشار بیاوریم». حتی جورج بوش تاکنون چنین حرف تندروانه‌ای نزده است.

وقت آن رسیده است که رویاپردازان از لحاظ سیاسی بالغ شوند و دنیای قدرت بزرگ را همان‌گونه که هست تفسیر کنند، نه آن‌گونه که آرزو دارند باشد.

همانند همه‌ی نامزدهای جدی ریاست‌جمهوری در آمریکا؛ چه در گذشته و چه در حال؛ اوباما یک باز و یک گسترش طلب است (A hawk and an expansionist). او از درون سنت پایدار و تغییر نیافته‌ی حزب دموکرات می‌آید، همان‌گونه که رئیس‌جمهورهای جنگ مانند ترومن، کندی، جانسون، کارتر و کلینتون به ما نشان داده‌اند. فرق اوباما با آن‌ها شاید در این باشد که او نیاز بیشتری برای نشان دادن خشن بودن و سخت‌گیریش احساس می‌کند.

رنگ پوست اوباما شاید برای طرفدارانش یا نژادپرستان متعصب جنجال برانگیز و مهم باشد، اما هیچ ربطی به بازی بزرگ قدرت ندارد. «لحظه‌ی واقعا مهم در  تاریخ آمریکا» وقتی فرا می‌رسد که خود بازی عوض شده باشد.

ارسال به: Balatarin|Donbaleh|Mohandes|Del.icio.us|Digg|Stumble|Furl|Friendfeed|Twitthis|Facebook|Addthis to other|Subscribe to Feed

نویسنده: bamdadi

A little man with big dreams.

7 دیدگاه برای «اوباما از جورج بوش هم تندروتر است»

  1. فكر ميكني كه اين دنيا وحشيانه اداره ميشه؟شايد اين طور باشه ولي خب وحشي گري غريضه انسانيه ولي من فكر ميكنم اگه سياستمدارهاي اين دنيا وحشيگري دويست، صد، يا هفتاد يا هشتادسال پيش رو داشتند الان دنيا يه ويرانه بود كه تو برهوتش آدما بايد يه عصر جديد رو آغاز مي كردن اونم اگه ميتونستن

    لایک

  2. با سلام .مطلب خيلي جالبي بود تمام استفاده رو برديم باز هم از اين مطالب قرار بدين .خوشحال مي شدم اگه به ما هم سر بزنيد و اگر راضي بو دين با هم تبادل لينک کنيم ..با تشکر در ضمن آماره من 1000 هستش
    منتظرم …
    mamnoon mishodam age movafeghat mikardin

    http://www.pic-wwe.blogfa.com
    pretty_love_2007@yahoo.com

    لایک

  3. @هزاران نقطه:
    ممنون

    @بهروز:
    با شما موافق نیستم. انسان مدت‌هاست که از چمبره‌ی تکامل زیستی خارج شده تابع فرایند تکامل فرهنگیه. این نظریه‌ که انسان ذاتا موجودی وحشی است و تابع غریزه‌ی وحشی‌گری است و به خاطر همین هم وجود جنگ و خشونت در دنیا امری طبیعی و اجتناب‌ناپذیر است رو نمی‌تونم قبول کنم. فرهنگ‌های بشری چیزی دیگری رو به ما می‌گن، آرمان‌ها و ارزش‌هایی که بشریت در این چند ده‌هزار سال اخیر (دورانی که تکامل فرهنگیش از تکامل زیستیش پیشی گرفت) تولید کرده به ما چیز دیگری می‌گه. به نظر من انسان توانایی این رو داره که به حدی از رشد فرهنگی برسه که کلا جنگ و مفهوم جنگ رو از زندگی اجتماعیش حذف کنه.

    @milad:
    ممنون. خوشحالم که از این مطلب خوشت اومده. من بهت لینک دادم.

    لایک

  4. bamdadi:
    دوست من اگه من كوتاه سخن ميگم دليل نداره كه اينجوري برداشت بشه.
    من گفتم وحشي بودن يه غريضست
    ولي سئوال كردم كه آيا نويسنده عزيز اين مطلب جالب فكر ميكنه كه اين دنيا وحشيانه اداره ميشه
    و در پايان بهش توجه دادم كه الان عموما بهتر اداره ميشه
    و دلايلش رو هم نگفتم چون قابل حدس بود
    در پايان دوست عزيز انسان بعد ازاختراع بمب اتم به دوران بازگشت ناپذير اجتماعي رسيده پس چاره اي جز رشد فرهنگي نداره غريزه انسان ديگه فقط براي بقا نميكشه
    اين غريضه اگه مهارنشه جهان رو نابود ميكنه

    لایک

  5. با تشکر .
    یک نظر بین بامدادی و بهروزعزیز
    مردم یک جامعه بر اثر فشار حکومت ها فرهنگ غالب ان حکومت را می پذیرند . بنابراین جنگ و خونریزی را انسان نمی خواهد حکومت ها می خواهند و این را به زور تو حلف مردم می کنند,البته با استفاده از نظریه پردازانی مثل هانتینگتون.

    لایک

  6. @بهروز:
    ممنون از توضیحات تکمیلی که دادی. با حرفت به خصوص آن قسمت پایانی کاملا موافق هستم که جان کلام رو گفتی. بشر الان به دوران بازگشت‌ناپذیری رسیده و چاره‌ای جز رشد فرهنگی نداره. اگر نتواند به این رشد فرهنگی دست یابد بیم آن می‌رود که خودش را به دست خودش نابود کند و برای همیشه از چهره‌ی طبیعت حذف شود.

    @شولان:
    صد در صد با شما موافق هستم. مردم به معنای عام آن، جنگ‌طلب نیستند. پشت جنگ‌ها انگیزه‌های گروه‌های سودجو یا برتری‌جو پنهانه است که به خاطر منافع خود جنگ را بر مردم تحمیل می‌کنند.

    لایک

من همه‌ی کامنت‌های وارده را می‌خوانم. اما ‌لطفا توجه داشته باشید که بنا به برخی ملاحظات شخصی از انتشار و پاسخ دادن به کامنت‌‌هایی که (۱) ادبیات تند، گستاخانه یا بی‌ادبانه داشته باشند، یا (۲) در ارتباط مستقیم با موضوع پستی که ذیل آن نوشته شده‌اند نباشند و یا (۳) به وضوح با نشانی ای‌میل جعلی نوشته شده باشند معذور هستم. در صورتی که مطلبی دارید که دوست دارید با من در میان بگذارید، از صفحه‌ی تماس استفاده کنید. با تشکر از توجه شما به بامدادی.