به کار هم کار داشته باشیم

از این به بعد هر از چند گاهی از یکی از دوستانم دعوت می‌کنم که در بامدادی بنویسد. مطلب زیر اولین مطلب یک نویسنده‌ی مهمان در بامدادی است که توسط دوست خوبم نویسنده‌ی وبلاگ روشن‌نگر «هزاران نقطه» نوشته شده است.

شخصا از خواندنش لذت بردم و درس زندگی گرفتم. روی موضوع مهمی دست گذاشته که بیشتر ما از آن غالفیم. امیدوارم شما هم لذت ببرید.

نکته: تاکیدها  و تفکیک‌سازی بخش‌های مختلف متن از من است.

به کار هم کار داشته باشیم

نوشته‌ی نویسنده‌‌ی مهمان: هزاران نقطه

نمی شود به کسی گفت با کار بقیه کار نداشته باش، کار راحتی نیست و خیلی هم نرمال نیست، همه به نوعی به کار هم کار دارند. اگر همکار هستند، اگر دوست، اگر شریک به طور قطع با هم کار دارند. اگر کسی در کانون توجه است مانند یک بازیگر یا هنرپیشه یا خواننده ، حتمن همه با او کار دارند اما اگر سیاستمدار باشد، دیگر همه باید با او کار داشته باشند چرا که رای گرفته و نظرات و کارها و رفتار و گفتار او در زندگی همه موثر است.

یک مرز باریک اما هست که باید «کار داشتن» و «کار نداشتن» را از هم جدا کرد. می شود به امور کاری یک سیاستمدار پرداخت اما زندگی خانوادگی او اما باید از این قاعده بیرون باشد. دلیلی هم ندارد که کسی بخواهد آن را بداند. «گرهارد شرودر»، صدر اعظم سابق آلمان یک دختر کوچک مدرسه‌ای داشت که خبرنگاران هی می‌رفتند و مزاحمش می‌شدند و  می‌خواستند از او عکس بگیرند و یا با او گفت وگو کنند. شرودر از خبرنگاران شکایت کرد و دادگاه به نفع صدراعظم داد. دلیل دادگاه این بود که آزادی بیان و تحقیق در اختیار خبرنگاران است و آن‌ها می‌توانند شخص صدراعظم را مورد تحقیق قرار دهند اما بازی کردن با زندگی یک دختر مدرسه‌ای، به آینده و زندگی روانی او لطمه می‌زند. 009_575-010~Norman-Rockwell-Triple-Self-Portrait-Posters

یک عده‌ای اصلا عاشق این هستند که کسی کار به کارشان داشته باشد. بازیگران و هنرپیشه‌ها و خواننده‌ها می‌دانند که همه آنها را می‌شناسند و به قولی هرجا بروند تابلو هستند اما کارهایی می‌کنند که مثل بمب در همه‌جا منفجر می‌شود. یک بازیگر یا هنرپیشه و یا مجری تلویزیونی اگر برود در یک میهمانی و کاری عجیب بکند همه خبردار می‌شوند. اگر دعوا کند و درگیر شود خبر آن همه جا می‌پیچد. آنها همه می‌دانند و تاکید می‌کنم همه می‌دانند که شناخته شده هستند و هرکاری بکنند همه خبردار می‌شوند. قضیه چند تا از مجریان تلویزیونی که در مجالس خانوادگی کاری غیرعرفی کردند را همه خبردار شدیم و یا همین قضیه ازدواج مهدوی کیا در آلمان. مهدوی کیا هم در آلمان شناخته شده است و هم در ایران، در نتیجه خودش هم می‌دانسته که آن مرز را نمی توان مخفی نگه داشت. قصدم نمونه‌های ایرانی آن است و دیگر سراغ بریتنی اسپیرز و این‌ها نمی روم.

به کار بقیه کار داشته باشیم، اما…

یک مسئله‌ی اما خیلی مهم، ما می‌توانیم به کار بقیه کار داشته باشیم به شرط آن که پیش شرط آن را انجام داده باشیم یا حداقل هیچ‌گاه از آن غافل نشویم. می‌شود به کار همه کار داشت و شرط آن این است که خودمان اول به خودمان کار داشته باشیم. خیلی راحت است که بنشینیم گوشه‌ای و بگوییم فلانی این گونه است، آن یکی این طور لباس می پوشد در نتیجه وضعش خراب است، آن یکی این گونه رفتار می‌کند پس حتمن با خانه و خانواده‌اش مشکل دارد. آن یکی این‌گونه حرف می‌زند در نتیجه تریبت خانوادگی خوبی نداشته، فلانی قابل اعتماد نیست به این دلیل که پیشینه خوبی ندارد. نمونه‌های آن بسیار و بسیارند و هیچ‌کس نیست که از این قاعده مستثنی باشد. هیچ‌کس نمی تواند بگوید من این گونه نیستم. شاید کسی بلند نگوید؛ البته اما همه می‌دانند که این کار را کرده‌اند.

کار داشتن به کار همدیگر را اما باید کمی حلاجی کرد. اگر به معنای فضولی به کار و امور دیگران باشد اصولا امری نکوهیده است از هر نظر. از نقطه‌نظر اسلامی قاعده‌ی «لاتجسسو» بر آن حاکم است، از قاعده‌ی تحقیق در امور سیاسی، امور شخصی افراد به ما ربطی ندارد. در دیگر ادیان هم این امر نکوهیده است و هیچ دینی این امر را توجیه نمی‌کند و تمام ادیان این امر را تقبیح می‌کنند.

اگر کارداشتن به کار دیگران نقد امور آنان است، دیگر نقد کردن حد و مرز و قواعد خودش را دارد. می‌توان گفت فلانی بازیگر خوبی نیست، اما هر کسی نمی‌تواند این را بگوید. یک بخشی از آن سلیقه‌ی شخصی است در نتیجه آن را باید درست گفت. می‌توانیم بگوییم من از بازی فلان بازیگر خوشم نمی‌آید یا این که من فلان موسیقی را نمی‌پسندم و باب طبع من نیست. این را دیگر نمی‌توان نقد کرد و بر سر آن هم نمی‌شود بحث کرد. موضوعی کاملا شخصی و سلیقه‌ای است و حتی بر اساس آن نمی‌توان قضاوت کرد. مردم موجوداتی هستند پیچیده با تضادهای خاص خودشان. باید به آن احترام گذاشت و از آن گذشت. در نتیجه اگر کسی بدون لحاظ سلایق شخصی نظر بدهد، آن نظر وزن ندارد. در نتیجه بهتر است یا پسوند این که «این نظر شخصی من و یا سلیقه من است» را به آن چسباند و یا این که گفت من منتقد و یا مدرس بازیگری نیستم و در نتیجه نظر نمی‌دهم. می‌ماند نظر آن که تخصص این کار را دارد. می‌توان البته نظر او را رد و یا قبول کرد اما یک کارشناس با دلیل و پشتوانه حرف می‌زند. قضاوت به عهده ما نیست.

اگر نقد می کنیم تا به قولی حیاط خلوت خودمان را مخفی نگه داریم، این دیگر آفت است و یک نوع دلیل برای عقب ماندن و رشد نکردن و پیشرفت نکردن. کار داشتن به کار دیگران بدون این که به کار خودمان کار داشته باشیم نتیجه اش این است که پس از مدتی دقیقن ما کارهایی که منتقد آن هستیم را انجام می‌دهیم. دلایل مختلفی بر این هست که چرا این اتفاق می‌افتد از جمله «کریشنا مورتی» که می گوید:

نقدی که از ذهن نگذشته باشد و تحلیل و آزمایش و سبک و سنگین نشده باشد، خود در زندگی ظاهر می شود.

— کریشنا مورتی

دلیل آن هم این است که به محض این که شما به آن می‌اندیشید جای آن را در زندگی خود باز کرده‌اید، اگر هم شروع کنید به صحبت از آن، دیگر انرژی خود را هم بر آن متمرکز کرده‌اید در نتیجه دیر یا زود آن اتفاق برای شما هم رخ می‌دهد. در نتیجه او توصیه می‌کند به امور دیگران کار نداشته باشید و به جای آن بر امور خودتان متمرکز شوید، به ویژه اگر این امور منفی و یا تخریبی باشد. به زبان ساده‌تر، غور و تحقیق در ناکامی دیگران، همان ناکامی را برای شما بارمی آورد.

از نقطه نظر اخلاقی، ایراد این کار و کار داشتن به کار دیگران این است که یک فرآیند غیرعادی پیش می‌آید که اسم آن هست البته به زبان همه فهم خودمان «اعتیاد». کار داشتن به کار دیگران اعتیادآور است و اعتیادی است که مانند همان اعتیاد به مواد مخدر خانمان سوز است و برانداز. خانمان‌سوز از این نظر نه که تصویر یک فرد معتاد با سوزن و سرنگ و آن رفتار خاص در نظرمان مجسم شود که از نوع بدتر آن، یعنی این‌که تا به خود بیاییم، می‌بینیم که داریم از صب تا شب درباره‌ی بقیه، و کار و رفتار و گفتار ولباس پوشیدن و همه چیز آنها صحبت می‌کنیم.

Transfigurations

کمی با خودمان صادق باشیم، چقدر در شبانه‌روز ما وقت برای خودمان داریم؟ اگر شاغل هستیم که حدود هشت ساعت حداقل سریک کارمان هستیم، یک یا دو ساعت صرف رفتن به سرکار و برگشتن می‌کنیم، آن هم با احتساب دوش گرفتن و آماده شدن و لباس پوشیدن و خوردن غذا، اگر کار دوم و یا سوم داریم که دیگر به مراتب این وقت کمتر است، اگر دانشجو هستیم و درس می‌خوانیم هم همین‌طور، حتی اگر خانه‌دار هستیم، کلی وقت صرف کار خانه می‌کنیم، از طرفی حدود هفت یا هشت ساعت هم که صرف خواب می‌کنیم. می‌ماند سه یا چهار ساعت وقت نسبتن مفید در روزهای عادی و یا چند ساعت بیشتر در روزهای تعطیل. اگر عادت به نشستن پای تلویزیون و دیدن برنامه‌های تلویزیونی و سریال و اخبار و ماهواره را هم حساب کنیم، واقعا وقتی برای خودمان نمی‌ماند، حالا آن وقت اندک را صرف چه کاری کنیم بهتر است؟

باز هم شاید مشکل این نباشد که کمی فضولی در کار دیگران بکنیم، بدبختی بزرگ زمانی حاکم می‌شود که یک دگرگونی عمده در زندگی ما رخ می‌دهد.این دگرگونی آدمی دیگر از ما می‌سازد، طوری که شاید حتی خودمان هم خودمان را نشناسیم. آن هم زمانی است که شروع کنیم درباره دیگران قضاوت کردن و حکم صادر کردن. دیگر تقریبن هیچ جای رشدی درون خودمان باز نگذاشته‌ایم.

سخت‌ترین کار دنیا

قضاوت سخت‌ترین کار دنیاست. خیلی خیلی دشوار و سخت است و مسئولیت دارد. به چه کسی اجازه می‌دهیم راحت درباره‌ی ما قضاوت کند؟ چند بار شده که وقتی با قضاوت دیگران مواجه شده‌ایم شوکه شده و تقریبن از هم گسسته‌ایم؟ هیچ‌کس دوست ندارد به خاطر نوع پوشش لباسش، نوع آرایش مویش یا نوع گفتارش مورد قضاوت دیگران قرار گیرد چرا که خودمان می‌دانیم این هم آن‌ی نیست که هستیم. و همه‌ی ما خلاصه نمی‌شویم در ویترینی که به دیگران نشان می‌دهیم. همه ما مجموعه‌ای هستیم از تناقض‌ها، من شاید لباس پوشیدنم اسلامی و دینی نباشد اما به کسی هم اجازه نمی‌دهم من را بی خدا و کافر و یا چیز دیگری بنامد.

قضاوت هیچ وقت کامل نیست، کار ساده‌ای هم نیست. این که همه به آن دست می‌زنند، دلیل نمی‌شود کار ساده‌ای باشد.

p2001

بهترین راه برای برای دوری اپز این گرداب مخوف این است که یا اول، موهبتی به نام دوست خوب و یا دشمن دانا داشته باشیم که نقص های ما را به ما نشان دهد، آن‌طور که می‌داند شنوای آن هستیم و بر علیه آن موضع نمی‌گیریم. چون اولی خیلی دشوار است و سخت و تقریبا نایاب شده، راه حل دوم این است که خودمان به کار خودمان کار داشته باشیم. چند لحظه تفکر در خود و یا نوشتن کارهای روزانه و یا کمی اندیشیدن از دو جهت: «از این حرفی که زدم چه برداشت هایی می شود کرد؟»، «کاری که من کردم چه معنایی می دهد؟» و …
شاید خیلی راحت تر باشد ببینیم حرفی که زده‌ایم معناهای دیگری هم می‌دهد به جای این که سریع موضع بگیریم که «فلانی تو حرف نزن با اون کار کردنت!»، «تو خفه‌خون بگیر با اون لباس پوشیدنت!»، «تو که از صب تا شب کارت خرید و آرایش کردن است. تو چه می فهمی؟!»، «تو که همیشه دنبال دختر بازی هستی چه می فهمی زندگی یعنی چه؟!».

هر کسی خوبی‌هایی دارد و بدی‌هایی دارد که نشان می‌دهد. شما چطور؟ بهتر نیست که فکر کنید شما کدام‌بخش از خود را به دنیا نشان می‌دهید؟

به کار خود کار داشته باشید

کمی آرامش، کمی تمرکز، کمی تحقیق در خود. بقیه زندگی خود را می‌کنند شما هم زندگی خودتان را. کسی بر اساس گفته‌ها و نظریات دیگران زندگی نمی‌کند. به کار خود کار داشته باشید. حداقل در زندگی خود را بهتر از همه می‌شناسید. این ارزشش را دارد.

با تشکر از مولف وبلاگ «هزاران نقطه» به خاطر پذیرفتن دعوت من و حضور به عنوان نویسنده‌ی مهمان در بامدادی.

توصیه: با اشتراک «خوراک وبلاگ هزاران نقطه» مطالب آن‌را راحت‌تر دنبال کنید.

پی‌نوشت: در ادامه‌ی این مطلب در هزاران‌نقطه بخوانید: درس هایی برای زندگی بهتر


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

نویسنده: bamdadi

A little man with big dreams.

14 دیدگاه برای «به کار هم کار داشته باشیم»

  1. سلام به جفتتون.آفرین مطلبتون خیلی مفصل و جذاب بود.البته این موضوعات رو هیچ وقت نمیشه برای انتقاد انتخاب کرد.چون برای ما ایرانی ها یه عادت شده و البته برای تماااااااااااام خبر نگاران عالم ……….یکی از ایت اله های ایران میگفت هیچ وقت در مورد کسی قضاوت نکنید و نگید فلانه چقدر دروغ گو یا دزد یا هرچیزه دیگه ای هست بگین من چقدر از عمل دروغ یا دزدیه این شخص بدم میاد.اینجوری دعا هاتون همیشه مستجاب میشه چون 1 گناه کمتر انجام دادین.موفق باشید و سیییییییییییییییییییییییییی یووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو

    لایک

  2. بسیار جالب بود اما نظر دادن از سوی ایرانیها کاری عجیب نیست ما عادت کرده ایم به همه چیز کار داشته باشیم نه تنها افراد بلکه همه امور

    لایک

  3. سلام .
    واقعا مطلب خوب و آموزنده ای بود .
    حالا اول به خودمون کار داشته باشیم یا بقیه ؟
    میگن که چاه نکن بهر کسی اول خودت بعدا کسی .
    پس یعنی اول به دیگران کارداشته باشیم ؟؟؟؟ 🙂

    لایک

  4. مطلب شما را کامل خواندم و برداشت تان را از کنجکاوی یا فضولی و یا هر عنوان دیگر درک کردم.
    بعد از مدتهای طولانی که کامنتی برای مطلبی نگذاشته بودم به خود جرات می دهم تا نظر خود را در مورد این پست اعلام کنم.
    ابتدا از جناب بامدادی که فتح بابی کرده و هرازگاهی یکی از خیل وبلاگ نویسان را در نوشتن یک پست مستقل در وبلاگشان مهمان می کنند تشکر می کنم.
    صحبت های نویسنده هزاران نقطه مرا به یاد یکی از عکس هایی که اردیبهشت ماه در پارک لاله گرفته بودم انداخت. البته سعی می کنم آن عکس را در پایان وارد کنم. ولیکن در تایید صحبت هایتان بایستی عرض کنم: همانگونه که در فرهنگ سترگ فارسی برای هر عملی چندین و چند واژه در نظر گرفته شده است برای همین عمل کاری به کار دیگران داشتن هم چند واژه آشنا وجود دارد: جستجو. کنکاش. فضولی. تجسس و ….
    ممکن است هر کدام از این واژگان بار معنایی خاص خودشان را داشته باشند اما همه دلالت بر یک چیز دارند: کشف دانسته هایی که در تیررس ما نیستند. حال سوال این است این کشف را چگونه باید انجام داد؟ چرا باید انجام داد؟ اهمیت این دانسته چقدر است؟ و چه لزومی دارد که بدانیم؟
    اگر قرار بود این دانسته فعلا نامعلوم در گستره آگاهی ما قرار گیرد که لازم به این همه این در و ان در زدن نبود. و اینها همه بر می گردد که ما انسان ها اعم از ایرانی و غیر ایرانی نه به مفهوم ازادی پی برده ایم و نه به مفهوم تخطئه آزادی و قرار گرفتن در حریم هایی که نباید باشیم.حال این حریم خواه سیاسی باشد خواه اجتماعی و خواه شخصی و خصوصی.
    و بدانیم که هر گاه به عمل نادرست مان پوستینی وارونه اما نو می بخشیم یک قدم جدید به سمت مغاک عظیم اسارت و بند برداشته ایم. به بند کشیدن انسان آزاد در چنبره اعمال و رفتار و نیات خودمان است. و تا زمانی که خود را اصلاح نکرده باشیم یاوه ای بیش نخواهد بود اصلاح جهان.

    لایک

  5. خب این چه کاریه بامدادی جان. این بنده خدا خودش وبلاگ داره تو همون جا بنویسه و شما به ایشون لینک بدید! ما که نفهمیدیم !
    مطلب خوبی بود البته . دست هر دو درد نکنه!

    لایک

  6. «مردم موجوداتی هستند پیچیده با تضادهای خاص خودشان. باید به آن احترام گذاشت و از آن گذشت» من روی این «گذشتن» تاکید دارم؛ حلقهء مفقودهء این روابط شده. یعنی وقتی هم که می‌گذریم، نمی‌گذریم: داریم با توهین و تحقیر و به‌شخم می‌گذریم. «گذشتن» فرآیند عجیبی نیست که اشتباهی برویم‌اش. واقعا باید به‌معنای دقیق کلمه، «گذشت» رو رفت. دید و رفت. بدون هیچ حس خاصی، موافق یا مخالف.
    هزاران نقطه را از قدیم می‌خواندم و می‌خوانم. به‌نظرم تامل‌اش جدی‌است. مطالب جدی، برای وبلاگستان لازم است؛ گاهی حرف می‌آورد و حرف می‌زنیم. دست‌مریزاد دارد و احترام.
    بعد:
    راستی بد نیست متونی این‌چنینی را برای مطالعه، به برادران اجرای احکام اجتماعی هم بدهیم.. شاید اگر بخوانند، اگر!! کمی فکر کنند….

    لایک

  7. سلام
    چند وقتیه که دارم دنبال نویسنده ی این نوشته میگردم.هر چی میگردم کمتر پیدا میکنم.خواهش میکنم اگر میتونید کمکم کنید.

    لایک

من همه‌ی کامنت‌های وارده را می‌خوانم. اما ‌لطفا توجه داشته باشید که بنا به برخی ملاحظات شخصی از انتشار و پاسخ دادن به کامنت‌‌هایی که (۱) ادبیات تند، گستاخانه یا بی‌ادبانه داشته باشند، یا (۲) در ارتباط مستقیم با موضوع پستی که ذیل آن نوشته شده‌اند نباشند و یا (۳) به وضوح با نشانی ای‌میل جعلی نوشته شده باشند معذور هستم. در صورتی که مطلبی دارید که دوست دارید با من در میان بگذارید، از صفحه‌ی تماس استفاده کنید. با تشکر از توجه شما به بامدادی.