آزادی بیان یا خشونت کلامی؟

دوستانی که این وبلاگ را دنبال می‌کنند حتما متوجه شده‌اند که مدتی است کامنت‌ها را ممیزی می‌کنم. البته و صد البته که این کار را بر خلاف تمایل قلبی‌ام انجام می‌دهم اما چند وقتی بود تعداد کامنت‌های حاوی کلمات رکیک و زننده زیاد شده بود و همچنین اسپم‌های انسانی که وردپرس قادر به تشخیص خیلی از آن‌ها نیست هم کامنت‌های ذیل پست‌ها را به آش درهم‌جوشی از درخواست‌های تبادل لینک و معرفی سایت‌ها و وب‌لاگ‌های مختلف تبدیل کرده بود که بعضا کامنت‌های هوشمندانه و دقیق سایر خوانندگان را تحت شعاع قرار می‌دادند.

چندین بار پیش آمده که بعضی از کامنت‌ها را به خاطر این‌که رسما پر از فحش و دشنام و اصطلاحات چاله‌میدانی بودند حذف کردم. بعد برخی از این حضرات قربانی ممیزی، به من اعتراض کرده‌اند که: «تو فقط ادعای دموکراسی و آزادی بیان می‌کنی و خودت بدتر از همه‌ی دیکتاتورها هستی. چرا کامنت‌ها را حذف می‌کنی؟ چرا جنبه نداری؟ چرا طافت شنیدن حرف مخالف نداری؟»

انگار این حضرات فرق انتقاد کردن و فحش دادن را نمی‌دانند. انگار اصلا تعریف آزادی بیان و به صورت عام‌تر آزادی را هم نمی‌دانند. آزادی هر چه باشد، هر چقدر هم بی‌مرز باشد، به یک چیز محدود می‌شود که می‌توانیم آن‌را «خط قرمز» مشترک همه‌ی تعاریف  آزادی بدانیم: «آزادی من نباید آزادی مشابه‌ آدم‌های اطرافم را به خطر بیاندازد». هر نوع آزادی با آزادی سایر آدم‌ها محدود می‌شود. آزادی بی‌حد یک فرد به معنای خدشه‌دار شدن آزادی سایر افراد است. چنین اختیار عمل یک‌جانبه‌ای آزادی نیست، که عین دیکتاتوری است.

هر تعریفی دلتان می‌خواهد از آزادی ارائه دهید، اما باید در این چارچوب بگنجد: آزادی من محدود به آزادی مشابه سایر افراد است.

خشونت کلامی مقدمه‌ای برای سایر انواع خشونت است

حتی در آزادترین جوامع جهان هم فحش دادن به افراد آزاد نیست. در دموکرات‌ترین و آزادترین جوامع جهان هم اگر کسی به من فحش بدهد، حق دارم از او شکایت کنم و او را تحت پی‌گرد قانونی قرار دهم. حالا این مساله که بیشتر آدم‌های توی وبلاگستان گردنشان باریک است و نجیب هستند و پاسخ خشونت کلامی را با سکوت می‌دهند و احیانا یک پاک‌کن دیجیتال، دلیل نمی‌شود امر به بعضی‌ها مشتبه شود که حق آزادی‌ بیانشان زیر سئوال رفته است.

نه خیر جانم! فحش بدهی، علیه من مرتکب خشونت کلامی شده‌ای، امنیت و آسایش روانی مرا به خطر انداخته‌ای. تو چنین حقی نداری. تو آزاد نیستی چنین کاری با من بکنی. تو فقط می‌توانی از من انتقاد کنی، می‌توانی با من مخالف باشی، می‌توانی وبلاگم را تحریم کنی یا نخوانی‌، اما به هیچ‌عنوان حق نداری به من یا خوانندگان دیگر توهین کنی. کسی چنین حقی را به تو نداده است و مطمئن باش هر جای جهان هم دنبال چنین آزادی بیانی بگردی پیدایش نخواهی کرد. چرا که این اصلا آزادی بیان نیست.

نمی‌دانم چرا بعضی از «ما» که از درک مفاهیم پایه و ابتدایی درمانده‌ایم به خودمان اجازه می‌دهیم از مفاهیم بزرگ و پیچیده‌تر در ادبیات روزمره‌مان به راحتی استفاده کنیم. طرف درکی از مفهوم آزادی و ارتباط ذاتی‌اش با آزادی سایر آدم‌ها ندارد، آن‌وقت از آزادی بیان و حقوق بشر حرف می‌زند. بهتر است اول مشق‌های دبستانمان را خوب بنویسیم، بعد اگر فرصتی بود به مدارج عالی حقوق انسانی و حقوق بشر فکر کنیم. شاید بدیهی باشد، اما برای آن‌دسته از دوستانی که شاید هنوز تردید داشته باشند می‌گویم:

آزادی بیان با خشونت کلامی فرق می‌کند. خشونت‌ کلامی اولین مرحله از انواع دیگر خشونت است.


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

نویسنده: bamdadi

A little man with big dreams.

26 دیدگاه برای «آزادی بیان یا خشونت کلامی؟»

  1. خوبه شما حوصله فیلتر و ممیزی رو دارید. اوایل منم این کار رو می کردم. اما وقتی زیاد می شه این کامنتها دیگه امکان دائم فیلتر کردن نیست. 😦

    لایک

  2. ساليان دراز است كه ما به كلمه آزادي خو گرفته ايم ، نامش به گوشمان خوش آهنگ است ، اعتبارش بي حد ، مدافعانش محترم و دشمنانش بدنام . ميدانيم كه ديگران در پي آن بوده اند و به دستش آورده اند ، اسف ميخوريم كه يك قرن است به دنبال آن هستيم و هنوز به كفش نياورده ايم .
    آزادي جلوه ايست از نامعين بودن امور ، نامعين بودن يعني اينكه امري از حوزه ي اصل عليت مستثني است و قابل پيشگويي نيست . چنين امري اگر تابع اراده ي انسان باشد بيان آزادي او به حساب ميايد . اين آزادي به معناي هستي شناسانه يا هست و يا نيست . بود و نبودش ميتواند پايه ي شكل گيري دستگاههاي فلسفي و جهان بيني هاي متفاوت باشد .
    ضمن اينكه ، نميتوان خواستار آزادي مطلق بود ، چون آزادي مطلق از خود شكلي ندارد . آزادي براي اعمال شدن محتاج قالبي است كه به آن شكل ميدهد و در عين حال محدودش ميسازد . آزادي بي حد مترادف قدرت بي حد است كه در مورد انسان حتما بي معناست .

    لایک

  3. سلام بامدادی جان

    من با کلیت حرفت کاملا موافقم .
    درسته که آزادی بیان این نیست که هر کی هرچی دلش خواست بگه و هر حرف حرف رکیکی رو بنویسه به عنوان کامنت یا نظر . کاملا موافقم که توهینها و حرفهای رکیک باید سانسور بشه .
    ولی از اون طرف هم کسانی هستند که دقیقا به همین بهانه آزادی بیان و بر اساس همین استدلال (شاید هم با لینک دادن به این مطلب شما (اینو خودم دیدم) ) ، هر نظری رو غیر از اونچه که بهش اعتقاد دارن رو به عنوان بی ادبی و حرف رکیک و … میدونن و با استناد به مطلب شما به خودشون حق میدن که نظر رو حذف کنند . (به بیانی از اون طرف بام افتادن یا شاید دارن سوء استفاده میکنند ) . تازگیها اینجوری در جامعه ما مد شده که افرادی که خودشون متهم هستند با استناد به حرفهای قشنگ سعی دارند تا حرفهای خودشون رو در چارچوب حرفهای زیبا قزار بدن و خودشون در مقام شاکی قرار میگیرند. به بیان دیگه معنی کلماتی مثل آزادی بیان و …. رو به نفع خودشون تغییر میدن و از اونها استفاده میکنند .
    (یک نمونه بارزش به نظر من در جامعه که این روزها معنی خودش رو از دست داده ، اصلاحات و اصلاح طلبی است . تازگیها دیگه نمیان علنا با چنین مفاهیمی مبارزه کنند. بلکه میان با وارد کردن ایده های دروغین و افراد تقلبی در چارچوب این مفاهیم سعی میکنند تا معنی کلمات رو از ریشه عوض کنند ) .
    و نمونه چنین کارهایی رو میشه به وضوح در وبلاگستان در مورد «آزادی بیان» دید . کسانی که هر نوع اظهار نظری رو در مقابل این مفهوم میدونن و فوری انگ تهمت زدن و حرف رکیک رو به آدم میچسبونن .
    مشکل اینجاست که عمدتا هم به منابعی لینک میدن که در حالت عادی باید بر علیه خودشون استفاده بشه .

    موفق باشی

    لایک

  4. دقیقاً با مشکلی مشابه برخورد داشتم…
    متأسفانه بعضی‌ها فکر می‌کنن هر چیز به ذهنشون می‌رسه باید به زبون بیارن ، یا فکر می‌کنن بخش نظرات و کامنت‌ها جنبه‌ی سرگرمی و خنده داره و باید بذله‌گویی کنن!!! باید گفت: یا سخن دانسته گوی ای مرد عاقل یا خموش!!!!

    لایک

  5. جناب بامدادی

    سال های زیادی است حرف از ازادی میزنیم اما بدان اعتقادی نداریم شاید برای وقوع خیلی از مسائل در ایران باید زحمت بسیار کشید اما در خصوص این که ناسزا مینویسند باید گفت برای همه وبلاگ نویسان اتفاق میافته اما اعتراضی به شما دارم

    وبلاگ شما شروعش با اخبار ای تی بود که کم کم گرایشات سیاسی به خود گرفت که تحلیل ها نه چندان خوب بهتر بگم شما ناکارشناس و نابلد هستید و شروع به بیان نظرات شخصی خودتون کردید و در 90%مواقع حمایت خودتون رو از دولت جمهوری اسلامی اعلام میکردید دولتی که برای نابودی مردم ایران حتی از قوم مغول هم بدتر بود مطلب اخری هم که در خصوص دانشکاه زنجان نوشتید ارادت برخی وبلاگ نویسان رو نسبت به خودتون پایین اوردید از صبر حرف زدید و اگر نظرتون رو هم میپرسیدند اون دختر بدبخت رو محکوم به سنگسار میکردید گاهی به شخصیت واقعی شما شک میکنم گاهی مطمئن میشم که شما یکی از افراد دولت دیکتاتوری اسلامی هستید و جالب هست هنوز نمیدونید که دولت یک کشور از خود یک کشور جداست اگر در پستی به انتقاد در مورد امریکا در خصوص عدم همکاری مینوشتید ذکر میکردید عدم همکاری با ایران نه عدم همکاری با جمهوری اسلامی
    کسی که به حمایت از دولتی که تنها چیزی که بهاییندارد جان انسان است حمایت میکند باید منتظر هرگونه حمله بود
    البته که شما هم ازادید هر چه که دوست دارید بگید شاید به مزاج من و برخی خوش نیاید
    کاهی به ویزای سوییسی که گرفتید فکر میکنم الان تقریبا به درص خیلی کمی ویزا میدهند مگر اینکه شخص ثروتمند یا نامی و یا سیاسی ایران باشید

    لایک

  6. ایول . همه اش سان..سور . سانس…ور دوست دارم. به سانس…ور عادت کردم.حذف فحش ها بد نیست. اما یک چیزی باز سوال می شود. شاید خر از نظر شما فحش باشد اما از نظر من نباشد. مثلا می گم. شاید کسی به شما بگوید بی شعور و شما ناراحت شوید و کس دیگری بگوید حرام زاده و ناراحت نشوید. در کل به نظرم حالا که تعریفی از آزادی دادید که حد و حدودش کجاست که البته من هم سر تعریف موافقم اما مصادیق مشخص نشده است.

    قطعا می دانید که خیلی از انسان ها با زبان های متفاوتی با هم حرف می زنند. مثلا لحن راننده های اتوبوس. لحن دوستان دانشجویی. لحن همخانه ها . لحن شما با پدر محترمتان تفاوت دارد با لحن شما با لحن شما و دوستتان. به همین ترتیب که پیش برویم کسی نمی داند که چه چیز وجود شما را اذیت می کند و چه چیز نه . پس مصادیق را اگر می توانید گوشه ی وبلاگتان بنویسید.

    شایان ذکر است که در همان کشور پیشرفتنه و آزاد شما باید بتوانید اثبات کنید که طرفتان به شما چیزی را گفته که موجب هتک حرمت شما شده و این باید برای دادگاه سندیت داشته باشد.

    اگر واقعا شما آزادی بیان می خواهید و آزادی را می فهمید پس چرا اعتراضی به سیاست های بگیر و ببند جمهوری اسلامی نمی کنید ؟ !

    لایک

  7. (بی زحمت این کامنت رو به جای قبلی تایید کن)

    بامداد جان

    من همین یک پست را خواندم و خوشبختانه در کامنت گیر تو حضور نداشتم که ببینم چه فحش های خطرناک محذوفی در آن بوده

    فقط خودت یک نگاه به همین پست خودت بیانداز. یک سوال دارم (دارم سعی می کنم مرتکب خشونت کلامی نشوم و گرنه می خواستم بگویم مظلوم نمایی کردی و البته نه بدتر). اما سوال من فقط بر مبنای همین پست:

    اگر این فحش است که تو دریافت کرده ای:


    تو فقط ادعای دموکراسی و آزادی بیان می‌کنی و خودت بدتر از همه‌ی دیکتاتورها هستی. چرا کامنت‌ها را حذف می‌کنی؟ چرا جنبه نداری؟ چرا طافت شنیدن حرف مخالف نداری؟

    چرا این ها فحش نیست که در همین پست نثار کامنت گزاران می کنی:


    انگار این حضرات فرق انتقاد کردن و فحش دادن را نمی‌دانند

    می‌دانم چرا بعضی از «ما» که از درک مفاهیم پایه و ابتدایی درمانده‌ایم به خودمان اجازه می‌دهیم از مفاهیم بزرگ و پیچیده‌تر در ادبیات روزمره‌مان به راحتی استفاده کنیم

    طرف درکی از مفهوم آزادی و ارتباط ذاتی‌اش با آزادی سایر آدم‌ها ندارد، آن‌وقت از آزادی بیان و حقوق بشر حرف می‌زند

    این ها بماند. به نظر من بهتر است مفاهیم را مخلوط نکنیم. نمی دانم چه کسی خواسته تو را ساکت کند یا چه کسی موفق شده این کار را با همفکران خودت بکند. به هر حال، آزادی بیان حد و مرزی ندارد. حتا فحش. حتا توهین. کسی نمی تواند کسی را خفه کند چون فحش می دهد. می تواند علیه او شکایت کند و او را جریمه کند. چه من به شما فحش بدهم. چه شما به من. کسی حق ندارد آزادی بیان را زیر سوال ببرد. این کار خطرناکی است.

    تکرار می کنم بامداد عزیز. آزادی بیان حد و مرز ندارد. قانون دارد.

    لایک

  8. کامنت گزاران عزیز

    خواهش می کنم

    تمنا می کنم

    کار خطرناکی می کنید

    آزادی بیان حد و مرزی ندارد

    در کامنت های موید تان بازنگری کنید

    این کشتی دارد غرق می شود و کسی به فکر نیست

    لایک

  9. @ نیم:

    نیم عزیز

    این چیزی که این‌جا توی این پست به نقل از یک کامنت‌گذار آورده‌ام مصداق فحش و اهانت نیست. ایشان در پاسخ به حذف کامنت‌های قبلی‌اش این را نوشته بود. کامنت‌های قبلی ایشان (و نمونه‌های مشابه) سرشار از کلمات رکیک بود. کلماتی که عرف ایران رکیک می‌داند، یعنی من نه در حضور پدر و مادر، نه در کوچه و بازار و نه در هیچ‌کجای دیگر بدون این‌که منجر به دعوا یا درگیری شود نمی‌توانم به کسی بگویم.
    این‌که کسی به من بگوید نادان، دیکتاتور، تندرو، تروریست، قاتل، دزد و غیره را هم حتی مصداق فحش نمی‌دانم، اگر چه نوعی ترور شخصیت محسوب می‌شود. فحش چیز واضحی است و فکر نمی‌کنم نیاز به تحلیل علمی و مقاله‌ی آکادمیک داشته باشیم برای این‌که بفهیم چه چیز فحش است.

    در ضمن محض اطلاع شما بگویم که «آزادی بیان مرز دارد». مرزش حرمت و کرامت آدم‌هاست. این حرمت و کرامت را هم همان آدم‌ها تعیین می‌کنند که مصداقش چیست، حالا یا به کمک قانون یا به کمک عرف.

    با تشکر

    لایک

  10. اگر منظورت این است که شما حق داشتی آن کامنت ها را فیلتر کنی بدون شک با تو موافق ام. اگر راجع به رسانه ی خودمان حرف می زنیم، من حق دارم هر کامنتی را که دل ام می خواهد به هر دلیلی تایید کنم یا نکنم. قشنگ تر این است که سانسور نکنیم ولی به نظر من وبلاگ های ما مال خودمان است و حق داریم طوری که می خواهیم اداره شان بکنیم.

    اگر منظورت از حد و مرزهای دیگر آزادی بیان است باید دقیقن توضیح بدهی که منظورت از حد و مرز نیست. چه آزادی بیان حد داشته باشد چه نه به هر حال آدم دیوانه ای پیدا می شود که فحش رکیک بدهد. سوال این است که به نظر تو باید با چنین کسی چه کار کرد؟ کامنت اش را تایید نکنیم. موافق ام. علیه او شکایت کنیم؟ اگر کسی را داریم یا مرجع بی طرف پاسخگویی خوب این کار را بکنیم خیلی هم خوب. اینها حد آزادی بیان نیستند.

    چیزی که آزادی بیان را محدود می کند این است:

    تعطیل کردن رسانه ای که به وبلاگ بامداد فحش می دهد (نه جریمه). مجوز ندادن به کسی که کتابی در ضم بامداد نوشته است. فشار آوردن به مدیر سینمایی که فیلمی را اکران می کند که در آن زندگی شخصی بامداد به سخره گرفته شده است. ندادن سهمیه ی کاغذ یا حتا تبعیض در دادن آن به رسانه ای که منتقد بامداد است. البته مثال ها را در مورد تو زدم که صریح تر باشد.

    اینها حدود آزادی بیان هستند که البته تا جایی که می دانم تو نقض نکردی. باید همه ی ما به هوش باشیم که این حدود بهتر است وجود نداشته باشند. هیچ کدام از این حدود چیز خوبی نیست.

    قلم ات پایدار.

    لایک

  11. (باز هم اشتباه شد. کامنت قبلی رو تایید نکن!)

    در مورد اینکه «آزادی بیان مرز دارد». بستگی دارد منظورمان از مرز چیست.

    آزادی بیان مرز دارد. اما فقط مرز اخلاقی. مرز ارزشی. مرزی که گوینده تعیین می کند نه کس دیگری برای گوینده. بهتر است رعایت اش کنیم. اما اگر نکنیم هیچ کس حق ندارد جلوی ما را بگید. حتا اگر اشتباه را تکرار کنیم. به مفهوم فنی و اجرایی:

    «آزادی بیان مرز ندارد»

    بر سر حرمت و کرامت هم توافقی وجود ندارد. ما هم صلاحیت نداریم که در این مرز آزادی بیان را تعیین کنیم. برای همان پست مربوطه ی کمانگیر چند تا کامنت گذاشته ام. حتمن بخوان.

    لایک

  12. @ سعید:

    خوب موضوع پیچیده‌ای ممکن است باشد، اما با یک نگرش ساده‌تر می‌توان گفت کلماتی که عرف ایران رکیک می‌داند، یعنی پیر و جوان و سنتی و مدرن و زن و مرد و تحصیل‌کرده و بی‌سواد رکیک و اهانت می‌دانند را می‌توانیم فحش تلقی کنیم.
    این‌که کسی به من بگوید نادان، دیکتاتور، تندرو، تروریست، قاتل، دزد و غیره را هم حتی مصداق فحش نمی‌دانم، اگر چه نوعی ترور شخصیت محسوب می‌شود. فحش چیز واضحی است و فکر نمی‌کنم نیاز به تحلیل علمی و مقاله‌ی آکادمیک داشته باشیم برای این‌که بفهیم چه چیز فحش است.

    لایک

  13. نیم ازت میخوام که بیشتر از این زر زر نکنی و بری دنبال کارت.
    بچه رو چه به این حرفها
    تو برو تیله بازیت رو بکن کوچولو

    لایک

  14. کاملا با حجت موافقم.
    جالب اینجاست که یکسری از همین وبلاگ نویسها پاشون رو از این هم جلوتر گذاشتند و به نظراتی که در وبلاگهای دیگران هم گذاشته میشه، گیر میدند. نمونه اش این پست وبلاگ زهراhb که در آن به کامنتی که بنده در وبلاگ کمانگیر
    گذاشته ام اعتراض کرده و بنده را آدمی ترسو و مفت خور خطاب کرده(البته الان این کلمات رو به دلیل اعتراض دوستان از تو متنش حذف کرده ولی اگه به کامنتها نگاه کنید متوجه میشید که چنین تهمت هایی زده شده) http://www.zahra-hb.com/1387/04/29/who-is-war-s-criminal/
    حال اگر همین خانم زهرا پاش بیافته شصت صفحه در مورد پایمال شدن حق وبلاگ نویسها و تهمت زدن و فحاشی از طرف خوانندگان مینویسه و به این امر اعتراض میکنه خودشون رو مظلوم و کاربران رو ظالم نشون میده!!! بیایم اول خودمون رو اصلاح کنیم.
    این هم خطاب به وبلاگ نویسها میگم:
    اگه جنبه ی انتقاد رو ندارید پس لطفا هر چه سریع تر در نظردهی وبلاگتون رو تخته کنید

    لایک

  15. سران رژيم: هراس از سقوط مصاحبه کاظم نيکخواه با حميد تقوائي کاظم نيکخواه‌: با سلام به شما گفتگويي داريم باحميد تقوايي در مورد وضعيت جمهوري اسلامي و اعترافات سران حکومت که ببينيم جايگاه آنها در اوضاع سياسي ايران چگونه است و نظري داشته باشيم به بحثهايي که در اين رابطه مطرح است. با تشکر از شما حميد تقوايي که به اين برنامه آمديد، در رابطه با وضعيت سياسي، انقلاب و جنبش و مبارزات مردم که وجود دارد سوال اصلي‌ يا يکي‌ از سوالاتي که مطرح ميشود اين است که جمهوري اسلامي الان خودش را چگونه ارزيابي مي‌کند، خودش را چگونه مي‌بيند، و جايگاه حکومت را سران آن چگونه ميبينند؟ در صحبتهاي که خامنه اي داشت با نخبگان رژيم نکتهٔ مهمي‌ را مطرح کرد و بحث اش سر اين بود که شماها بايد امتحانتان را خوب پس بدهيد! حرفهايي‌ را که بايد بزنيد اگر نزنيد و همچنين حرفهايي‌ که بايد نزنيد اگر بزنيد رد خواهيد شد و نکته اش اين بود که اگر در امتحان رد بشويد اينطور نيست که يک سال عقب بيفتيد بلکه به قول از خامنه اي “حرف از سقوط است”. اينکه خامنه اي صحبت از سقوط رژيم را مطرح مي‌کند ارزيابي شما چيست و آنرا چگونه مي‌بينيد؟ حميد تقوايي: بنظر من اين صحبت از سقوط کردن اعتراف مهمي‌ بود. چون قاعدتاٌ بعد از نماز جمعه رفسنجاني‌ که باب ميل خامنه اي نبود – که البته راجع آن بعداٌ مي‌توان صحبت کرد- به هر حال انتظار ميرفت خامنه اي درعکس العمل به آن لاقل يک گوشمالي به جناح مقابل بدهد و باز شاخ و شانه اي بکشد، خط و نشاني‌ بکشد، مثل همان صحبتهاي قبليش، مثل همان نماز جمعه که بعد از ۲۲ خرداد داشت و گفت مسئول شماييد، اينها آشوبگرند و خلاصه مي‌زنيم و ميبنديم و اگر ادامه بدهيد اعلام مي‌کنم درپس پرده چه مي‌گذرد- که منظورش را همه ميفهميدند کسي‌ که پشت پرده است رفسنجاني است – طبعاٌ در ادامه همان خط و موضع گيري بايد بجاي نماز جمعه رفسنجاني‌ ايشان ميامد و ميگفت بله الان ديگر بايد افشا کنم و شما داريد عليه نظام صحبت مي‌کنيد و باز همان تئوري براندازي نرم و غيره و غيره. ولي‌ نه تنها از آن حرفها هيچ خبري نبود بلکه بنظر من از يک موضع خيلي مفلوکي صحبت کرد. ظاهراً اينطور بود که منظورش از نخبگان همان رفسنجاني و جناح اوست که بايد مواظب حرف زدنمان باشيم و همانطور که گفتيد اگر حرفهايي‌ که بايد بزنيم نزنيم، و اگر حرفهايي که بايد بزنيم نزنيم، خلاصه اينها اشتباه است و مردود مي‌شويم و اگر هم مردود بشويم سقوط مي‌کنيم. صحبت از سقوط است. اين بنظر من نشان ميدهد که آن کشمکش جناحها به آن شکلي‌ که تا قبل از اين صحبتها ما ميديديم وارد فاز ديگري شده است و ديگر نمي‌شود از کشمکش جناحها صحبت کرد بلکه بايد ازاين صحبت کرد که هر جناحي، هر کدام از اين دسته ها کاملاٌ خطر سقوط کل نظام را احساس کردند و از اين صحبت ميکنند و به همديگر اين را هشدار ميدهند و دارند به يکديگر مي‌گويند هر کاري مي‌کنيد مواظب باشيد که سقوط نکنيم. حرف خامنه اي به زبان آدميزاد اين است که حتي اگر حرف را کمي‌ اينور يا آنور بزنيد سقوط مي‌کنيم مواظب حرف زدنتان باشيد. کاظم نيکخواه‌: در تاييد حرف شما صحبت رفسنجاني‌ هم در نماز جمعه اين بود که بحران سياسي هست و کل حکومت در بحران هست و راهکاريي براي حال بحران مطرح مي‌کند. و از طرف ديگرخاتمي هم مي‌گويد کل مشروعيت اين دولت زير سوال است و بايد رفراندوم بکنيم. امام جمعه‌ها هم باز جور ديگري حرفهايي در همين چهارچوب ميزنند. حميد تقوايي: بله مجموعه همهٔ اين صحبتها به وضع وخيم رژيم اشاره دارد. همانطور که اشاره کردم مهمترين و صريح ترين حرف در اين زمينه همين اعتراف خامنه اي به سقوط بود. بخاطر اينکه ايشان هنوز روي کاغذ لااقل خيلي قدرتمند است؛ ‌ بالاخره ايشان ولي فقيه است، ايشان بالاخره جناح غالب است، پاي رئيس جمهورش ايستاده، ظاهراً نيروهاي انتظامي در دست ايشان است، و ايشان بايد ميامد و يک گوشمالي اي به جناح مخالف ميداد. بخصوص بعد از آن نماز جمعه و آن حرفهايي‌ که رفسنجاني‌ زد و اين اتفاقاتي که کلا در اين دوره افتاده است. اين اظهار نظر خامنه اي مهمترين و صريح تري ابراز هراس از ساقط شدن حکومت بود. گرچه صريحا اسم رژيم و حکومت را نبرد ولي‌ خوب اصطلاح سقوط را براي يک جناح يا فرد بکار نميبرند. مثلا اگر موسوي ميگفت صحبت از سقوط است ميشد آنرا به سقوط خامنه اي يا احمدي نژاد تعبير کرد، ولي‌ وقتي خود جناح غالب صحبت از سقوط مي‌کند يعني‌ دارد مي‌گويد همه باهم داريم ميرويم. بنظرم اين صريحترين اعتراف به سقوط رژيم بود. ولي‌ در عين حال صحبتهاي بقيه سران حکومت هم در همين خط است. بخصوص وقتي کسي‌ مثل رفسنجاني‌ که خودش يکي‌ از ستونهاي اين حکومت است بگويد بحران داريم و راهکاري بدهد که گر چه يک هزارم شعارهايي که مردم در همان روز در خيابانها ميدهند نيست و همه هم مي‌دانند که آن راهکارها فايده اي ندارد، ولي‌ ايشان بالاخره مي‌گويد بياييد يک تقلايي بکنيم و يک دست و پايي بزنيم که از اين باتلاق خودمان را بيرون بکشيم و اين بحران را يک جور حل کنيم. و بعد از آن خاتمي که هميشه آدم بسيار با احتياط و محافظه کاري بود مي‌گويد بياييد بر سر وضعيت موجود يک همه پرسي‌ بگذريم ببينيم مردم اصلا قبول دارند يا نه و اگر مردم قبول کردند ما هم حرفي‌ نداريم. همه اينها يعني رژيم بدجوري به سراشيب سقوط افتاده است. من قبلا هم گفتم و در بررسي صحبتهاي اخير اين سران حکومت هم روشن ميشود که دعوا و جنگ بين اين جناحها به جايي‌ رسيده است که همه اولا به فکر اين افتادند که نظامشان دارد از دست ميرود و دوما همه به اين نتيجه رسيده اند که براي حفظ نظام بايد جناح مخالف را کنار زد. خامنه اي وقتي از سقوط صحبت مي‌کند در اصل دارد مي‌گويد مسئول آن شما هستيد با آن حرفهايي که ميزند و طرف مقابل هم مي‌گويد اگر اين نظام ساقط شود مسئول آن احمدي نژاد و اين خامنه ايست که دمش را به دم او بسته است و وقتي حکومتي به اينجا مي‌رسد و هر جناحي فکر مي‌کند براي حفظ کل سيستم بايد نصف حکومت را بيرون بيندازد ديگر حکم مرگش را امضا کرده است. کاظم نيکخواه: به نظر شما جناح خامنه اي فکر مي‌کند اگر جناح مخالف را نابود کند ميتواند جمهوري اسلامي را حفظ کند؟ اصلا ميتواند چنين چيزي را تصور کند؟ حميد تقوايي: بنظر من جناح خامنه اي الان اين قدرت را ندارد که جناح مقابل را نابود کند. اين کار را ديگر نمي‌توانند بکند. البته مي خواست اين کار را بکند، خط و نشان‌هايش را هم کشيد و براي طرف مقابل پرونده هايش را هم ساخت. اگر يادتان باشد از همان قبل از انتخابات شروع شد و بعد از انتخابات شديدتر شد و به طرف مقابل گفتند مفسد اقتصادي و بعد گفتند مفسد في الارض و ۱۵۰ نفرشان را خود احمدي نژاد ميخواست در خيابان ها بگرداند، حتي اسامي آنها مشخص بود، تهمت شان را زدند و گفتند اينها براندازي نرم ميخواهند بکنند، گفتند با انگليس و آمريکا و غيره رابطه داريد، رسانه هاي بيگانه به شما کمک ميکنند، کسانيکه در خيابانند اغتشاشگر هستند، حتي گفتند ندا را انگليسيها کشتند، همهٔ اين زمينه ها را چيدند و بعد مثل توپ تو خالي ديديم که هيچ خبري نشد، هيچ کاري نتوانستند بکنند. زمينه‌هاي سياسي، تبليغاتي آنرا کردند ولي‌ اين توپ را شليک نکردند. چون نميتوانند، و زمان آن گذشت. شما وقتي يکي از سران حکمتي را مفسد اقتصادي و و مفسد في الارض مي‌ ناميد، خب بايد برويد دستگيرش کنيد! اگر اين اتفاق نيافتاد و تازه آن شخص به نماز جمعه مي آيد و مي‌گويد بحران داريم و اسمي هم از شما نمي برد، يعني‌ اينکه کلاهت پشم ندارد، يعني‌ شاه سلطان حسين هستي‌. بنظر من آن جناحي که انتظار ميرفت قدر قدرت اين حکومت باشد، نيروهاي انتظامي در دست آن است، رئيس جمهور مال آن است و با آن هارت و پورت گفت که حتي يک تقلب هم نشده و اين انتخابت يک حماسه بو،د جمهوري اسلامي قوي تر شد، مردم با ما هستند و اين خزعبلات، الان در واقع دارد به نخبگان مي‌گويد لطفا مواظب باشيد چگونه حرف ميزنيد، صحبت از سقوط است، ساقط مي‌شويم، مردم ما را سرنگون ميکنند. به نظر من اين نشان دهنده آن است که اگر هم قرار بود بگير و ببندي شود وقت آن گذشته و ديگر نميتوانند، امکانش را ندارند و مجبورند با هم سر کنند و از طرف ديگر يکديگر را هم نمي توانند تحمل کنند! رژيم دچار يک بن‌بست، استيصال و درماندگي کاملي شده است. کاظم نيکخواه‌: من همين سوال را ميخواستم مطرح کم، چه سناريوها و يا روندهايي در مقابل حکومت است و چه کاري مي توانند بکنند؟ خود اينکه هر دو جناح مقابل هم مي‌گويند سقوط حکومت مطرح است، مثلا عبداله نوري نوشته است که اواسط دههٔ ۵۰ هم کسي‌ فکر نميکرد رژيم شاه سقوط کند، يعني‌ آن هم صحبت از انقلاب و سقوط جمهوري اسلامي مي‌کند و رفسنجاني‌ و خاتمي و موسوي و خامنه اي هم اين را مي‌بينند، آيا اين ميتواند زمينه اي براي سازش بين آنها باشد؟ مثلا قبل از نماز جمعه رفسنجاني‌ با مجلس خبرگان توافقي کردند که او برود و کمي‌ اوضاع را آرام کند؟ ميخواهم بپرسم احتمال سازش براي حفظ نظام چقدر ميتواند باشد؟ حميد تقوايي: سازش عملي‌ نيست. اگر به مشاهدات دقت کنيد خيلي روشن است که سازشي در کار نيست. صحبتهاي رفسنجاني‌ در نماز جمعه به هيچ وجه حول سازش نبود، اسم خامنه اي را نبرد حتي با ايما و اشاره هم حمايت الکني از خامنه اي نکرد. بعد از آن حسين شريعتمداري درروزنامه کيهان نوشت اقلا خامنه اي در نماز جمعه اسمي از شما برد، يک دفاعي کرد، ولي رفسنجاني اين دفاع نيم بند را هم نکرد. و اينکه خامنه اي در حرفهايش رجوع مي‌کند به اين که حرف هايي بايد زد و نزدنش غلط است، بنظر من يک نکته اش اين است، دارد به رفسنجاني مي گويد بالاخره بايد اسمي از ما مي بردي يک جوري جناح مقابل را هم قبول ميکردي. اينها درباره نظام صحبت مي کنند. رفسنجاني‌ هم گفت بحران داريم، ولي‌ وقتي از بحران صحبت ميکنند يعني‌ در واقع مسئول را طرف مقابل مي‌بينند. رفسنجاني‌ هم اينطور صحبت کرد، موسوي هم دفاع از نظام مي‌کند، همه شان از نظام دفاعي ميکنند اما وضع طوري شده است که يک بخشي از حکومت که خيلي هم مقابل خامنه اي ايستاده است و مي خواهد رنگش را هم به حرکت مردم بزند و اينجا و آنجا به مردم هم رجوع مي‌کند، خودش درون همين نظام است يک پايه اي از همين حکومتي ست که مردم به خيابان امده اند که اتفاقا آنرا هم بيندازند و اساس بن‌بست اينجاست. جنبش خياباني دست هيچکدام از اينها نيست اگر بود که تا بحال صد بار مساله را حل و فصل کرده بودند. جنبش مردم دست هيچ کدام از اينها نيست و وقتي مي‌گويند سقوط يعني‌ اين جنبش به حرف هيچ کدام مان گوش نميدهد. شما در مورد سازش گفتيد، من ميگويم از نقطه نظر سياسي تحليلي، سازش وقتي ممکن است که فکر کنند با آن سازش مردم را به خانه باز ميگردانند و اين سازش معلوم است که بايد با امتيازات خيلي بالايي‌ باشد که خامنه اي به جناح مقابل ميدهد چون فکر ميکنند فقط جناح موسوي بالقوه ميتواند، اگر اميدي داشته باشند، مردم را به خانه بفرستد. جناح خامنه اي که نمي‌تواند کاري بکند چون شعار مرگ بر خامنه اي و مرگ بر احمدي نژاد شعار روز مردم است. به همين خاطر اگر هم فرض کنيم سر ميز سازش نشستند رفسنجاني‌ يا موسوي به اينها خواهند گفت چه امتيازي به ما ميدهيد؟ چون قرار است سازش کنيم که نظام از خطر سقوط خلاص بشود. چند نمونه از آن را رفسنجاني‌ گفته است: زندانيان سياسي را آزاد کنيد، بعد حتما مي‌گويند احمدي نژاد ديگر ماندني نيست اين اولين شرط سياسي آنها خواهد بود که احمدي نژاد را کنار بگذاريد. بدون اين شرايط چرا رفسنجاني‌ و غيره بايد سازش کنند؟ کاظم نيکخواه‌: اگر همين امتيازات را بدهند چه؟ حميد تقوايي: اگر امتياز بدهند وضعشان بدتر ميشود چون همه شان با هم رفته اند. ما مدتهاست که ميگوئيم مردم حکومت را بين انتخاب بد و بدتر گذاشته اند. حقيقت اين است که اينها راه فرار ندارند، اينجا آخر قضيه است. اينها چه نصايح خامنه اي را گوش کنند و حرف بيجا نزنند و حرف با جا بزنند ساقط ميشوند، چه گوش نکنند ساقط مي شوند. اگر رفسنجاني‌ در نماز جمعه ميگفت زنده باد خامنه اي وضعشان خرابتر ميشد، امروز گفته است بحران داريم مردم جور ديگر به خيابانها مي آيند. يعني‌ ميخواهم بگويم حکومت به باتلاق افتاده است. ديده ايد حيوان هايي را که در باتلاق ميافتند هر چه دست و پا ميزنند بيشتر فرو ميروند؟ اينها اينطور شده اند. هرچه بيشتر موضع بگيرند، در نماز جمعه ها به نفع يا عليه خامنه اي حرف بزنند، تند يا کند عليه خامنه اي صحبت کنند، انعکاس آن در جامعه اين است که مردم به خيابانها ميريزند و با استفاده از هر فرصت و مناسبتي شعارهايي تندتر و رديکالتر ميدهند. آن چيزي که بطور مداوم قوي شد و پيشرفت کرد مبارزات مردم در خيابانها بوده است، از نقطه نظر مضموني، از نظر خواست ها، شعار ها، از نظر تيزي سياسي، مثلا در نماز جمعه رفسنجاني‌ شعارهاي مردم نشان داد مردم چقدر تيز، هدفمند و هشيار دارند کار ميکنند. اين حرکت مدام جلو رفته است يعني‌ در عرضه اين پنج هفته که نگاه کنيد حرکت مردم بالنده بود، رشد کرده، سياسي تر شده، شعارها تيزتر و تعرضي تر شده و کل حکومت از موسوي گرفته تا خامنه اي و احمدي نژاد مدام در اين باتلاق بيشتر فرو رفته اند. اين اظهار نظرات و موضع گيريها و صحبتهاي اينها درست مانند تقلاهاي همان حيواني است که در باتلاق افتاده و دست و پا ميزند و مدام بيشتر فرو مي رود. حکومتي که روند ساقط شدنش شروع شد راه خلاصي ندارد. بنظر من اينها رفتني هستند همانطور که الان گفتم حداقل سازش يعني‌ کنار گذاشتن احمدي نژاد چون ديگر همه هم ميدانند تا احمدي نژاد هست سازش وجود نخواهد داشت. با اينگونه سازش همه شان سريعترساقط مي شوند. شعار مرگ بر خامنه اي فردا تبديل ميشود به مرگ بر رفسنجاني‌ و موسوي که سازش کردند. در نماز جمعه مردم به رفسنجاني‌ گفتند سازش کني‌ خائن هستي‌، سکوت کني‌ خائني. فرمول سازش که احمدي نژاد سر جايش باشد به معني اين است که مردم ديگر با مرگ بر همه شان به خيابان مي آيند و ديگر از هيچکدامشان کاري ساخته نيست. از آنطرف هم بايد درنظر گرفت جناح رفسنجاني‌ ميداند که اگر مردم آرام بشوند و احمدي نژاد و ولي فقيه هم سرجايشان بمانند جناحشان نابود مي شود. اينها را ميگيرند به جرم براندازي نرم و توطئه عليه اسلام و ولي‌ فقيه و غيره حتي اگر دارشان نزنند حيثيتي برايشان باقي نميگذارند و از منتظري هم بدترشان ميکنند. بنابرين چه از نظر منافع خود آن جناح که بالاخره در قدرت بماند و حيثيت و موقعيت سياسي شان در جامعه از بين نرود، چه در چشم اندازي بزرگتر، از اين نظر که سازش معنايي بدهد، سازش بايد جوري انجام بشود که مردم آرام شوند، دعوا آنجاست و درد همه شان اعترضات مردم است پس چگونه و در مقابل کدام امتيازت ميخواهند سازش کنند؟ کاظم نيکخواه: بطور واقعي چيزي را که شاهد آن هستيم اين است که جمهوري اسلامي هنوز نيروي سرکوب و جناياتش را همه جانبه در مقابل مردم بکار نگرفته است اگر وضعيت همينطور ادامه پيدا کند آيا امکان اين وجود دارد که کشتارهاي وسيع راه بيندازند و اينطور وضعيت را بدست بگيرند بعد به سراغ جناح مخالف بيايند؟ حميد تقوايي: از نظر عملي‌ امکان دارد خوب جمهوري اسلامي يک روز به خيابان ميايد و به جاي تک تير انداز با مسلسل مردم را به رگبار ميبندد، ولي‌ اين خودکشي حکومت است. کاظم نيکخواه:چرا؟ حميد تقوايي: من فکر نميکنم اينها مانند ديکتاتور‌هاي ديگر حتي مانند شاه ميتوانند يک ميدان ژاله ديگري بوجود بياورند – کساني‌ که آن انقلاب يادشان است يکي‌ از کشتارهاي حکومت شاه تيراندازي به مردم در ميدان ژاله بود. من نميتوانم اين را بپذيرم که اينها تا به حال دست نگاه داشته اند و به مردم هجوم نياورده اند. در يک ماه اخير يگانه ويژه، بسيجيها، لباس شخصي ها و غيره و غيره را به جان مردم انداخته اند، و اگر دقت کنيد مي بينيد که در هفتهٔ اول بسيار شديدتر بود، آمار بيشترين کشته ها و دستگيريها مال آن دوره است، و بتدريج ديديد کم شد و آنها ضعيف تر شدند، چرا؟ نه به خاطر اينکه در جنگ نظامي با مردم باختند، بلکه بخاطر اينکه در جنگ سياسي با مردم باختند. الان طوري شده است که حتي وقتي‌ کشته شدگان را به خانواده ها ميدهند از آنها امضا ميگيرند که صدايشان در نيايد و حرفش را نزنند، چرا؟ چون متوجه اين شدند که هر ندا، سهراب و هر کدام از اينها که کشته ميشوند به يک نماد و نيروي محرکه اي براي انقلاب و به انگيزه ايي براي تعرض و خشم بيشتر و تداوم اين وضعيت تبديل ميشوند. يکي‌ از رهبران نيروي انتظامي چند روز پيش گفت چماق ديگر فايده اي ندارد و يک اشاره اش اين بود که همه چيز علني است. الان فيلم کسي‌ که شليک کرده است را مردم مي‌بينند و ما داريم از همين کانال نشان ميدهيم. قاتل ندا، اسم و رسمش و موقعيتش در سپاه پاسداران را بر روي سايتها و تلويزيون ما دارند نشان ميدهند. اگر يادتان باشد احمدي‌نژاد هفتهٔ پيش ژست اينرا گرفت که بله کار انگيليسي ها بود يا توطئه بود و به قاضي مرتضوي گفت دنبالش را بگيريد و غيره. در مقابل عکس قاتل را مردم رو کردند و گفتند اين قاتل است! بي خود شلوغش نکنيد، قاتل ندا مشخص است! در اين وضعيت چطور ممکن است اين حکومت يک ميدان ژاله اي درست کند و فکر کند دو روز ديگر ميماند، فقط دو روز ديگر. بالاخره هر جانوري هم کنج ديوار گير بيفتد به در و ديوار چنگ مياندازد ولي‌ يک بار است و تمام ميشود. از درون بهم ميريزند و از بيرون هم مردم جاروشان ميکنند اين حکومت حکومتي نيست که بتواند اين کار را بکند. يک بحث ديگر من ساختمان خود جمهوري اسلاميست. نحوه اي که اين جمهوري اسلامي اصلا درست شد. ناگزير شد به اسم انقلاب، انقلاب را بکوبد (منظورم انقلاب ۵۷ است) و نه تنها بصورت انقلاب بلکه با گفتن اينکه ما طرفدار مستضعفين هستيم، ضد آمريکا شيطان بزرگ هستيم، ما نماينده ملت مسلمان و امت اسلامي هستيم، نمايندهٔ مردم فلسطين عليه اسرائيل هستيم، به روي کار آمد و با تاکتيک هاي پوپوليستي، با اين تاکتيک که از روي تعصبات مردم آنهارا جمع کند، روز قدس به خيابانها بياورد، هر هفته به نماز جمعه ببرد، همه‌جا حرف از اين بزند که من آه دل مردم مسلمان هستم عليه آمريکا، غيره و غيره. اين فرم مناسب ديکتاتوري براي طبقهٔ سرمايه‌دار، طبقهٔ حاکمه ايران، نيست. انقلاب ۵۷ اين شکل سرکوب را به اينها تحميل کرد و اگر شما دقت کنيد مي‌بينيد جمهوري اسلامي هيچ وقت نتوانست آن گورستان آريامهري که من و شما خوب يادمان است که چه وضعيت بود را در ايران درست کند. در زمان شاه کسي‌ نميتوانست بگويد بالاي چشم اعليحضرت ابروست بدون اينکه پنج بار اطرافش را نگاه کند که ببيند نامحرمي در اطراف نباشد. جمهوري اسلامي هيچوقت نتوانست اين فضا را ايجاد کند. خيلي بيشتر از حکومت شاه کشت، خيلي بيشتر دستگير کرد، خيلي وحشي تر بود، خيلي بيشتر سرکوب کرد ولي‌ جامعه حتي براي يک روز هم در آن فضاي مختنق، تمکين کرده و وحشت زده اي که در دههٔ پنجاه در ايران داشتيم فرو نرفت. چرا اينطور نشد؟ باز بخاطر اينکه انقلاب عظيم پنجاه هفت بود که ضد انقلاب را ناگزير کرد که به اسم انقلاب برروي کار بيايد و ناگزير کرد با پرچم مستضعف پناهي، با پرچم مردم را به خيابان مياورم و در خيابان نگاه ميدارم و کلا پرچم تکيه به مردم به جلو بيايد، و امروز اين شيوه تا آنجايي‌ که به طبقهٔ حاکمه مربوط است به يک نقطه ضعف اين حکومت تبديل شده است. بخاطر اينکه نمي‌تواند يک سرلشکر چکمه برق زده محکمي بيايد و تمام نيروهاي مسلح پشت آن باشند و بگويد حکومت نظامي مي‌کنم. اين کار را که بکند پس فردا سه تا آيت‌الله از قًم کفن ميپوشند و به خيابانها ميريزند که واويلا! در صف دروني خودش سپاه پاسدارنش معلوم نيست چند شقه ميشود، ارتش شان هم که اصلا از اول با اينها نبوده و زياد تره برايشان خورد نميکرده است. نمي‌توانند! اين حکومت نه ميتواند از نوع پينوشه شود نه ميتواند از نوع حکومت شاه بشود. اين حکومتيست که مادرزاد بحران زده بود، مادرزاد نتوانست خودش را جمع کند، فقط اقتصاد نبود که اينها نتوانستند سر و سامان بدهند، اينها نتوانستند يک ارتش يکدستي مثل ترکيه و مراکش و يا تونس درست کنند. دولت تونس اگر با يک انقلاب ربرو شود چون ايدئولوژي آن مثل رضا شاه است مي‌گويد انقلاب بد است، انقلاب شورش کور است، انقلاب خشونت است، در انقلاب بي سرو پاها به خيابانها ميريزند، جاي سياست که در خيابان نيست. جمهوري اسلامي که بطور مداوم سياست ارتجاعي خودش را از طريق همين خيابان به جلو رانده است ديگر نمي‌تواند اين حرف را بزند. اگر اين حرف را بزند خودکشي سياسي کرده است و بنظر من بسيار بعيد ميدانم که اين حکومت حتي اگر مستاصل هم بشود از سر ناچاري هم اين کار را انجام دهد. کاظم نيکخواه: سناريوهايي که در هر حال ممکن است اينها به آن دست بزنند، سازش را ميگوييد نمي‌شود، اگر دست به جنگ و تهاجم وسيع به مردم بزنند باعث سقوطشان ميشود، بر روي اينترنت يک سناريوي ديگري هست که نميدانم تا چه حد موثق است مي‌گويد احمدي نژاد را ترور کنند و به گردن جناح مقابل بيندازند و بعد فضاي عزاداري راه بيندازند و براي لشکر کشي‌ به آن جناح به خيابانها بريزند و شروع کنند حمله کردن به مردم، فکر مي‌کنيد چنين چيزي چقدر واقعي بنظر بيايد؟ حميد تقوايي: من فکر مي‌کنم اگر از ديد جناح خامنه اي بگوييم اين بهترين راه در رفتن از اوضاع است چون بالاخره موضوع مورد دعوا يعني‌ احمدي نژاد حذف ميشود و از آن طرف هم کسي‌ را به تلويزيون مياورند که اقرر کند که با جنبش سبز و موسوي ارتباط داشته آنها را هم ميگيرند و از سوي ديگر اميد واراند جمعي که شوکه شده است در مقابل اين حرکت آرام شود و تمکين کند، اينها را که گرفتند بعد ميريزند و مردم را مي گيرند مي زنند، چون يکي‌ از موانع اصلي‌ که نميتوانند مردم را بزنند اين است که اول بايد اينها (موسوي- رفسنجاني) را جمع کنند. حکومتي که بطور جنايتکارانه اي مي خواهد در حد صدها کشته مردم را بزند از درون خودش نبايد کسي‌ بلند شود و بگويد چرا زدي غلط کردي زدي! که هنوز از همين اول کسي‌ مثل هادي غفاري به خامنه اي گفت است مرده شور ترکيبت را ببرد. حالا اگر حکومت بخواهد يک ميدان ژاله راه بيندازد صد تا بيشتر از اين حرف ها بهش زده ميشود و از درون به هم ميريزد. بنابراين اينها اميدوار هستند با کشتن احمدي نژاد و به گردن آن جناح ديگر انداختن هم آنها را جمع ميکنند و بعد از پس مردم هم بر مي آيند. که در ليست بد بختي ها شان شايد اين بهترين راه حليست که جناح خامنه اي دارد که بنظر من اين هم به سرعت برميگردد، قبل از هر چيز بخاطر اينکه اين سناريو رو شده و ما درحال صحبت کردن درباره آن هستيم و روي سايتها هم هست، پس مردم اين را نميخرند و هيچ کس قبول نميکند جناح موسوي رفت و احمدي نژاد را ترور کرد، همه مي‌گويند قاتل احمدي‌نژاد هم خودت هستي‌، قاتل مردم هم خودت هستي‌، اين توطئه و کلک است. بنظر من دستشان فوري رو ميشود يا بعبارت بهتر از همين الان رو شده. بنابرين اين راه حل هم به جايي‌ نخواهد رسيد. يک سناريوي ديگري هم هست که مدتهاست صحبت آن است آنهم اينکه رفسنجاني‌ پشت پرده به مشهد ميرود و عده اي از خبرگان را ملاقات مي کند که مجلس خبرگان بطور قانوني ولي فقيه را عزل کند چون طبق قانون فقط آن مجلس است که ميتواند ولي فقيه را عزل و نصب کند و اين بهترين راه حل است براي جناح رفسنجاني‌. اگر اين سناريو موفق بشود و يک روز صبح بگويند مجلس خبرگان جلسه گذاشته است و با عذر موجهي ايشان را به علت ناراحتي‌ عزل کند و حالا آيت الله فلاني،‌ که زياد زير تيغ مردم نبوده است و خيلي هم شناخته شده نيست ولي فقيه است. اگر اينکار را بکنند ديگر خامنه اي و احمدي‌نژاد ميشوند خارج از قانون چون اينها قانوني عمل کردند، مي‌گويند شما ديگر ولي فقيه نيستيد بنابر اين رهبر نيروهاي انتظامي، فرمانده کل قوا و نمايندهٔ امام زمان هم ديگر نيستيد، لطف امام زمان ديگر شامل يک آيت الله ديگر شده است! کاظم نيکخواه: بالاخره آنها هم در راس يک جناح بزرگ رژيم هستند همانطور که خود شما گفتيد و آنها هم ميتوانند شورش ميکنند. حميد تقوايي: الان جناح خامنه اي و احمدي نژاد به جناح مخالف مي‌گويد خارج از قانون آنوقت آنها به اينها خواهند گفت خارج از قانون! حداکثر شکايت جناح خامنه اي ميتواند اين باشد که براندازي نرم موسوي – رفسنجاني به نتيجه رسيد. من از اول هم گفتم در تمام اين سناريوهايي که از آنها صحبت مي‌کنيم عامل اصلي آن مردم اند که ما فعلا وارد آن نميشويم. اگر آن را در تصوير بگذريم ميبينيم اينها همان دست و پا زدن هاي در باتلاق است. بنظر من يک راه هم اينست که همين جور کج دار و مريز پيش بروند تظاهرات و غيره باشد و اين پيش برود تا ببينند چه ميشود. کاظم نيکخواه: خوب ميتوانند اميدوار باشند مردم خسته شوند و از مبارزه دست بکشند. حميد تقوايي: تا به حال که بر عکس بوده است، نيروهاي انتظامي خسته شدند. اينرا هم فرمانده سياسي نيروي سپاه پاسداران گفته بود، قبل از ۱۸ تير ليستي داده بود، که ۱۸ تير هست، بعد مراسم تحليف است، بعد ۱۶ آذر هست، يادبود ندا هست، کنکور هست و چهلم ندا هست و غيره بعد گفته بود يک سري اتفاقاتي پيش ميايد که آنها هم در ليست نيست ، پس اين رشته سر دراز دارد و مردم خسته نمي‌شود‌ بلکه نيروهاي انتظامي خسته ميشوند. مردم با شعار “تا احمدي نژاده هر روز همين بساطه” گفتند که ما داريم چکار مي‌کنيم و بطور واقعي هم در اين پنج هفته که ديديم آثاري از خستگي در مردم نمي‌بينيم که مثلا بگويند خوب ديگر عادي شده، يا خسته شديم، يا بي‌تفاوت شديم، حالا برويم سر خانه و زندگي مان! فکر نميکنم در ايران يک نفر هم پيدا شود که اينرا بگويد. مردم در مبارزه شان تفنن که نميکنند، مخير که نيستند که بگويند خوب ديگر مبارزه نميکنم. الان جامعه بسيار عصبي ترو با عزم جزم تر و بسيار تعرضي تر از سه هفته پيش است. جامعه هر هفته از هفتهٔ پيش با قدرت بيشتري به خيابان ميايد، بخاطر اينکه انقلاب مکانيزم‌هاي خودش را دارد، انقلاب با خودش مسائل خودش را مطرح مي‌کند و از خودش نيرو مي‌گيرد و جلو ميرود و مي بينيم الان هفتم سهراب در پيش است، چهلم نداست، مساله آزادي زندانيان سياسي است و مساله اعتراض به جناياتي است که در اعترضات قبلي پيش آمده و هر مانوري که اينها ميدهند جامعه در مقابلش شعار ميدهد. نمونهٔ بارز آنرا در نماز جمعه که هفتهٔ پيش رفسنجاني‌ برگزار کرد ديديم که جامعه شعارهايي داد در آن روز که از نظر من نشان داد بسيار سياسي تر و معطوف تر به قدرت دارد شعار ميدهند. مثلا مرگ بر ديکتاتور شعار عمومي تريست بالاخره با دو واسطه به حکومت مي‌رسد يا حتي آزادي زندانيان سياسي يا شعارهايي که قبلا ميدادند. ولي‌ در آن روز مردم آمدند در مقابل تمام شعارهاي هويتي حکومت که در تمام نماز جمعه‌ها و هر روز ميگفت شعار خودشان را ميدادند.وزير شعارشان هر چه گفت مردم فوري جوابش را دادند. در باره فلسطين شعار حکومتي داد و مردم در مقابل گفتند مردم چرا نشستيد ايران شده فلسطين، گفتند ما اهل کوفه‌ نيستيم رهبر – يا حتي عده اي گفتند حسين (موسوي را ميگفتند)- تنها بماند، مردم جواب ميدادند “ما اهل کوفه‌ نيستيم، پول بگيريم بايستيم”! و در جواب “خوني که در رگ ما است هديه به رهبر ماست” جواب دادند هديه به ملت ما است! يا آنها گفتند مرگ بر آمريکا مردم گفتند مرگ بر روسيه! ميخواهم بگويم جامعه نه تنها آن روز در نماز جمعه به رفسنجاني‌ جواب داد بلکه به يک سري سياست‌ها و پروپاگاندا و تبليغات استراتژيک حکومت در رابطه با اسرائيل، در رابطه با آمريکا، در رابطه با روسيه، در رابطه با وفاداري به رهبر پاسخ داد و از اين به بعد در همه نماز جمعه ها حتي اگر دار و دسته خود بسيجي ها را جمع کنند و اين شعارها را بدهند مردم پاي تلويزين بهشان ميخندند که جوابتان را داديم. جواب جامعه به مرگ بر آمريکا، به اهل کوفه‌ نيستيم، به سنگ براي فلسطين به سينه زدن معلوم است. اين را در اين زمينه گفتم که جامعه و مردم خسته نمي شوند، دارند سياسي تر و تعرضي تر ميشوند، دارند هشيارتر ميشوند و مبارزه شان هدفمندتر ميشود. کاظم نيکخواه: در همين رابطه که مردم خسته نميشوند و مبارزه شان سياسيتر ميشود شما بطور خلاصه ادامه تحولات اين مبارزه را چطور مي‌بينيد؟ اشکال مبارزهٔ مردم، شرکت وسيع تر مردم در جنبش و اعتراض؟ چيزي که هست مرکز تظاهرات و تجمعات تهران است. در اصفهان شيراز و تبريز و مشهد ديروز تجمعات بود ولي‌ تمرکز اصلي‌ در تهران است و جمهوري اسلامي هم نيرويش را در تهران متمرکز کرده است. هنوز شاهد اعتصابات نبوده ايم. فکر مي‌کنيد چطور ميتواند اين مبارزه و جنبش مردم ادامه پيدا کند با توجه به وضعيتي که از رژيم گفتيد؟ حميد تقوايي: يک بحث بر سر ادامهٔ و گسترش جنبش است، يک بحث سر اين است که اين جنبش چگونه جنبشي ست و چکار مي‌کند. من فکر مي‌کنم اين يک انقلاب است که مثل هر انقلاب ديگري هدفش سرنگوني اين حکومت است. همهٔ انقلاب ها هدف شان سرنگوني حکومتي ست که مردم عليه آن بلند شده اند. ما از روز اول گفتيم که اين انقلاب است و مثل انقلاب به اين حرکت رجوع کرديم، گفتيم اينها پس لرزه هاي انتخاباتي نيست، اينها رعشه مرگ حکومت است، انقلاب است. اما خيلي ها با ما شريک نبودند. وقتي ما اين تبليغات را ميکرديم، مجموعه رسانه ها و دولتها در سراسر دنيا، انديشمندان و روشنفکران و دوي خردادي هاي قديم و جديد و کسانيکه بالاخره مخالف فقيه بودند و غيره، همه موضوع را در چهارچوب انتخابات محدود ميکردند. خوشبختانه امروز ديگر شما همه جا مي‌بينيد حتي کسي‌ از انقلاب مخملي – که اين هم مدتي‌ سر زبان ها بود – صحبت نميکند. الان همه قبول کرده اند اين يک انقلاب است. اين يک جامعه است که عليه حکومت اسلامي بلند شده، دعواي جناحي يا حکومتي نيست. نه تنها همه کساني که خارج از حکومت هستند بلکه حتي خود حکومتي ها، کسي مثل عبدالله نوري ياد شاه افتاده است و گفته در اوايل دهه پنجاه شمسي واقعا کسي‌ فکرش را نميکرد شاه رفتني باشد و چند سال بعد شاه رفت. البته تفاوت امروز با سالهاي پنجاه اينست که همه فکر ميکنند اينها رفتني هستند. اول بايد اينرا روشن کرد، تثبيت کرد که ما با يک انقلاب روبرو هستيم که اين حکومت را هدف گرفته و مي خواهد اين حکومت را سرنگون کند. در اين ترديدي نيست. صحبت بر سر اينستکه اين انقلاب چطور پيروز ميشود، چطور بايد جلو برود، چه اشکالي بايد پيدا کند، چطور بايد گسترده تر شود. من در تلفن هايي که بينندگان به برنامه هاي‌ کانال جديد ميزنند و يا همين طور در بحث هايي که با برخي رفقا داريم مي بينم وقتي که به ادامه اين جنبش انقلابي فکر ميکنند معمولا شکل مبارزه را مي‌بينند که بايد وسيعتر بشود، به شهرهاي ديگر بايد سرايت کند، کارگران بايد به ميدان بيايند، و اشکال ديگري مانند تظاهرات، اعتصاب، تحصن و ميتينگ را هم بايد داشته باشيم. اينها همه درست است ولي‌ من فکر مي‌کنم يک شرط مهم تر و پايه اي تر اين هست که انقلاب از نظر مضمون تعميق شود. انقلاب از نظر تعين بيشتر پيدا کردن، شفافيت بيشتر پيدا کردن، به اهداف خودش آگاه تر شدن و بدين معنا راديکاليزه تر و تعرضي تر شدن هنوز خيلي جا دارد پيشرفت کند. فاکتور مهمي‌ که باعث ميشود متوجه شويم انقلابي در کار است به خيابان آمدن توده هاي ميليوني يا هزاران نفر مردم به خيابانها است ولي‌ اين به هيچ وجه کافي‌ نيست، اين حرکت در ادامهٔ خودش لزوما گسترش کمي‌ به همه شهرها با همين کيفيت و با همين مضمون و همين شکل نيست يا به کارخانه ها يا به ادارات که دست از کار بکشند يا تحصن کنند. وقتي به مضمون نگاه کنيم معني آن اين ميشود که قبل از هر چيز جامعه انقلابي به شکل بيانيه ها، به شکل قطعنامه ها، بشکل فراميني که مردم ميدهند، احکامي که مردم صادر ميکنند، حرفش را بزند. يعني‌ انقلاب زبان پيدا کند. منظورم اين نيست که مردم مانند سياستمداران بگويند بعد از جمهوري اسلامي چه بايد بشود و چه نبايد بشود. بايد به اعتراض خودش و به اين حرکتي‌ که براي زير و رو کردن براه اندخته است گوشت و پست دهد و مشخص کند. من قبلا هم مثالي در اين باره زدم. مثلا مردم مي‌گويند مرگ بر ديکتاتور! اولا معني آن روشن است مي‌گويند مرگ بر ديکتاتوري، اين سيستم ديکتاتوري نبايد باشد چون فکر نميکنم کسي‌ در ايران باشد که فکر کند فقط احمدي‌نژاد ديکتاتور است و مثلا رفسنجاني‌ خيلي آدم ليبرال و دمکراتي ست و يا هر کدام ديگرشان! پس وقتي ميگوئيم مرگ بر ديکتاتور يک سيستم ديکتاتوري را داريم مي‌زنيم. و ثانيا نفي ديکتاتور يعني‌ نفي چه چيزهايي؟ ديکتاتور يا ديکتاتوري نباشد يعني‌ چه چيزهايي نباشد؟ مرگ بر ديکتاتور يعني‌ اصلا زندان سياسي نباشد. زنداني براي آدم هاي سياسي اصلا وجود نداشته باشد و در نتيجه زنداني سياسي اصلا معني‌ نداشته باشد. کسي‌ به جرم عقيده و يا بخاطر موضع سياسي و مخالفتش با دولت دستگير نشود. مرگ بر ديکتاتور يعني‌ اسلحه ديکتاتور را از دستش بگيريم. مثلا اعدام نباشد، نيروهاي سرکوبگر نداشته باشيم، – حالا ارتش را مي‌گويند که براي چنگ با دشمن است که آنهم البته بحث خودش را دارد و در اين چهار چوب نمي گنجد ولي‌ حکومتي ميتواند ديکتاتوري نباشد و ارتش خودش را داشته باشد- اما نيروهاي انتظامي رنگارنگ، بسيج، سپاه، بسيجي، يگان ويژه، اينها ديگر چيست و از کجا آورديد؟ چرا بايد نيروهايي به چماق و گاز اشک آور و سلاحهاي ويژه جنگ خياباني مجهز بشوند؟ اگر مردم با شما جنگ دارند بايد برويد ديگر. دولت که نمي‌تواند مردمش را عوض کند! مردم بايد دولت را عوض کنند. اگر جنگ است کسي‌ که بايد تسليم بشود دولت است نه مردم! اين نيروها را سازمان داده اند که اعتراضات مردم را بخون بکشند. ميخواهم بگويم خيلي ساده و روشن وقتي ميگويم مرگ بر ديکتاتور يعني‌ نيروهاي انتظامي و سرکوبگر بايد منحل شود. نه اينکه فقط نوع اسلامي اش خوب نيست ولي‌ غير اسلامي آن خوب است! بايد منحل بشوند. اعدام نبايد وجود داشته باشد. ديکتاتوري در جمهوري اسلامي يعني تحکم به جوانان که نزنند و نرقصند و شاد نباشند، نخندند، دوست دختر و پسر به خيابان ها نيايند؛ يعني تحکم به زنان که لباسي ‌ که دوست داري نپوش، حتما حجاب سرت باشد، و غيره. ما آن ده فرمان انقلاب را که اعلام کرديم معني مشخص اين خواستها يعني‌ مرگ بر ديکتاتور! جامعه بايد آگاه باشد و بدانند شاخص هاي رفتن ديکتاتوري چيست؟ وقتي که مي‌گويند مرگ بر ديکتاتور يعني‌ مرگ بر چه چيزهايي و چه چيزهايي را نمي خواهيم. اين در رابطه با اين شعارهاست و بنظر من درباره همه عرصه هاي ديگر همٔ، بايد مردم بطور روشن بدانند که چه ميخواهند وعليه چه داريم ميجنگيم. مثال ديگري ميزنم، سرنگوني! رژيم بايد برود، خوب به چي‌ ميگوئيم رژيم؟ عده اي ممکن است – تا وقتي که انقلاب مبهم باشد- اينطور فکر کنند وقتي رژيم رفته است که آخوندها بروند و مکلا ها بيايند. يا فقيه رفت و يکي ديگر آمد. مثلا همين الان محسن کديور گفته است فقيه را از قانون اساسي ايران ميگذاريم کنار! مساله مردم با اين نوع تغييرات حل نميشود. وقتي ما ميگوييم رژيم بايد برود يعني‌ يک دستگاه، يک سيستم و نظامي که سه دهه است دارد پدر مردم را در مي آورد بايد برود. فقط اين يک ماه و يا چهار سال احمدي‌نژاد که نبود. اين زندانها را از همان زمان خميني ساختند، آدمکشي ها از همان دوره شروع شد، نيروهاي انتظامي شان را از همان دوره سازمان دادند. اگر به قانون اساسي جمهوري اسلامي نگاه کنيد مي‌بينيد پر از بي حقوقي است. اصلا ابتدايي‌ترين مباني جامعه‌ مدني در قانون اساسي جمهوري اسلامي نقض ميشود. بنابراين يک نظام و يک سيستم است که به آن ميگوييم رژيم، که به آن ميگويم حکومت جمهوري اسلامي. دورهٔ آقاي خاتمي هم همين نظام بود که تازه در آن قتل هاي زنجيره اي داشتيم و ۱۸ تير را داشتيم و روزنامه ها را بستند و غيره. در دورهٔ جناب رفسنجاني‌ هم همين بود. دورهٔ خميني هم همين بود. دوره احمدي نژاد هم همين بود. بنابرين مرگ بر رژيم و حکومت اسلامي نمي خواهيم که شعار مردم هم هست بايد تدقيق بشود، بايد تعميق بشود، و مردم بدانند چه نمي خواهند. انقلاب سر نخواستن هاست، انقلاب سر نفي يک وضعيتي است ولي‌ بايد بدانيم وضعيت چيست. يک سيستم حکومتي را يک نظام را شما بايد نفي کنيد. در غير اين صورت هر گوشهٔ آن که بماند، هر بخشي از آن که از ريشه قطع ‌ نشود دوباره رشد مي‌کند و مثل سرطان همه جامعه را مي‌گيرد و باز همين آش و همين کاسه خواهد بود. به همين خاطر ميخواهم بگويم وقتي از پيشرفت انقلاب صحبت مي‌کنيم در اشکال، يک بحث است که بايد وسيعتر شود، اعتصاب شود، شهرهاي ديگر به مبارزه کشيده شوند و بحث ديگر اين است که انقلاب بايد عميق شود، اهدافش را روشن تر بشناسد، شعارها را مردم آگاهانه تر بگويند و بفهمند چه چيزهايي را نمي خواهند و حول آنها متشکل بشوند. تشکل خود نيز يکي‌ از نکات مهم است. الان تظاهرات هاي شبانه داريم، بايد تشکل داشته باشند، انواع تشکلات کارگري بايد به ميدان بيايند. متشکل بشوند، بايد تشکل هاي تازه بوجود بيايد حول همين شعارها مثلا حکومت کودتا استعفا. وقتي‌ تشکل داشته باشيد شعار ها را فقط از خيابان ها نميشنويم، بلکه کارگران فلان صنعت و کارگران فعلا کارخانه و دانشجويان فلان دانشگاه و کارمندان فلان اداره، مادران عزادار، سازمان آزادي زن و غيره و غيره. از اين گونه تشکلات غير دولتي نهادها و کانون ها و انديشمندان ارباب جرايد نويسندگان روشنفکران شاعران بايد بيايند و در بيانيه ها شان بگويند اين دولت قبول نيست بايد استعفا بدهد. اينکه جمعيت به خيابان ها ميريزد و شعار مي دهد، از اين نظر که توده مردم ميايند و اين شکل اصلي انقلاب است بايد باشد ولي‌ اين انقلاب بايد استخوان بندي ش، پشت جبهه اش، ساختار دروني اش معلوم باشد. يعني‌ وقتي حتي مردم شب در خانه ها خوابيده اند همه ميدانند که اين شعارها، اين خواستها، اين قطعنامه ها، اين بيانيه ها از طرف جامعه صادر شده است. مردم از زبان ده ها تشکل، ده ها هنرمند، ده ها نويسنده، ده ها رهبر کارگري، ده ها رهبر جنبش دانشجويي، قطعنامه و بيانيه داده‌اند و در آن گفته شده که اين حکومت بايد برود، ولي فقيه نمي خواهيم، زنداني سياسي بايد آزاد بشود، قانون اساسي‌ را نمي خواهيم، ما نمي خواهيم برگرديم به اين قانون اساسي‌، نمي خواهيم برگرديم به دوره خميني! موسوي از برگشت به دوران خميني حرف ميزند. براي خنثي کردن اين تلاشها که در واقع براي نجات نظام جمهوري اسلامي است جامعه بايد متعين بشود. زبان انقلاب نبايد لکنت داشته باشد، نبايد ابهام داشته باشد. انقلاب را روي ابهاماتش هم درهم مي کوبند، فقط از روبرو و با شليک بمردم نيست. انقلاب بايد شفاف و روشن عميفا بداند چه چيزي را نمي خواهد و بگويد دست به ريشه ميبرم، مردم بايد بگويند اين تبر را برداشتيم که ريشهٔ حکومت را بزنيم و براي اينکه اينکار را بکند بايد متشکل شود و رهبران خياباني يکديگر را پيدا کنند و دست در دست هم بگذارند. بخصوص بايد حزبشان را بشناسند. حزب انقلاب. اين حزبي ست که وقتي ميگفت انقلاب، همه مخالفت مي کردند. ميگفت تنها راه انقلاب است، انساني ترين و ممکن ترين راه انقلاب است و امروز که انقلاب دارد اتفاق ميافتد اين رهبر حاضر و آماده است! رهبر کسي است که قبل از اينکه مردم به يک صفي و دستاوردي برسند و قدم جلو بگذارند، قدم را جلو گذشته است و پيشاپيش مردم پرچم را بلند کرده و مي‌گويد از اين طرف! حزب ما در اين موقعيت است و اين انقلاب بايد حزب رهبر خودش را باز بشناسد. اينها همه فاکتورهايي ست که بايد به آن دقت شود. کاظم نيکخواه: با تشکر از شما اميدوارم اين بحث ادامه داشته باشد. ساخت کوکتل مولوتف همانطور که میدانید کوکتـل مولوتـف یک بطری حاوی ماده آتش زا است که در صورت پرتاب و شکسته شدن باعث ایجاد حجم وسیعی آتش غیر قابل مهار میشود و از آن در درگیری های خیابانی برای ایجاد رعب و وحشت و سردرگمی در بین نیروهای دشمن (مثل گارد ضدشورش) و متفرق کردن آنها استفاده میشود. ساخت کوکتـل مولوتـف بسیار آسان است. به صورت کلی, کوکتـل مولوتـف از یک بطری شیشه ای, مقداری ماده سوختی (مثل بنزین) و یک پارچه کتان ( نخی )آغشته به سوخت به عنوان فتیله تشکیل میشود روش ساخت یک کوکتل مولوتف قدرتمند: 1- یک بطری شیشه ای (بهترین بطری شیشه ماء الشعیر ایستک هست چون حجم مناسبی از مواد آتش زا در آن جا می شود و در دست خوب جا می گیرد و در زمان پرتاب کردن می توانید آن را به مسافت های دور پرتاب کنید و این خیلی مهم هست و از همه مهمتر این بطری، چون یک بطری یک بار مصرف هست بدنه نازکی دارد و این بسیار مهم است برای خوب شکسته شدن ) را بردارید. 2- داخل آن 80 درصد بنزین و 20 درصد گازوئیل ( برای دوام آتش) و یک قاشق چای خوری پودر صابون بریزید. 3- حال یک پارچه کتان ( نخی به ابعاد 4 در 25 سانتیمتر ) آغشته به بنزین داخل بطری قرار دهید به طوری که 15 سا نت داخل و 10 سانتیمتر آن خارج بطری قرار گیرد و مقدار کمی پنبه که با فشار در دهنه بطری جا می دهید تا مواد سوختی قبل از زمین خوردن بطری بیرون نریزند. کوکتـل مولوتـف شما آماده است. کافی است تا سر پارچه را با فندک آتش زده و به سمت دشمن روی زمین یا به دیوار پرتاب کنید تا بطری متلاشی شود. در نتیجه این پرتاب, مواد سوختی آتش گرفته و به اطراف پراکنده میشود و همراه با آن حجم زیادی آتش تولید میشود که مهار آن بسیار سخت و ناممکن خواهد بود man tajikam , va daram yak taraneh va avaze bara jonba josh sabzeh shoma, va an ra beh hameh ham kalamanam hedia makonem. Arezo ma konam ke hama adamha ham bara in jonbojosh sabz maya konin , zenda basha mamlekate to. [youtube https://www.youtube.com/watch?v=og86fv9Kq94?version=3&rel=1&showsearch=0&showinfo=1&iv_load_policy=1&fs=1&hl=fa&autohide=2&wmode=transparent&w=840&h=473] لایکلایک

من همه‌ی کامنت‌های وارده را می‌خوانم. اما ‌لطفا توجه داشته باشید که بنا به برخی ملاحظات شخصی از انتشار و پاسخ دادن به کامنت‌‌هایی که (۱) ادبیات تند، گستاخانه یا بی‌ادبانه داشته باشند، یا (۲) در ارتباط مستقیم با موضوع پستی که ذیل آن نوشته شده‌اند نباشند و یا (۳) به وضوح با نشانی ای‌میل جعلی نوشته شده باشند معذور هستم. در صورتی که مطلبی دارید که دوست دارید با من در میان بگذارید، از صفحه‌ی تماس استفاده کنید. با تشکر از توجه شما به بامدادی.