جناب بامدادی […] اعتراضی به شما دارم:
وبلاگ شما شروعش با اخبار آیتی بود که کمکم گرایشات سیاسی به خود گرفت با تحلیلهای نه چندان خوب. بهتر بگویم شما ناکارشناس و نابلد هستید و شروع به بیان نظرات شخصی خودتان کردید و در 90% مواقع حمایت خودتان را از دولت جمهوریاسلامی اعلام میکردید[…]. با مطلب آخری هم که در خصوص دانشگاه زنجان نوشتید ارادت برخی وبلاگنویسان را نسبت به خودتان پایین آوردید. از صبر حرف زدید و اگر نظرتان را هم میپرسیدند آن دختر بدبخت را محکوم به سنگسار میکردید. گاهی به شخصیت واقعی شما شک میکنم. گاهی مطمئن میشوم که شما یکی از افراد دولت دیکتاتوری اسلامی هستید و جالب است هنوز نمیدونید که دولت یک کشور از خود یک کشور جداست. اگر در پستی به انتقاد در مورد آمریکا در خصوص عدم همکاری مینوشتید ذکر میکردید عدم همکاری با ایران نه عدم همکاری با جمهوریاسلامی. کسی که از دولتی که تنها چیزی که برایش بهایی ندارد جان انسان است حمایت میکند، باید منتظر هرگونه حمله باشد. البته که شما هم آزادید هر چه دوست دارید بگویید، شاید به مزاج من و برخی خوش نیاید.
گاهی به ویزای سوییسی که گرفتید فکر میکنم. الان تقریبا به درصد خیلی کمی ویزا میدهند، مگر اینکه شخص ثروتمند یا نامی یا سیاسی ایران باشید.
گاهی وقتها بهترین پاسخ سکوت است. اما دوست دارم اینیکی را محض نمونه هم که شده پاسخ دهم، شاید حرف بعضی از دوستان دیگر هم باشد:
محراب عزیز،
شعار وبلاگ من همانی هست که از اول بوده: «فرش ایرانی از تار و پود فرهنگ، سیاست و جامعهی اطلاعاتی». البته نه اینکه صد در صد مطالب من در این چارچوب بگنجد، ولی اگر به صورت آماری نگاه کنیم بخش بزرگی از نوشتههای من مرتبط با فرهنگ، سیاست یا جامعهی اطلاعاتی (یا نوعی آیتی با نگرش فرهنگی-انسانی) میشوند. مطالب من از همان اول هم با همین دغدغههای امروزم نوشته میشد، مثلا اولین نوشتههای وبلاگ من «اگر ایران کوتاه بیاید»، «سوال اساسی: آیا باید از حق ایران برای دستیابی به انرژی هسته ای دفاع کرد؟»، «کاری که اکبر گنجی به ضرر جامعه ایران انجام داد»، «نژادپرستی پنهان در ایران! مراقب باشیم»، «از تاشکند تا واشنگتن – تلاش برای قانونی کردن شکنجه» همگی سیاسی هستند.در مورد تحلیلهای سیاسی من. من کارشناس علوم سیاسی نیستم و ادعایی هم ندارم. اما برای تحلیل کردن اوضاع، آنگونه که میخوانم و میبینم و کنار هم قرار دادن قطعات پازل لزوما نباید تحصیلات علوم سیاسی داشت. اگر تحلیلهای من به نظر شما ناکارشناسانه میآید، میتوانید مرا راهنمایی کنید که کجا تحلیل بیربط یا خام کردهام و با کمال میل و گوش جان نظرات شما را میشنوم. من معمولا تحلیلهایم را با مطالعه و گردآوری اطلاعات از منابع مختلف انجام میدهم و حاضر به دفاع کردن از تکتک آنها هستم. فقط دقت کنید، هر کجا مخالف با صدای عمومی وبلاگستان یا منتقدان عوامگرا یا رسانههای به شدت قطبیشدهی غربی بودم، نوشتههایم را با دقت بیشتری بخوانید. درست همانجاهاست که ما به صداهای دقیق و بیطرف نیاز داریم.
در مورد دانشگاه زنجان، هنوز هم حرفم همان است که نوشتم. زمان نسبتا زیادی گذشته ولی کلیت حرف من همان است. گفتم نباید عجله کرد و هیجان زده شد و زود قضاوت کرد. یادم نمیآید جایی دختر قربانی (یا هیچکس دیگر) را محکوم کرده باشم یا حتی کوچکترین کنایهای به شخصیتاش زده باشم. لطفا اتهامی که به من زدهاید را مستند کنید. نوشتهی من هنوز توی وبلاگم هست. در مورد اینکه اگر نظرم را میپرسیدند چه حکمی برای آن دختر بینوا صادر میکردم،اتهام شما صد در صد بیپایه (حتی خندهدار) است.
در مورد حمایت از جمهوری اسلامی یا بخشهای اقتدارگرا و تندروی حاکمیت:
باز هم جایی سراغ ندارم (حتی در حد یک خط یا یک کلمه) که یکجانبه قضاوت کرده باشم، کورکورانه و بیدلیل سیستمی را کوبیده باشم یا از آن حمایت کرده باشم یا رفتار اقتدارگرایانه و بعضا خشن جمهوری اسلامی را تایید یا حمایت کرده باشم. از سوی دیگر همیشه سعی کردهام دقیق و واقعبینانه مسائل را ببینم و هر جا غیر از این بوده میتوانید اشاره کنید.انتقاد از سیاستهای جنگطلبانهی آمریکا به معنای حمایت از جمهوری اسلامی نیست. از طرفی دیگر انتقاد عمیق و درست کردن هم با جوک سیاسی گفتن، مترصد اشتباهات این یا آن مقام شدن، دو تا فحش به فلان روزنامهی تندروی ایرانی دادن و گهگاهی هم یک عکس سوتیدار از فارسنیوز چاپ کردن فرق میکند. انتقاد عمیق کردن خیلی فرق میکند با همصدایی با سطحیترین و قشریترین نواهای منتقد دولت. نه خیر جانم! در شرایطی که امنیت من و تو و مردم کشورمان را خطری بزرگ و باورنکردنی از خارج تهدید میکند و انتقادهای قشری گرایانه و سطحی امثال من و تو فقط به سود همان نئوکانهای تندرو تمام میشود، من علاقهای ندارم با تربیونهای ضد ایرانی آنها همصدا بشوم.
به دام این مغالطهی بسیار مرسوم نیفتید. اگر من از آمریکا انتقاد میکنم به این دلیل است که خطر قدرت متمرکز و افسار گسیختهی آن را برای مردم ایران (و مردم خود آمریکا و اصولا مردم همهی جهان) زیاد میدانم و به خصوص فکر میکنم بسیاری از مردم ما در فقر اطلاعاتی وحشتناکی در این زمینه به سر میبرند و ذهنشان به خاطر تبلیغات ضدآمریکایی سطحی حکومت ایران نسبت به این مساله شرطی شده است تا حدی که گاه واقعیتهای خیلی خیلی بدیهی را هم نمیخواهند بشوند. باید بنویسیم و باز کنیم که آمریکا و سایر قدرتهای متمرکز بزرگ (منظور سیستم سرمایهداری افسارگسیختهی جهانی است و نه مردم آمریکا یا غرب) چه خطر بزرگی برای امنیت ایران و جهان محسوب میشوند.
در مورد ویزای سویس یا اروپا یا هر جای دیگر که گرفتهام هم میتوانید هر طور دوست دارید فکر کنید، ولی حق ترور شخصیت من را ندارید. محض اطلاع شما من نه ثروتمند هستم و نه نامدار و نه سیاستمدار. اگر بودم روزانه بیش از 14 ساعت و بدون هیچتعطیلی گاه تا 70 روز پیاپی در گرمای 55 درجهی سانتیگراد دور از خانواده و دوستان و وطن کار نمیکردم و روشهای سادهتری را برای زندگی انتخاب میکردم.
توصیه میکنم به کسی اتهام نزنید، ولی اگر اصرار دارید متهم کنید لطفا بیشتر در اتهام زدنهایتان احتیاط کنید. گاهی وقتها ممکن است بهترین دوستانتان، کسانی که دلشان برای شما، همهی مردم ایران و همهی مردم جهان میتپد و به صلح به معنای جهانی آن فکر میکنند و تلاش میکنند اسیر تبلیغات و ضدتبلیغات ایرانی یا جهانی نباشند، را بکوبید. کاری نکنید یکوقت همین آدمهای دلسوز، بیطرف و بسیار معدودی که دور و برتان باقی ماندهاند هم برای همیشه خاموش شوند. این صدا خیلی ضعیف است، تقویتاش کنید با انتقاد سازنده و مورد به مورد. نکوبیدش که خودتان ضرر میکنید. باور کنید، همه ضرر میکنیم.
دوستار شما،
بامداد
مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی
از طرفی دیگر انتقاد عمیق و درست کردن هم با جوک سیاسی گفتن، مترصد اشتباهات این یا آن مقام شدن، دو تا فحش به فلان روزنامهی تندروی ایرانی دادن و گهگاهی هم یک عکس سوتیدار از فارسنیوز چاپ کردن فرق میکند. انتقاد عمیق کردن خیلی فرق میکند با همصدایی با سطحیترین و قشریترین نواهای منتقد دولت. نه خیر جانم! در شرایطی که امنیت من و تو و مردم کشورمان را خطری بزرگ و باورنکردنی از خارج تهدید میکند و انتقادهای قشری گرایانه و سطحی امثال من و تو فقط به سود همان نئوکانهای تندرو تمام میشود، من علاقهای ندارم با تربیونهای ضد ایرانی آنها همصدا بشوم.
لایکلایک
آفرین. از خواندن این پست لذت بردم. حرف دل خیلی از ماهاست. هرچند لزوما با خط مشی سیاسی که داری موافق نیستم ولی استدلالهات رو به تمامی پسندیدم.
پیروز باشید
لایکلایک
ما اهل کوفه نیستیم
بامداد تنها بماند!
لایکلایک
بامدادی جان، پاسخت خیلی خوبه اما این حرف به نظر من ارزش پاسخ دادن نداشت.
لایکلایک
بامدادی، بامدادی، حمایتت میکنیم :))
لایکلایک
والله نمیدونم چرا بعضی ها اینجوری فکر میکنند؟!
دم از آزادی بیان می زنند و بعد هر بیانی که مخالف عقایدشان باشد را محکوم میکنند!
لایکلایک
این مطل رو کامل نخوندم اما تا حدودی در جریان قضایا هستم.
به نظر من شما حق داری هر چی دوست داری بنویسی . این حق شما است و حتی اگه فرض کنیم که شما یکی از افراد …. هم باشید باز هم نمیشه شما رو محکوم کرد! به نظر من حتی در این صورت هم شما به عنوان یکی از افراد حکومت … میتونید نماینده حکومت ایران باشید. من معتقدم هیچ کس حتی دولت ایران با صرف هزینه و اجیر کردن افراد نمیتونه کوچکترین تاثیر رو توی جامعه اینترنتی بزراه این جامعه رو افراد اداره میکنن نه پول و حکومت و …
در مورد مطلب دانشگاه زنجان هم من کاملا حق رو به شما میدم گرچه خودم هم توی اون زمان به دلیل جو بوجود اومده خیلی تصمیمات اشتباه رو گفتم اما الان با خوابیدن اون التهاب تقریبا به همین نتیجه ای که شما رسسیدی رسیدم و البته اون رمان هم توی بالاترین یک کامنت گذاشتم .
لایکلایک
بامداد عزیز سلام.
دلم می خواست عقیده ام را در مورد چند پست اخیر از طریق حاشیه نویسی بیان کنم، اما راهی بهتر هم وجود دارد. آنهم کامنت گذاشتن.
صحبتم را در دو بخش خلاصه می کنم: آزادی و آزادی فردی
آزادی در وسیعترین معنای کلمه حالتی ست که در آن چیزی محدود و وابسته به چیزهای دیگر نباشد و بتواند در فضا جابجا شود، و در مورد انسان، حالتی است که در آن «اراده» شخص برای رسیدن به مقصود خویش به مانعی برخورد نکند. اما این تعریف بسیار کلی و مطلق است، حال آنکه آزادی به معنای مطلق برای هیچ موجودی در جهان وجود ندارد و بنابراین، در هر بحثی از آزادی نسبیت آن را باید در نظر داشت و در مورد انسان همواره علت آزادی( یعنی، آزاد از چه) و جهت آن( یعنی، آزاد برای چه) مطرح است. آزادی همواره در نسبت و رابطه با چیز یا حالتی تعریف می شود که به زور تحمیل شده باشد یا برای شخص ناخوشایند باشد. زیرا کسی را که تکلیفی را به میل خود، نه از ترس کیفر، انجام می دهد، نمی توان از نظر سیاسی و اجتماعی آزاد ندانست. در عین حال، هرگونه فشار و اجبار بد نیست. بازداشتن کسان از ازار رساندن به خود یا دیگران بد شمرده نمی شود. همچنانکه در یک نظم قانونی پذیرفته شده، هیچکس با محدودیتهای قانونی مخالف نیست و از میان رفتن قانون آزادی به شمار نمی اید بلکه آشوب شمرده می شود.
آزادی های فردی، آنگونه آزادی های شخصی و اجتماعی است که بر روابط مدنی شخص حاکم است و قانون از آن در برابر هرگونه دست اندازی پشتیبانی می کند، مگر آنکه با خیر و مصلحت همگانی ناسازگار باشد. آزادی های فردی، در تعریف قانونی خود، همانست که «حقوق فرد » نامیده می شود.
آزادی فردی یکی از مفاهیم اساسی اندیشه سیاسی دموکراتیک جدید است و در وسیعترین معنای خود دلالت دارد بر آزادی فرد برای هر عمل شخصی، داشتن اموال و استفاده از آنها، ازادی عقاید دینی و پرستش و ازادی بیان و عقیده. در نظام قانونی، قانون از این ازادی ها در برابر دست اندازی دولت یا هر کس دیگر حمایت می کند و اساسا حقی است در برابر دست اندازی دولت. بعضی از تعریف ها معنای ازادی فردی را در امان بودن شخص و دارایی یا عقیده او از دخالت خودسرانه حکومت، محدود کرده اند.
گاهی از ازادی های فردی با شمارش آنها نام برده می شود، مانند آزادی گفتار، نوشتار، نشر، گردآمدن و سازمان یافتن بدون تهدید مجازات یا دخالت. وقتی بنابر شمارش آزادی های فردی باشد، فهرست آنها برحسب جامعه های گوناگون مختلف می شود و یک فهرست یگانه برای تمام جامعه ها نمی توان از آنها تهیه کرد؛ ولی از جهت سیاسی، آزادی عقیده، بیان، اجتماع و نشر عقیده، آزادی های اساسی است که همه قوانین اساسی دموکراتیک در مورد آنها همرای هستند.
حال سوال این است :
– در جامعه واقعی منشور حقوق بشر ما را در برابر همنوعان مان موظف می کند که از یک نظم نانوشته تبعیت کنیم و تا سر حد امکان آزادی دیگران را محترم بشماریم تا دیگران نیز نسبت به ما همین رویه را در پیش گیرند، در جامعه مجازی چطور؟ ایا منشور حقوقی خاصی وجود دارد؟
– به رغم ازادی که به نسبه در فضای اینترنت وجود دارد آیا می توان آزادی اندیشه و گفتار افراد را زیر سوال برد؟
– اگر کسی در فضای مجازی اینترنت مورد هجمه اسپم و فحاشی و تهدید قرار گرفت، جدای از جنسیت و نژاد، می تواند اعتراض کند؟
– و اگر فرد اعتراض کرد آیا می تواند امیدوار باشد که مورد بایکوت قرار نگیرد؟
– و در نهایت چراغ انداختن به چشمان فرد روبرو چه لذتی دارد که این کار دائم انجام می گیرد؟ » اینکه چرا گفتی، چرا کردی، چرا نوشتی. پس حتما سیاسی هستی یا از مصونیت سیاسی برخورداری و چه و چه …. » واقعا چه لذتی دارد؟
ایکاش جناب کاوه هندی زاده، دوست بسیار بسیار خوبم این دو سه پست را می خواند و رای و نظر خود را اعلام می داشت. ایشان در انگلستان و در دانشگاه اکسفورد مشغول تحصیل و تدریس در مقطع دکترای رشته حقوق اینترنت هستند. حیف…..
لایکلایک
مهم نیست که با آنچه می گویی موافقم یا مخالف. مهم این است که شما حق حرف زدن داری.
لایکلایک
نمی گذاریم.
من مدتهاست وبلاگ خونی رو بخاطر جهت گیری های سیاسی و مذهبی چه اینوری چه اونوری کنار گذاشتم. اعتراف می کنم اینجا تنها وبلاگی هست که میتونم نوشته هاش رو بخونم!
So keep up
🙂
لایکلایک
خوب نوشتی بامداد عزیز! متاسفانه همه ما در حال اتهام زنی شده ایم!
لایکلایک
به نظرم وبلاگستان مدل کوچکی از جامعه است و نکته مثبتش هم اینه که اگه حق رو تریبونی برای حرف زدن تعریف کنیم همه تقریبا به یه اندازه حق دارند. به همین علت میشه خیلی از مشکلات جامعه رو در این مدل کوچک هم دید. برای آرش هم نوشتم که به نظرم مهمترین فایده این فضا اینه که یاد بگیریم بدون فحاشی و ترور شخصیت باهم حرف بزنیم و بحث کنیم حتی اگه شدیدا با هم مخالفیم.
لایکلایک
جنگ واقعی است، مجازی نیست، کسی کُری نمی خواند. بمب و سلاح سنگین هنوز در جنگها استفاده می شود. همهی زندگی ما هم که پست مدرن شود، جنگها هنوز در ابتداییترین شکل خود ماندهاند. جنگ سرد، جنگ مدرن، دورهاش تمام شده. جنگ ها دوباره کلاسیکاند، سنتی : اگر تعداد بیشتری را بکشی پیروزی، هر طرفی که سرزمین های بیشتری را تحت فرمان داشته باشد برنده جنگ است. آن ها دیوانهاند این کار را می کنند. جلو چشمهای ما به افغانستان و عراق حمله کردند. آن سال عید یادتان است؟ تا شبی که به بغداد حمله کردند باورمان نمی شد. میترسم باورمان نشود دوباره تا شبی که بمب بریزند سرمان. چرا فکر میکنید فقط موافقین انرژی هستهای یا دولت ایران بمباران میشوند؟ ماهوارههای آنها فقط خانههای شما را میبیند٬ قدرت خواندن فکرها را ندارد. هیچ به آن لحظهای که جنگ واقعی شروع میشود فکر کردهاید؟
روشن فکرهای قدیمیتر، همانها که به هر طریقی و در هر زمانی٬ از جمهوری اسلامی ضربه خوردهاند، حالا در بدترین شرایط ممکن در پی تسویه حساب با جمهوری اسلامیاند. و این یعنی هشیارترینهامان نه تنها ساکت ننشتهاند که همراه آن سوی – که خیلی وقتها واقعاً هم آن سوی مرزها هستند – دعوا هستند. چند نفر را میشناسید که با آن سوی دعوا نیستند و در پی آگاهی دادن باشند؟
این صدا ضعیف است، جنگ دور نیست ، دنیا کوچک است و رسانه های بزرگ آن را می گردانند. اما دنیا کوچک است و صداهای ضعیف هم می توانند تکانش دهند میتوانند موثر باشند. اگر با همهی ادعای دموکراسی و آزادی بیاني که دارید نمیتوانید تحملاش کنید فقط کافی است گوش نیایستید٬. صداهای آن سو قویتر است٬ آن را بشنوید اگر دوستترش دارید. نیایید اینجا که بخوانید که عصبانی شوید.
لایکلایک
سلام
قبلا بصورت خصوصی به خود بامدادی و بسیاری از دوستانم گفته بودم، اما فکر میکنم این بار اینجا نیز باید بنویسم؛ منتقدین فیلم و سینما یک مثل دارند؛ «اگر قرار باشد همه ی عمرتان را تک و تنها در یک جزیره بگذرانید و تنها به شما این اجازه را بدهند که یک فیلم همراه خود ببرید و ناگزیر از انتخاب یک فیلم برای دیدن تا آخر عمرتان باشید، چه فیلمی را انتخاب میکنید، کدام فیلم را همراه خود به جزیره میبرید؟» (این سوال تمثیلی است که برای ارزش گذاری فیلم ها مطرح میشود)
من اگر قرار باشد «همه ی وبلاگهای فارسی تا آخر عمر برایم فیـ.لتر شوند و فقط بتوانم یک وبلاگِ فارسی را برای خواندن تا آخر عمر انتخاب کنم، بامدادی را انتخاب میکنم» به دلایل متعدد؛ از جمله اینکه؛ «بامدادی کارشناسانه، عالمانه و محققانه مطلب مینویسد، چه آی تی بنویسد چه تحلیل سیاسی اجتماعی و حتی وقتی که عکس مینویسد!! یا لینک به اشتراک میگذارد»
بسیار شده است با تحلیل های بامدادی مخالف بوده ام، اما از آنها استفاده کرده ام و از عمق تحلیل ها لذت برده ام. [اینکه در ذیل مطالب سیاسی اجتماعی بامدادی یا دیگر دوستان کامنت نمیگذارم به این دلیل است که تصمیمم بر این بوده که وب 3 حتی کامنت هایش وارد مسائل سیاسی نشود. (البته بزودی یک حساب و وبلاگ سیاسی اجتماعی مستقل و غیر مرتبط با وب 3 در وردپرس ایجاد میکنم.)]
راستش از لحن دوستی که برای بامدادی کامنت گذارده بود و نسبت هایی که بامدادی داده بود، ناراحت شدم و نتوانستم بی تفاوت از کنار آن بگذرم، بدلیل اینکه به بامدادی و وبلاگ بامدادی و تحلیل ها و لینک های خوبش مدیون هستم.
این را خطاب به خودم و دوست منتقد میگویم: «باید بیشتر مطالعه کنیم، بیشتر فکر کنیم، اگر سخن میگوییم دقیق بگوییم، ببینیم چه «گفته میشود» نه اینکه چه «کسی میگوید». »
بامداد عزیز دوستت داریم، تا ابد روشن باش!
لایکلایک
این وبلاگ مسلما یک تریبونیه که فرد میتونه توش هر حرفی رو که بخواد بزنه و این کمترین حق یک وبلاگ نویس است , بامدادی جان با قدرت مثل همیشه ادامه بده
لایکلایک
بامداد جان دلگیر نشو از این نامردمی ها … من هم حرف میلاد رو می زنم . ادامه بده ، با قدرت ، مثل همیشه .ما به تو افتخار میکنیم
لایکلایک
به نظرم کوچکترین حق ما اینه که با آزادی کامل توی وبلاگ هامون حرف ها و نظرات شخصیمون رو دنبال کنیم ، حالا اگر کسی به این هم گیر بده واقعا یا بیکاره یا بیسواده یا . . .
لایکلایک
@ web3beta:
نمیدونم چی بگم. خیلی داری شرمنده میکنی و منو بزرگ میکنی. به قول خوابگرد، هر چه مرا بالاتر ببرید محکمتر و شدیدتر زمین خواهم خورد.
ممنون از لطف و محبتت. امیدوارم شایستهی چیزهایی که نوشتی باشم.
لایکلایک
@ کمانگیر:
ممنون، کاش همهی ما «دگرپذیر» بودیم.
لایکلایک
به نظرم این جور آدم ها به هر حال وجود دارن.افرادی که می خوان انتقام ندونم کاری دولت رو از ادم های بی طرف بگیرن چون زورشون به چیزی نمی رسه.من فک کنم این اخلاق ما ایرانی ها باشه تا از یه چیزی ناراحتیم شروع می کنیم به تهمت زدن به یکدیگه چون مستاصلیم و کاره دیگه ای ازمون بر نمیاد.این واکنش ها رو هم تو وبلاگ شما و تو وبلاگ هایی مثل وبلاگ شما دیدم و به نظرم باید عادت کرد.یکی از دوستان حرفه خوبی می زد می گفت این وسط یه عده وبلاگ نویس باید تحملشونو بیتشر کنن تا بقیه یاد بگیرن که میشه بی طرفانه نظر داد و آزادانه در مورد عقاید صحبت کرد.فک کنم وبلاگ شما هم جزو همون دسته وبلاگ ها باشه.بنابر این تحمل کنین مطمئن باشید ارزشش رو داره
لایکلایک
دوست من بامداد.
قصد نداشتم داخل بحث اخیر وبلاگت شوم اما چون حس کردم وقتش است که بگویم بعضی از مطالب تو جزو مطالب خوبی بوده که من در این چند وقت در وب و خارج از وب خوانده ام و به همین دلیل برایم مهم است که صدای تو خاموش نشود. امیدوار همین گونه مستقل و باادب نوشتن در این مکان را ادامه بدهی.
مخلصیم
لایکلایک
بامدادی عزیز
وبلاگت و تحلیلهایت را دوست دارم، و بودنت را میخواهم. و بودنت را حق میدانم.
پاینده باشی.
لایکلایک
با اینکه فیلتر کردن کامنت ها ی وبلاگت حق مسلمته اما امیدوارم قصد این کار رو نداشته باشی. ضمنا یه مطلبی هم مربوط به این موضوع در وبلاگم نوشتم.
لایکلایک
آقا جون مگه نشنیدی پرزیدنت بوش گفته : «هر که با ما نیست بر ماست». تو هم اگه می خوای ثابت کنی طرفدار کسی نیستی باید بهش فحش بدی دیگه!!!
لایکلایک
دوست عزیز من همون ابتدا هم گفتم ازادی بیان حق همه ماست از فحاشی نوشتی , مسلما افرادی که از لحاظ منطق کم می اورند فحاشی میکنند و جالب هست که نظر من شما رو برافروخته کرده بله من یک کارشناس امور سیاسی هستم افرادی که برای شما کامنت گذاشتن همه حرف از ازادی بیان زدن من هم حرفم رو زدم ولی ظاهرا همانطور که قبلا گفتم هیچ اعتقادی به ازادی نداریم . بله اونها هم ازادند نظرشون رو بگن من اغلب وبلاگ ها رو میخونم و اگر کسی از شما انتقاد میکنه نباید ناراحت بشید اگر به نظراتی که دادم به جای جبهه گیری بیش تر دقت میکردید موضع من رو متوجه میشدید بحث اتهام نیست اینجا دادگاه نیست که کسی متهم و محکوم بشه از بحث با تریبون بیگانه گفتید جایگاهش اینجا نیست اون بحث مفصلی داره که بیربط به موضوع هست
(البته محک خوبی بود لازم به نگرانی نیست بامدادی جان دوستانی هستند که هنوز به شما اعتماد دارند )
اگر قرار هست با انتقاد من شما خاموش بشید باید بگم منتقد ضعیفی هستید حالا که وارد دایره کشمکش شدید و انتقاد میکنید اندکی هم از سیاسیون بشنوید
من نه سونا زعفرانیه رو قبول دارم و نه میپذیرم که ایران نمیدونه که امریکا تا سال اینده چه برنامه ایی براش چیده (برای همین میگم شما بی تجربه هستید )اماده شنیدن هرگونه انتقاد هستم
وظیفه ما ادم هایی است که از دنیای مجازی استفاده میکنیم
این که چه راهی رو انتخاب کردید برای کار ,ظاهرا خدتون جواب خودتون رو دادید من جای شخصیت شما رو ترور نکردم فکر نمیکنم ثروتمند بودن یا نامی یاسیاسی بودن ترور شخصیت کسی باشه
در ضمن همه سران مملکت ایران کاخ نشین نیستند هستند کسانی که در زیر افتاب کار میکنند اگر میتونستیم برای همه کار هامون دلیل منطقی بیاریم در بهترین حالت ممکنه بسر میبردیم
امیدوارم به تحدیدی که کردید جامه عمل نپوشونید
نفهمیدم در ماجرای دانشگاه زنجان شما منتظر چه اتفاقی بودید ؟؟؟!!!!!(این بحث از نظر من تمام شده به حسای میاد)
تا نگردی اشنا زین پرده رازی نشنوی
به امید بامدادی دگر
بدرود
لایکلایک
محراب جان. بامدادی ادعا می کند شما کلی فحش و بد و بیراه رکیک بهش دادی و تحت فشار قرارش دادی و الان کل وبلاگستان بسیج شده که از ایشون دفاع کنه.
من لحن شما رو منطقی دریافت می کنم. جان مادرت همچین کاری کردی؟ فحش محش رکیک دادی؟ از این کامنت هات که به نظر نمی آد.
نظر همه ی کامنت گذاران عزیز رو به کامنت های مربوطه ام در کمانگیر جلب می کنم:
http://persian.kamangir.net/?p=3409#comments
بامدادی جان. سعی می کنم پیشداوری نکنم ولی به نظر من البته لحن شما به این جناب محراب متجاوزانه تر و توهین آمیز تر بود. کافی است خط به خط مقایسه کنی.
به کامنت من هم همین طور. من البته اصلن ناراحت نمی شم. دقت کنید من با شما محترمانه صحبت کردم و ده بار احتراز کردم که برچسبی بچسبونم. اما شما با طعنه به من جواب دادید (در وبلاگ کمانگیر) انگار که من مثلن نمی دونم آزادی چی هست و محض اطلاع من باید بدیهیاتی که نمی فهمم رو توضیح بدین. به نظر من شما آدم خشنی هستید. لحن تان هم خشن است. گر چه توهین رکیک نمی کنید. اما چندان نمی توانید داعیه دار احترام باشید. شما به من احترام نگذاشتید. من گذاشتم. من از بالا به پایین با شما صحبت نکردم (محراب هم نکرد). شما کردید.
حالا الان باید امنیت روانی من به خطر افتاده باشد. قاعدتن. نه؟
لایکلایک
به نظر من هيچ چيزي سياه و سفيد نيست. اگر منطق خاكستري رو قبول داشته باشيم، به اين نكته مي رسيم كه اين دوست عزيز (محراب) هم حق داشته و دارد كه نظر خود را بگويد ولي اين به اين معني نيست كه بخواهد بر نظر خود پافشاري كرده و مشي اين وبلاگ يا هر وبلاگ يا هر شخص ديگري را تغيير دهد. ضمن اينكه
هر كسي از ظن خود شد يار من
از درون من نجست اسرار من
هر كسي در حد اطلاعات ، و دركيات خودش مي تونه نسبت به اتفاقات مختلف موضعگيري و نقد داشته باشه. دليل نميشه كه حتما كارشناس علوم سياسي باشي كه در مورد مسائل سياسي نظر بدي. در ضمن لحن نوشته هاي اين دوست گرامي از كامنت اول تا كامنت دوم كاملا تغيير كرده. يعني در كامنت اول انگشت اتهام به سوي نويسنده گرفته شده و در كامنت دوم به شكلي قصد دلجويي داره. كارشناس علوم سياسيه ديگه. از قديم گفته بودن سياست بي پدر و مادره !!!
لایکلایک
نیمای عزیز،
گفتهای:
«به نظر من البته لحن شما به این جناب محراب متجاوزانه تر و توهین آمیز تر بود. کافی است خط به خط مقایسه کنی. »
من واقعا نمیفهمم که چطور چنین نتیجهای گرفتهای؟
حتی کنجکاو شدم که به نیمهی پنهان بامداد پی ببرم و به کامنتدونی کمانگیر سر زدم.
تنها جملهای ازش که به نظرم لحنش بد اومد این بود:
«کارت درستهها!!!»، که البته خیلی صریح به روش آوردی اینو (فقط چون که خودت آدم باریکبینی هستی و از اهل این جور موشکافیها اضافه میکنم، وگرنه خودم خوشبینتر از اونم که این طور قضاوت کنم: به نظرت یک کم این کار بوی مظلومنمایی نمیده؟).
اما تو قبلش بهش چی گفتی؟ موضوع اصلی صحبتش را که خیلی بدیهی بود و دقیقا اعتراض به قسمت آخر از کامنت کذایی (و به نظرم اگر این قسمت نبود، بامداد چنین پستی نمینوشت)، نادیده گرفتی و شروع کردی به یک rant تمامعیار در مورد آزادی بیان و فاشیزم و قتلهای زنجیرهای که تقریبا با تمامش موافق بودم و دلم گرفت، اما انصافا نتونستم به موضوع ربطش بدم (باز هم در رابطه با این باریکبینیها: یعنی بامدادی یا مثلا من که آنجا را میخوانم نباید بهمان بربخورد که بابا ما هم والا این چیزها را میدانیم و موضوع چیز دیگری است؟).
اما اون بخشی که به نظرم واضحه که بامداد به اون اعتراض کرده چیه؟
«گاهی به ویزای سوییسی که گرفتید فکر میکنم. الان تقریبا به درصد خیلی کمی ویزا میدهند، مگر اینکه شخص ثروتمند یا نامی یا سیاسی ایران باشید.»
غیر از بیربط و غیر واقعی بودن فرضی که ازش نتیجه گرفته، هیچ جوری میشه از چنین تهمت زدنهایی دفاع کرد؟
این انصافا تو رو یاد چیزی غیر از ادبیات کیهان و همون بانیان قتلهای زنجیرهای میانداره؟
این مصداق آزادی بیانه یا نقض حریم خصوصی افراد؟
غیر از اینه که طرف با حرفهای بامدادی مخالف بوده و منطقی نمیتونسته بحث کنه باهاش، پس خواسته که با چنین نتیجهگیریای یا خودش رو قانع کنه که اصلا طرف آدم حکومته (در حالت خوشبینانه)، یا خواسته شخصیتش رو تخریب کنه؟
هدف غیر از اینه که دفعهی بعدی که بامداد چیزی گفت و به مذاق امثال کامنتگذار خوش نیامد بگن تو که فلانی حرف نزن و دیگه نگران محتوای حرفاش نباشن؟
زیاد شد و من تازه داره چیزای جدید یادم میآد! اما جدا باید برم …
فقط میخواستم بگم دوست عزیز کمی منصفتر…
(راستش یک اعترافی هم بکنم، از آنجا که در دنیای واقعی میشناسمت و قضاوتم این بوده (و هست) که آدم منطقی و منصفی هستی این را نوشتم، وگرنه اصلا حوصله نمیکردم که به کسی که مثل «نیم» کامنت میگذارد جواب بدهم)
لایکلایک
1- به عنوان خواننده كمابيش خاموش اين وبلاگ حيفم اومد اينجا حرفي نزنم. من با جناب «هزاران نقطه» موافقم. اينكه بامدادي عامل جمهوري اسلامي باشه به نظر من خنده داره و اينكه ويزا يا پول داره هيچ ربطي به من نداره.
2- اما به گفته خود بامدادي ايشون خطر «دولتهاي» فعلي اسراييل و آمريكا رو براي ايران و جهان بيشتر ميدونه تا «دولت» فعلي ايران و در اين راستا مطلب مينويسه. از ميان اين مطالب بعضي¬هاش به نظر من به صورت خيلي خيلي كمرنگ شبهه متمايل بودن به سمت دولت ايران داره (مثال: هیولای جنگ چطور ساخته میشود، مسابقهی بیست سئوالی خاورمیانه) كه فكر ميكنم اجتناب ناپذيره. همانطور كه جناب كمانگير (عرض ارادت) كه برعكس خطر دولت ايران رو بيشتر ميدونه هم باز به نظر من بعضي از مطالبش به صورت خيلي خيلي كمرنگ شبهه اي از متمايل شدن به اون طرف داره.
اين نشانه هاي كمرنگ در خيلي از وبلاگها و وبسايتهاي قوي ديگه هم هست و به نظر ميرسه نه تنها نشان دهنده تمايل نويسنده نيست كه به خاطر طبيعت مطالب نوشته شده است.
3- در نهايت جناب بامدادي اين وبلاگ شما حرف نداره (به غير از قسمت آهنگهاي اندي!). ممكنه من با بعضي از مطالب مشكل داشته باشم ولي به بيان شدن اون مطالب احتياج دارم. بنابراين بنويس و مطمئن باش خوانندگان هوشمندي هستند (نه من) كه نميگذارند اين صدا خاموش شود.
لایکلایک
من هم امیدوارم این صدا خاموش نشوذ هر چند که با بعضی تفکراتش موافق نیستم
لایکلایک
تو فکر کردی کی هستی؟ خیال میکنی خیلی حالیت میشه؟ خیال میکنی از همه بیشتر میدونی؟ واقعا برات متاسفم.
تو از اون دسته از آدم ها هستی که کمبودهای زیادی در زندگیشان دارند و به خاطر اینکه کمبودهایشان را جوری جبران کنند متوصل به اینترنت و وبلاگ نویسی میشوند تا شاید از این طریق بتوانند کاری کنند که دیگران حرفهایت را بشنود چون در دنیای واقعی برای هیچ کس مهم نبودی.
از اون دسته از آدم ها هستی که به طور موزیانه سعی دارند خودشان را تافته جدابافته نشان دهند. در ظاهر شاید اینطور نباشی ولی در باطن نمونه کامل چنین آدم هایی هستی. سعی میکنی نظرت را به دیگران تحمیل کنید، دیگران را نصیحت کنی، به آنها بگویی بیشتر میدانی و آنها نمیدانند. چرا؟ چون باز هم کمبود داری.
بهت توصیه میکنم حتما خودت رو به یک روانپزشک معرفی کن تا وضعت از این وخیم تر نشده.
لایکلایک
@ mehrab:
باز هم که به جای پاسخ دادن به من دست به دامن عقبنشینی از اتهامات بیپایهای که به من زدی شدی! ادعا کرده بودی و تهمت زده بودی که من از رفتار اقتدارگرایانهی جمهوری اسلامی دفاع کردم، خواستار مجازات سنگسار هستم و چون ویزای سویس دارم به جاهایی وصل هستم. لطف کن به جای عوض کردن لحن و محتوای کامنتهات یا معذرت بخواه یا اینکه ثابت کن اتهاماتت رو.
اگر خواستی میتونی نه از مدرک علوم سیاسیای که داری، که از الفبایی که در طول سالها تحصیل در مدرسه یاد گرفتی استفاده کنی. معذرت خواستن چندان نیازی به سواد بالای سیاسی نداره.
لایکلایک
من نمی تونم بفهمم منظور آقای محراب از «به امید بامدادی دیگر» چه بوده است ، بامدادی یک هویت است با نشان دادن افکار و عقاید نویسنده اش ، فکر می کنم وقتی می گوییم به امید یک بامدادی دیگر یعنی می خواهیم عوض شود ، و این یعنی خود دیکتاتوری ، بشخصه تا بحال ندیده ام شما مطلبی رو بدون اطلاعات و فقط بر پایه افکار خودتون بنویسید اما این طبیعیه که بدنبال اطلاعاتی در راستای فکر خودتون باشید . شاید بشه گفت اینگونه انتظارات و کامنت ها از آنجا نشات می گیرد که دوست داریم همه مانند ما فکر کنند . اما اگر بامدادی تغییر کند (بنا به خواست دیگران) نه خواست خودش دیگر بامدادی نیست .
لایکلایک
به نظر من بر خلاف گفته یکی از دوستان که گفته بود جنگ اصلی رسانه ای نیست در حال حاضر جنگ اصلی از رسانه ها آغاز و با آنها پا میگیرد و توپ و تفنگ ابزار نهایی آن است.رسانه از وبلاگ تا ماهواره.درمورد نامه اون دوست و پاسخ بامدادی.اگر بازهم به این معتقد باشیم که هر کس در هرجا آزادی کلام باید داشته باشه باید نامه این دوستمون اینچنین منتشر نمی شد چون خصوصی بوده و حال که منتشر شده با مدادی هم آزادانه نظرش رو گفته و برداشت آزاد با خود شخص و خوانندگانه.اصولا از شعارهای بامدادی با تو هستیم….خاطرات خوبی نداریم چون مردم ایران نشون دادند این حرف امروز میتونه عکس حرف فرداشون باشه.من بامدادی رو بعنوان یک دوست و وبلاگنویس و اولین کسی که از من خیلی حمایت کرد میشناسم و فکر میکنم بهترین راه همون آزادی کلام-پاسخدهی منطقی وجلوگیری از حاشیه ساختن برخی سودجوها در کشور ماست حالا چه در این مورد یا موارد دیگر.بامدادی موفق هست و اینرو به چشم عقل میتوان دید.باقی ماجرا رو هم خودش فکر کنم بهتر میتونه حل کنه چون به اندیشه او اطمینان دارم.
لایکلایک
جناب بامدادی حرف شما متین و درست . ولی بدانید و آگاه باشدی که بسیاری از افراد از این پست و پست قبلی شما بعنوان ابزاری برای سانسور افکار عمومی استفاده نکنند . به هر بهانه ای هر انتقادی را مصداق فحشهای رکیک تلقی میکنند و با لینک مستقیم به پست شما کار خود را توجیه میکنند . تازگی ها در جامعه ما مد شده که مفاهیم را از درون استحاله میکنند و دوباره به خورد تولید کننده آن میدهند. (این موارد را بارها به چشم خود در این وبلاگستان بی در و پیکر دیده ام ) . متاسفانه هستند افرادی که اگر در وبلاگشان پستی درباره اعتقاداتشان نوشتند (البته که حق دارند بنویسند) و مثلا من نوعی در زیر آن پست به اعتقاداتش انتقاد کردم و گفتم به این دلیل و این دلیل من فکر میکنم که شما اشتباه میکنید و … (توجه کنید که مودبانه انتقاد شده ، فحش داده نشده) (و باز با این فرض که من نوعی هم به مانند نویسنده وبلاگ میدانم که فرق فحش با انتقاد چیست) . آن فرد خود را محق میداند تا به استناد پست شما حرف من را مصداق ترور شخصیت و فحش رکیک بداند و کامنت من نوعی را حدف کند و حتی همراه با حذف کامنت جوابی بنویسد که خواننده ثالث با خواندن آن فکر میکند من نوعی چه فحشهای رکیکی داده ام .
من در عجبم که برخی وبلاگ نویسان که تحمل هیچ گونه انتقاد و یا حرفی را ندارند و با کوچکترین انتقاد ان را برچسب فحش رکیک میزنند ، چرا اصلا کامنت دانی خود را باز گذاشته اند تا رهگذران نظری بدهند.
به نظر من راه درست این است که نظر ، نظر دهنده را حذف نکنیم (تا جایی که امکان دارد ، حاوی فحش رکیک از آن نوع که من و شما میدانیم نباشد ) و در عوض نویسنده وبلاگ زیر کامنت تذکر لازم را بدهد و اگر هم میخواهد سانسور کند تنها کلمات زننده را حدف کند . فکر میکنم خوانندگان وبلاگ خود اینقدر شعور داشته باشند که تشخیص بدهند حرف کامنت گذار را حتی با حذف آن کلمات (که البته حق شماست)) . بعضی مواقع هستند کسانی که از فرط عصبانیت حرف حقی را هم که میخواهد بزند 2-3 فحش ممکن اسا آن وسط بپراند ؛ شما کاملا حق ددارید آن فحش ها را حذف کنید ولی اصل طلب را باید نگه دارید . فکر میکنم این منصفانه تر باشد .
مطمئنا آن کامنت گدار اگر دوباره مراجعه کند و ببیند شما نظر او را گذاشته اید ولی فحشها را به همراه تذکری به او حدف کرده ایند ، مطمئنا میفهمد که شما حتی به نظر او هم احترام گذاشته اید و من مطمئنم که در 97 درصد مواقع از آن فرد حداقل نسبت به شما چنین کامنتهایی تکرار نمیشود . چرا که او میداند که اگر نظرش را متینتر و با آرامش تر بنویسد شما نظرش را منعکس میکنید .
ولی باز هم میگویم ، خیلیها در مفهموم فحش رکیک و ترور شخصیت (به قول شما) مغلطه میکنند و هر انتقادی در مقابل عقیده خودشان را مصداق فحش رکیک میدانند و به خود اجازه میدهند که سانسور کنند .
یک نکته دیگر : با اینکه من کلا با مطالب شما در این پست و پست قبلی موافقم ولی در جایی در مورد حادثه زنجان گفته اید که باید صبر کنیم و ببینیو چه میشود . و تا امروز هنوز هم در انتظاریم . خب دیدیم که هیچ خبری نشد نه از آن دختر نه از آن دانشجویان و نه از استاد . بله ما در جایی نمیبینم که گفته باشد کسی را محکوم کرده اند .
ولی سوال اینجاست ….. آیا این بی خبری خبر خوبی است و یا مساوی با خوش خبری است ؟ آیا این بی خبری نشان میدهد که دانشجویان اشتباه کرده اند . اصلا این سکوت و بی خبری از نظر شما بعد این همه مدت نشنه چه چیزی میتواند باشد . ؟
لایکلایک
وای نمیدونستم از سیاست نوشتن انقدر جنجال داره قبلا جسته گریختهاین وبلاگ رو خوانده بودم اما ییکی از دوستان از من خواست که یک سری به این پست بزنم
والا نمیدونم باید چی بگم ولی نظر من اینه که در نهایت کامنت همه ی ما نظر وبلاگ نویس از همه مهم تره شاید اگه مداخله و دام زدن بیش از این به این مطلب نمیشد شاید راحت تر حل میشد
لایکلایک
کلا از عذر خواهی ابایی ندارم اما زمانی که خطایی مرتکب شدم جناب بامدادی جایی در کامنت ها امده که من به شما فحاشی کردم اگر چنین گفتید جدا برای شما متاسفم پس پشت سر من دروغ هم گفتید
من هرگز از نظراتی که دادم عقب نشینی نکردم ایا دوست داشتید که از شما تعریف کنم نه این نظر شخصی منه اگر در مورد رشته تحصلی گفتم صرفا به دلیل این بود که بدونید کل پتره ایی صحبت نکردم
اگر واقعا فکر میکنید باید بگردم و در بین همه تفکرات وبلاگ نویسان دنبال منبع باشم پس باید اسم اینجا رو از بامدادی به ویکی پدیا تغییر بدهید
ظاهرا هم این لحن شماست که پرخاشگرانه است و شما من رو وادار میکنید ازتون عذر خواهی بکنم به دلیل اینکه نظر شخصیم رو نسبت به عقایدتون دادم
جالب شد پس ااتقاد دارید خواهان برابری هستید در یک جامعه مجازی همه مثل هم فکر نمیکنن
دوستی در کامنتی نوشته به امید بامدادی دگر رو تعبییر به این کردند من خواهان تغییر شما هستم ظاهرا مسئله داره از موضوع اصلی خارج میشه به خواست شما که احساس کردم برای نشان دادن اینکه شما ادم بر حقی هستید کامنت من رو در صفحه اصلی قرار دادید درست مثل بچه ایی که برای انتقام از همکلاسیش به دوستانش متوصل میشه تا اونها هم به کمکش بیان
اگر مطمئن هستید نظریاتتون انقدر اصولی است هیچ نیازی به جار و جنجال نبود
ولی من هنوز هم راجع به پاره ایی از افکار شما نظرات قبلی رو دارم و کسی هم از شما نخواسته که من رو قانع کنید از خودتون دفاع کردید ما هم شنیدیم
(در ضمن برای بی پایه بودن نظریات من شما هم باید دلیلی داشته باشید !!!)این طور نیست
لایکلایک
سلام… تا حد بسيار زيادي با نظر اين دوستمون «مهراب» موافق هستم. موقع خوندن پاسخ شما تا كمي مونده به سطرهاي آخر داشتم كم كم موضع ميانه اي اتخاذ ميكردم ولي اونجايي كه گفتين
«در مورد ویزای سویس یا اروپا یا هر جای دیگر که گرفتهام هم میتوانید هر طور دوست دارید فکر کنید»
دوباره احساس همدردي بيشتري با مهراب كردم مخصوصا كه عملا با سياست صدور ويزاي اروپا دست و پنجه نرم كردم (و البته شكست هم خوردم) و دقيقا ميدونم كه از نظر اونا چه افرادي از ايران (و نه كشورهاي ديگه) لايق اجازه مسافرت به اونجا هستن.
راستشو بخواي نمي دونم 14 ساعت كار مداوم و مناطق دور افتاده و گرماي 55 درجه چطور ميتونه با وبلاگ نويسي مرتب و منظم جور در بياد. فكر نميكنيد آموزش اين كار خودش ميتونه پست جالبي باشه؟
لایکلایک
سلام
آقای بامدادی، همه این حرفهایی که بر ضد دولت میشنوید، همه حرف هایی که بر ضد آزادی بیان(فرقی نمیکند گاهی به نفع دولت باشد یا به ضرر آن – خلاصه حرف حق باشد) میشنوید، تاوان سختیست که باید در برابر ناعدالتی اجتماعی، گرسنگی، بیچارگی، بی پولی و هزاران مورد دیگر پرداخت.
باور کنید ما بهترین مردم دنیا را داریم. ولی دیگر مردم نمیتوانند بشنوند که کسی از دولت یا … طرفداری میکند.
به قرآن محمد قسم میخورم که من کسانی را میبینم و میشناسم که با وضع فلاکت باری در حال گذران زندگی هستند. من وقتی اینها را میبینم تمام درد خود را فراموش میکنم.
این است که دیگر مردم حوصله خیلی چیزها حتی حرف راست را ندارند.
من به شما حق میدهم که حق آزادی بیان را دارید، ولی آیا به شما هم همینقدر و به همین شکل اجازه میدهند که در محیط جامعه، نقد و انتقاد کنید؟
درد جامعه و جوانان ما این است. به خاطر همین هم هست که مقام سوم بیشترین وبلاگ نویسان جهان را داریم!
جوانان با بدبختی هایشان با دردشان می آیند که در یک محیط متفاوت و (تقریبا آزاد) نقد کنند، خودشان را خالی کنند، فحش بدهند به این و آن(منظورم شما و یا آن معترضی که به شما اعتراض کردند نیست خدای ناکرده)
این است بدبختی جامعه که اطمینان دارم روزی برای خیلی ها گران تمام خواهد شد.
به هر حال حق را به شما میدهم.
لایکلایک
@ حامد ملک:
ممنون از محبتت. خیلی ارادت.
لایکلایک
@ میلاد:
لطف داری به من میلاد جان.
لایکلایک
@ فتحی:
همین تحملکردن البته مشکلترین کاره. تحمل کردن انتقادهای دیگران و تحملکردن حرف تند و بعضا ترورشخصیت مخالفین.
لایکلایک
@ احمد:
دوست خوبم، ممنون از نظر مثبتی که به این حقیر داری.
لایکلایک
@ Omid Dadgari:
ممنون امید جان. به حمایت شما دلگرم هستم و برام خیلی ارزش داره.
لایکلایک
@ سروش:
سروش جان، کمی درگیر بودم و فرصت پاسخگویی محدود. مطلب رو می خونم و همونجا کامنت میذارم. ممنون که توجه داشتی.
لایکلایک
@ عليرضا:
جالب نوشتی که انتقاد از آمریکا به نوعی این حس رو به وجود میاره در خواننده که دفاع از ج.ا. داره انجام میشه. شاید این تصور اجتناب ناپذیر باشه، اگر چه من بارها تاکید کردم در جاهای مختلف که از سیاستهای تندروانه و اقتدارگرایانهی ج.ا. حمایت نمیکنم و منتقد اونها هستم.ب
در مورد آهنگهای اندی :))
نکتهی خوبیه. راستش اینا به صورت خودکار از توی آیپاد میان و چون من آیپاد رو خیلی وقتها به صورت رندوم پخش میکنم همه جور آهنگی توش هست 🙂
لایکلایک
@ Amir:
🙂
مخلص
لایکلایک
@ صندوقک:
نکتهی جالبیه. ایشون با کنایه نوشته بود، بامدادی دیگر. همین کنایههاست که وقتی بهشون جواب بدی، ناگهان جا میزنه و طوری وانمود میکنه که انگار کلی حق به جانب بوده و اصلا منظورش از اول چیز دیگهای بوده.
لایکلایک
ممنون به خاطر مطلب!
مردم و نظام ما در حال رشد است. كه شما نيز از اين رشد يافتگي سهمي داريد!
لایکلایک
نظرم رو به تفصل دراین باره اینجا گفتم:
http://mattati.blogspot.com/2008/09/bamdadi.html
لایکلایک