زیر باران می شود نوک دماغ خود را دید

توی ترافیک بودم و باران می‌بارید. این‌قدر سرجایم توی ماشین نشستم که خسته شدم. ماشین را گوشه‌ای رها کردم و دلم را به دریا زدم. هم خودم خیس شدم و هم دوربینم که ضد آب نیست. اما در عوض هم به مقصد رسیدم (مثل موش آبکشیده) و هم چند تایی عکس توی مسیر گرفتم. عکس‌ها ترتیب معینی ندارند.

اجازه دهید حسم را بگویم: وقتی باران می‌بارد، ماشین‌ها عین زندان می‌شوند. باید آمد بیرون و طعم رهایی را چشید. باور کنید.

01_mg_0273

وقتی باران می‌بارد و غروب هم باشد، تهران به یک پارکینگ بزرگ شبیه می‌شود.

02_mg_0277

جوب‌های تهران هم مثل خیابان‌هایش کم می‌آورند و زباله و آشغال و تندآب به پیاده‌روها سرازیر می‌شود.

03_mg_02841

زیر باران می‌توان برای خرید روزنامه از یک رودخانه‌ی باصفا عبور کرد.

04_mg_0288

فرق جوب‌ها و خیابان‌های تهران این است: جوب‌ها صاحب دارند.

05_mg_0290

زیر باران می‌شود چتر را با دوستی شریک شد.

06_mg_0272

زیر باران می‌شود، ساعت‌ها در انتظار چراغ سبز ماند.

07_mg_0293

زیر باران، در شهری که خیابان‌هایش از تراکم ماشین تبدیل به پارکینگ‌ عمومی شده‌اند، می‌توان دقیقه‌های طولانی منتظر یک «ماشین» شد.

08_mg_0302

زیر باران می‌شود توی ماشین نشست و تخته گاز داد که «بگذار من این چند متر را بگازم و رد شوم، این‌که عابران خسته خیس و آلوده شوند که اهمیتی ندارد». زیر باران می‌شود فقط نوک دماغ خود را دید.

09_mg_0303

زیر باران می‌شود از سر کار بازگشت در حالی که خرید خانه در دست‌هایت است.

10_mg_0304

زیر باران می‌شود دونفری از خیابان عبور کرد.

11_mg_0313

زیر باران می‌شود دونفری انتظار کشید.

12_mg_0314

زیر باران پاییزی می‌شود دونفری «خیس» شد.

13_mg_0270

زیر باران می‌شود خود را تا حد مرگ توی ماشین‌ها زندانی کرد.


مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی

نویسنده: bamdadi

A little man with big dreams.

44 دیدگاه برای «زیر باران می شود نوک دماغ خود را دید»

  1. چه احساسی … من از این احساسها خیلی دوست دارم. حیف که دوربین ندارم… اگرنه از این کارا خیلی خوشم میاد.
    با متنت رابطه ی شدیدی برقرار کردم. خیلی هم هال کردم. دمت گرم بامداد عزیز…

    لایک

  2. عکسها را دیدم انگار از دریچه دید شما می شد همه چیز را دید. جالب بود. اما نمی دانم بغض نهفته ای چرا در گلویم لرزید وقتی به «زیر باران میشود دو نفری خیس شد» رسید و نگاهم راه گرفت…چیزی که مرا اینجا ماندگار کرد همین حس های شما بود آقای بامدادی عزیز.

    لایک

  3. زیر باران آواز بایدبایدبایدباید خواند!
    طفلی ؟؟؟؟درخت یاس حیاطمون سر ذوق اومده شکوفه داده(این بهترین زاویه ای بودکه میتونستم به قضیه نیگا کنم…)بارونو دوس دارم.

    لایک

  4. با حال بود یاد 2ساعت زیر بارون و 2ساعت تو تاکسی از ونک تا انقلاب بودن افتادم ، راننده گلاب به روتون … گرفته بود تو ترافیک من نشستم پشت قرمون رفت و اومد ، فکر کن تو کجای دنیا همچین اتفاقی می تونه بیفته ….

    لایک

  5. خــــوبه كه هنوز بارون روي سر همه ي ما ميباره، نه رئيس ميشناسه و نه غلام، چون از طرف خدا مياد! خيلي جالب زاويه ها رو پيدا كرديد، ممنون!

    لایک

  6. خوشحالم که در این مملکت آدم هایی مثل شما هم پیدا می شوند که بجای غر زدن و حرص خوردن زیر باران، از ذوق خود استفاده می کنند و این عکس های زیبا را می گیرند…

    لایک

  7. به نظر میرسه آدم خوش ذوقی باشی که به اعتقاد من این طور هست. کار خیلی خیلی تمیزی انجام دادی کلی با پستت حال کردم. مرسی از زحماتت.

    لایک

  8. خیلی لذت داشت .حس خوبی بهم دست داد0 واقعا دست درد نکنه . من عاشق بارونم .ان شاء الله همیشه موفق باشی

    لایک

  9. زیر باران می‌شود، در فکر یک مطلب وبلاگی خوب بود که طعم پاییز را به وبلاگت بیاورد.
    زیر باران می‌شود، تنهایی را احساس کرد … کاش می‌بود…هوم؟

    لایک

من همه‌ی کامنت‌های وارده را می‌خوانم. اما ‌لطفا توجه داشته باشید که بنا به برخی ملاحظات شخصی از انتشار و پاسخ دادن به کامنت‌‌هایی که (۱) ادبیات تند، گستاخانه یا بی‌ادبانه داشته باشند، یا (۲) در ارتباط مستقیم با موضوع پستی که ذیل آن نوشته شده‌اند نباشند و یا (۳) به وضوح با نشانی ای‌میل جعلی نوشته شده باشند معذور هستم. در صورتی که مطلبی دارید که دوست دارید با من در میان بگذارید، از صفحه‌ی تماس استفاده کنید. با تشکر از توجه شما به بامدادی.