قبلا هم نوشته بودم. اما انگار به مناسبت همهی حرفها و حدیثهایی که طرفداران پرشور نظریهی «چشم در برابر چشم» میزنند باید حرف گاندی بزرگ را دوباره تکرار کنم. عجب مناسبتی دارد این جمله با این حادثه و حکم اخیر که بحث من اصلا بر سر این حکم هم نیست، بیشتر روی سخنم با سینهچاکهای آن است:
چشم در برابر چشم همهی جهان را کور میکند.
— مهاتما گاندی.An eye for an eye makes the whole world blind.
— Mahatma Gandhi
.
باشد دوستان، مخالف گاندی باشید، حرفی نیست و این حق شماست.
ولی دست کم به جملهی بالا «چند لحظه» فکر کنید. «احساساتی شدن+خشونتگرایی» به کجا ختم خواهد شد؟
مرتبط:
- بیبیسی: با مجرمان چگونه برخورد باید کرد؟
- کمانگیر: چشم در برابر چشم روش آدمیزاد نیست
- فرنگی: واکنش کامنت گذاران هلندی به حکم کور کردن جوان اسید پاش در ایران
- بلوط: چشم در برابر چشم
برای دادن حکم عادلانه که فقط نباید عین عمل رو دوباره بازسازی کرد. عدالت میتونه مجبور کردن فردخاطی باشه به جبران. مثلا خرج عمل زن رو دادن. دادن جریمه نقدی که قربانی بتونه از اون امرار معاش کنه یا حتی مجبور کردنش به انجام یک خدمت برای جامعه. حرفه مجرم چی بوده؟ نمیشه مجبورش کرد که فلان قدر کار مجانی انجام بده؟ آیا اینها بیشتر به سلامت عمومی جامعه کمک نمیکنه تا کور کردن اون؟ - حاجی کنزینگتون: چشم برای چشم سکوت برای چه؟
- رونوشت: چشم، نه اسید!
- امین ثابتی: اسیدپاشی نفرتانگیز است، اما…
اگر بگویم که آن حیوان نباید قصاص چشم شود، شاید عدالت زیر سوال برود و اگر بگویم که آن حیوان باید قصاص شود، با این گفتهام تمام عقایدی که برای بدست آوردنش سالها تلاش کردهام را زیر پا میگذارم! ولی با همهی اینها به این اعتقاد دارم که آدمی باید جلوی خشونت را در یک جایی بگیرد وگرنه خون، خون میآورد و بس! - صندوقک: اسید را باید با چه جواب داد؟
من روانشانس نیستم نمی دانم چطور اینچنین آدم!!ی را می توان به جزا رساند ، اما ریختن قطره قطره اسید در چشم هم واقعا وحشتناک است. - پندار: درمان دردهای جامعه علامتی نیست
با همه این قوانین شدید در مقابل وقوع جرم و جنایت است که ایران در رتبه های نخستین اعدام در جهان قرار دارد. سال گذشته تعداد اعدامها در ایران نسبت به دو سال پیش افزایش داشته است و این مگر نه نشانه این است که اعدام درمان جنایت را نمی کند، چرا که لابد جنایت افزایش یافته که اعدام زیاد شده است. حقیقت این است که جامعه درست مثل بشر است. اگر بخشی از ان خوب کار نمی کند درست مثل یکی از دستگاههای بدن است که لابد بیمار شده و باید درمان شود. تا درد را نشناسیم، علت را ندانیم، شیوه پیشرفتش را بلد نباشیم چگونه می توانیم تشخیص درست بدهیم و درمان صحیح آغاز کنیم و متاسفانه ما کماکان برای تمام دردهایی جامعه مان به دنبال درمانهای علامتی هستیم و نه علتی.
(احتمالا این فهرست تکمیلتر میشود)
واقعیت اینه که با پیش گرفتن حرف گاندی دنیای بهتری میشه داشت.
ولی عمل کردن بهش خیلی خیلی سخته…
لایکلایک
نظر آنهایی که میگویند چشم در برابر چشم روش آدمیزاد نیست را زمانی جویا شوید که چشم عزیزانشان را از کاسه در اورده ند. اینها قوانین الهی است و با احساسات بشری معین نشده، احساس بشر در هر حالت روانی تصمیم و نظر متفاوتی دارد، شنیدن خبر مرگ همسایه با شنیدن خبر مرگ پدر واز آن مهمتر با شنیدن خبر مرگ فرزند یکی نیست،و حالات روحی انسان زمان قضاوت نتیجه را متفاوت خواهد کرد،
لایکلایک
دمت گرم بامدادی!
لایکلایک
آواز دهل شنیدن از دور خوشه. گاندی هم یکی بود لنگه تمام رهبران جهان، حرفهای گنده گنده. اعتماد نمی کنم به پدرانی که فرزاندانشون بهش اعتماد ندارند، چه شاملو باشد چه گاندی.
لایکلایک
سلام… رویای گاندی و لوترکینگ و رویاهای بقیه آدمها، جزو آرزوهایی است که همه ما دوست داریم کاش در این دنیا واقعیت داشته باشد… فراموش نکن که ما در دنیایی زندگی میکنیم که نمی توان چشم را بر واقعیات آن بست. اگر هر کسی بیاید چشم کسی را کور کند و دست کسی را قطع کند و جان کسی را بگیرد و ما در برابرش قضاوت کنیم که نباید قصاص شود و آرزو کنیم کاش رویای گاندی اجرا شود سنگ روی سنگ بند نمی شود. هر عمل عکس العملی دارد برادر
لایکلایک
چیزی که همیشه تو این بحث ها و بحث های شبیه(مثل حکم اعدام قاتلین و …) دقت می کنم اینه که آیا افراد مخالف این نوع قصاص راه حل جایگزینی هم براش ارائه می دن.متاسفانه خیلی کم دیدم که کسی به این موضوع بپردازه.همه فقط اشاره میکنن که به این دلیل ها قصاص و مقابله به مثل کار درستو عادلانه ای نیست اما اینکه واقعا با یک مجرم چه کاری باید کرد رو….
لایکلایک
خیلی سخته در این مورد نظر دادن و بشدت با آقای ثباتی موافقم
لایکلایک
@ From Tehran, with love!:
سخته به خاطر اینکه منافع کوتاهمدت یا هیجانات معمولا اجازه نمیده که طور دیگری فکر کنیم.
لایکلایک
@ amin:
ممنون امین جان.
لایکلایک
@ محمود:
خوب حالا شما اون بحث رهبر بودنش رو در نظر نگیرید. اصلا این حرف رو فرض کنید شخص دیگری زده. موضوع اعتماد کردن نیست بهش فکر کنید.
لایکلایک
@ اميد حسيني:
دوست خوب من نگفتم چشم روی واقعیتها ببندیم. من از کسانی که از «خنک» شدن و «انتقام گرفتن» سخن میگن گله دارم. در ضمن بحث این نیست که تنبیه اصولا نباید باشه، موضوع فرم و شدت و دامنهی تاثیر تنبیه است.
این طور استدلال کردنها به جایی میرسه که دیگه نمیشه ادامهاش داد. مثلا در مورد یک شخص خاص خوب اعمال قصاص ساده است و انجام هم میشه. ولی همین استدلال رو در سطح بزرگتر چطور میشه انجام داد؟ آیا مردم هیروشیما «حق» دارن «آمریکاییها» رو بمباران اتمی کنن؟
لایکلایک
@ maryamss:
راه حلش رو من نمیدونم. من هم بحثم این حکم قصاص اسیدپاش نیست چون اطلاعات چندانی ازش ندارم که زمینهی جرم و حکم چه بوده. ولی میدونم که «فلسفهی انتقامگیری» که الان توی نوشتههای خیلی از ماها به چشم میخوره خطرناکه.
لایکلایک
بیا من توی صورتت اسید می پاشم. بعد با هم میشینیم فکر می کنیم چطور من رو مجازات کنیم. قبول؟
لایکلایک
@ محمود:
اون وقت من نمیتونم درست صحبت کنم. چون خشمگین هستم و نمیتونم با منطق فعلیم صحبت کنم. کل بحث هم همینه، خشمگین نباشیم، آرام باشیم. تا بتوانیم شفافتر ببینیم.
لایکلایک
ببخشید من اینجا ادامه می دم حوصله نوشتن ندارم تو وبلاگ خودم….با توجه به حرف هایی که تو اینجا و فرند فید زدی معتقدی که نباید از جایگاه قانون چنین مجازات خشنی برای افراد در نظر گرفت.اما این یه واقعیته که قانونه ما رو هم همین مردم می سازن.بامداد جان تو قشر عامه مردم نه،تو خوده همین وبلاگستان و بالاترین و …دقت کن بعضی وقتا اعتراضاتی میشه به احکام قضات . برای مجرمی که مثلا پدری بوده و بچه اش رو کشته و همه انتظار دارن که حکم این مرد باید اعدام باشه.کلی تو بوق و کرنا می کنن که چرا پدری که دخترش رو کشته باید زنده بمونه یا فقط زندان شه و …کاری ندارم به نفس جنایت و این داستان ها اما عکس العمل ملت رو نگاه کنیم خوده خودمون همین خشونت رو می خوایم.اینکه بگیم چرا حکومت این حکم رو اجرا میکنه شاید خیلی درست نباشه.مردم همین حکومت خشن رو ساختن.ببخشید حرفام سیاسی شد اما واقعیتیه
لایکلایک
@ maryamss:
مریم جان ممنون که نوشتی.
حرفت رو انکار نمیکنم. قانون گاهی (نه همیشه) از پایین به بالا ایجاد میشه. یعنی انتظارات و تصورات عموم مردم کمکم به بالا رسوب میکنه و به تدریج توسط قانونگذار به قانون تبدیل میشه.
حالا نه اینکه همیشه در خیلی از موارد.
اما در بسیاری از موارد هم قانونگذاران یا نخبگان اجتماعی یا اصحاب حاکم بر جامعه یا دولت یا نهاد قدرت یا هر چیزی که مایل باشی عنوانش رو بذاری روی جامعه تاثیر میگذارن. اینکه مردم به معنای عام ممکنه بخوان که نوع خاصی از مجازات انجام بشه لزوما معنیش این نیست که همیشه و همواره باید اینچنین مجازاتی انجام بشه. شاید اگر نهادهای قدرت مایل باشند و اراده نشون بدن به تدریج خواست یا نگاه عموم مردم هم عوض بشه.
فراموش نکنیم که آموزش و پرورش تحت کنترل نهادهای حاکم بر جامعه است و افکار مردم رو میتونه از بچگی به اون سمتی که مایل هست شکل بده. از سایر ابزارهای تاثیرگذاری مانند رسانه ها، دانشگاهها و سایر نهادهای تحت کنترل قدرت هم که نمیشه ساده بگذریم.
خلاصهی کلام اینکه مطمئن نیستم سپردن سرنوشت قضایی مملکت به عواطف مردم کار درستی باشه. حس عمومی مردم میتونه در قالب هیات منصفه در تشخیص این که آیا فردی «گناهکار» است یا نیست بسیار مهم و کلیدی باشه. اما در تعیین نوع مجازات چطور؟ احساساتیگرایی و تندروی و سطحنگری چاشنی سنجش عامه است و نمیشه عامل تعیین کننده باشه.
لایکلایک
بامدادی عزیز سلام
راستش این طور موارد رو باید در شرایطش باشی که نظر بدهی ، فکر کنم حساب حرف های تو به عنوان یک مخالف مثل همان شخصی است که بیرون گود نشسته و می گوید لنگش کن ! اصلا اتقام بد ، خودت اگر یکی از نزدیک ترین کسانت گرفتار همچین مصیبتی شود چه می کنی ؟ حکمی که خودت برایش صادر می کنی چیست ؟ مگر می شود خشمگین نبود ، حرف هایی می زند که در عالم دیگر هم گفتنش خنده دار است ! به عنوان مثال من در یک دیدار بدون هیچ دلیلی می زنم در گوشت تو از من می پرسی که چرا زدی من یکی دیگر می زنم، آیا تو عصبانی نمی شوی ؟ مطمئنا سومی رو تو حواله خواهی داد. انتقام جزئی از ذات بشره به نظر من و یه چیزیه مثل خندیدن و گریه کردن! راستش اگر حس انتقام جویی نباشد خیلی چیز ها معنی نمی دهد!
در ضمن اگر حرف نسنجیده ای زدم بگذار به حساب جوانی و نادانی .
لایکلایک
با گاندی و شما موافقم
اینم نظر من:
http://zahra-hb.com/1387/09/three-hateful-events-from-three-places-in-world/
لایکلایک
@ کاوه گیــــــلانی (لابدان):
یعنی من الان چی بگم!
خوب بیرون از گود بودن من باعث میشه که فارغ از هیجانات یا احساساتی که احیانا اگر داخل گود میبودم دچارشون بودم بتونم حرف بزنم. بله اگر شما بیای مستقیما بزنی توی گوش من، من ممکنه عصبی بشم و کنترلم رو از دست بدم و با کلنگ بزنم مغز شما رو آبکش کنم. اما الان که خارج از گود هستم و خونسرد و منطقی میدونم که پاسخ سیلی کلنگ و مغز آبکش شده نیست.
نمیدونم منظورم رو رسوندم یا نه؟
اون قسمتی که گفتی حس انتقام جویی در ذات بشره، به نظرم مبنایی نداره. یعنی فقط یه ادعاست. ذات بشر یعنی چی؟ یعنی توی ژنهای ما نوشته شده؟ یا اکتسابیه؟
این جور چیزها یا حسها فرهنگی و اکتسابین بیشتر تا ژنتیکی. تازه گیرم که ژنتیکی هم باشه از شما چه پنهان چند سال دیگه اون رو هم اصلاح میکنن. دیگه مشکلی باقی میمونه؟
حرف نسنجیده کجاست رفیق. خوبه همین صحبتها، مهم گفتگوه و اینکه به اون سیلی و کلنگ منتهی نشه 🙂
لایکلایک
@ زهرا:
خوشحالم زهرا جان.
ممنون از اینکه سر زدی.
لایکلایک
بامدادی جان، تو الان آروم نیستی و این بحثی که می کنه بحث منطقی نیست. این بحث، درد ندیده است، تو داری راجع به چیزی صحبت می کنی که هیچ تصوری ازش نداری. برای اینکه بتونی تصورش کنی، یک روز چشمات رو با پارچه سیاه ببند و یک روز زندگی کن. بعدش بیا راجع به موضوع صحبت کنم. بحث الان ما، مثل بحث در مورد شکمهای گرسنه است، وقتی که تا خرخره غذا خوردیم.
لایکلایک
چندتا نکته
اول این که مجازات، پاداش عمل نیست (ما که خدا نیستیم) بلکه مکانیزم دفاعی جامعه از خودش است بنابر این اگر عنصر اخلاق را از مجازات کنار بگذاریم جامعه میتواند که این مکانیزم را هر گونه که کارآمد است و منجر به جرم کمتر میشود کم یا زیاد کند و وقتی هم که پای اخلاق به میان بیاید میتواند آن را در دستگاهی اخلاقی متناسب کند و یا کمتر از آن مجازات کند
من با هوشمند بودن و تاثیرمدار بودن مجازات موافقم فقط میخواهم بگویم حالا اصلا معلوم نیست که هوشمند بودن مجازات باعث شود که مثلا این فرد را بفرستی زندان و یا این که هر دو تا چشمش را کور کنی یک پایش را هم ببری. هر دوی اینها با هوشمند بودن ممکن است رخ بدهد. البته ممکن است دستگاه اخلاقی تو به تو یک حداکثر بدهد تا از آن عبور نکنی.
این جمله منتسب به گاندی هم اگر چه جمله تامل برانگیزی هست ولی خیلی کلی است. اصلا به نظر من این یک مسئله قابل بررسی و تحقیق و داده یابی است که کدام یک از روشها و یا ترکیب کدامین روشها بهترین جواب را دارد و کمتر به جرم در جامعه منجر میشود و من اطمینان دارم که گوینده این جمله در جایگاهی نبوده که خیلی صاف و راحت جواب این سوال را بدهد.
لایکلایک
هنوز هم معتقدم در این مورد باید زمانی نظر داد که در شرایطش باشی ، همون داخل گود بودنه. ببینم از کی تاحالا جواب سیلی رو با کلنگ میدن ؟
منظورم از ذاتی بودن رو نمی دونم چطور بیان کنم ، بهتر بگم یه حسه ،مثل خندیدن یا گریه کردن که همیشه هست. که یکی داره یکی هم مثل تو نداره 🙂
بیشتر مسائل زندگی آدم ها بر اساس همین انتقام جویی بنا شده، در کل انتقام بد نیست به نظر من .
لایکلایک
سلام. مرتبط با این پستتان مطلبی نوشته ام. ممنون می شوم اگر بخوانید و نظرتان را بهم بگویید.
لایکلایک
برای فکر کردن و اظهار نظر در مورد واقعیتهای زندگی، جامعه و جهان الزاما نیاز به تجربه شخصی نیست. میتونیم شرایط مختلف رو درک کنیم بدون اینکه تجربه کرده باشیم. هرچند گاهی خیلی سخته.
با آقای ثابتی موافقم. باید فرهنگی رو که از این دست اندیشههای غیر انسانی رو پرورش داده ترمیم کرد.
لایکلایک
دوست گرامی
یک انتقاد به حرف گاندی…البته امیدوارم درک کنی که هر چیزی را می شود نقد کرد…حتی حرف بزرگان را.
1) حرف گاندی زمانی درسته که نصف مردم دنیا چشم نصف دیگه رو در آورده باشند…اونوقت اگه قصاص کنیم یک دنیا آدم کور بوجود میاد.
اما اگه چشم در آر ها رو کور کنیم…بقیه آدمها که چشم درآر نیستن میتونن راحت زندگی کنند بدون اینکه زیاد بترسن،چون بقیه چشم درآرها از ترس کور شدن خودشون دیگه چشم کسی رو در نمی آورند ویا حد اقل به مقدار بسیار کمتری این اتفاق رخ میده که کسی بخواد چشم کس دیگه ای رو کور کنه بی هیچ علتی.
2)اگه فرض کنیم قصاص نکنیم و یک عده چشم دیگران رو کور کنند بدون اینکه خودشون کور بشن (یعنی مطابق حرف گاندی)…اونوقت به دنیایی از کوران نمی رسیم ولی در عوض نتیجه این میشه که در این دنیا ، فقط کسانی میتونن ببینند که زودتر بقیه رو کور کردند…توی این دنیایی که آدمهای «چشم درآر» فقط میبینند به نظر تو میشه زندگی کرد؟؟!!!خود تو دوست داری در این دنیای آینده در کدام گروه قرار بگیری؟ کوران یا «چشم درآر» ها؟
3)در جواب مزخرفاتی که بعضی روشنفکرهای وبلاگی می نویسند مبنی بر اینکه باید مجرم رو به کار اجباری وادار کرد که جبران جرم و خسارت وارد شده به مضروب یا مقتول را بکنه باید گفت که خسارت جان چقدره؟ چند میلیارد تومان؟
خود تو جانت نه…چشمت را چند میلیارد می فروشی؟
البته این روشنفکر ها اهل معامله هستند و شاید بفروشند! اما یک مثال می زنم از حادثه ای واقعی در ایران در همدان:
یک زوج نامزد جوان در همدان برای آرامش و صحبت و قدم زدن به کنار یکی از دریاچه ها می روند و ناگهان دو تا اوباش از خلوت بودن محیط استفاده کرده و با چاقو به آنها حمله می کنند و هردو به زن جوان در مقابل شوهرش تجاوز می کنند سپس مرد جوان را می کشند و زن بیچاره را همانجا رها می کنند…زن جوان پس از مدتی زندگی در آسایشگاه روانی خودش را می کشد و پدر پسر هم از غم فرزند سکته کرده و میمیرد…
خوب دوستان هیومنیته!
حکم شما چیست؟ آن دو رذل متجاوز را به کار اجباری بگیرند مبادا به خاطر اعدامشان قدری عذاب بکشند تا جانشان در بیاد؟ آن دو را چکار باید کرد؟
آیا خسارت این خانواده ها جبران پذیر است؟
اگر قرار است کسانی که بیگناهان را می کشند زنده نگه داشته شوند آینده فقط قاتلان بیگناهان زنده خواهند ماند..
شما دوست دارید در این آینده تابناک!!! از جمله زندگان باشید؟ یا مقتولی باشید که قاتلش مطمئن است قصاص نمی شود؟
لایکلایک
@ شهریار:
حرف درست و جالبی بود. یکی از مهمترین کارکردهای مجازات در واقع دفاع هست. دفاعی که جامعه دربرابر افرادی که با نورم های جامعه سازگار نیستن به کار می بره برای این که خودش یا نورم های خودش رو حفظ کنه.
حرف من بر سر این مجازات خاص نیست. با فلسفه ی مجازات هم کاری ندارم و به هر حال نمی شه ماهیت ضروری اون رو در توابع اجتماعی نادیده گرفت. بحث من دو چیزه:
1. کسانی که صحبت از انتقام و خنک شدن و عدالت و غیره می کنن. این تفکر خطرناکه چون خون خون میاره و وخشم خشم میاره و همون حرف منسوب به گاندی مصداقش می شه
2. کاربرد قدرت وقتی از سوی فرد باشه خیلی فرق می کنه با کاربرد قدرت وقتی از سوی دولت یا سیستم حاکم باشه. بمب گذاری یک فرد در یک مسجد یک جرم فردیه. بمب گذاری یک دولت در یک مسجد یک جرم عظیم بین المللییه.
نمی شه کاربرد خشونت توسط یک فرد رو با کاربرد خشونت توسط دولت مقایسه کرد. پس در این جا نمی شه مجازاتی که دادگاه برای اسید پاش تعیین کرده مناسب دانست. کور کردن رسمی چشم اسیدپاش توسط دولت خشونتی به مراتب هولناک تر از حرکت فردی خود اسیدپاش است.
3. اون موضوع بررسی علمی تاثیر مجازات های مختلف بر کم شدن واقعی و پایدار جرم و جنایت در جامعه که بسیار مهمه و جای کار هم داره.
لایکلایک
@ محمود:
نه من آروم هستم. برای نظر دادن نسبت به یک پدیده لزوما نباید اون پدیده رو تجربه کرده باشیم. اصلا این حرف شما مبنایی نداره. لابد پزشک معالج سرطان هم باید حتما خودش سرطان گرفته باشه ! شما جوک تعریف می کنید یا دارید جدی صحبت می کنید؟
لایکلایک
@ کاوه گیــــــلانی (لابدان):
حس انتقام جویی همچین حس ذاتی یا درونی ای هم نیست. به نظر من بیشترش حالت تربیتی یا اکتسابی داره.
این نظر منه البته.
لایکلایک
@ حسام:
حسام عزیز ممنون از این که نوشتی و کامنت دادی.
سرزدم و همون جا هم کامنت گذاشتم.
لایکلایک
@ حنان:
ممنون 🙂
قرار نیست هر چیزی رو تجربه ی شخصی کنیم تا بتونیم یا مجوز داشته باشیم که در موردش حرف بزنیم.
لایکلایک
@ Mohsen:
بله هر چیزی رو میشه نقد کرد. این که بحثی نیست.
اما عجب نقدی کردیها 🙂 شاهکار بود.
جملهی گاندی فلسفیه و کلی و شما اومدی به صورت ملانقطی و کلمه به کلمه نقدش کردی. حالا یا به عمد اینکار رو کردی که متاسفم در این صورت یا اینکه ندانسته که در این صورت ادامهی این پاسخ من رو بخون:
گاندی داره میگه فلسفهی انتقامگیری راه به جایی نمیبره، این فلسفه منجر به سطحی نگری، خشونتگرایی و غلبهی جهل بر آگاهی میشه که عاقبتش هم نابودی کل بشر هست. منظورش این نیست که بیایم بشمریم ببینیم چند نفر کور شدن توی تصادف رانندگی.
برای اعمال خشونت قانونی باید مرز و حدی قایل شد. اعمال خشونت فردی با اعمال خشونت قانونی فرق میکنه. دولت حتی وقتی میخواد اعدام هم بکنه، نمیاد طرف رو تیکه تیکه کنه، مثلا یا دارش میزنه یا با اتاق گاز خفهاش میکنه. شقه شقه نمیکنه طرف رو حتی اگه خود اون مجرم کسی رو شقه شقه کرده باشه.
اینجاست که من اعتقاد دارم (و خیلیهای دیگه همین نظر رو دارن) که وقتی بحث مجازات از طرف نهادهای قانونی مطرح میشه باید روش مجازات یعنی شدت خشونتی که درش به کار برده میشه حد و مرزی داشته باشه.
اوکی؟
لایکلایک
جناب بامدادی:
چه مجازاتی رو شما که با فلسفه گاندی آشنایی برای این جوان اسید پاش پیشنهاد می کنید؟ نه واقعا» فکر میکنی چه مجازاتی برای این کار باید در نظر گرفت که به قول شما غلبه جهل بر آگاهی نشه؟
البته اگر مثل همیشه از جواب صریح دادن طفره نمیری یا بحث رو منحرف نمی کنی!!
اما من معتقدم:
تا زمانی که رویای امثال گاندی و مارتین لوتر کینگ محقق شود من ترجیح میدهم برای جلوگیری از نابود شدن دخترانی که حرکت دیوانهوار یک «بیمار» زندگیشان را بر باد میدهد سعی کنم در اظهار نظرم در مورد مجازاتهایی که پاسخایند به مخربترین جنایات انسانی اندکی بیشتر درنگ کنم و حکم قاطعانهای چون «چشم در برابر چشم روش آدمیزاد نیست» را ندهم…(هم عقیده با”رونوشت” http://ronevesht.com/2008/11/30/acid)
نظر من قانون مجازات مربوط به این جرم منصفانه نیست
من فکر می کنم مجازاتهایی که برای این جرم وجود دارد در حد جرم نیست و این باعث می شود که شاهد باشیم که این جرم بارها و بارها تکرار می شود و قربانی می گیرد.
نظر من قانون مجازات مربوط به این جرم منصفانه نیست
نظر من قانون مجازات مربوط به این جرم منصفانه نیست
باید بیشتر از اون دختر مجازات بشه
لایکلایک
خوب با توی دو تا سپهر جداگانه صحبت میکنیم. فکر کنم میان سیستم فکری شما و سیستم فکری من یه چند صد میلیون سال نوری فاصله است.
به هر حال در پاسخ به این سئوال که چه مجازاتی رو پیشنهاد میکنم، به نظرم باید اسیدپاش رو مجازات بسیار سنگینی کرد که در عین حال خشن نباشه. مثل حبس طولانی مدت همراه با کار اجباری.
ارادتمند.
لایکلایک
این کامنت آخر که گفتی کار اجباری ، به نظرت تو ایران ما اردوگاه کار اجباری داریم ؟
بامدادی عزیز زیاد روحیه ات لطیفه ، خشونت چاشنی جدا نشدنی زندگی ماست 😉
لایکلایک
فکر کنم نداریم 🙂
منظورم مثالی بود از مجازاتی که سنگین باشه ولی خشونت «غیرمتعارف» نداشته باشه. من واقعا فکر میکنم اعمال خشونت قانونی در حد «درآوردن چشم با اسید» خارج از خطوط قرمز «دولت» است (یا دست کم باید باشد).
لایکلایک
تقاضای قصاص با ریختن اسید که هیچ. نمیتوانم درک کنم چهجوری میشه پذیرفت این تقاضا رو!
ولی این حد و مرز قانونی که توی کامنتها گفتهبودید جالب بود. با این گروه جندالله، مخصوصاً الان بعد از اینکه همهی گروگانهاش رو کشت که نمیشه چشم در برابر چشم نکرد. با گروهی که توی هندوستان اون انفجارا و گروگانگیری رو اجرا کردن که نمیشه چشم در برابر چشم نکرد!
شاید با کسی که گاندی رو کشت، بشه چشم در برابر چشم نکرد و مثلاًمحکومش کرد به حبس ابد، ولی با کسی که اسلحه دست میگیره و میگه میکشمت که نمیشه!
لایکلایک
سهیل جاننثاری:
حد و مرز قانونی یعنی در پاسخ با گروه جندالله نمیشه دولت راه بیفته و گروگان بگیره و سر ببره.
یعنی بالاخره در نحوه و شیوهی اعمال مجازات قانونی حریم و مرزی است که اخلاق و کرامت انسانی اون رو به ما دیکته میکنه. چنین حد و مرزی برای افراد یا گروههای تروریستی وجود نداره. اونها ممکنه هر کاری رو انجام بدن.
منظور من این بوده. 🙂
لایکلایک
چرا بامدادي جون اين جوري جواب مريم رومي دي مي دوني اين حكم ديه وتعزيرات براي پدري كه فرزندش رو كشته وقابل توجه مريم كه فرقي هم نداره پسر باشه يا دختر از قديم الايام همين بوده ثانيا اگه مردم بخوان در قانون گذاري موثر باشن مردم با عقل ومنطق با تجربه هاشون سهيمند نه احساسات مگه قانون گذاري راي گيري كه مردم احساسي بشن !!!
لایکلایک
مهسا:
بله این احکام از قدیم بوده مثل خیلی چیزهای دیگه که از قدیم بوده. اما شاید کاربریهای آنها در جامعهی امروز ایران کمی متفاوت باشه با کاربریهای کهنشون.
لایکلایک
درود بر شما والنتاین یا عشاق بر همه ی هم میهنان گرامی مبارک
لایکلایک