اندیشه به مثابه سیستم

این جملات بسیار تفکربرانگیز «دیوید بوهم» (David Bohm) را از کتاب «اندیشه به مثابه سیستم» (Thought as a System) او ترجمه کرده‌ام که با هم می‌خوانیم. کاش می‌شد این کتاب را به صورت کامل دانلود کرد، متاسفانه برخی از صفحات آن در گوگل‌بوکس وجود ندارد.

thought

همه می‌دانیم که دنیا در شرایط دشواری قرار دارد و مدت‌های طولانی هم در شرایط دشواری بوده است؛ می‌دانیم که بحران‌های زیادی در نقاط مختلف جهان وجود دارد. می‌دانیم که «ناسیونالیزم» همه جا هست، انگار مردم همه‌ی انواع «تنفرها» را در خود جای داده‌اند: تنفرهای مذهبی، تنفرهای قومی یا نژادی و مانند آن. همین‌طور بحران محیط‌زیست و بحران‌های اقتصادی‌اند که پیوسته می‌آیند و انگار پایانی ندارند. به نظر می‌رسد مردم [نوع بشر] قادر نیستند با هم به وفاق برسند تا بر مشکلات «مشترک» چیره شوند. همه چیز به هم مرتبط است و با این وجود هر چه بیشتر به هم مرتبط می‌شویم، بیشتر از هم تفکیک می‌شویم: در گروه‌های کوچک‌تری که همدیگر را دوست ندارند و متمایل به درگیری و کشتار یکدیگرند، یا این‌که دست‌کم همکاری نمی‌کنند.

ریشه‌ی همه‌ی این مشکلات در چیست؟ من می‌گویم که ریشه‌‌ و بنیاد مشکلات در «اندیشه» (thought) است. شاید فکر کنید این نظر دیوانه‌وار است، چرا که می‌پنداریم «اندیشه» تنها چیزی است که ما برای حل مشکلاتمان داریم. این بخشی از سنت‌ ماست که این‌گونه فکر کنیم. با این وجود به نظر می‌رسد «چیزی که از آن برای حل مشکلاتمان استفاده می‌کنیم، خود سرچشمه‌ی ایجاد مشکلاتمان است». انگار که نزد پزشک بروی و او را وادار کنی تو را بیمار کند. در واقع در 20 درصد موارد پزشکی ظاهرا واقعیت همین است. اما در مورد «اندیشه» آمار به مراتب هولناک‌تر است.

باور متعارف ما این است که «اندیشه» تنها به ما می‌گوید «اشیاء چگونه هستند» و خودش هیچ‌کاری نمی‌کند [واقعیت را قبل از این‌که به ما بازگوید تغییر نمی‌دهد]. ما باور داریم که «من» آن‌جا قرار دارد و تصمیم می‌گیرد با این اطلاعات چکار کند. اما این «شما» نیستید که درباره‌ی چگونگی برخورد با «اطلاعات» تصمیم می‌گیرید. «اندیشه» شما را می‌راند. اندیشه به شما این «اطلاعات» نادرست را می‌دهد که «شما» فرمانده هستید، اما در واقع این «اندیشه» است که گراننده‌ی اصلی‌ تک تک ماست.

اندیشه‌ی ما «دنیای بیرون از ما را تفکیک می‌کند» و بعد به ما می‌گوید این «تفکیک‌ها طبیعی هستند». «اندیشه‌ی ما»  یک خصوصیت مهم دیگر نیز دارد: او نمی‌داند که کاری انجام می‌دهد و بعد در برابر آن‌چه انجام می‌دهد ایستادگی می‌کند. اندیشه نمی‌خواهد بداند که این کار را می‌کند. اندیشه در برابر نتایج تقلا می‌کند، تلاش می‌کند از آن «نتایج نامطلوب» دوری جوید در حالی‌که تلاش می‌کند همان شیوه‌ی اندیشیدن را دست نخورده نگاه دارد. این چیزی است که به آن تناقض پایدار ‌(sustained incoherence) می‌گوییم.

اندیشه به مثابه سیستم
منظور من از این‌که می‌گویم «اندیشه» یک «پدیده‌ی جامع و کامل» و یک «فرایند واحد» است چیست؟ برای من مهم است که «اندیشه» را تفکیک نکنم، چرا که همه‌ [اندیشه‌ها] یک فرایند است؛ اندیشه‌ی یک انسان دیگر اندیشه‌ی من می‌شود و برعکس. بنابراین نادرست و گمراه‌کننده خواهد بود چنان‌چه «اندیشه» را به «اندیشه‌ی من»، «اندیشه‌ی تو»، «احساسات من»، «این احساسات»، «آن احساسات» یا مانند آن تفکیک کنیم. به زبان مدرن می‌توان گفت، «اندیشه یک سیستم است». سیستم یعنی مجموعه‌ی به هم متصلی از اجزاء یا اشیاء. اما همچنین به معنای عمومی‌تر آن، سیستم چیزی است که اجزای آن جملگی با هم ارتباط درونی متقابل دارند، نه تنها برای عملکرد مشترکشان، بلکه برای وجود داشتن‌شان.

یک شرکت بزرگ، مانند یک سیستم سازمان یافته است – این اداره، آن اداره، آن یکی اداره.  اداره‌ها معنای منحصر به خود ندارند و هستی‌شان در کنار اداره‌های دیگر تعریف می‌شود. اداره‌ها فقط می‌توانند با همدیگر کار کنند. همچنین بدن ما یک سیستم است. جامعه نیز به نوعی یک سیستم است و …. به همین صورت «اندیشه» نیز یک سیستم است. این سیستم فقط شامل «افکار» یا «احساسات» نیست، بلکه شامل «وضعیت بدن» هم هست، شامل کل جامعه نیز هست، چرا که اندیشه طی فرایندی که از دوران‌های باستانی تکامل یافته است بین مردمان حرکت می‌کند. یک سیستم پیوسته در حال توسعه، تغییر، تکامل و اصلاح ساختار است. اگرچه برخی از خصوصیات یا بخش‌های یک سیستم به طور نسبی ثابت هستند که آن‌ها را «ساختار» (structure) می‌نامیم.

«اندیشه» به عنوان یک سیستم، پیوسته در حال تکامل بوده است و دقیقا نمی‌دانیم کی یا کجا «ساختار» آن آغاز شده است. اما با رشد تمدن [شهرنشینی] توسعه‌ی قابل ملاحظه‌ای داشته است. «اندیشه» در دوران ماقبل تاریخ بسیار ساده بوده ولی امروزه بسیار پیچیده و پر شاخ و برگ‌ شده است و به همان نسبت هم «تناقض‌های» (incoherence) بیشتری دارد.

و من می‌گویم این سیستم یک ایراد بزرگ در خود دارد، یک ایراد اساسی، یک «ایراد سیستمی» (a systematic fault). و این ایراد در این‌جا یا آن‌جا یا یک جای به خصوص نیست، بلکه ایرادی بسیار نهادینه  و تنیده شده در سرتاسر بافت سیستمی‌اش است. ممکن است بگویید «بله! من ایراد را می‌بینم، بنابراین در مورد آن اندیشه می‌ورزم تا آن‌را حل کنم». اما «اندیشه‌ی من» نیز بخشی از همان سیستم است و دارای همان ایراد بنیادینی است که قرار است آن را حل کند. «اندیشه» پیوسته مشکلاتی «این‌چنینی» ایجاد می‌کند و بعد «تلاش» می‌کند آن‌ها را حل کند. اما درست در همان لحظاتی که برای حل مشکل تلاش می‌کند، آن را وخیم‌تر می‌کند، چرا که «متوجه» نمی‌شود که «خودش آن‌ها را به وجود آورده است»‌ و نمی‌تواند بفهمد که «هر چه بیشتر بیاندیشد مشکل بزرگ‌تر خواهد شد».


لطفا مشترک شوید
بامدادی+لینکدونی
فقط بامدادی
ہنجواها

نویسنده: bamdadi

A little man with big dreams.

23 دیدگاه برای «اندیشه به مثابه سیستم»

  1. جقدر شبیه ماتریکس شد. کاش بگی جطور میشه این ایده رو تایید کرد که اندیشه یه سیستمه به این معنی که اینجا گفته شده. منظورم اینه که با این توصیفی که از اندیشه کردی ماجرا کمی شبیه اثبات خدا شده که نه میشه نه گفت و نه آره.

    لایک

    1. آزاده:

      صرف‌نظر از این‌که من فیلم ماتریکس را دوست ندارم، ولی باهات موافقم. ایده‌ی مرکزی دیوید بوهم و اصولا تفسیری «بوهمی» از مکانیک کوانتومی و بحث حوزه‌ی «لامکان» (non-local) که می‌کنه یادآور «دنیای مُثُلِ افلاطون» و سایه بودن این جهان محسوس است که در فلسفه‌ی شرق هم حضور پررنگی دارد. این‌که آری یا نه بتوان به آن گفت یا این‌که ربطی به مفهوم خدا داشته باشد را باید اجازه دهیم دانشمندان و فیلسوفان چند دهه‌ی دیگر به ما خواهند گفت.

      لایک

  2. ممنون استفاده کردم مخصوصآ از این جملات

    ریشه‌ی همه‌ی این مشکلات در چیست؟ من می‌گویم که ریشه‌‌ و بنیاد مشکلات در «اندیشه» (thought) است. شاید فکر کنید این نظر دیوانه‌وار است، چرا که می‌پنداریم «اندیشه» تنها چیزی است که ما برای حل مشکلاتمان داریم. این بخشی از سنت‌ ماست که این‌گونه فکر کنیم. با این وجود به نظر می‌رسد «چیزی که از آن برای حل مشکلاتمان استفاده می‌کنیم، خود سرچشمه‌ی ایجاد مشکلاتمان است». انگار که نزد پزشک بروی و او را وادار کنی تو را بیمار کند. در واقع در 20 درصد موارد پزشکی ظاهرا واقعیت همین است.

    لایک

    1. واژگون:

      خوشحالم که توجه شما رو جلب کرده. اخیرا من با نگاه آقای بوهم «اندکی» آشنا شده‌ام و به خصوص تفسیر ایشان از مکانیک کوانتوم و بحث «لامکان» و غیره که مطرح می‌کند بسیار جذاب و عجیب است.

      لایک

  3. عجيب، سنگين و خوب بود. متشكرم. احساس ميكنم با بخشهاي از آن نخالفت دارم، اما اين بحث سنگيني است كه گفتن از آن در يك كامنت نمي‏گنجد. بيشتر شبيه يك نظريه ثابت نشده مي‏ماند تا يك واقعيت. اگر دنيا رافقط سياه ببينيم اين نظريه صحيح است. اما اگر دنيا را سياه و سفيد ببينيم، داستان ديگري داريم. انديشه بار مثبت هم دارد، كار خوب هم كرده. اين نظريه مثل نظريه فرويد مي‏ماند كه گفت همه چيز به مسائل جنسي برمي‏گردد كه مخالف زياد داشت.

    لایک

    1. پرهام:

      بله بحث مفصلی است و من فقط جهت تلنگر قسمتی از مقدمه‌ی کتاب ایشان را آوردم. باید بیشتر بخوانم و بخوانیم…

      به قول آرتور سی‌کلارک:
      دنیا آن‌قدر عجیب نیست که ما فکر می‌کنیم، دنیا آن‌قدر عجیب است که ما حتی فکرش را هم نمی‌توانیم بکنیم.

      لایک

  4. سلام مجدد
    باید عضو سایت شی. وقتی عضو شدی لینک دانلود رو حتما می‌بینی. معمولا اعضا لینک رو می‌گذارن روی رپیدشیر و مرتب هم به روز می‌شه.

    لایک

  5. یه نگاه کلی به کتاب داشتم، گلچین خوبی آوردی با یه ترجمه عالی….مفهوم «تناقض پایدار ‌(sustained incoherence)» با این تعریف که اندیشه در مقابل نتایج نا مطلوب ایستادگی می کند، با این شروع که «…اندیشه نمی‌خواهد بداند که این کار را می‌کند» آوردی، نمی تونم درک کنم؟

    لایک

    1. آزاده:

      به نظرم باید متن کاملش رو بخونی تا دقیق متوجه بشی منظور بوهم چی بوده. توی گوگل بوکس مقدمه ای این کتاب هست. اگه خواستی من فایل پی دی اف کاملش رو دارم. برای درک این موضوعی که پرسیدی همون چند صفحه ی اول رو بخونی بهت ایده می ده.

      لایک

  6. ممنون جناب بامدادی بسیار علاقه مند به این نوع متون هستم اگر مطالب جالب دیگری از این نوع یافتید با کمال میل پذیرا هستم شاد و موفق باشید.

    لایک

من همه‌ی کامنت‌های وارده را می‌خوانم. اما ‌لطفا توجه داشته باشید که بنا به برخی ملاحظات شخصی از انتشار و پاسخ دادن به کامنت‌‌هایی که (۱) ادبیات تند، گستاخانه یا بی‌ادبانه داشته باشند، یا (۲) در ارتباط مستقیم با موضوع پستی که ذیل آن نوشته شده‌اند نباشند و یا (۳) به وضوح با نشانی ای‌میل جعلی نوشته شده باشند معذور هستم. در صورتی که مطلبی دارید که دوست دارید با من در میان بگذارید، از صفحه‌ی تماس استفاده کنید. با تشکر از توجه شما به بامدادی.