به پیشنهاد دوستی به این نوشتهی خانم «بهاره آروین» سر زدم. اول خواستم به کامنت گذاشتن اکتفا کنم، اما چون در این نوشته چند موضوع را که از قبل در ذهنم داشتم پیش کشیده، گفتم اینجا بنویسم.
خانم بهاره آروین در این نوشته پس از اینکه وادار میشود دربارهی وقایع غزه «پرانتزی» باز کند و تاکید میکند که «اصلا نمیخواهد در مورد غزه وارد معقولات شود، یعنی اصلا نمیخواهد بگوید حق با کیست و ناحق کدام است» نمونهای از دیالوگ با یک وبلاگنویس فرضی را ارائه میکند و با وبلاگنویس مربوطه وارد بحث میشود که چرا او دربارهی غزه (که خوانندههای ایرانی به لطف صدا و سیما به اندازهی کافی دربارهاش میدانند) مینویسد و دربارهی بحرانهای بشری ناگفتهتری مانند دارفور نمینویسد؟ وبلاگ نویس طرف صحبت خانم آروین کم میآورد و به تهتهپته میافتد و بعد هم شروع میکند به بد و بیراه گفتن که شما انسان نیستید و از این حرفها.
خانم آروین عزیز، ای کاش دستکم برای متقاعدکنندهتر کردن صحبتهای خودتان، وبلاگنویس مربوطه را کمی مطلعتر و متینتر نشان میدادید. قبل از اینکه حرفم را بزنم یک نکتهی کوچک هم بگویم و آن این است: اصولا چرا باید با این حالت آمرانه و تحکمآمیز با دیگران صحبت کنیم؟ مگر شما با من در «مخالفت با اقتدارگرایی» همصدا نیستید؟ چرا لحن شما این قدر «اقتدارگرایانه» است و پر از باید «چطور باشیم» و «چطور نباشیم» و «چه بنویسیم» و «چه ننویسیم» است؟
اما چند نکتهی مهم که توی صحبتهایتان با آن وبلاگنویس فرضی در نظر نگرفتهاید.
1. هر کس از فلسطین بنویسد «لزوما» ریاکار نیست
از خواندن نوشتهی شما این حس به من دست میدهد که «همهی» فارسیزبانهایی که دربارهی فلسطین یا غزه مینویسند ریاکارند. آیا من اشتباه برداشت کردهام؟
در اینکه هستند عدهای «کاسهلیس قدرت» که منافع خود را در مجیز گویی و تایید هر آنچه حاکمیت میگوید میبینند تردیدی نیست، اما آیا یافت مینشود دستکم «یک مورد» مثال نقض که به خاطر استقلال فکری و اعتقادش به آنچه مینویسد و «بدون ریاکاری» به نقد یا تحلیل بحران فلسطین مشغول شده باشد؟
2. موضوع فلسطین/اسرائیل برای مردم ایران، به دلایل مختلف «حساسیتبرانگیزتر» است
بر شما که جامعهشناسی میخوانید حتما پوشیده نیست که موضوع فلسطین/اسرائیل برای مردم ایران موضوعی به مراتب حساسیتبرانگیزتر از موضوعاتی مانند دارفور است. البته این واقعیت اهمیت نوشتن و اطلاعرسانی دربارهی سودان، تیمورشرقی، رواندا، برمه (بگذریم که خیلی از این وقایع بحث امروز نیستند) را کم نمیکند، اما فقط «توضیح» میدهد که «احتمالا» چرا در وبلاگستان فارسی موضوع فلسطین یا اسرائیل به شیوههای مختلف (مترقیانه یا مرتجعانه) و از مواضع مختلف «تکرار» میشود:
- عدهای از ایرانیها به خاطر گرایشهای ضدعرب که «کم و بیش» در فرهنگ ایرانی وجود دارد از فلسطینیها متنفر هستند و در قلب یا زبان آنها را پستتر از اسرائیلیها میدانند.
- عدهای از ایرانیها به خاطر اعتقادات دینیشان (مسلمانی) حمایت از مردم فلسطین و دشمنی با اسرائیل را نوعی وظیفهی شرعی میدانند.
- عدهای از ایرانیها به خاطر مخالفت با جمهوری اسلامی با هر آنچه به «سود» آن به نظر برسد مخالفت میکنند و در نتیجه مخالف حمایت از فلسطینیها هستند.
- عدهای از ایرانیها به خاطر حمایت از جمهوری اسلامی با هر آنچه از «تریبونهای رسمی» آن منتشر شود «همصدایی» میکنند و در نتیجه مخالف اسرائیل هستند.
- عدهای از ایرانیها با دیدگاه ملیگرایانه، با توجه به اینکه تحولات فلسطین/اسرائیل روی ایران تاثیر میگذارد نسبت به وقایعی که در آنجا رخ میدهد «کنجکاوی و حساسیت» نشان میدهند.
در جامعهی ایران، هیچکدام از این حساسیتها در مورد بحرانهای دیگر نظیر فاجعهی دارفور وجود ندارد. فکر نمیکنم نیازی به تاکید باشد که «انساندوستی گزینشی و صلحدوستی استثنایی» موضوعی قابل تایید نیست و اصولا دغدغهی همهی کسانی که در این زمینه مینویسند هم باید همین باشد. اما اگر یک ایرانی، مثلا یک وبلاگنویس گردنباریک، به دلایلی که ذکر شد یا به دلایل دیگر (مثلا دغدغه یا علاقهی شخصی) در مورد فلسطین/اسرائیل نوشت، لزوما جرمی به نام «انساندوستی گزینشی» را مرتکب نشده، مگر اینکه مستقیم یا غیرمستقیم جایی بیان کند که کشته شدن آدمها در دارفور برایش مهم نیست و علت ننوشتناش نه کمبود علاقه، اطلاعات یا وقت، که اعتقاد به کمارزش بودن جان آن آدمهاست.
4. کدام اطلاعرسانی؟
اشاره کردهاید که چون «هر هفت شبکهی تلویزیونی [در ایران] دارند صدای مردم مظلوم غزه را به گوش ایرانیان میرسانند» مردم ایران به اندازهی کافی از این بحران میدانند. متاسفانه این صحیح نیست. شما احتمالا بهتر از من میدانید که اطلاعاتی که به مردم ایران داده میشود از یکسو از طریق رسانههای دولتی ایران است که با خطدهی و جهتدهی مشخص «بازتولید» میشود و از سوی دیگر از طریق شبکهها یا رادیوهای خارجی است که باز هم سرشار از تکرار «دروغ، خطدهی و تحریف تاریخ» است.
در این وضعیت که «خوانندههای فرضی ایرانی» با اخبار تحریفشده و متناقض «داخلی» و «خارجی» بمباران میشوند ( دهها سال است که بمباران میشوند) اگر «چند نفر» پیدا شوند و سعی کنند با نوشتن، ترجمه یا تحلیل اطلاعات شفافتری از واقعیت مخدوش شدهی معاصر را در اختیار «ده بیست» نفر خوانندهی وبلاگشان قرار دهند، آیا باید با بیمهری و ضرب و شتم کلامی شما مواجه شوند؟
5. موضوع فلسطین/اسرائیل حتی در مقیاس جهانی نیز «منحصر به فرد» است
صرفنظر از حساسیت ویژهی موضوع فلسطین/اسرائیل برای ایرانیان (به دلایلی که بالا ذکر شد)، موضوع اسرائیل/فلسطین از نظر جهانی نیز منحصر به فرد است و توجه و دقت «ویژهای» میطلبد. باز هم اینجا منظور کم اهمیت بودن فجایعی مانند نسلکشی سال 1994 در رواندا نیست، موضوع خصوصیتهای ویژهای است که فلسطین را به کانون بحران در جهان امروز تبدیل میکند. موضوع فلسطین فقط مسالهی امروز غزه، یا موضوع کشته شدن چند صد نفر نیست. این مساله از این نظر اهمیت دارد که «صهیونیسم تنها صدای رسمی، زنده و قدرتمند آپارتاید» در جهان امروز است، صدایی فوقالعاده نیرومند که توسط نیرومندترینها هم حمایت میشود که حتی تاریخ را هم همزمان به سود خود اصلاح میکند، آنهم نه تاریخ در مقیاس محلی، تاریخ را به معنای کلانش دستکاری میکند به طوری که آدمی مثل من یا شما در عصر اطلاعات مجبور باشیم ساعتها صفحات وب را ورق بزنیم تا در میان انبوه نوشتههایی که «روایتهای رسمی» را خواسته یا ناخواسته تکرار کردهاند «یک نوشتهی مستند» پیدا کنیم.
نسلکشی یا تصفیهی نژادی در آفریقا هم رخ میدهد و حتی ممکن است بتوان نشانههای تحریک دولتهای بزرگ را هم در آنها پیدا کرد، اما در هیچکجای جهان معاصر نمیتوانیم جایی را بیابیم که نیرومندترین دولتهای جهان «ساکنان یک کشور» را سرکوب و تبعید دستهجمعی کرده باشند و بعد ضمن حمایت از همان گروه اشغالگر، در تریبونهای رسمی خود با شدت و مقیاسی جهانی «متجاوز» را «قربانی» نشان دهند. اگر داستان 1984 یک مصداق عینی در عصر حاضر داشته باشد، تاریخ شصت سالهی اسرائیل/فلسطین است.
موضوع فلسطین، برای بسیاری از کسانی که در سراسر جهان دربارهی آن مینویسند بحثی فراتر از «یک موضوع حقوق بشر دیگر» است، موضوع شیرازهی تمامی دستآوردهای اجتماعی بشر است که پیش چشمان همهی ما در حال فرو پاشی است، در فلسطین «من نوعی» به عنوان یک انسان فرهنگی و اجتماعی و تاریخی زوال و فروپاشی خود را شاهدم. صد البته که «منِ نوعی» ممکن است کارشناس حقوق بشر نباشم که به دانش و توانایی «تحقیق کافی و مستند» در زمینهی فجایع رواندا یا کشتار در دارفور دسترسی داشته باشم، اما «به عنوان یک انسان مثلا متمدن امروزی»، دغدغههایی دارم که ممکن است من را به نوشتن دربارهی فلسطین وادارد. این دغدغهها «لزوما» از جنس «ملیت من ایرانی است؛ پس دغدغههای ایرانی دارم» نیستند.
آیا بهتر نیست به جای اینکه قلم تند انتقادیتان را به سمت کل کسانی که دربارهی اسرائیل یا غزه مینویسند نشانه بروید، نوشتن تحلیلیتر، روشنگرانهتر یا اصولا نوشتن بر اساس تفکر و تحلیل مستقل را تشویق کنید؟ یا اگر تمایلی به تشویق کردن ندارید، منصفانه «فقط» از کسانی که «ریاکارانه» مینویسند انتقاد کنید و همینطور نشان دهید که احساسگرایی سطحی هیچ فایدهای برای رشد فردی یا اجتماعی ما ندارد و بهرهای نیز به مردم فلسطین نمیرساند.
6. صادقانه بگویید، آیا این نوشتهها ریاکارانه هستند؟
آیا نوشتههای نون و قلم یا مانی ب. را دیدهاید؟ از شما خواهش میکنم «صادقانه» بگویید آیا این نوشتهها ریاکارانه هستند و یا مجموعهی جالبی از اطلاعاتی که کمتر در دسترس مخاطبین قرار دارد را به فارسی ترجمه/تالیف کرده و در اختیار فارسی زبانان قرار میدهند؟
نون و قلم مینویسد (و حرف دل مرا میزند):
این روزها وقتی به بهانه مختلف صحبت از غزه و حوادث ناگوار آن می شود هرکس به فراخور و به اندازه بضاعت خود وارد بحث شده و دیدگاه خود را در این باره مطرح می کند اما آنچه من در این مدت بیش از گذشته بدان پی بردهام آن است که بخش وسیعی از مردم ما حتی به مختصات جغرافیایی غزه و چگونگی سیر تحولات در این نقطه از جهان و فرق میان جنبش فتح و حماس و یا مثلا اینکه ابومازن در این میان کیست و خالد مشعل چه نقشی دارد آشنا نیستند. حال ممکن است بگویید چه بهتر و اصلا چه لازم است که ما بدانیم غزه کجاست و ابومازن کیست و فرق میان غزه و کرانه باختری یا خالد مشعل و هنیه و محمود عباس چیست؟و هزار حرف تکراری دیگر از جنس اینکه اصلا فلسطینی ها حقشان است می خواستند زمین هایشان را نفروشند و هزار حرف بی سند و مدرک دیگر…
حقیقتش را بخواهید، در این موضوع که یک شهروند، به ویژه اگر زیر بار قرض و قسط و هزار بدبختی دیگر باشد، نیازی ندارد که بداند مثلا در کنگو چه می گذرد و یا در شرق آسیا چه تحولاتی در شرف وقوع است؟ با شما موافقم – و بازهم تاکید می کنم که در بیان احتمالی ضرورت دانستن این رویدادها و آگاهی داشتن از این اطلاعات نمی خواهم از نگاه مذهبی یا دینی و اخلاقی صحبت کنم- اما ناگزیرم به این مساله اساسی اشاره داشته باشم که ما این حق را داریم که نسبت به دانستن این دسته اطلاعات حسایت و رغبتی نداشته باشیم اما این حق را نداریم که بدون اطلاع دقیق وبا قیافه حق به جانب ؛چنان به تحلیل قضایا و دادن حکم علیه یک ملت و تعیین مجازات بپردازیم که گویی سالیان دراز عمر خود را در جهت آگاهی یافتن از مختصات دقیق چرایی یک بحران -نظیر بحران فلسطین-فرسوده ایم.
7. مشکل از «منظره» نیست، مشکل از «چشمهاست»
باور بفرمایید کسانی که ریاکارانه مینویسند فرقی نمیکند دربارهی فلسطین قلمفرسایی کنند یا دربارهی فجایع عراق یا دارفور. دستشان به قلم که میرود بوی تعفن «ریاکاری» بر میخیزد و به همین دلیل است که آدمها را بر اساس اینکه دربارهی دارفور مینویسند یا عراق یا فلسطین نمیشود «برچسب» زد، ولی میتوان خطاب به کسانی که با اعمال کردن استاندارد دوگانه، خود، همسایه، جامعه و یا جهان امروز را تحمیق میکنند گفت «مرا با شما صحبتی نیست، چون شما ریاکار هستید».
سلام
1) ممنون از نوشته تان، چون شما این مطالبی را که صحبت خیلی ها است، روان بیان کردید.
2) با اجازه، یک تئوری بدهم که شاید، در نگاه اول بدبینانه به نظر بیاید، ولی دور از واقعیت نیست
نوشته های اینگونه(پستی که بهانه این نوشتن شما شد) خودشان هم به خاطر نوعی بغض، از همان اول هدف خود را مشخص کرده اند
به این معنا که به اقتدار گرایی اعتقاد دارند، اما نه برای دیگران (به خاطر همین آنگونه سؤال می کند، آنگونه جواب می گیرد و آنگونه طرف مقابل را بی پاسخ و احمق می داند)
درصد نسبی ادعاها و آدم هایی که تا حد کمی به آن عمل می کنند، قابل مقایسه نیست.
بسیاری اقتدارگرا هستند و دیگران را محکوم می کنند،
بسیاری . . .
—————————————————————————
بامدادی: این انتقاد به خیلی از ما وارده، یعنی بدون اینکه لزوما بهش واقف باشیم.
لایکلایک
Movafegham. Mozu’e Palestine kheili fargh dare ba Darfur. Yeki az dalayelesh ine ke tamame Abrahamic religions (ke mishan bishtare mardome donya) be unja ta’aloghe mazhabi daran. Va mozu’e besyar pichide tari dare az ye jange ghomi ghabile’i.
Dar morede un goruh bandi hayi ke kardin dar paragraph 2, ye khorde ekhtelafe nazar daram bahatoon.
Man too zehnam bud ye chizi dar in mored benevisam. chon yeki az doosthayi ke weblogam ro mikhune va israeli hast original, man ro be khatere neveshtan dar morede Gaza dar yek goruh bandi digar gharar dade bud. (Bcs Shahrzad is muslim and part of ‹Ummah›, she writes posts about Gaza nowadays!).
Doroste ke mas’aleye felestin mohemme baraye iraniha az jahati ke goftin. Amm lozuman hameye kasani ke be in mas’ale mipardazan dar in goruh bandihayi ke goftin gharar nemigiran.Chon in goruh bandi ha kheili national hast. (Chera ma irani ha hamechi ro az bo’de national mibinim, bahsist alahede!)
Ama age mozu ro international barresi konim, ba’zi iraniha ham jozve haman goruh hayi hastan ke sarasare jahan e’teraz kardan. Masalan mesle sherkate hamlo naghle Norvegi ke aslan mas’aleye Gaza hasasiyati barash nabayad dashte bashe. Ya daneshgahe ontario.. (Hamuntor ke dar paragraph 5 goftid.)
P.S: I apologize for writing in penglish 🙂 Btw i would be so happy if you could write these articles in english too.
There are many people who are thirsty to read Iranian opinions.
——————————————————————————————————————–
بامدادی: یه نکتهی ظریف اینجا در نظر گرفته نشده 🙂
من اون بندها را آوردم که نشون بدم چرا به «صورت خاص» هم فلسطین برای ایرانیها حساسیتبرانگیزه. یعنی صرفنظر از بحث انسانی و عمومی که یک ایرانی هم به هر حال میتونه به عنوان عضوی از جامعهی بشری داشته باشه، به صورت خاص هم براش مهمه.
منظور این نبوده که لزوما همهی ایرانیهایی که در مورد فلسطین مینویسن در این دستهها قرار دارند، موضوع برعکسه. به خاطر این دستههاست که تعداد ایرانیهایی که دغدغهی فلسطین دارن از تعداد ایرانیهایی که دغدغهی دارفور دارن «احتمالا» بیشتره.
در مورد نوشتن این مقاله به انگلیسی، امیدوارم فرصتش پیش بیاد، من مثل شما توی سایت انگلیسی ام فعال نیستم 🙂
لایکلایک
اول: سلام؛
دوم: شما مهارت زیادی در تبدیل کردن کامنتها به پستهای بلندبالا دارید:) یعنی نه فقط اینکه موضوعات پیشین ذهنی خودتان را به پست تبدیل کنید، بلکه بیش از آن، دیگرانی مثل مرا هم وسوسه میکنید یک پرانتز دیگر باز کنم و به تکتک نکاتتان جداگانه بپردازم اما من میخواهم جلوی خودم را بگیرم و فقط به نکاتی که از نظر خودم به نوشتهام مربوط است، کوتاه و مختصر اشاره کنم، شما فکر میکنید آدم جرافی مثل من موفق میشود؟:)
سوم: کاش متن مرا با معنای خودتان از کلمات نمیخواندید. یکبار دیگر به مفهوم ریا از نظر من نگاه کنید:
«من فقط یک فضیلت اخلاقی میشناسم: صداقت (بهخصوص صداقت با خود) و تنها یک رذیلت اخلاقی میشناسم: ریاکاری (بهخصوص خودفریبی)»
میبینید؟ معنای من از ریاکاری ربطی به کاسهلیسی قدرت و غیره ندارد. من فقط از این عصبانیام که چرا این سوال و جواب فرضی درون خود وبلاگنویسها درنمی گیرد؟چرا آنها به پاسخهایی که ناکافیبودنشان تاحدزیادی آشکار است قانع میشوند؟ چرا نهتنها «از خودشان» نمیپرسند که واقعا چرا از غزه مینویسند بلکه دیگرانی را هم که به هر دلیلی با آنها همراهی نمیکنند، با خشونتبارترین الفاظ (مثل بربر و …که فکر کنم شما با از آنها اطلاع بیشتری دارید) مورد نقد قرار میدهند. ریا و خودفریبی به نظر من یعنی این، یعنی وقتی کسی از موضعی حقبهجانب دیگران را بابت سکوتشان مورد سرزنش با تندترین الفاظ قرار میدهد اما این زبان انتقادی تند به خودش و دلایل نهچندان قانعکنندهاش که میرسد تمام کاراییاش را از دست میدهد، من به این می گویم ریا و خودفریبی، نه به هیچچیز دیگر.
—————————————————————————————————————-
بامدادی: اول: سلام 🙂
دوم: نه راستش، بعید میدونم موفق بشین!
سوم: آن پرانتزی که جلوی کلمهی ریاکار آوردهاید که میگوید «به خصوص با خود» مفهوم کلی ریاکاری را به عنوان رذیلت اخلاقی مورد تنفر شما «نفی» نمیکند. یعنی شما «از ریاکاری به معنای عام آن متنفر هستید» ولی تاکید میکنید که از حالت خاص آن یعنی «ریاکاری با خود» بیشتر متنفرید. من با خوانش خودم متن شما را نخواندم. ریاکاری به معنای عام آن معنای مشخص و واضحی دارد: اعمال کردن استانداردی متفاوت دربارهی دیگران تا دربارهی خود. حالا باز میشود در حالت خاص هم گفت که ریاکاری با خود یعنی فرد خودش هم نداند یا نخواهد که بداند که استاندارد دوگانهای دربارهی خودش در مقایسه با دیگران اعمال میکند. به هر حال ریاکاری تعریفش مشخص است، همانطور که در انجیل آمده (Hypocrite). البته ممکن است سر انتخاب معادل فارسی آن اختلاف نظر داشته باشیم، مثلا شما بگویید منظورتان از ریاکار، هیپوکرات نبوده و غیره…اما من موقع خواندن متنهای فارسی برای اینکه دچار سردرگمی نشوم مجبورم به معنای کتابی کلمهها دقت کنم. بنابراین برداشتم از کلمهی ریاکار همان هیپوکرات بوده بر اساس اطلاعات قبلی خودم و همینطور فرهنگ لغت آریانپور که هیپوکرات را ریاکار ترجمه کرده است:
http://ce.sharif.edu/old/utils/dic/
حالا از بحث لغوی که بگذریم. آیا شما قصد دارید تفتیش عقاید کنید؟ شما که توی ذهن آدمها نیستید که بدانید با خودش ریاکار بوده یا نه. این را نه من نه شما نمیتوانیم بدانیم. البته دانشمندان در حال ساخت دستگاههای نئورولوژیکی خوانش ذهن هستند و حتی نمونههای نگرانکنندهی آزمایشی هم ساخته شده و شاید به کمک آنها به راحتی بتوانیم دست افرادی که با خودشان ریاکار هستند را رو کنیم. اما تا آن موقع، مجبوریم به حرفها و اعمال افراد دقت کنیم و بر اساس تعریف بیرونی یا همان تعریف عام ریاکاری ریاکار بودن افراد را بسنجیم. مثلا اگر دیدیم یک ایرانی نوشت «من از عربها متنفر هستم و حقشان است که نابود شوند» فورا معلوم میشود که این آدم ریاکار است، چون حرف مشابه یک عرب را در مورد ایرانیها نمیپذیرد. میبینید؟ اینجور ریاکاری نیازی به دستگاه خوانش ذهن ندارد و اصولا خارج از مقولهی تفتیش عقاید است.
لایکلایک
چهارم: دلایل «مردم» ایران؛
باز هم یک نگاه دیگر به متن من بیندازید: «چرا شما، شخص شما وبلاگنویس معظمِ انساندوستِ صلحدوست منظورم نظرم است «نه هیچکس دیگر»، شما، شخص شما چرا از غزه مینویسید؟»
میبینید؟ طرف مخاطب من شخص وبلاگنویس فرضیمان است بنابراین دلایل مختلف «مردم» ایران به کمک ما نمیآید. این دلایل و بسیاری دلایل دیگر تنها زمانی از نظر من مهم است که توسط وبلاگنویس فرضیمان به عنوان دلیل نوشتناش از غزه ذکر شود که البته وبلاگنویس فرضی من، خوشبختانه یا متاسفانه، به هیچکدام از این دلایل اشاره نکرده است. بنابراین این بند نوشتهتان گرچه به موضوع غزه مرتبط است اما بهنظر من ربطی به نوشتهی من ندارد. من همانطور که از جمهوری اسلامی نمیپرسم که چرا از بام تا شام از غزه میگوید، از هیچکدام از وبلاگنویسهایی که دلایل فوق را برای نوشتنشان برشمردهاند، سوالی نپرسیدهام، بنابراین اساسا روی سخنم (انساندوستی گزینشی و الخ) با آنها نبوده و نیست.
وای، فراموش کردم، قرار بود فقط به نکاتی بپردازم که به نظر خودم مرتبط است اما اینهمه در مورد یک نکتهی به زعم خودم نامربوط توضیح دادم؛ خب، از قرار معلوم موفق نمیشوم:(
—————————————————————————————————
بامدادی: میدانم که شما با کلمهی «مردم» مشکل دارید و قبول دارم که مفهوم دقیقی نیست. اما به هر حال منظور من هم دقیقا به همان معنای غیردقیقاش بوده. یعنی چنین و چنان گرایشهایی که نام بردم در میان همین تودهی کلی و مبهم از آدمها که فعلن اسمش را گذاشتهایم ایرانیان وجود دارد.
«وبلاگ نویس مورد نظر» چون اسم و مشخصات ندارد به «وبلاگ نویس نوعی» تبدیل میشود و با توجه به اینکه خوانندهی متن شما ممکن است خودش هم وبلاگ داشته باشد، این احتمال وجود دارد که خودش را مخاطب شما فرض کند. بنابراین شما خطاب به یک فرد خاص ننوشتهاید و خطاب به «تمام وبلاگنویسانی که ممکن است وبلاگ شما را بخوانند» نوشتهاید و با توجه به اینکه وبلاگ شما خصوصی نیست و در گوگل در اختیار عموم قرار دارد پس دست کم در تئوری «همهی وبلاگنویسهای جهان که فارسی بدانند» میتوانند وبلاگ شما را بخوانند و چون همهی مردم ایران به صورت تئوری میتوانند وبلاگ درست کنند (از طریق یک کافه اینترنت و یک سرویس رایگان وبلاگی) پس عملا موضوع اینقدر عمومی و مبهم میشود که میتوانیم به جرات همان لفظ مردم ایران را به کار ببریم.
و متاسفانه خانم بهاره آروین عزیز، شما نمیتوانید با استناد به گذاشتن آن جملهی «چرا شما، شخص شما وبلاگنویس معظمِ انساندوستِ صلحدوست منظورم نظرم است نه هیچکس دیگر، شما، شخص شما چرا از غزه مینویسید؟ » روی سخنتان را از آن چیزی که هست عوض کنید. خواننده «ممکن است» خودش را به جای وبلاگنویس فرضی بگذارد، با آن همذات پنداری کند و تبدیل به مخاطب شما شود. شما دارید «احتمالا» با همهی خوانندهها صحبت میکنید. با همهی آنها.
پس روی سخن شما با وبلاگ نویس فرضی نبوده و این را من به عنوان یک فارسی زبان که دانش عرفی کاملا متوسطی از زبان فارسی دارم، از خوانش متن شما برداشت کردهام. یک بار متنتان را بخوانید «احتمالا» متوجه میشوید، که شما دقیقا «همهی مردم ایران» را (با آن توضیحاتی که بالا دادم) مخاطب قرار دادهاید. حتی از کلمات محافظهکارانه و بسیار نجاتبخشی مانند «بعضی از» یا «برخی از ما» استفاده نکردهاید. کلمهی «بعضی» در نوشتهی شما حتی یک بار هم به کار نرفته است، کلمهی «برخی» یک مورد به کار رفته که آنهم برای کاربرد دیگری بوده، نه تفکیک خوانندههای احتمالیتان به ریاکاران و کسانی که «شاید» ریاکار نباشند. شما حتی یک بار از کلمهی «ممکن» استفاده نکردهاید، فقط دوبار از کلمهی «احتمالا» استفاده کردهاید و آن هم باز برای تفکیک مخاطبین مظلومتان نبوده است، بلکه برای سنجش «احتمالی» سواد «همهی» آن تودهی فرضی به نام «مردم» بوده که از نظر شما انگار ماهیتی یکپارچه و ارگانیک است.
لایکلایک
پنجم: واقعا کدام اطلاعرسانی؟
این بند نوشتهتان به نظر من فقط ادعاست، چه آنجاییکه ادعا کردهاید مطالب وبلاگنویسها از دیگر منابع اطلاعاتی شفافتر و کمتر سوگیرانهتر است و چه آنجا که مرا به ضربوشتم کلامی متهم کردهاید. من برای بحث در این مورد نیاز به شواهد دقیق و مشخص دارم، شاید آنوقت بتوانیم مثلا در مورد اینکه بربریت بیشتر به ضربوشتم کلامی نزدیک است یا ریاکاری به معنای خودفریبی، به نتیجهی مشخصتری برسیم.
——————————————————————————————————————————–
بامدادی: اگر قبول داشته باشید که اطلاعاتی که از طریق رسانههای حکومتی به مردم ایران میرسد مخدوش است و اگر قبول داشته باشید که اطلاعات در این زمینه در رسانههای عمدهی جهانی هم به گونهی دیگری مخدوش است آن وقت جملهی من را هم یکبار بخوانیم:
اگر «چند نفر» پیدا شوند و سعی کنند با نوشتن، ترجمه یا تحلیل اطلاعات شفافتری از واقعیت مخدوش شدهی معاصر را در اختیار «ده بیست» نفر خوانندهی وبلاگشان قرار دهند، آیا باید با بیمهری و ضرب و شتم کلامی شما مواجه شوند؟
من کجا ادعا کردم که مطالب «وبلاگنویسها» از دیگر منابع اطلاعاتی شفافتر و کمتر سوگیرانه است؟ تنها چیزی که من نوشتهام این است که در این «فواران اطلاعات مخدوش» اگر عدهای معدود «سعی» کنند شفاف بنویسند آیا باید با آنها برخورد کرد؟
لایکلایک
ششم: منحصربهفرد؟ در مقیاس جهانی؟
این بند نوشتهتان هم از نظر من به غزه ربط دارد اما به نوشتهی من نه؛ چرا؟ خیلی ساده چون وبلاگنویس فرضی من این دلیل را هم مثل همان دلایل مردم ایران ذکر نکرده است، لذا کسیکه چنین دلیلی را برای نوشتناش از غزه انتخاب می کند، در وهلهی اول مخاطب آن به قول شما ضربوشتم کلامی بهشمار نمیرود، پس عجالتا دلیلی ندارد در مورد او و دلایلش بحث کنیم.
با اینحال اگر این دلیل، یکی از دلایل شخص شما به عنوان یک وبلاگنویس برای نوشتن از غزه باشد، میتوان در مورد آن بحث بیشتری کرد. مثلا میتوانیم در مورد «معیار»های منحصربهفرد بودن یک واقعه در مفیاس جهانی گفتگو کنیم، همچنین در این مورد که این اقعه تا چه حد در نظر شخصی شما منحصربهفرد است و تا چه حد در مقیاس جهانی به معنای دقیق و واقعی کلمه. اما اگر اجازه بدهید این بحث را به زمانی موکول کنیم که شما روشن کنید که این دلیل هم از آن دیگران (مردم ایران؟) است یا دلیل شخص شما؟ بههرحال این درست که من در حوزهی محدود کردن بحث به مطالب مرتبط با بحث خودم موفقیت چندانی ندارم اما تلاشم را که میتوانم بکنم، نه؟ 🙂
——————————————————————————————————————————————–
بامدادی: بله شاید این موضوع مستقیما به نوشتهی شما مربوط نشود. اما تاکید میکند که صرفنظر از ایرانی بودن، ممکن است بخواهیم دربارهی فلسطین بنویسیم. پس از این دیدگاه توضیح میدهد که ممکن است ایرانی باشیم، دربارهی فلسطین بنویسیم و ریاکار هم نباشیم. وبلاگنویس فرضی شما چیزی در این زمینه نگفته، اما چون طبق توضیحات من در کامنت قبلی، شما «من نوعی» را مخاطب قرار دادهاید من از طرف آن وبلاگنویس فرضی پاسخ میدهم. وبلاگ نویس فرضی میتوانست گفته باشد: بله من دربارهی غزه مینویسم چون نه به عنوان یک ایرانی، به عنوان یک شهروند جهان و یک شهروند تاریخ این موضوع را حایز اهمیت ویژه میدانم.
معیارهای منحصر به فرد بودن فلسطین را همانجا گفتم. البته در این مورد میتوانیم بعدا صحبت کنیم.
لایکلایک
بامدادی جان یک سوال.
من چگونه میتوانم لپ شما را ببوسم؟؟؟؟؟؟؟
محشری تو
———————————————-
بامدادی: :)))) راست میگی؟ آخ جووون !
لایکلایک
هفتم: اجازه میدهید سه نکتهی آخرتان را یکجا جواب دهم؟
شما که غریبه نیستید، راستش اصل این پست من از یک گفتگوی ایمیلی با مانی ب آب میخورد. درواقع از آنجاییکه من از فرط خشم و یاس نسبت به پستهای او راجع به غزه و اسراییل و فلسطین، سکوت را بر هر واکنش دیگری ترجیح داده بودم اما از آنجاییکه عادت به ریاکاری ندارم و برای مانی ب و مطالبش هم احترام قائلم، بر سر مسالهی دیگری گریزی هم به این خشم فروخورده زدم و…سرتان را درد نیاورم، خلاصه یک گفتگوی ایمیلی خشمگینانه و سوءتفاهمبرانگیز شکل گرفت و در نهایت مرا به این نتیجه رساند که ادامهی گفتگو به آن شکل دونفره خطر سوءتفاهم شخصی بودن مساله را بهدنبال دارد و این شد که به ایشان گفتم صبر کند تا من یک آمریکای فرضی بسازم و هرچه فریاد دارم بر سرش بکشم:) تا بلکه بعد از آن بحث آرامتر و قابلفهمتر پیش برود. همین شد که این وبلاگنویس فرضی شکل گرفت و اتفاقا خیلی از جملاتش مشابه همان جملاتی است که مخاطب من در ایمیلهایش بکار برده بود. انصاف بدهید که من در حق حریفم آنقدرها هم بیانصافی نکردهام و استدلالهای او را به همان میزانی که میتواند برای مخاطب قانعکننده به نظر برسد، نقل کردهام. بااینحال، مانی ب متن مرا بیش از حد احساسی و غیرقابلدرک دیده بود (گرچه قرار شد بحث ادامه پیدا کند و ایشان دلایل خودش را برای نوشتن از غزه و اسراییل و الخ، اینبار با آگاهی از انتقادات من به استدلالهای رایج، بازگو کند) اما بهنظرم این متن هیچ فایدهای که نداشته باشد، لااقل میتواند جرقهای برای یک بازاندیشی اخلاقی در میان کسانی ایجاد کند که بیش از حد به خودشان و احساسات انساندوستانهشان مطمئناند. تمام هدف من یک تلنگر اخلاقی بود، بهچالش کشیدن دلایل دمدستیای که ما برای این کنش بهظاهر اخلاقی و انساندوستانهمان دستپا میکنیم، تلنگری که هدف نهاییاش عادت دادن ما وبلاگنویسها به این مساله است که تیغ تند انتقادمان را قبل از هرکس دیگری در مورد خود و دلایلمان بکار بریم. متن من دعوتی بود (هرچند شاید تند وتیز و خشمگینانه:) برای دیدن و بازاندیشی دوباره در باب خشونتهای کلامی ای که به بهانهی محکوم کردن خشونتهای واقعی در حق مخالفینمان روا میداریم. میدانید، به نظر من، شخصا، تا وقتی که ما یکدیگر را به این سادگی به بربریت، حماقت، کوتهفکری، جهل و البته ریاکاری:) متهم میکنیم، پرداختن به اسراییل و باقی قضایا در درجهی دوم اهمیت قرار دارند؛ به نظر من، خودانتقادی در مورد اینطور خشونتورزی در بحث و حذف دیگری، به لحاظ اخلاقی، مقدم بر انتقاد از اسراییل و غیره است.درواقع میشود گفت عینک اخلاقی من نزدیک بین است و روی خود متمرکز میشود نه دیگری، این است که به نظر من کنش اخلاقی در مورد بحران غزه، بیش از آنکه به پرسش کشیدن حملهی اسراییل باشد، به پرسش کشیدن دلایل «خودمان»برای چرایی و چگونگی مواجههمان با این حمله است.
———————————————————————————————————————————–
بامدادی: زنده باد صداقت. بله با تلنگر زدن و به چالش کشیدن خود و خواننده و اصولا هر گونه بهانه برای بحث و پرسشگری موافق هستم.
بله واقعا این عینک اخلاقی که به چشم میزنیم یا داریم از هر بحث دیگری مهمتر است. قبلا من سر این موضوع با کمانگیر بحث کرده بودم. که بدون «عینک اخلاق» دیدن جهان خطرناک است. اول باید ببینیم «زاویهی دید» یا «جهانبینی» یا دستکم معیارهای اخلاقی ما برای سنجش دادههای خام چیست و بعد شروع کنیم به تحلیل و نقد یکدیگر.
مثلا این بحث را اینجا
https://bamdadi.com/2008/09/15/the-difference-between-louis-pastor-and-a-nazi-torturer-physician/
و اینجا
https://bamdadi.com/2008/09/04/first-worldview-second-statistics/
ببینید.
دستم از تایپ کردن تند تند خسته شد، اما ارزشاش را داشت. 🙂 برای خودم خوب بود چون نوشتن افکارم را منظمتر میکند و امیدوارم برای شما هم بی فایده نبوده باشد.
ارادتمند
بامداد
لایکلایک
بنده نوشته این خانم را خواندم / حرف اصلی ایشان این است که نباید جنایات رژیم صهیونیستی را محکوم کنیم چرا که آمریکا و غربیها اینطور می خواهند و ایشان و امثال ایشان دنباله رو غرب هستند و مجبورند از هر کار آنها حمایت کنند و ضمناً ایشان هم در نوشته شان صداقت ندارد و مکنونات قلبی اش را ابراز نکرده و منظورش را در لفافه پیچیده و با چند تا فحش و ناسزا به اسرائیل خواسته تظاهر کنه که از اسرائیل خوشش نمیاد ولی در اصل با این نوشته اش از جنایتکار حمایت کرده . فریبکاری در نوشته ایشان موج می زند . اگر صادق است بگوید در مورد دارفو … چندتا مقاله نوشته و چقدر اطلاع رسانی کرده ؟ ولی حالا که وبلاگ نویسان مسلمان ایرانی در برابر ظلم ستمگران قد علم کرده اند ایشان به سفسطه افناده اند . ای کاش ایشان کمی با مخاطبینش صادق بودند و ….
—————————————————————————————————–
بامدادی: من یا شما واقعا نمیدانیم توی ذهن یا فکر آدمها چیست و این که بخواهیم حدس بزنیم هم میشود تفتیش عقاید. بهتر است نوشتهها یا رفتار آدمها را همانطور که به نظر میرسد تحلیل کنیم و سعی نکنیم به لایهی درونی و ذهنی آدمها وارد شویم. دستکم تا وقتی که مدرک یا شاهدی نداریم.
لایکلایک
بر سر ما چه آمده است یا بهتر بگویم بر سر ما چه آورده اند که از بین رفتن انسانهایی از گوشت و خون هم دیگر برایمان تکراری و بیان ایدئولوژی می رسد !
تاکنون نقشه فلسطین را اینگونه که در پست قبل آمده بود ندیده بودم فکر کنم دیدن همان نقشه فرق بین کشته شدن در دارفور و اشغال شدن و کشته شدن در غزه را بیان می کند !
———————————————————————————–
بامدادی: عادی شدن فاجعه، از خود فاجعه هم هولناکتر است.
لایکلایک
فک کنم لحن نوشته کمی تند بود. نمیخوام بگم باید غیر از این باشه. به هر جال من نمیتونم کسی رو که از غزه دفاع میکنه ریاکار بدونم. ولی کسایی که از اسرائیل دفاع میکنند رو میتونم متهم کنم به اینکه خودشون رو به خواب زدند٬ به خاطر حفظ فاصله از جمهوری اسلامی حقیقت رو کتمان میکنن٬ به خاطر نزدیکی به صدای آمریکا و غیره خودشون رو توجیه میکنن که اسرائیل بر حقه و خیلی چیزهای دیگه…
————————————————————————————————————-
بامدادی: از چه نظر لحنش تند بود؟ من سعی کرده بودم متین و موقر باشم و واقعا قصدم تند بودن نبود.
لایکلایک
بامدادی عزیز از دیشب که مطلب تان را خواندم تا امروز صبح
مدام فکر کردم احتمالا از نقطه نظر خانم آروین بنده هم جز
ریاکارانی هستم بوی گند ریا از توی نوشته های اش بلند می
شودو به این که فکر کردم یک جور ناجوری خنده ام گرفت…
خانم آورین عزیز:بنده اصلا ایران زندگی نمی کنم..زیر هجمه
هفت شبکه!تلویزیونی ایران هم نیستم..روزنامه های ایران هم
به دستم نمی رسد..دو ترم هم هست که با خودم عهد کرده ام
که سایت خبری هم نخوانم (بیشترفارسی ها )را چون خبر خواندن
اینطوری حالم را فقط بد می کند…
اینجا هم اینقدر سر مشغولی دارم که اصلا تلویزیون روشن نمی
کنم ولی من هم یکی از کسانی هستم که توی این مدت از غزه
نوشتم…مدام هم نوشتم(شاید نوشته هایم یک فقط خالی کردن
احساساتی بودکه انبار شده بود یا بغضی که رهایم نمی کرد)به تمام نوشته هایی که توی این مدت حس کردم فکر خوبی پشت
شان است در مورد غزه لینک دادم مثل نوشته های جناب
بامدادی..مانی ب حتی کمانگیری که از نظر ایدیولوژیک
هزاران اختلاف نظر با هم داریم…
ما ریاکار نیستم اما فلسطین این روزها روی خرخره گلوی
آزادی مان ایستاده است…
مردم در همه جا ی دنیا برای مان مهم است اما من هم اعتراف
می کنم که به دلایل خودم فلسطین برای هم حکم دیگری دارد.
فکر نمی کنم هیچ فاجعه انسانی در دنیا شصت سال طول کشیده
باشدفکر نمی کنم مردم هیچ کجای دنیا این همه سال آواره
باشند…
شاید شما می دانید و ما نمی دانیم اما فکر نمی کنم برای از
بین بردن هیچ قومی اینچنین همه بشریت کمر همت نبسته بودند..
جناب بامدادی می بخشید که کامنت ام طولانی شد
ارادت
————————————————————————
بامدادی: متوجه علت ناراحتی شما هستم. ما توی ذهن آدمها نیستیم و هر کسی خودش میدونه واقعا به چه علتی داره چه کاری رو انجام میده. شما به کار خوب خودتون ادامه بدین و غمگین نباشید، در نهایت نه شما و نه من به خاطر وبلاگنوشتن حقوق از کسی نمیگیریم و برای دل خودمون مینویسیم.
خوب باشید و خوشبین.
دوستارتان
بامداد
لایکلایک
جدای از همه بلاهایی که دارد سر غزه می آید این نکته خیلی مهم است که بزرگترین قوانین تمدن و احترام به مرزها دارد براحتی شکسته می شود . این بی قانونی اگر ادامه پیدا کند در دنیا هیج جایی امن نخواهد بود.
————————————————————————————-
بامدادی: بله یکی از دلایل اهمیت جهانی فلسطین اینه که تبدیل به سمبل فروپاشی تمدن اخلاقی و فرهنگی بشریت شده.
لایکلایک
سلام دوست عزیز …
به سفارش یکی از دوستان وبرای یافتن پاسخ به سئوالی که پرسیده بودم به اینجا آمده ام …
نمی دانم چرا نوشته هایتان راضی ام نکرد اما این جمله شما اندکی تسکینم داد:
«موضوع فلسطین، برای بسیاری از کسانی که در سراسر جهان دربارهی آن مینویسند بحثی فراتر از «یک موضوع حقوق بشر دیگر» است، موضوع شیرازهی تمامی دستآوردهای اجتماعی بشر است که پیش چشمان همهی ما در حال فرو پاشی است، در فلسطین «من نوعی» به عنوان یک انسان فرهنگی و اجتماعی و تاریخی زوال و فروپاشی خود را شاهدم. »
درست است، از این لحاظ فرق می کند اما این دلیل چیزی از وظیفه ی ما برای اعتراض به جنایاتی که در سایر نقاط جهان تحت هر عنوانی که صورت می گیرد کم نمی کند …
می خواستم بعد از مدت ها دوری از وبلاگ نویسی در اولین پست دوباره ام، رنج امروزم را از هجمه ی جنایت و سکوت بنویسم ، از جهل و ظلم و کفر فراگیر… اما گرفتار منطق بی منطق عقلم که چرا فقط غزه، چرا فقط قانا چرا تا بحال از آنهمه جنایات و ستم هایی که دور و برمان رخ می دهد ننوشتم و ننوشتند و نمی نویسند… چرا کسی برای قربانیان ظلم در سایر ملل سینه چاک نمی کند و کفن نمی پوشد و خونخواهی نمی کند؟ … کوبایی ها و ونزوئلایی ها از ما آزاده ترند …
از آنچه در وبلاگم پرسیده ام و نوشته ام در رنجم و دلم می خواهد من هم در حقانیت و مظلومیت ملت غزه بنویسم (حداقل کاریست که از دستم بر می آید)اما هنوز جوابی نیافته ام که راضی ام کند … می دانم بخاطر اشتباهات گذشته نباید اشتباه دیگری مرتکب شوم اما تیر نقدم به سمت خودمان است، مردمی که آزاده بودنشان در حد حرف است …
——————————————————————————————–
بامدادی: ممنونم از اینکه سر زدی.
نه هولناک بودن ماجرای فلسطین چیزی از وظیفهی ما دربرابر سایر فجایع جهان امروز کم نمیکنه. هر کسی به هر روشی که صلاح میدونه خوبه که در این زمینه بنویسه، اطلاعرسانی کنه یا هر کار دیگهای که فکر میکنه میتونه مفید باشه.
لایکلایک
من نمی دانم در کدام دسته بندی کسانی که از غزه نوشته اند قرار می گیرم. مسلما طرفدار و یا ضد هیچ دسته و گروهی نیستم. همین طور بر ضعفها و اشتباهات فلسطینیان چه در گذشته و چه در حال سرپوش نمی گذارم. اما سال 66 وقتی از فراز کوهها عبور موشکهااز روی تهران و فرودشان را بر روی خانه های تهران به نظاره نشستم، وقتی نوک تیز موشکی را دیدم که به سمت حیاط خانه مان و من و مادر و خواهر و برادرم می آمد. وقتی …
وقتی تمام حوادث بد جنگ را دیدم، و کودکی 8 ساله بیش نبودم. همان موقع با خدای خود عهدی بستم. یا در بزرگسالی جلوی تمام جنگها را بگیرم و یا مدافع تمام کودکان جنگ باشم. برای همین از غزه نوشتم و نگران کودکان غزه هستم همان طور که نگران تمام کودکان جنک در سرتاسر دنیا هستم
———————————————————————-
بامدادی: حرف جالبی زدید. امیدوارم چنین دیدگاهی در میان همهی مردم ما باشه، چون همهی مردم ما به نوعی طعم تلخ جنگ رو چشیدن.
لایکلایک
چی بگم 😦 واقعا من یکی که بیخیال این حرف ها شدم.مثل همه من هم احساساتم جریحه دار میشه وقتی مدام از رادیو و تلویزیون و سی ان ان و … در مورد غزه می شنوم.نمی دونم چرا چنین احساسی برای بعضی ها اینقدر عجیب و دور از واقعیت یا ریاکارانه است؟
————————————————–
بامدادی: خیلی ممنون به خاطر نوشتهات توی تامبلر. اونجا نشد کامنت بذارم اینجا تشکر میکنم.
لایکلایک
!
فعلا چیزی بیشتر از علامت تعجب به فکرم نمی رسد!
———————————————-
بامدادی: کاش توضیح میدادی 🙂
لایکلایک
از تصمیم بهاره به ادامه ی بحثی که ما به صورت ایمیلی با هم داشتیم در وبلاگ٬ آن هم به صورت مصاحبه ی فرضی ای که می شد واکنش خیلی از وبلاگ نویسان به آن را پیش بینی کرد.
————————————————————————————————————-
بامدادی: که اینطور.
لایکلایک
به خانم آروین:
نگاهی به مطلب شما و ادبیات آن بیندازیم. موافقید؟
«تب احساسات مثلا انساندوستانه زده باشد بالا » … «شامورتیبازی هم هرچه گرمتر و صغیر و کبیر وبلاگنویس هم بیجهت زده باشند توی خط نمایش روشنفکربازیهای بازاری و عامهپسند» … «متنهای آبکی مثلا پرسوزوگداز» … «نمایشهای پوچ و پرهیاهو » … «رقتقلبهای توخالی و ریاکارانه، » … و بعد هم نوشته اید نمیخواهید بگویید حق با کیست!! عجب!! شما دقیقاً نظرتان را گفته اید که حق با کیست. آزادی بیان است. همه حق دارند بگویند حق با کیست. اما این همه انکار که نمیخواهم بگویم و این حرف ها دیگر برای چیست؟
—————————————————————
بامدادی: ممنون از حضور شما. کاش این کامنت رو پای نوشتهی خود خانم آروین هم بگذارید تا ایشون مطلع بشن. از این نظر که ایشون را خطاب قرار دادید و بهتره خود ایشون پاسخ شما رو بدن.
لایکلایک
به خانم آروین:
یک سوال: استنباط من این است که برای شما دارفور و غزه تفاوتی ندارند. یعنی همان طور که به کشتار در دارفور اعتراض نمیکنید به کشتار در غزه هم اعتراضی ندارید. خب شما که به هیچ کدام اعتراضی ندارید(در وبلاگتان البته) بگذارید عده ای آدم احساساتی به کشتار غزه در وبلاگشان و با صدای بلند اعتراض کنند. چه اشکالی دارد برای کسی که در هر صورت اعتراضی ندارد؟
فرض دوم این است که به کشتار دارفور معترض هستید اما به کشتار غزه نه. در این صورت برای شما هم غزه و دارفور فرق میکند. نه؟
———————————————————————————————————————–
بامدادی: ممنون از حضور شما. کاش این کامنت رو پای نوشتهی خود خانم آروین هم بگذارید تا ایشون مطلع بشن. از این نظر که ایشون را خطاب قرار دادید و بهتره خود ایشون پاسخ شما رو بدن.
لایکلایک
اما چرا غزه و دارفور با هم فرق دارند؟
یک دلیلش این است: بعد از آلمان نازی که بین مناطق یهودی نشین و مسیحی نشین شهر ها دیوار کشید، و بعد از دیوار برلین که خراب شدنش آن همه خوشحالی در پی داشت، اسرائیل تنها دولتی است که دیوار حائل میکشد. دیوار را هم دو متر و سه متر نمیکشد. قطر دیوار حائل بعضی جاها تا 40 متر است. تمام دیوار در سرزمین های فلسطینیها قرار دارد و مجموعا 4 درصد از اراضی فلسطینیها را در بر گرفته. هر جا به زمین حاصلخیزی رسیده زمین را از بین برده اند. هر جا چاه آبی بوده دیوار را دقیقا از روی چاه آب رد کرده اند. این دلیل اول است. دلایل دیگری هم وجود دارد در تفاوت غزه و دارفور.
————————————————————————————-
بامدادی: بله، آپارتاید به این قدرت و به این یکجانبگی در جهان امروز غیر از اسرائیل جای دیگری نداریم.
لایکلایک
به بامدادی عزیز: ظاهرا ایشون کامنتینگ پست مربوطه رو بسته اند. ترجیح دادم در پست های دیگرشان کامنت درباره فلسطین نگذارم. لابد گوشی برای شنیدن نیست.
—————————————————————————–
بامدادی: آها، متوجه نبودم. به هر حال ممنون به خاطر ادامهی گفتگو.
لایکلایک
ای بابا خوب ما چی کار کنیم مگر ما این جهان را ساخته ایم اگر قرار باشد هر ظلمی که می شود ما با آن بجنگیم که از گشنگی میمیریم و هیچ کاری جز اعتراض نمی توانیم بکنیم خوب بخاطر همین مجبوریم اولویت قایل شویم خوب من اولویت را میدهم به کسانی که ساختار این جهان لعنتی را به شکلی طراحی کردند که عده ای جرات می کنند جلوی چشم همه مردم جهان مردم را بکشند و بگویند این حق ماست توی گوگل اگر اسراییل را جستجو کنید توی Sponsored linkهاش یک سایت هست که برای کودکان جنگ زده اسراییلی! کمک جمع میکنه بعد توی یک همچین دنیایی من نمی دانم چجوری بعضی ها از دروغ و ریا حرف میزنند وقتی کسی با این وسعت جهانی دروغ می گوید چگونه این خانم دروغ به این بزرگی را رها می کند و به من اعتراض می کند بر فرض که من اصلا دروغ گو ریاکار کاسه لیس اصلا هر چیز که ایشان میگویند باشم مگر من چه قدر می توانم ریا کنم مگر من چقدر میتوانم بیشرم باشم اصلا من دوست دارم ریاکار باشم این خانم به من بگویند که من اگر بخواهم به اندازه اسراییلی ها بی شرمی کنم چگونه می توانم این کار را انجام دهم؟من حتی حاضرم توی غزه بجنگم و بمیرم چون این مبارزه را مبارزه با افکار و انسانهایی می دانم که پایه این دنیا را اینگونه گذاشته اند به شکلی که عده ای در آن می توانند اینقدر بی شرم باشند و این بی شرمی آنها اینقدر قانونی باشد مردم غزه دارند بجای من می جنگند اگر آن گلوله ها در تن آن کودکان معصوم نرود هزار گلوله می شود و در تن من و ما فرو می رود با ما کاری می کند که اگر حتی توی این مملکت رییس جمهور هم بشویم باید کاسه لیس باشم من میسوزم چون می دانم که بدن اون بچه ها از بدن من نحیف تر هست اگر آن گلوله ها آشیانه نیاز دارند قلب من از قلب آنها به مراتب جای مناسب تریست چون حداقل به سنی رسیدم که دیگر خیلی خوب از آنها متنفر شدم من به همراه ۳ برادر و خواهرم در کنار جسد مادرم نمینشینم تا بعد از ۴ روز از گشنگی بمیرم چون از آنها متنفرم من به شمت آنها میدوم تا حداقل ضربهای که سلاح آنها هنگام شلیک گلوله به طرف من به دستشان وارد می کند آنها را آذیت کند.
—————————————————————————————————-
بامدادی: امیدوارم هیچوقت مجبور نشید که همچینکاری بکنید، یا حتی کاری خیلی خفیفتر از اون رو.
لایکلایک
عدهای از ایرانیها به خاطر گرایش انترناسیونالیستی-مارکسیستی از مردم فلسطین حمایت و با اسرائیل مخالفت میکنن؛ اسلام درون ایران برخلاق دین جهود؛ جهان وطنی بودن را گسترش میدهد. خیلی از فعالیت حقوق بشر مارکسیست هستن حتی ایرانی ها! با اینکه شاید با حکومت ایران مشکل داشته باشن ولی رژیم تلآویو رو مقایسه میکنن با رژیم نازی
لایکلایک