شاید با کمی تناسب گرفتن، بهتر متوجه شویم مناسبتهای حاکم در دنیای امروز چگونه میان جان و امنیت آدمها فرق میگذارد. این پست به بعضی از «تحصیلکردهها» که «نسبت و تناسب گرفتن» را فراموش کردهاند تقدیم میشود.
قتل عام شصت و پنجهزار کودک آمریکایی
میدانیم که از آغاز حملهی اسرائیل به غزه حدود 1000 «نفر» از مردم غزه کشته شدهاند و حدود 320 نفر از قربانیان کودک بودهاند (آمار تا 13 ژانویهی 2009). برای واضحتر شدن موضوع، این آمار را با جمعیت یک و نیم میلیون نفری غزه متناسب میکنم، بعد آنرا در مورد دو کشور فرضی آلمان یا آمریکا معادل میکنم:
تصور بکنید یک «کشور فرضی»، به آمریکا حملهی نظامی کند و دویست هزار آمریکایی شامل حدود شصت و پنجهزار «کودک» را ظرف مدت زمان کمی بیشتر از دو هفته «قتل عام» کند. یا مثلا تصور کنید در همین دنیای امروز، یک «قدرت فرضی» به آلمان حمله کند و پنجاه و پنجهزار نفر از جمله حدود هجدههزار کودک آلمانی را قتل عام کند.آیا در صورت بروز چنین فاجعهای باز هم خانم آنجلا مرکل تمام مسئولیتها را به عهدهی آمریکا میدانست یا جورج بوش خواستار وارد آوردن فشارهای بینالمللی بیشتر بر آلمان میشد؟
کشته شدن یازده میلیون اروپایی
در همینرابطه قبلا هم سعی کرده بودم «فاجعهی عراق» را «متناسب» کنم:
تصور کنید در اروپا جنگ شود؛ معادل 11 میلیون اروپایی کشته و بیش از 80 میلیون اروپایی از خانههای خود رانده شوند و به ترکیه و الجزایر و مصر و لبنان پناه ببرند و در بدترین شرایط زندگی کنند، دست به گریبان سرما، بیماری، سوء تغذیه و اولیهترین نیازهای انسانی. شدت تلفات به حدی باشد که حتی برخی تعداد کشتهشدگان اروپایی در اثر جنگ را بیش از 17 میلیون نفر تخمین بزنند.یا تصور کنید یک قدرت فرضی به آمریکا حمله و این کشور را اشغال کند و در اثر آن معادل بیش از 6 میلیون نفر آمریکایی کشته شوند و حدود 50 میلیون آمریکایی از خانههای خود رانده شوند و به مکزیک و کانادا و کوبا پناه ببرند و در بدترین شرایط و فقط برای زنده ماندن مشغول انجام پایینترین و سیاهترین شغلها شوند. تصور کنید در این شرایط هولناک تعداد کشتهشدگان به حدی گسترده باشد که برخی تعداد کشتهشدگان آمریکایی را حتی تا 11 میلیون نفر تخمین بزنند.
باور کردنش مشکل است؟ شاید، اما این دقیقا اتفاقی است که در عراق رخ داده است.
اگر جان یک فلسطینی یا یک عراقی با جان یک آلمانی یا یک آمریکایی هم ارزش میبود، واکنش دولتهای غربی به کشتار مردم عراق یا غزه چگونه میشد؟
متاسفانه در دنیای امروز فکر کنم که اگر آن یک کوچیکه 100 هم باشد نتوان آنرا برابر یک بزرگه قرار داد ، و هنوز هم یک بزرگه خیلی ارزشمند تر باشد.
————————————————————————————————–
بامدادی: بله همینطوره متاسفانه. ولی دلیلی نداره این وضعیت تا آیندهی نامحدودی ادامه پیدا کنه.
لایکلایک
بازی با جان، بازی با احساس!
شگفتا جهانی که در یک گوشهاش، جان پاکِ کودکان بیپناه را، کینهجویانه، میگیرند و در گوشهی دیگرش، روان پاکشان را، غافلانه، صد آسیب میزنند! دریدن ِ بیرحمانهی تن ِ کوچکِ کودکان ِ پاک و بیپناه!… و به نمایشگذاشتن ِ تکراری و صدبارهی چهرههای خونین و دلخراش و پارهپاره و شکستهی کودکان! شگفتا جهانی که در یک گوشهاش، کینهورزانه، با جان کودکان بازی میشود، و در گوشهی دیگرش، غافلانه، با احساس آنان! و دوباره، رژهی واژهها در ذهن: بازی، جان، احساس، کینه، غفلت، سیاست، منافع، توانایی، ناتوانی، و…
—————————————————————————————————————-
بامدادی: این کلیدواژهها رو هم اضافه کنید: تبعیض و استاندارد دوگانه
لایکلایک
سلام.من از صفحه رسانه روزنامه فرهنگ آشتی مزاحمتون می شم.موضوع اولین صفحه ما شبکه های اجتماعی در دنیای مجازی هست و کارکردهای که این شبکه ها بعد از ورود در ایران داشته اند.مایل بودم از راهنمایی های شما در این خصوص استفاده کنم.در صورتی که شما هم موافق باشید،چند سوال کوتاه را ای میل خواهم کرد.با دوستی.
—————————————————————————————
بامدادی: نمیدونم تا چه حد بتونم مفید باشم، ولی حتما ایمیل بزنید صحبت میکنیم.
لایکلایک
همه با هم برابرند ولی بعضی برابر ترند
لایکلایک
خيلي اين روزها داري زحمت مي كشي. تشكر مي كنم به نوبه خودم
——————————————————
بامدادی: ممنون 🙂
لایکلایک
گزینشی عمل کردن چیزی است که همه ی ما کمابیش به آن دچاریم. ما بر اساس منافعمان گزینه هایی را انتخاب و خود آگاه یا ناخودآگاه گزینه هایی را حذف می کنیم. از این زاویه به همه ی احساسات می شود با دیده ی تردید نگاه کرد. نگاه ما باید نگاهی همه جانبه باشد و زمینه های همه ی رویدادها را هم در نظر بگیریم.
شصت و پنجاه هزار کودک آمریکایی به این بلا دچار نمی شوند چون در بستری متفاوت از ارزش ها و جامعه ای بسیار متفاوت از جوامعی مثل غزه زندگی می کنند. کدام بستر درست است؟ بستر جامعه ی آمریکا یا غزه؟ این سوال را اگر بخواهیم بر اساس یک حقیقت مطلق جواب دهیم، قادر به پاسخ گویی به آن نخواهیم بود. حقیقت مطلقی وجود ندارد یا حداقلش این است که اگر هم هست ما از آن بی خبریم. درست است باید به همه ی انسان ها یکسان نگاه کرد. این نگاهی خیلی خوب و البته آرمانی است و باید بگویم بیشتر شعاری است. چیزی که مهم است و نباید آن را ندیده گرفت رسیدن از ذهنیت به عینیت است فارغ از همه ی شعارها. وقتی جامعه ای کیفیت های خودش را نمی خواهد ارتقا دهد و در واقع در خیلی از مواقع به خودش هم رحم نمی کند به نوعی خود را سزاوار آن چه برایش پیش آمده می کند. در بستر این جوامع سرزنش کردن دیگران که به فکر منافع خودشان هستند کاری منفعلانه و خنثاست.
نمی خواهم بگویم نباید با قربانیان هم دردی کرد. نمی خواهم بگویم نباید نسبت به این دردها اعتراض نکرد. می خواهم بگویم من آن قدرها هم انسان دوست نیستم وقتی فقط در خانه ام نشسته ام و فقط به ظلم هایی اعتراض می کنم که هیچ هزینه ای برایم به وجود نمی آورد. در حالی که ظلم های دیگر را نمی بینم چون در واقع نمی خواهم ببینم. من زمینه های ایجاد ظلم را نادیده می گیرم. من ساده ترین شکل مسئله را برای خودم تعریف می کنم و بعد راحت به آن جواب می دهم. این کار کمک چندانی به از بین بردن ریشه های واقعی معضلاتی که برخی از ابنا بشر به آن دچارند نمی کند.
قدرت ها مثل ما به منافع خود می اندیشند. معیارها و گزینش هایشان دوگانه و بر اساس نفع خودشان است. ما هستیم که این وسط باید هزینه کنیم و کیفیت هایمان را ارتقا دهیم تا در مناسبات قدرت نتوانند و نگذاریم تبعیضی بر ما وارد شود.
———————————————————————————————-
بامدادی: بالا رفتن سطح آگاهیهای عمومی باعث بالاتر رفتن نفوذ یا تاثیرگذاری نهادهای مردمی بر حاکمیت و یا صاحبان ابزارهای کنترل و سرکوب میشود. این مساله حتی در جوامع نیمهدموکراتیکی مانند ایران صادق است چه رسد به دموکراسیهای واقعا موجود جهان.
بنابراین نوشتن، تلاش برای روشنکردن زاویههای تاریک وقایع و فاجعهها، یا رو کردن ریاکاریها و دروغهای تبلیغاتیای که بدون آنها ماشینهای جنگ و سرکوب هرگز کار نمیکنند کاری بیفایده نیست. اینجا بحث از تنبیه یا محکومیت قدرتها نیست، که به قول شما آنها بر اساس مکانیسم خود عمل میکنند و برای توسعه یا بقای خود میجنگند. اینجا صحبت از ماست، یعنی من و شما که با بالاتر بردن آگاهی خودمان نسبت به وقایع امروز ایران و جهان بتوانیم کار را برای آقایان و خانمهای «قدرت» مشکلتر کنیم.
لایکلایک
درست است باید کار را برایشان مشکل تر کرد. اما نه فقط در جاهایی که هیچ هزینه و خطری متوجهمان نیست. اگر ما واقعن به معیارهای دوگانه و ریاکاری معترضیم خودمان هم باید سعی کنیم معیارهایمان این گونه نباشد و گزینشی و ریاکارانه عمل نکنیم.
البته سو تفاهم نشود من شما را متهم به ریاکاری نمی کنم. فقط خواستم در کنار این پست شما این مطلب را هم عنوان کرده باشم. حتمن شما هم نسبت به ظلم ها و بی عدالتی های دیگر در حدی که بتوانی فرو گذار نبوده و نخواهی بود.
———————————————————————————————————————–
بامدادی: داشتن معیارهای گزینشی آنگونه که شما گفتید، نشاندهندهی ریاکاری نیست. هیچکس نمیتواند کسی را مجبور کند که برای پرهیز از اتهام ریاکاری، «خودش را در جاهایی که خطری متوجهاش است به خطر بیاندازد». اگر کسی ترجیح داد در یک زمینهی معین سکوت کند چون احساس کرد در آن زمینهی به خصوص ممکن است خطراتی تهدیدش کند، نمیتوانیم او را متهم به ریاکاری کنیم.
داشتن استاندارد دوگانه برای «خود» و «دیگران» نشان دهندهی ریاکاری است.
لایکلایک
اصلا با تناسب بستن در این زمینه موافق نیستم! ارزش جان انسانها نسبتی از ارزش کل کشور و ملت نیست بلکه خود مبنای ارزش برای چیزهای دیگر است. بحث ما هم بحث خسارات اقتصادی نیست که بخواهیم نسبت به کل ارزش اقتصادی یک کشور بسنجیم. به نظر من دلیل ندارد که با اعداد بازی نسبتی کنیم همین مثالها را با همان عددهای فعلی هم میشود زد. یعنی مثلا هزار نفر آلمانی کشته شدهاند که یک سوم آنها بچه بودهاند و بعد باقیه قضایا …
————————————————————————————————-
بامدادی: از نظر ارزشی یا اخلاقی که بله، حرف شما درست است و جان آدمها را با تناسب نمیسنجند، اما نمیشود انکار کرد که ضربهای که کشته شدن یک نفر به یک جامعهی هزار نفره وارد میکند (از نظر حیات اجتماعی، یا عملکرد اجتماعی) با ضربهای که کشته شدن یک نفر به یک جامعهی ده میلیون نفری وارد میکند فرق میکند.
لایکلایک
یادمه یه چند ماه قبل یه مطلبی نوشتی که یه پیر فرزانه ای بهت گفته بود که سیاست مداران کارهای خودشون رو انجام می دن و بعد شما در حکم تحلیل اونها بر می آیید. و باز اونها کار خودشون رو انجام می دن
من ول کردم … در طول تاریخ همیشه همینطور بوده
اما خواستم ازت تشکر کنم تو تنها بلاگی هستی که می بینم زیبا می نویسی و قشنگ نقد می کنی با اطلاعات کافی
همیشه دنبال می کنم مطلبات رو چون واقعا فوق العاده است.
—————————————————————————————————————————-
بامدادی: به من نگفته بود، اون مطلب نقل قول بود.
ممنونم از نظر لطف شما. امیدوارم همینطور که شما میگویید باشم.
لایکلایک
وقتی این مطلبی در مورد روش جنگ تبلیغاتی اسرائیل از اینجا (http://manib.blogfa.com/post-536.aspx) خواندم متوجه شدم که چرا حتی آأمهائی که ادعای صداقت دارند می توانند بعضی چیزها را نبینند. بله روشهای تبلیغاتی و دستکاری آمار براحتی می تواند منجر به دیده نشدن واقعیت شود.
البته این ابزاری است که همه داریم و احتمالا استفاده هم میکنیم. شاید بتوان گفت حتی در دنیای امروز هم براحتی نمی توان همه واقعیت را فهمید. هر کسی بخضی از واقعیت را دارد و آنرا بزرگ نشان میدهد.
———————————————————————————————————————-
بامدادی: از نظر فلسفی هم بیان کاملا «عینی» واقعیت توسط ما آدمها «غیرممکن» است. ما همیشه واقعیت رو به صورت «تصور شده» یا «ادراک شده» میتونیم بیان کنیم. و از این نظر همیشه بیان واقعیت توسط ما «مقداری» ذهنی است.
لایکلایک
سلام این چند روز خواننده دائیم نوشته هاتون بودم
تشکر مخصوص من را بپذیرید.
———————————–
بامدادی: ممنون. ارادت دارم.
لایکلایک
من هم به نوبه خودم از شما تشکر میکنم. امیدوارم که موفق باشید.
این تناسبها انسان را به فکر فرو میبرد. هر چند باید گفت متجاوزی که در پی از میان بردن امنیت مردم و ایجاد پایگاه امن برای خود است، گوشش به این حرفها بدهکار نیست. مگر یادتان نیست میلیونها نفر در مخالفت با جنگ عراق در سراسر جهان تظاهرات کردند؟ نتیجه چه شد؟ در آمریکا عده بسیاری از تظاهرات کنندگان در لیست مظنونین به تروریسم وارد شدند!
فکر میکنم نورمن فینکلستاین بود که گفته بود اسرائیل باید متحمل یک شکست سنگین شود تا سر جای خود بنشیند. احتمالاً میدانید که او یک یهودی منتقد اسرائیل، اما موافق وجود آن است.
————————————————————————————–
بامدادی: ممنون از لطف شما.
افکار عمومی شاید تاثیر قطعی نداشته باشن، ولی تاثیر گذار هستن. مطمئن باشید.
لایکلایک
با این حساب رانده شدن چند 60 نفر از 70 نفر مردم یه دهکده به خاطر ساختن جاده در یک کشور رو می تونیم با بیخانمان کردن 60 میلیون ایرانی مقایسه کنیم.
——————————————————————————————————-
بامدادی: البته اگر بتوانید آن دهکده را با یک ملت یا مردم یک کشور (ولو آواره) مقایسه کنید.
لایکلایک
باز هم دست تان درد نکند
—————————————–
بامدادی: خواهش میکنم، ممنون از لطف شما.
لایکلایک