نوشتهی زیر فرق میان «دانشجو» و «دانش-جو» است. جملهها ترتیب معینی ندارند و باید به صورت یک کل خوانده شوند. اگر چیزی از قلم افتاده لطفا پیشنهاد دهید تا اضافه کنم.
این نوشته هیچ ارتباطی به وقایع امروز یا دیروز ایران ندارد. تنها دلیلی که آنرا مینویسم گفتگوی مجازی با یک دوست بود که بحث به اینجا کشیده شد.
فرق بین دانشجو و دانش-جو چیست؟
با باطل شدن کارت دانشجویی، دوران دانشجویی دانشجو تمام میشود. اما دانش-جو تا پایان عمر دانش-جو است.
دانشجو به امورات دانشجویی علاقه دارد. دانش-جو به یادگرفتن و جستجو کردن علاقه دارد.
دانشجو عاشق دانشگاه است. دانش-جو عاشق دانش است.
دانشجو تحصن میکند، شعار میدهد، هیجانزده میشود، قرمز میشود و آمپر میچسباند. دانش-جو با دقت و پشتکار مطالعه میکند و از درک شگفتیهای جامعه و جهان حیرت میکند.
دانشجو بازیچهی دست گروههای اینوری یا آنوری یا داخلی یا خارجی قرار میگیرد و بعد هم سرکوب میشود. دانش-جو بازیچهی دست کسی نمیشود و سرکوب هم نمیشود.
دانشجو روز دوم خرداد فکر میکند ایران تبدیل به سوئیس شده و چهار سال بعد فکر میکند ایران تبدیل به عربستان سعودی شده. دانش-جو اما میداند که نه آن تحول بود و نه این. برخلاف دانشجو، آنروزها دانش-جو هیجانزده نشده بود تا امروز نامید شده باشد.
دانشجو همیشه توی حس است. هر جا میرود میگوید من دانشجو هستم و هی کارت دانشجویاش را نشان میدهد. دانش-جو فروتن و آرام است و کارت دانش-جویی هم ندارد چرا که دانش-جو بودن کارت یا ثبتنام لازم ندارد.
دانشجو راحت جَوزده میشود؛ جو شلوغبازی، جو هول شدن، جو ناگهان همه چیز را عوض کنیم، جو ما مبارزیم، جو انقلاب، جو اصلاحات، جو تندروی، جو رادیکالیسم اینوری یا آنوری، جو مد، جو روشنفکری، جو همه گاوند و فقط ما میفهمیم… اما دانش-جو را هیچوقت هیچجوی نمیگیرد.
دانشجو به رشتهاش مینازد، به رتبهاش مینازد، به معدلاش مینازد، به دانشگاهاش مینازد. دانش-جو به علاقههایش، تواناییهایش و هدفهایش مینازد.
دانشجو خود را موجودی چند بعدی میداند. چرا که هم درس میخواند، هم تحصن میکند، هم کتاب میخواند هم سینما میرود. دانش-جو اما میداند برای چندبعدی شدن باید یک عمر دود چراغ بخورد و استخوان خرد کند.
دانشجو به در و دیوار دانشگاه خیلی حساس است. مثلا اینکه در سردر دانشگاه دستگاه ورود و خروج نصب کنند رگ غیرتش را کلفت میکند. دانش-جو اما به درها و دیوارها کار ندارد و مثلا بیشتر به این حساس است که اگر فلان استاد در فلان دانشگاه درس میدهد به صورت مستمعآزاد از او بهره ببرد.
دانشجو به زمین و آسمان دانشگاه حساس است و مثلا از اینکه «گروههایی» در حریم دانشگاه پیکرشهدا را دفن کنند شاکی میشود. این موضوع اهمیت چندانی برای دانش-جو ندارد چرا که دفن شهدا در دانشگاه منافاتی با دانش-گاه و دانش-جو بودن ندارد.
دانشجو میخواهد در طول چند سال دوران دانشجوییاش ایران را آباد کند و مدرکش را هم که گرفت همه چیز یادش میرود و میرود سراغ کسب و کار و خانوادهداری، دانش-جو اما میخواهد در این چند سال کمی سواد و شعورش را زیاد کند تا شاید بتواند نقش کوچک ولی واقعی و مثبتی در تحولاتی که دیشب شروع نشدهاند و احتمالا تا چند صد سال دیگر نیز ادامه دارند بازی کند.
دانشجو سطحی و میانمایه است و بر سطحی بودناش هم اصرار دارد. دانش-جو از میانمایگی گریزان است و تلاش میکند عمیق و دقیق باشد.
دانشجو پس از دوران دانشجویی دیگر دانشجو نیست بلکه همکار، همسر، پدر یا مادر است. دانش-جو همیشه دانش-جو است حتی اگر همکار، همسر، پدر یا مادر شده باشد.
دانشجو فکر میکند تحولات جامعه را دانشجوها انجام میدهند. دانشجو فکر میکند انقلاب مشروطه کار دانشجوها بوده، دانشجو فکر میکند انقلاب ایران را دانشجوها به ثمر رساندند، دانشجو فکر میکند دانشجوها خیلی کارها کردهاند. دانش-جو اما میداند که انقلابها، اصلاحات و اصولا همهی تحولات از ریشههای جامعه قدرت میگیرند و مثلا در ایران تحولات همواره توسط روحانیت مبارز و همینطور روشنفکران منتقد قدرت، رهبری و هدایت شده است و نقش دانشجوها در بهترین حالت به اندازهی نمکی است که روی غذایی پاشیده شود.
دانشجو مطمئن است. دانش-جو تردید علمی دارد.
دانشجو به محض اینکه کارت دانشجویاش صادر شد جامعهشناس، کارشناس امور سیاسی، حقوقدان و اصولا صاحبنظر میشود. دانش-جو اما معمولا دهها سال طول میکشد تا در یک یا دو زمینه صاحبنظر شود.
با کمی زرنگی و زبانبازی میتوان دانشجو را وادار کرد که حتی درب اتاق استادش را هم بشکند یا از دیوار بالا برود. دانش-جو را با زبانبازی وادار به هیچکاری نمیتوان کرد.
دانشجو را هیچکس بیست سال دیگر به خاطر نمیآورد. اما دانش-جو احتمالا استاد شده یا یک محقق برجسته با دامنهی تاثیرگذاری بسیار گسترده.
اگر در دو سمت دانشگاه یک طرف کنفرانس علمی باشد و آن طرف برنامهی تحصن. دانشجو در تحصن شرکت میکند و دانش-جو در کنفرانس علمی. اگر یک طرف تحصن باشد و یک طرف شیشه شکستن، دانشجو شیشه میشکند و دانش-جو از هر دو پرهیز میکند. کلن هر چه هیجانبیشتر باشد دانشجو بیشتر حال میکند. دانش-جو از هر گونه هیجان (غیر از احتمالا ورزش یا روابط خصوصی) پرهیز میکند.
دانشجو فکر میکند سیاست بازی و شوخی است. دانش-جو میداند سیاست خیلی جدی است و قوانین خودش را دارد.
دانشجو بازی دست گروههای مختلف میشود و خیلی وقتها هم قربانی خشونت. دانش-جو بازی دست کسی نمیشود و قربانی پوچ چیزی هم نمیشود.
دانشجو زود به زود نظرش عوض میشود چون نظرش احساسی است و حرف هایش هم از خودش نیست. دانش-جو اما دهنبین نیست و تا دانش کافی نداشته باشد نظری نمیدهد. بنابراین دانش-جو نظرش دستخوش باد حوادث و سخنهای این و آن نیست و مواضع پایدارتر و متینتری دارد.
دانشجو ساده است و راحت آلت دست قرار میگیرد بنابراین بدون که بخواهد یا نیت بدی داشته باشد گاه و بیگاه در حرکتهایی مشارکت میکند که به ضرر جامعه است. دانش-جو اما چون هوشیار و دقیق است نه آلتدست قرار میگیرد و نه هرگز شرمسار تاریخ میشود.
دانشجو چون احساساتی و سطحی است درست در مهمترین برهههای تاریخی با مردم قهر میکند و در کوران مبارزهی اجتماعی حتی از بیسوادترین و محرومترین اقشار جامعه هم عقبتر میماند. دانش-جو نه احساساتی است، نه قهرو و اگر انتخابش این باشد همیشه کنار مردم میماند.
دانشجو بدون این که بداند چه خبر است در شلوغیهایی که «دیگران» طراحی کردهاند شرکت میکند و چون حواسش نیست و ساده است اولین کسی است که قربانی میشود. بعد مظلومانه میگوید، ای داد و بیداد دیدید چقدر مظلوم بودم؟ دانش-جو اما هرگز در بازیای که قواعدش را درست یاد نگرفته و بازیگردانهایش را هم نمیشناسد شرکت نمیکند.
دانشجو غر میزند و بهانه میگیرد. دانش-جو تحلیل میکند.
دانشجو عاشق آدمهایی است که خوب بلدند به زبان دانشجوها حرف بزنند و فوری دنبال این نوع آدمها راه میافتد. دانش-جو از زبانبازها گریزان است اما سعی میکند آنها و اهدافشان را مطالعه کند.
دانشجو یا زیادی امیدوار است یا آخر ناامیدی. دانش-جو روشنبین است.
دانشجو سرش برای دردسر درد میکند. دانش-جو به دردسر اعتقادی ندارد.
دانشجو برای جامعه نسخه میپیچید. دانش-جو جامعه را مطالعه میکند.
دانشجو کوچک میماند. دانش-جو بزرگ میشود.
دانشجو وقتی اشتباه میکند دیگران را مقصر میداند. دانش-جو وقتی اشتباه میکند کمسوادی و محدودیت ذهنی خودش را سرزنش میکند.
دانشجو توهم استادی دارد. دانش-جو استاد میشود.
پینوشت: توضیحات تکمیلی
poste sathi o bi mazeii bud
———————————————
بامدادی: متاسفم که اینطور به نظرتون رسیده.
لایکلایک
باشد که همه دانش-جو باشیم …آمین
لایکلایک
خیلی هم این جوری نیس…
آدم می تونه هم دانشجو باشه هم دانش جو..!
کلی درجه خاکستریت هم اون وسط هست…
در ضمن؛
دانش جو هم می تونه آلت قرار بگیره…
هم می تونه شرمسار تاریخ بشه…
مثال ساده اش ،
هایدگر دانشجو فکر نمی نکنم بوده باشه…
در کل…
بعد یه علاقه ناگهانی سر پستهای غزه و فلسطین و …
با شیب منفی وحشتناکی همین جوری داره می آد پایین اون علاقه ! :دی
خواستم بدونی..!
🙂
—————————————————————
بامدادی: بله من دو قطب مختلف را معرفی کردم. همیشه واقعیت جایی در اون وسطهاست.
ممنون که خبر دادید. علاقههای ناگهانی معمولا عمر طولانی ندارن. ولی امیدوارم باز هم علاقهمند بشین 🙂
لایکلایک
سلام
مطلب خوبی بود. تا حد زیادی موافقم.
اما دو نکته رو باید بگم :
یکی اینکه نوشته بودی :»…همه گاوند و فقط ما میفهمیم…»
یه جورایی من رو یاد خودت انداخت ((:
دوم اینکه دفن شهدا در کوچه ها و خیابانهای شهر و … آیا با زندگی مردم منافات داره؟ مثلا» وقتی میخوای بری بقالی ، روی قبر 3 تا شهید وایستی یا مثلا» درب ورودی آپارتمان ، دقیقا» جلوی آسانسور ، مقبره چند شهید گمنام باشه؟
این مسئله با زندگی در آپارتمان منافات داره؟
ادامه دفن شهدا در دانشگاهها ، دفن آنها در میادین و خیابانها و … است…
——————————————————————–
بامدادی: من موافق دفن شهدا در مکانهای شهری یا دانشگاهی نیستم. اما اگر گروهی واقعا دوست داشته باشن این کار رو انجام بدن موضوعی نیست که به خاطرش شورش کردن رو توصیه کنم.
لایکلایک
فكر نمي كنم دانش_جو اينقدر حرف بزند. همين طور فكر نمي كنم ددانش_جو اينقدر دلش از كسي يا چيزي پر باشد كه دانشجو را اينطوري بكوبد. فكر كنم دلت از جايي پره!
——————————————————————————————–
بامدادی: مسلما دلم پره 🙂
لایکلایک
سلام
امیدوارم درست متوجه این نکته شدهباشم که از دید بامدادی، دانش-جو بیتفاوت نیست. نگران جامعه و مردماش است ولی با یک نگاه واقعبین. اینطور نیست؟
———————————————————————–
بامدادی: بله تقریبا همینطوره.
لایکلایک
خیلی تند نرفتی بامداد؟ فکر نمی کنی دانشجو ها رو بد تخطئه کردی؟ فکر کنم این دانشجویان به قول شما به حد کفایت مظلوم باشند. وقتی می آیند دانشگاه امکان درستی برای دانش جویی برایشان نمی ماند
——————————————————
بامدادی: من دانشجوها رو تخطئه نکردم چون دانش-جوها هم «دانشجو» هستند. من از دو نوع گرایش در میان دانشجوها صحبت کردم.
لایکلایک
بسیار برایات متاسف شدم جناب بامدادی. بهمشتی بازندهی مفلوک بدبخت که مثل گوسفند سرشان بهآخور زندهگی نکبتبارشان گرم است بها دادهای و کسانی را که -علیرغم تمام ضعفها و ایراداتشان- نخواستند بنشینند و نگاه کنند، مسخره کردهای. برایات متاسفام آقای دانش-جو.
——————————————————————
بامدادی: من فقط از حرکت بر اساس آگاهی و پرهیز از هیجانات زودگذر و سطحی دفاع کردم. نه از چیز دیگر.
لایکلایک
آقای بامدادی دانشجو در دانشگاه که میدان درس و دانش است و رقیب در آن زیاد دیده میشود دانش – جو میشود
و به همین جهت کنکور میگذارند که دانش -جو از دانشجو جدا شوند
متاسفانه اولا در این میدان دانشجو فرمایشی بصورت بسیجی وجود دارد که دانش – جو نیست
ثانیا آن میدان رقابت را که از لحاظ علمی بوده به میدان رقابت برای شهادت طلبی تبدیل کرده اند.
که صبح به صبح دانش -جو ها با دیدن مقبره دانشجو بشوند بروند ÷ی کارشان.
———————————————————————
بامدادی: از این دیدگاه هم میشود به دانشجو و دانش-جو نگاه کرد.
لایکلایک
به عنوان کسی که سالها دانشجو بودم ، به دانشگاهم ، معدلم ، اساتیدم،پروژه هایم و هرچه سراب افتخار است می نازیدم ، و به عنوان کسی که فعالیتهای «دانشجویی» انجام میدادم با مطلب شما کاملاً موافقم. مطلب پخته ای بود که انسان باید به آن برسد تا درستی آنرا درک کند. حالا هم به دانشجویانم می گویم ( و آنها آزادانه می پذیرند)که اولین و مهمترین وظیفه یک دانشجو درس خواندن است. به کسانی که در انجمن های مختلف، در بسیج و غیره فعالیت می کنند همیشه عرض می کنم اولویت اول خود را فراموش نکنید که فردا اگر قرار باشد شما را مواخذه کنند، فقط بخاطر کوتاهی در مهمترین وظیفه شما خواهد بود . امیدوار باشیم دانشجویان عزیز قدر بهترین سالهای عمر خود را که باید صرف یادگیری و پیشرفت کنند بدانند و وقت ارزشمند خود را صرف اموری که هیچ نتیجه ای جز حسرت قطعی نخواهد داشت نکنند.
—————————————————
بامدادی: واقعا ممنونم از این که تجربه و نظرتان را اینجا مطرح کردید.
لایکلایک
مرسی بامدادای عزیز.با تک تک جملات این پست موافقم.ما در دوران دانشجوییمون خیلی از این توهمات داریم.شاید چون این توهامات دوران دانشجویی ریشه تاریخی داره و به قوله خودت هنوزم که هنوزه همه فکر میکنن این انشجو ها بودن که انقلاب ها رو بوجود اوردن در حالیکه همیشه تحولات از بطن مردم بر اومده
——————————————————————————-
بامدادی: ممنون مریم جان.
لایکلایک
مرحبا بر شما دانش-جوی عزیز
—————————————
بامدادی: ممنون از توجه شما
لایکلایک
lمقایسه جالبی بود…
«دانش جو» همیشه همین ویژگی ها که اینجا آوردی داره ولی فکر می کنم تصویری که از » دانشجو» کشیدی، برای همه دانشجو ها و همه ی زمان ها و مکان ها صدق نکنه.
————————————————————————
بامدادی: بله صد در صد موافقم. قصدم توصیف شرایط برای همه ی زمانها یا مکانها نبوده. بیشتر منظورم همین چند ده سال اخیر ایران بوده.
لایکلایک
یادتان رفت بنویسید :
دانشجو دائما از سر کلاسها فرار می کند ( حالا یا برای دلایل سیاسی یا دلایل غیر سیاسی ) و بعد بر می گردد و شب امتحان از دانش- جو جزوه می خواهد.
دانشجو تمام چهار سال را سعی می کند درس نخواند ولی حتما باید امتحان فوق لیسانس را قبول شود و برای دانش-جو فوق لیسانس خواندن یا نخواندن مهم نیست. چون احتمالا بیشتر از دانشجوی فوق لیسانس می داند.
دانشجو وقتی فوق لیسانس را قبول نشد می داند که بخاطر فعالیت های سیاسی اش بود که زیرآبش را زده اند واگرنه او بالاترین رتبه را آورده بود بنابر این سعی می کند به یک کشور دیگر برود تا آنجا فوق لیسانس بگیرد( بگوییم مالزی یا دوبی یا هرجایی که راهش بدهند) و دانش-جو اگر فوق لیسانس قبول نشد می نشیند و فکری درست برای زندگی می کند.
شما دانشجو دیده اید که کار کند و شغل داشته باشد ؟ من دانش-جو دیده ام که کار کند.
لایکلایک
سلام اولا ممنون که به سوال ها پاسخ دادی ، اما در مورد دانشجو و دانش- جو . این دانش- جو تقریبا خیلی نایاب است و بشخصه معتقدم خیلی هم اینطوری بودن خوب نیست .
لایکلایک
دانشجو به فکر افزایش «تعداد» مقالات خود است، اما دانش-جو به فکر عملی کردن تئوری ها.
لایکلایک
مرسی جمله ی زیبایی از برشت نقل کرده اید.
لایکلایک
به نظرم باید به زمینهای که داریم در آن صحبت می کنیم، توجه داشته باشیم. فکر می کنید آیا دانشجو میتواند در این زمینه واقعن دنبال دانش باشد؟ آیا من میتوانم به عنوان کسی که مثلن در حوزهی فلسفه یا دین تحقیقی انجام دادهام، تحقیقم را منتشر کنم؟ آیا دانش جو در این جامعه تحمل میشود؟
با شما موافقم که خیلی وقتها نگاه ما نگاهی سطحی و شاید احساسی است. اما اگر ریشهایتر نگاه کنیم حتا به این نگاههای سطحی و احساسی هم حق میدهیم. اصلن فکر کرده اید چرا شما باید اینجا از دانشجو و دانشجو بنویسید؟
مشکل از اینجا شروع شد که دانشجو نتوانست، دانشجو بماند. چون دانش اهمیت نداشت. نباید به دانش بها داده می شد. دانش آن چیزی بود که آنها میگفتند و تو سه انتخاب داشتی. یا بپذیری دانش آنها را یا بروی از آنجا و در غربت دانش جو شوی یا دانشجو شوی تا بتوانی روزی دانشجو شوی.
————————————————————
بامدادی: بله البته حرف شما رو درک میکنم. ولی با این وجود ترجیح میدهم که دانشجوها تا حد امکان رفتار عقلگرایانه داشته باشند.
لایکلایک
جهت اضافه کردن به لیست طولانی جملات شما:
زمانی که دانش -جو به مرحله استادی می رسد و می خواهد تاثیرات گسترده اش را در جامعه بگذارد ، احتمالا» آنقدر طالبان و بنیاد گرایی دینی و … رشد کرده و همان بسیجی هایی که امروز در دانشگاه شهید دفن می کنند به مقامات بسیار بالای سیاسی رسیده اند که که در بهترین حالت این دانش -جوی بیچاره را از کرسی استادی عزل کرده و منزوی اش می کنند و او مجبور است به صورت یک اپوزیسیون در آمریکا یا جای دیگه شروع کنه به مبارزه….ویا شاید مانند هاشم آغاجری با حکم اعدام مواجه شود و آنوقت آرزو کند که ای کاش «دانشجو» هایی «هیجان زده» بشوند و «تحصن» کنند تا هزینه اعدام او را برای حکومت طالبانی زیاد کنند و از مرگ نجاتش دهند… .
——————————————————————–
بامدادی: همیشه وضعیت به این دراماتیکی که توصیف کردید نیست. خیلی از محققان یا فعالان اجتماعی در همین کشور در چارچوب عقلانیت در حال فعالیت هستند. منظورم این نیست که محدودیت نیست، هست خیلی زیاد هم هست. اما در همین شرایط هم میشه عقلانیت رو پاس داشت.
لایکلایک
خوب، باشه، ولی حواست به فرقای وبلاگنویس و وبلاگنویس هم باشه…
لایکلایک
دیدتون خیلی سیاه و سفیده. دانشجوها رو خیلی سیاه نشون دادید و دانش-جو ها رو هم جوری که انگار هیچ نقص و مشکلی ندارن. شما شخصن چندتا دانش-جو می شناسید؟البته به نظر می آد خودتون رو هم دانش-جو می دونید. من طرفدار افراط نیستم اما نوشته ی شما انگار با اعتراض هم مخالفه. ما تو کشوری زندگی می کنیم که اگه می خوایم مشکلاتش حل بشه باید اعتراض کردن و یاد بگیریم نه اینکه در برابر هر ظلم و اتفاقی سکوت کنیم یا دورویی و دروغگویی پیشه کنیم.به هر حال به امید روزی که ایران پر از دانش-جو باشه ولی دانش-جو هاش دانشجوها رو تحقیر نکنن
—————————————————————————–
بامدادی: سعی کردم این دو طیف رو از هم متمایز کنم و برای اینکه این تمایز رو واضح تر نشون بدم کنتراست رو عمدا زیاد کردم. کسی نگفت اعتراض انجام نشه، من نوشتم اعتراض کردن عقلانی و خارج از احساسات و سطحیگرایی انجام بشه.
لایکلایک
دوست عزیز
شما فراموش کردید انسان فارغ از اینکه دانشجو باشه یا دانش-جو
یک انسان است و بر حسب طبیعت انسانیش بایدنسبت به وقایع دور و اطرافش عکس العمل نشون بده. این دانش -جوی شما با روبات چه فرقی میکنه. یک روباته برنامه ریزی شده که فقط برای یک کار ساخته شده.
———————————————————
بامدادی: خوب من منظورم این نبوده. دانش-جو هم واکنش نشون میده ولی معمولا رفتار آنی احساسی از خودش بروز نمیده و به این ترتیب کمتر در معرض این خطر قرار داره که به بازیچه تبدیل بشه.
لایکلایک
بسم الله
دانشجو، ممکن است عضو بسیج، عضو انجمن اسلامی، عضو انجمن علمی، عضو شورای صنفی، باشد و یا اصلا از بیرون از دانشگاه آمده باشد، … هممچنین دانش-جو ممکن است بسیجی، انجمنی، و عضو هر انجمن و تشکل دیگری باشد یا نباشد.
——————————————————————————-
بامدادی: بله. رفتار دانشجویی ممکنه در هر گروه و جناحی دیده بشه.
لایکلایک
تصحیح شده:
بامدادی عزیز، همیشه وبلاگت رو میخونم و تحسین میکنم. ولی این دفعه بی انصافی کردی. چیزی که تو با عنوان دانش-جو نوشتی دیگه این عنوان رو نداره. اسمشو بذار سیاستمدار پخته و حداقل استاد دانشگاه. ازدانشجو توقع دانشجویی داشته باش و از استاد و سیاستمدار هم توقع استادی. چرا میخوای اسم استادو بذاری دانش-جو؟!
دانشجو یا دانش-جو، آرمانخواهی، تندروی، ایده آل طلبی، رایکال بودن، هیجان زدگی با اسمش و با شرایطش گره خورده. آدمیه 20 ساله، فارغ از تعلقات بزرگترها و به دلیل ناپختگیش آرمانخواه. ولی وجودش دقیقا به همین صورت کاملا لازمه و ضروری. خیلی از ایرادها توسط همین دانشجوها در همه جای دنیا دیده و پیگیری میشه. دانشجو مصلحت نمیپذیره و فقط حقیقتو میخواد. به آسونی هم قانع نمیشه. نمیگم اینا خوبه یا بده در برابر اون پختگی که تو گفتی، ولی هر دو لازمن.
یک جامعه پویا باید دانشجویانی جوان و پر شر و شور و آزاد و حساس و شاید سطحی داشته باشه و نیز سیاستمدارانی مسن تر، تواناتر و دوراندیش تر، منخصص تر و هر دوی این نیروها قطعا برای رشد یک جامعه لازمن. تلاش برای حذف هرکدوم از این دو دسته ضربه زدن به اون جامعه س. دنشجو ماهیتش اینه و باید باشه. دانشجو سیاستمدار نیست. قطعا نیست. و بازیچه هیچ سیاستمداری هم نمیشه چون خاصیتا آزاده. به محض احساس سوء استفاده اگه آزاد باشه (که هست) از اون قدرت میبره. (بارها دیدیم). برچسب زدن و دانشجو رو بازیچه گروه های سیاسی خطاب کردن حرف کسانیه که دانشگاه و دانشجو براشون خطرناکه و یه دانشجوی آرام و مطیع و غیر حساس میخوان. و بازیچه بودن فقط و فقط یه مغلطه است برای ساکت کردن دانشجو. یه نگاه کن که این تهمت «بازیچه گرو های سیاسی شدن» تا حالا توسط چه کسایی به دانشجوها زده شده بوده و هدف این آدمها چی بوده و چه قدر دغدغه دانشگاه زنده رو داشتن. دانشگاهی که دانشجوهاش همه اون طور که تو از دانش-جو توصیف کردی باشن، وحشتناکه، اداره س، نه دانشگاه. بی انصاف نباشین و از دانشجو توقع دانشجویی داشته باشین.
—————————————————–
بامدادی: یکی از بهترین کامنتهای انتقادی نسبت به این نوشتهام رو شما نوشتی. بله حرفهای شما جای دقت و تعمل داره. دانشجوها ذاتا تمایل به این نوع رفتار احساسی دارن ولی در همون چارچوب جوانی و کمتجربگی هم میشه الگوهای عقلگراتر و متعادلتری رو برای دانشجویان یافت. مدل ذهنی دانشجویی ما (به نظر من) نباید دانشجویهایی باشن که سفارت آمریکا رو اشغال کردن یا دانشجوهایی که توی جریانات بعد از 18 تیر خواسته یا ناخواسته به رشد جریان سرکوب اصلاحات کمک کردن.
لایکلایک
با تم کلی ای که فهمیدم از متن موافقم: جوزده شدن و تصمیمای سطحی گرفتن و فکر کردن که همه گاوند ما خفنیم، کاریه که همه ی جمعیت «دانشجو» بر میاد و باعث ایجاد تلفات میشه نه کار جهت دار. اما بعضی از جمله ها ایجاد دافعه می کنه برام: «دانش-جو بازیچهی دست کسی نمیشود و سرکوب هم نمیشود.» نظر من: گاهی «دانش جو» های ما هم به شدت و خیلی محکم تر از «دانشجو» ها سرگوب می شند.
«دانشجو به زمین و آسمان دانشگاه حساس است و مثلا از اینکه «گروههایی» در حریم دانشگاه پیکرشهدا را دفن کنند شاکی میشود» به نظرم مشکلی وجود نداره که کسی به «دانشگاه»اش علاقه داشته باشه و به قول شما «بنازه». من از طرف خودم حرف می زنم که معمولا 8-10 ساعت تو دانشگاه هستم. و برام مهمه که در و دیوار دانشگاه چطور باشه یا توی دانشگاهم شهید دفن کنند یا دعای کمیل بخونند. این تناقضی با علاقه به دانش نداره
لایکلایک
سلام بامدادی عزیز
نوشته ات بر دل نشست. دردت را می فهمم. و می دانم که از سر درد نوشته ای، با حرفهایت موافقم اما:
در ابتدا نوشته ای :»این نوشته هیچ ارتباطی به وقایع امروز یا دیروز ایران ندارد. تنها دلیلی که آنرا مینویسم گفتگوی مجازی با یک دوت بود که بحث به اینجا کشیده شد.» اما اما مستقیمن و به روشنی و انگار با کلی عصبانیت و بغض و کینه به وقایع این چند روز اشاره کرده ای. فراموش کرده ای که اینجا جای همه چیز با هم عوض شده است و اتفاقن به خاطر حرمت دانشگاه و دانش-جو به زعم تو باید به همه کسانی که ایستادند برابر آنها که دانشگاه را جای دیگری می خواهند دست مریزاد گفت. چنانکه حداقل من چندتایی ازین بچه ها را می شناسم و می دانم که آنگونه که تو اینچنین قطعی فتوا داده ای نیستند.
چون علارغم ابتدای نوشته ات موضوعی وارد مسائل این چند روز شدی ، از آن گفتم…
دوستت دارم . بامدادی هستی. بامدادی بمان. آرام…
————————————————————————–
بامدادی: نه واقعا منظورم وقایع این روزهای اخیر نبوده. منظورم گروههای خاصی از دانشجوها هم نبوده. به نظرم دانشجویان ایدئولوژیک از راه اصلی خودشان که دانشجویی باشد دور میافتند. دانشجو از نظر من در درجهی اول باید دانشمدار باشد در نتیجه خردمحور و عاقل و تا حد امکان به دور ازهیجانات. این نظر من است و بر اساس تجربهی شخصی خودم در دوران دانشجویی و سالهای بعد به آن رسیدهام. فراموش نکنید دانشجویی که من او را نقد میکنم لزوما مخالفان یا منتقدان حکومت نیستند و شامل طیفهای غیرعقلگرا و هیجانزدهی دانشجویان طرفدار حکومت هم میشود.
لایکلایک
سلام دوستان عکس زیر از طریق نرم افزار
google earth گرفته شده
شما در این عکس محوطه اصلی دانشگاه آزاد بندرعباس را مشاهده میکنید، هنوز دلیل اینکه چرا این علامتها که در واقع باغچه های داشگاه هستند چرا به این صورت درست شده اند را متوجه نشدم.در ضمن از لحاظ معماری داشگاه آزاد بندرعباس بسیار زیبا طراحی شده و طبق شنیده ها زیباترین دانشگاه آزاد کشور میباشد.اگر به گوشه سمت راست حیاط دانشگاه دقت کنید میتونید آرم دانشگاه آزاد رو هم ببینید
http://antihistamin.wordpress.com/2009/02/26/azad-university/
لایکلایک
می خواهم دانش بجویم…
لایکلایک
انشاء الله که همه دانش-جو باشیم نه دانشجو
لایکلایک
سلام دوست عزیز
راستش این مطلب یکی از بهترین مطالبی بود که تا بحال در یک وبلاگ خوانده ام . من فکر می کنم یکی ا زمهمترین دلایل عقب ماندن ما از کشورهای پیشرفته همین است که وقتی سر کاری قرار می گیریم می خواهیم همه کار بکنیم و در نهایت نه تنها آن کارها را انجام نمی دهیم بلکه از کار اصلی هم می مانیم و دوران دانشجویی هم یکی از آن موقعیتهاست که اکثرا در آن موقعیت می خواهند همه کاری بکنند و اگر وقتی باقی ماند درسشان را هم بخوانند و نتیجه اش را هم در نمرات پایان ترم دانشجویان می توان دید. کاش خودمان را اصلاح می کردیم
موفق باشی
لایکلایک
میخوانمتان. دوست دارم اینجا را. اما یک چیز اذیتام کرده همیشه: عدم نشانهگذاری! خواندن نوشته را سخت میکند!
لایکلایک
عجب آدم ابنالوقتِ حاضري خورِ خستهكنندهاي است اين آقا/خانوم دانش-جوى!!!
—————————————————————-
بامدادی: چطور به این نتیجه میرسید؟
لایکلایک
Fekr konam TALBAEH haye qom ro ba Daneshjuhaye gharn’e 21 eshtebah gerefti baradar’e hezbollah.
——————————————————————————————————
بامدادی: طلبه هم میتونه دانشجو یا دانش-جو باشه. حزباللهی بودن یا نبودن من چه ربطی به این نوشته داره؟
لایکلایک
Ma Iraniha bayad aval ye TASMIM asasi begirim:
1) ya ma Irani hasteem
2) Ya Tokhme Arab.
Age Irani Hasteem , pas dige in basat nune khormaye Ali o Angur zahri musa reza chieh?
Ag’e Tokhme Arabim, pas in besat’e eftekhar be Takhte jamshid o nemidunam eghtedar’e hokumat Hakhamaneshi o Taasob ru Khalij’e PARS dige chieh?
Baba, shoma avval, bebinid kodum varid… unvaght ke Hoviatetun baratun roshan shod Ham mitunid rahat tar mobarezeh konid, ham mitunid age dust nadashteed, rahat tar khaye hay’e Hazrat Vali Faghih ro bemalid.
لایکلایک
این رو هم اضافه میکردید: زندگی تحت حکومتی خودکامه منافاتی با دانش-جویی ندارد… دانش-جو درسش را می خواند و از استادان بهره مند میشود. همین برای او کافی است.
—————————————————————————————–
بامدادی: دو نکته در رابطه با این کامنت شما
1. مبارزه نکردن بهتر از مبارزه کردن الکیای است که فقط دشمن را تقویت کند.
2. کجا نوشته شد دانش-جو مبارزه نمیکند؟ هر چه گفته شده بر سر این بوده که اگر کاری میکند درنتیجهی عقل و بینش باشد نه احساس و هیجان کور.
لایکلایک
کاملا با شما موافقم
لایکلایک
سلام
خداقوت دوست عزیز
خسته نباشی
انشاءالله همیشه وبت پروپیمون باشه
لطفابه وبلاگ منم یه سری بزن
من کلکسیونی دارم که بیش از1300مقاله وتحقیق رایگان روگردآوری کردم
منتظرحضورت هستم
یاعلی
لایکلایک
Salam
In danesh-joo ke tosif kardi, bejaye daneshgah mire danesh-gah. be nazare man nabayad faramoosh kard ke danesh*joo joda az esmesh yek karkarde ejtemaii dare va nabayad be serfe esmesh dar moredesh nazar dad.
rasti nazaret raje be sarbaz o sar-baz chie? midoonam soale maskhareiie, aslan bikhial! faghat nemitoonam chizhaye ziadi ro ke dar doreye daneshjooii yad gereftam va elzaman be danesh rabti nadashtan o koja mitoonestam yad begiram!
Eradatmand
Kamyar
لایکلایک
واقعا برات متاسفم دقیقا بعد از ماجرای امیر کبیر میای اینجا این چیز ها رو مینویسی مگه تو آمریکا و اروپا دهه 60 و 70 میلادی دانشگاه ها سیاسی نبود همشون هم بقول شما دانشجو بودن ولی پیشرفت هم کردند
ازاین بخش نوشتت حالم بهم خورد «دانشجو بدون این که بداند چه خبر است در شلوغیهایی که «دیگران» طراحی کردهاند شرکت میکند و چون حواسش نیست و ساده است اولین کسی است که قربانی میشود. بعد مظلومانه میگوید، ای داد و بیداد دیدید چقدر مظلوم بودم؟ دانش-جو اما هرگز در بازیای که قواعدش را درست یاد نگرفته و بازیگردانهایش را هم نمیشناسد شرکت نمیکند» یعنی همه کسایی که تو 18 تیر یا همین ماجرای امیر کبیر اعتراض کردن یه مشت نفهم بودن که هیچی حالیشون نبود.عزیز من انگار فراموش کردی ما انسان هستیم و بدون هیچ مطالعه ای می تونیم ظلم رو درک کنیم
من تو وبلاگم در باره همین ماجرای 18 تیر نوشتم اگه دوست داشتی بیا یه چیز یاد بگیر و گرنه اگه می خوای همه افتخارت ترجمه وبلاگ خارجی باشه، قبول برو تو جهل خودت بمیر
لایکلایک
از خوندن این نوشته دلم گرفت. کاش لازم می دونستیم برای نظر دادن راجع به کسایی که الان تو زندانن یا ممنوع التحصیل یا … انگزشون رو بدونیم … بعد اینطور قضاوت کنیم راجع بهشون.
به هر حال درس خوندن و حتی پیشرفت یه قسمتی از زندگیه، حتی برای یک دوره خاص از عمر. اگر کسی می خواد اون رو بکنه همه زندگیش نظرش محترمه…
لایکلایک
دانشجو بودن یعنی فقط سر در آخور کردن و واحد پاس کردن؟!!!
چرا نباید دانشجو به دانشجو بودنش ننازد؟ در حالی که لیاقت آن را داشته که دانشجو باشه اما کسانی که جهشی وارد دانشگاه شده اندبا انواع رانت ها و سهمیه ها بیشترین سهم را در تخریب چهره دانشجو ها داشته اند…کوبیدن دانشجو ها یک ابزار و ژست سیاسی شده و برایت متاسفم که با صاحبان قدرت هم آواز شده ای
لایکلایک
دانشجو تو را دوست ندارد و فحش میدهد! دانشجو تو را آدم حساب نمیکند، چون مهم نیست چطور آدمها را توی طبقه بندی بیاندازی و شرم هم نکنی
لایکلایک
salam,nazaret dar rabete ba rahbar va rah-bar chie? mishe begi
raisjomhor va rais-jonhor
ahmadinejad va ahmadi-nejad
khatami va kha-tami
basiji va ba-siji
mozdor va moz-dor
لایکلایک
دانش-جو داره از یه چیزی میسوزه. تو ته تهای ناخوداگاهش
لایکلایک
بامدادی جان تا اونجایی که من فهمیدم شما یک گوسفند رو میخوایید به عنوان دانش-جو جا بزنید . تمام مشخصاتی که شما برای دانش- جو گفتید ، مشخصات یک گوسفند هست .
لایکلایک
sslam
age jorat dari inam be listet ezafe kon
:
danesh–jo az divare sefarte amrica bala nemire va gerogan giri nemikone
chetoor oon moghe jav gir shodan motabeghe meyele aghayoon boode hala ke daneshjoo be namade zolm setizi tabdil shode mian migan dansh-jo ba daneshjo fargh dare? va az mahkom kardan daneshjoye zolmsetiz
————————————————————————————-
بامدادی: اگر نوشته را دقیق بخوانید متوجه میشوید من «از دیوار» بالارفتن را به صورت کلی نوشتهام و از گروه خاصی در دورهی زمانی خاص اسم نیاوردهام. کار دانش-جو از دیوار بالارفتن و در شکستن نیست. چه دیوار دانشگاه باشد چه سفارت آمریکا.
لایکلایک
سلام
فقط میتوانم بگویم افرین؛ لذت بردم از این پست شما.اینها حقایق بوداند که تلخیش بعضیها را رنجانده !
موفق باشی.
یا علی
لایکلایک
با سلام..
من خیلی اتفاقی این نوشته رو دیدم.. خیلی جالب بود.
چرا یه عده ای که توی دانشگاههای دولتی شهر تهران هستن فکر می کنن فقط اونا هستن که دانشجو هستن و بهشون بر می خوره..
فارغ از انیکه دانشجو رو سر هم یا جدا بنویسیم…
توی دانشگاههای دیگه ای مثل واحد های شهرستان آزاد یا پیام نور هم شهید دفن کردن ولی کسی خودشو خفه نکرد کار به دعوا و کتک کاری هم نرسید ولی من چون دو تو هر دو نوع دانشگاه فوق الذکر درس خوندم می تونم کلی از هم دانشگاهی هامو بهتون معرفی کنم که درسشون رو خوندن، ازدواج های موفق داشتن و مهمتر از همه کار می کنن…
اصلا واسه چی می رویم دانشگاه؟ واقعا به خاطر عشق به علم؟؟
چرا واقع بین نیستیم؟ بیشتر ما می ریم دانشگاه که دوره دانشجویی و جو زدگی و .. رو تجربه کنیم و بعد هم اگه سالم و سلامت فارغ التحصیل شدیم آرزومند کاریم…
حالا اگه 4 تا آدم واقع گرا بودن که به عشق علم و عقل اومدن دانشگاه و خواستن زندگی درست داشته باشن؛ بهشون می گیم گوسفند؟؟؟؟
لایکلایک
سلام
من همفکر میکنم در چند سال گذشته دانش معنای واقعی خود را از دست داده است. تازه مطالبی را که شما بیان کردید در مورد دانشجو بیشتر مربوط به دانشجویان لیسانس است. اوضاع برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی از این هم بد تر است. اگر آنها جو گیرند و از جو گیری دانش -جو نیستند، اینها را فشار زندگی نمیگدارد و ایضاً اساتید بی سواد به معنای واقعی کلمه.
فکر میکنم لازمه دانش جو بودن علاوه بر علاقه و انگیزه صبر باشد و نظم.
سال خوبی داشته باشید.
لایکلایک
همه ي اساتيد مان که نسخه بدل از اصل کردان باشند بهتر از اين نمي شود .
لایکلایک