دوستی ناشناس در کامنتی که پای یکی از مطالب اخیر بامدادی با عنوان «چهار کلمه از زبان دیگران: نوبل ادبیات، دیکتاتور، جنایتکار جنگی، کودک» گذاشته روش تبدیل شدن به یک روشنفکر فراساختارگرا [ی قلابی یا میانمایه] یا به قول خودشان پستاستراکچرال را برای همهی وبلاگنویسها توضیح داده است تا اگر مایل بودند همین روش را اتخاذ کنند. متن کامل کامنت ایشان چنین است (تاکیدها از من است):
گاهی دقت در شیوههای موفقیت دیگران می تواند برای همهی ما درسآموز باشد. میخواهم در اینجا با اجازهی شما روش برخی وبلاگنویسان را برای کسانی که از راه و چاه این کار بی خبرند باز کنم. البته انتخاب اینجا برای درج این نوشته به دلیل موفقیت نسبی شما در پیاده کردن این شیوههاست. امیدوارم اجازه دهید سایرین نیز از این شیوهها استفاده کنند.
1. انتقاد از سیاستهای استعمارگران غربی: شما به راحتی میتوانید از جنگ در افغانستان و عراق انتقاد کنید. خصوصا اگر در ایران زندگی میکنید یا کارتان به نحوی است که با ایران سر و کار دارید این کار فواید زیادی برایتان خواهد داشت. ذیلا برخی از این فواید را ذکر میکنم:الف: ایجاد احساس رضایتمندی بسیار بالا از خود: شما میتوانید به خودتان افتخار کنید چون در اخلاق و معرفت سنگ تمام را گذاشتهاید و حال استعمارگران ظالم را گرفته و در مقابلشان ساکت ننشستهاید.
ب: قرار گرفتن در مرتبهی پست استراکچری: شما می توانید به عنوان یک روشنفکر ضمن بررسی روند تاریخی مسئلهی استعمار و انواع مختلفش از گذشته تا به حال، ترفندهای استعمار نو را برای مخاطبانتان به تفصیل توضیح دهید. برای اینکه تاثیر کلامتان دوچندان شود کافی است در بین جملات ضد استعماریتان چند نقل قول از ادوارد سعید یا فوکو هم بگنجانید و یا به ژورنالهای موجود غربی سری بزنید و چند جمله از یکی از مقالههایی را که در نقد سیاستهای دول استعماری است ترجمهای کنید. مطمئن باشید که این حرکت، شما را تا درجهی یک روشنفکر پستمدرن [قلابی یا میانمایه] بالا میبرد.2. عدم انتقاد از حاکمان داخلی: کاری به کار حاکمان ضد امپریالیستی وطنی نداشتن، بسیار مفید و سودمند است. پر واضح میتواند باشد که هر چقدر هم حاکمان وطنی جنایتکار باشند، به پای استعمارگران و امپریالیستهای غربی نمیرسند و شما میتوانید بدون احساس گناه تنها از جنایتکاران کلان انتقاد کنید. البته نیازی نیست از حاکمان وطنی تعریف کنید. همین که در نوشتههایتان اصولا آنها و کارهایشان را در نظر نگیرید کافی است و اما فواید این گونه نوشتن عبارتند از:
الف: به دست آوردن مقبولیتی نسبی در بین موافقان و مخالفان حکومت.
ب: در امان بودن از هزینههای انتقاد از طرف حکومت.ج:حتی میتوان بعد از رسیدن به درجه روشنفکر پستاستراکچر و مقبولیت در میان مخاطبان روی این شیوه به عنوان منبع درآمد نیز حساب کرد.
این یک کامنت عادی نیست. هیچ وقت چنین کامنتهایی عادی نیستند. این نوشته فحش نمیدهد، گویندهاش هم احتمالا کمهوش نیست. این نوشته با کمی ظرافت و هوشمندی، «من» یا «من نوعی» را ترور شخصیت میکند. یک سوءقصد مجازی علیه من است. شاید بهترین پاسخ این کامنت سکوت باشد، شاید هم نه. پاسخ من:
این صحبتها اگر چه شاید مستقیما به سمت من نشانه گرفته نشده، ولی به هر حال همانطور که اشاره هم کردید و «من را در این زمینه موفق دانستهاید» به نوعی انتقاد مستقیم از من هم هست.
حرفهای شما هم درست است و هم درست نیست. درستاش این است که این روش واقعا هم میتواند دستکم در برخی موارد جزییات و توصیفی مشابه همان که شما گفتید داشته باشد.
نادرستاش این است که اصلا به حیطهای وارد میشود که شما حق ورود به آن را ندارید. حوزهی حریم شخصی من! «احتمالا» شما نمیتوانید دربارهی نوع سلیقهها، نیتها و علایق «من» یا «منِ نوعی» مطمئن باشید و قضاوت کنید. از آن بدتر شما نمیتوانید از «منافعی» که من نوعی از وبلاگنویسی میبرم (یا نمیبرم؟) صحبت کنید و اینطور مطمئن و تخریبی هم بنوسید. به خصوص در عرصهای مانند وبلاگ که تریبونی شخصی است و درآمدی برای نویسندهی آن ندارد و «احتمالا» هرگز هم نخواهد داشت ولی ممکن است دردسرهای احتمالی برایش داشته باشد. شاید این موجودی که آنرا «کسی که برای کسب رضایت درونی یا/و خودنمایی به عنوان یک روشنفکر میانمایهی فراساختارگرا تلاش میکند» نامیدهاید در وبلاگش به دنبال همان به دست آوردن حداقل حس رضایت باشد. شما حق ندارید این را از او بگیرید.
شما حق ندارید با چنین نگاه بدبینانه و شاید تحقیرآمیزی، آزادی او را محدود کنید. آزادیای که به آزادی هیچکس لطمهای وارد نکرده است، آزادیای که وارد حریم شخصی هیچکس نشده است، آزادیای که اگر منتقد سینهچاک دستگاههای اقتدارگرای محلی و جهانی نبوده، مجیزگو و خدمتگذارشان هم نبوده است. بله شما حق ندارید آزادی او را محدود کنید.
حاکمیت شاید بتواند به خودش حق بدهد که آزادی مرا محدود کند و اگر چنین تصمیمی بگیرد من او را درک میکنم. حاکمیت به خاطر ماهیت اقتدارگرایی که دارد (اگر اقتدارگرا نباشد که دیگر حاکمیت نیست، هست؟) از نظرگاه حفظ، توسعه و یا تثبیت اقتدارش قابل درک است که بخواهد صداهای غیرهمنوا را خاموش یا تحدید کند،
اما شما چطور؟ شما از چه نظرگاهی به خود حق میدهید «کسانی را که برای کسب رضایت درونی یا/و حتی خودنمایی به عنوان یک روشنفکر میانمایهی فراساختارگرا تلاش میکنند» محکوم کنید؟
پینوشت: دوستی اصطلاح جالبی به کار برد که برایم جالب بود: اینجا من سعی کردهام از «تمامیت ارضی وبلاگام» دفاع کنم.
بامدادی | نجواها | یکعکاس | [silent-clicks] |
استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. |
تا اینجا فهمیدم که احساس میکنی ترور شخصیت شدی (البته نمیدونم این کلمه دقیقا یعنی چی؟)
با این مخالفم که کسی نمیتونه از منافعی که تو از وبلاگ نویسی میبری صحبت کنه. من فکر میکنم دقیقا هرکس در مورد هرچی که بخواد میتونه صحبت کنه. احتمالا منظورت این بوده که چون اطلاع دقیقی از منافع و اهداف تو نداره نمیتونه صحبت دقیقی در این مورد بکنه.
چیزی که واقعا نمیفهمم اینه که چطوری آزادی تو الان محدود شد؟ با کامنت گذاشتن؟
لایکلایک
به نظر من، شما باید حتماٌ وابسته به جایی باشید.
تعداد پست های شما بیشتر از یک وبلاگ نویس عادی است.
(تایپ فارسی=سخت)
لایکلایک
سلام
احتمال قریب بقین این آقای منتقد توجه نداشته اند که روشنفکر پست مدرن کیست؟
چنین کسی می بایست دو شرط اساسی داشته باشد در حداقل موجود: یک. معنا گریزی
و دو ساختار شکنی
من شما را به هیچ وجه معنا گریز نمی دانم یا حتی ساختار شکن. کسی که سعی ای کند برای توجیه خود و در این راه ترجمه مقالات هر جنابی را متحمل شود حد اقل معنا گریز نبوده است. یا به ظاهر نخواسته که باشد.
و آن دیگری ساختارشکنی.
ساختارشکنی در جایی مطرح است که ایده ای سبکی یا هر آنچه، دارای سابقه ای باشد که بیش از چند دهه بگذرد و کسی بیاید بگوید من این ساختار و یا هنجار را نمی پذیرم
اصلا بلاگ نویسی و یا چنین بودن چه عمری دارد که کسی ساختار برای آن قایل باشد و ساختار شکن بیابد. اوم؟
تندی اگر هست ببخشید.
——————————————————————–
بامدادی: حرف شما کاملا درست است. آقای کامنتگذار البته به وضوح به کنایه این اصطلاح را به کار بردهاند. یعنی کسی که میخواهد خودش را روشنفکر فراساختارگرا جا بزند، یعنی یک آدم شیاد. من هم از این ننوشتهام که «روشنفکر فراساختارگرا» هستم، از شخصیت خودم دفاع کردهام.
تند نبود. حقیقت هیچوقت تند نیست. ممنون.
لایکلایک
برادر بامدادی! من همیشه وبلاگتو میخونم و واقعا استفاده میکنم. ولی نفهمیدم این چه پاسخی بود که به این کامنت دادی؟
به جای صحبت کردن راجع به محتوای انتقاد طرف (درست یا غلط) متهمش کردی به تحدید کردن آزادی تو فقط به خاطر انتقاد کردن؟! مگه وبلاگتو بسته؟ دوست عزیز. با پاسخی که دادی بیشتربه نظر میرسه طرف زده وسط خال که تو چنین جوابی دادی! دوست عزیز. کجا وارد حریم شخصی شما شده؟! مگه راجع به رژیم غذایی یا سابقه خانوادگی پدر شما صحبت کرده؟! شما وبلاگ مینویسی و قسمت کامنت رو باز گذاشتی. یعنی هر کسی بیاد و درباره این وبلاگ و نوشته های اون نظر بده. مگه نویسنده کاری جز این کرده؟! شما چرا برای فرار از انتقادی که از شما شده آدرس عوضی میدی؟!
بعدشم از این جمله دیگه خیلی تعجب کردم: حاکمیت اگر اقتدارگرا نباشد که دیگر حاکمیت نیست!
یعنی شما معنی اقتدارگرا و رابطه این کلمه با حکومت ما رو متوجه نمیشی و اقتدارگرا رو به معنی برقراری حاکمیت (همین قدر کلی!) تفسیر میکنی؟! واقعا به هر حکومتی حق میدی اینجوری هر صدای مخالفو ببنده؟!
برادر من … ازت تعجب میکنم. تو تقریبا با پاسخت کامنتگذار عزیز رو بدجور تایید کردی!
———————————————————————————-
بامدادی: من حرف کامنتگذار رو به صورت کلی رد نکردم و دلیل انتشار این کامنت هم به صورت پست اهمیت اون بود. چون در واقع همونطور که توی پاسخ هم نوشتم، حرف ایشون به خودی خود غلط نیست. چیزی که در حرف ایشون قابل انتقاده، محتوای حرفاش نیست بلکه چسبوندن این وصله به من است! ایشون میگن با این روشها میشه اینطوری شد و من قبول دارم. با این روشها که ایشون گفتن میشه چنین و چنان شد.
ولی آیا هر کسی که در این قالب گنجید این نیتها را دارد؟ این «منافع» را میبرد؟
تحدید آزادی همیشه با اسلحه نیست. ایشان وارد حریم شخصی من شدند، چون از «منافع» من صحبت کردند. ایشان از «نیتهای» من صحبت کردند. ایشان از اینکه من میخواهم چگونه خودم را بنمایانم (در واقع به دروغ انگار) صحبت کردند. اینها چیزهایی نیست که ایشان بتواند بداند و یا اصلا حق کنجکاوی دربارهشان را داشته باشد. این تفتیش عقاید است! کامنتها برای این باز نیست که من را تفتیش عقاید کنند، برای این باز است که محتوای نوشتهها را نقد کنند. مثلا بگویند فلان حرف که تو ترجمه کردی غلط است، چرند است، خوب است، ضعیف است، بیربط است. بگویند فلان مطلبات چنین است یا چنان است و من با دیده و جان میشنوم.
اما تفتیش عقاید؟ تلاش برای نفوذ کردن در لایههای درونی ذهن و نیت من؟! خیر!
لایکلایک
من هم تا حدود زیادی با کامنت دوستان بالایی موافقم.
شما صرفا خواستید که یک پاسخ به این اتهام وارده بدهیداما به اتهام پاسخی نداده اید فقط کمی اتهام بار آن کامنت گذار کرده اید.
تنها چیزی که میگویید این است که او حق نداشته چنین بگوید، چون از منافع شخصی شما صحبت کرده و آزادیهایتان را محدود کرده.
اولا وقتی وبلاگ مینویسید یعنی در را به روی نظرات انتقادی دیگران باز کرده اید. یعنی همانگونه که حق دارید خوانده شوید، خواننده های بلاگ هم حق دارند کامنت بگذارند و انتقاد کنند.البته شما هم طبق اصول اخلاقی خود حق دارید کامنتها را قبول یا حذف کنید.
ثانیا هیچ کامنتی هیچگاه آزادی هیچ کس را محدود نکرده که شما دومیش باشید.در ضمن وبلاگ تریبون شخصی هست اما حریم شخصی تعریف دیگری دارد.
ثالثا کامنت قرار نیست فقط در مورد زمینه خاصی از مطالب شما باشد که شما تعیین میکنید. کامنت هم میتواند به فرم مطلب اشاره کند هم به محتوای آن هم به اندیشه پشت آن مطلب(یا بعبارتی همان نیت)
به هرحال تنها چیزی که نوشته اید تعیین حدود برای کامنت گذارتان است و نه پاسخ به سخن او.
اگر لحن کامنت تیز بود عذر می خواهم.موفق باشید.
لایکلایک
1 – اگر آنچه را که کامنت گذار محترم نوشته به عنوان ضد ارزش تلقی شود پس ولاگ ارزشمند باید شرایطش این باشد که از جنگ عراق و افغانستان و جهانخواران بد گویی نکند و دائم بیاید و از حکومت ایران بد بگوید تا بتواند مورد تایید واقع شود ؟
2 – چرا ما از زبان سادهتر و روانتری استفاده نمیکنیم ؟ همانطور که من وارد وبلاگی میشوم و برایش مینویسم که از فونتت یا رنگ وبلاگت و حتی از نظرت در مورد فلان قضیه راضی نیستم ، میتوانم بنویسم که وبلاگ نویس گرامی ، با نوع دیدگاه یا نوشتههایت به این دلایل موافق نیستم .
این نوع ادبیات و تمسخر و مضحکه کردن و تهمت و افترا زدن شاید بیست سی سال پیش در نشریات روشنفکری باب بود و مشتری داشت ولی الآن فکر میکنم قدری دیر است .پس اگر حسن نیتی در کار است که امیدوارم باشد ،قطعا روشهای بهتری وجود دارد .
لایکلایک
حقیقت تلخه، مثل کون خیار
لایکلایک
اینکه نوشته اون بنده خدا ترور شخصیت شماست، اما جواب شما (با ادبیات و لحنی مشابه) دفاع از تمامیت ارضی وبلاگتون هست. دقیقا شبیه افعال همون امپریالیستهای هست که به قول شما پیف پیف بو میده. شما خیلی راحت طرف مقابلتون متهم می کنید به «ترور» (دقت بکنید به لفظی که بکار بردید) و بعد حمله خودتون رو تعبیر می کنید به دفاع. آدم یاد حمله به عراق و تعابیر دفاع از آمریکای کاخ سفید نشین ها می افته. در فعل شبیه همونهایی هستید که انتقادشون رو می کنید. شاید بهتر باشه به جای اصلاح کردن دیگران، قدری به فکر اصلاح خودتون باشید.
لایکلایک
کامنت گذار مزبور، صراحتا بامدادی را متهم کرده که به خاطر منافع اش و … برخی مطالب رو در وبلاگ مطرح نمی کنه و یا موارد مشابه. این حرفی که کامنت گذار گذاشته، یک «اتهام» هستش، حالا بار اتهام رو به قتل و اینا ربط ندیم.
بامداد هم در مقابل این «اتهام» از خودش دفاع کرده، آیا حق نداره که در وبلاگ خودش از اتهامی که بهش زده شده و اون طور که صلاح میدونه دفاع کنه؟
———————————————————
بامدادی: ممنون علیرضا، دقیقا بحث من هم همین هست.
لایکلایک
متاسفانه گاهی استفاده های نابجایی از فضای مجازی در جهت تخریب یک نفر صورت می گیره. موضوع اینه که در اینجور مواقع آدم نمی دونه چی بگه. خب از یه طرف وب لاگ یه محیط کاملا شخصی است و هرکس آزاده که مطالب مورد علاقه اش رو بنویسه. از طرف دیگه این هم حق خواننده است که نظرش رو ابراز کنه وگرنه امکان کامنت گذاشتن در وبلاگها وجود نمی داشت. اما در این بین موضوعی که باید رعایت بشه انصاف و اخلاق اجتماعی است.
در این مورد به نظرم کسی که این کامنت رو گذاشته نه انصاف داشته نه اخلاق.
پس: شما هیچ خودشو ناراحت نکن. خواننده های شما اونقدر قدرت تمییز بین خوب و بد رو دارند
لایکلایک
جناب بامدادی، به عقیدهی من پاسخ شما بسیار شتابزده بود. این حرکت شما مثل این میماند که یکی بیاید یک دین را نقد کند، بعد طرف دیندار داغ کند و ادعا کند که «شما به عقاید من بیاحترامی کردی»، «شما باید به عقاید من احترام بزاری». بامدادی جان تند نرو، طرف حرف بیجایی نزده. وبلاگ هم ضمنا حریم خصوصی نیست. وقتی تو حرفی میزنی و اون رو در ملا عام قرار میدی، دیگران هم حق دارند تا تو و شخصیت نویسندهی وبلاگ رو نقد کنن. مثل این میمونه که کسی که توی ایستگاه رادیویی هر هفته برنامه داره، هر چی دوست داره بگه و کسی هم حق نقدش رو نداشته باشه.
تند رفتی بامدادی، خیلی بی طاقتی
لایکلایک
طاها ! به نظر من، نقد دین با اتهام زدن به دین تفاوت داره. همان طور که نقد بامدادی با اتهام زدن به بامدادی تفاوت دارد.
اگر کامنت گذار محترم، می گفت که من نقد دارم که توی بامدادی از حکومت انتقاد نمی کنی، بامداد باید دلایل اش رو می گفت.
ولی حالا این کامنت گذار مدعی شده که بامداد به خاطر «منافع»ای از حکومتن انتقاد نمی کنه؛ یه انگ زده…بدون هیچ پایه و اساسی.
نقد با اتهام زنی خیلی تفاوت داره.
———————————————————
بامدادی: ممنون علیرضا، دقیقا بحث من هم همین هست.
لایکلایک
در پاسخ به طاها بذری : شاید که نه حتما ! خواننده ها حق دارند وب لاگ را نقد کنند ، از ظاهرش تا نوشته هایش ولی نقد مطالب یک نویسنده و بحث بر سر عقایدش یک چیز است و نقد شخصیتش یک چیز دیگر . بنابر این اگر کامنت باز است و همه حق دارند نظر بدهند ( و در جای خودش نشانه حق آزادی نظرشان است) اما حق ندارند شخصیت نویسنده را زیر سوال ببرند. ما می توانیم با یک نفر از نظر عقیده فرق داشته باشیم یا قبولش نداشته یا حتی مخالفش باشیم ولی نمی توانیم بگوییم چون از تو خوشم نمی آید ، یا عقایدت را قبول ندارم پس توی آدم مزخرفی هستی یا خسیسی یا بد دهنی یا زشتی ! شخصیت یک نفر با نوع افکارش یا نوشته هایش دو مقوله متفاوت هستند. ما اگر با عقیده سیاسی یا دینی کسی موافق نیستیم نمی توانیم او را متهم کنیم که نان به نرخ روز خور است ؛ منافعی برایش دارد یا ندارد. آنهم در موردی که ما در این وب لاگ می بینیم و یعنی احتمالا بجزعده معدودی از دوستان نویسنده هیچ کس او را واقعا نمی شناسد. بنابر این نقد شخصیت واقعی اش خیلی سخت است.
اما در بحث روشنفکری (میان مایه یا پایین دست یا هرچیز) من فکر کنم هنوز در ایران کلمه ای به نام » روشنفکری» معنای واقعی خودش را پیدا نکرده و راستش حتی نمی دانم آدم روشنفکر یعنی چه ؟ تعریفهای من اینست ( البته اصراری بر درست بودنشان ندارم ): آدمی که فکرش از دیگران باید بازتر باشد. یک جانبه نگر و متعصب نیست.هم عیب ها را می بیند هم ضعف ها را ، تحمل دیدن شرایط ناگوار و در عین حال نقد آنها و حتی نقد نظرات خودش را دارد. ظرفیتش بالاست. اطلاعات زیادی در زمینه های خاصی دارد که بقیه و عموم مردم به آنها اهمیت نمی دهند.وظیفه هدایت و تنویر دیگران را در محدوده ای که می تواند و در توانش هست ، را دارد.
حالا این تعریف های مرا با روشنفکران ایرانی تطبیق بدهید و ببینید روشن فکران ما کی هستند ؟ وظیفه روشن فکر اپوزیسیون حکومت شدن نیست ( ملت فکر می کنند روشن فکر باید حتما هرچه حکومت می گوید یا می کند مخالف باشد تا درجه روشن فکری اش بالاتر برود- نه لزوما این حکومت بلکه هر حکومتی ! ) روشن فکر باید منتقد باشد بدون حب یا غرض. واقعی . روشنفکر با این تعاریف در ایران اصلا وجود ندارد یا اگر دارد در حد انگشتان دست است . چه برسد به اینکه از مراحل لازمه عبور کرده و به مرحله پست استراکچرالی هم رسیده باشد.( شیاد یکی از نمونه های نادری که توانست مردم را بیدار وذهنشان را روشن کند علی شریعتی باشد)
بامدادی بنظر من هم ، شما عجله کردید. اینرا می نوشتید ولی پاسخ را به خواننده ها واگذار می کردید و بعد نهایتا در یک پست کامل می توانستید نظرات خودتان را بگویید. لازم نیست حتما آن فرد یا دیگرانی که اینجا کامنت گذاشته اند 180 درجه نظرشان را عوض کنند ولی می توانستند بعد از همه این حرفها – که با کامنت ها بیشتر هم می شود- جواب شما را بشنوند و ببینند دید شما چیست. صدای مخالف را باید جواب داد.ولی جواب باید آنقدر مستدل باشد که از آن اطمینان داشته باشیم می تواند به نوعی او را قانع کند – اگر فکر می کنیم نظرش اشتباه است – و صد البته گاهی حتی با نظرات مستدل هم نمی توان صداهای مخالف را قانع کرد. مسئله دقیقا اینست که آنها ، هم ، می توانند نظر خودشان را داشته باشند.مثل شماکه در و بلاگتان می توانید هرچه می خواهید بنویسید، هیچ کس نمی تواند محدودتان کند مگر خودتان و آن فرد هم نظرش را گفته – درست ، نادرست ، خوب ، بد با غرض یا بی غرض – اگر فکر می کنید ذهن بازی دارید نظرش را بپذیرید ، هرچند ممکن است بنظرتان ناعادلانه برسد یا حتی ناراحت شوید که طبیعی است. اگر فکر می کنید کارتان و عقایدتان درست است ، ادامه دهید چون دلیلی ندارد ما همه را از خودمان راضی نگه داریم .
لایکلایک
کاملا با کامنتی که گذاشته موافقم. در واقع این حرف دل من هم بوده. من برخی نوشته های شما رو تحسین میکنم. ولی نه کلا، کلیت وبلاگ را.
در پاسخ هم دچار نوعی آشفتگی شده اید. کسی آزادی شما را تحدید نکرده. می شود این را گفت که این دوست عزیز از امکان کامنت گذاری استفاده کرده و نظر خودشان را در معرض دید همه خوانندگان قرار داده. این تحدید آزادی شما نیست. شما اگر خواستید میتوانید ازادی خوانندگان را در گذاشتن نظر محدود کنید. ولی نمیتوانید همزمان هم از ارائه ی تصویری آزادمنش از خودتان بهره بگیرید، و هم این گونه کامنتها را محدود کننده آزادی خود بدانید. در این صورت این دوست عزیز هم میتوانند شما را با این پاسختان محدود کننده ی آزادیشان بدانند که نخواهند کرد چون خیلی بیربط است! شما پاسخ کامنتشان را میتوانستید بدهید تا فضای بحث ایجاد شود ولی متاسفانه از کوره در رفته اید.
لایکلایک
1 – روشنفکر قلابی ! را چه کسی شناسایی میکند ؟
آیا شناسایی روشنفکر و دسته بندی روشنفکران بر اساس سلیقۀ شما دوست کامنت گذار ناشناس صورت میپذیرد ؟
2 – آیا اصولا روشنفکر بودن مایۀ مباهات است ؟ خصوصیات یک روشنفکر چیست ؟
3 – آیا روشنفکر پست مدرن بودن مایۀ سرافکندگیست ؟
4 – آیا روشنفکر پست مدرن از استعمار انتقاد کرده و مقابل حاکمیت بی اعتناست ؟
5 – اگر فردی حاکمیت را پذیرفته باشد روشنفکر نیست ؟
6 – اگر کسی حامی آمریکا و انگلیس باشد روشنفکر نیست ؟
7 – اصولا روشنفکر کیست ؟
8 : بازی با کلمات تا کی جناب کامنت گذار ِ ناشناس ؟!؟
جملۀ آخر : به رسمیت شناختن حق آزادی بیان از اصول اولیۀ روشنفکریست گویا – هم برای شما دوست کامنت گذار ناشناس و هم برای وبلاگ نویسان ناشناس ( و یا سرشناس ) – چه در روشنایی باشند چه در تاریکی و چه در سایه !
کامنت فوق عرضی بود با شما ؛ ای دوست کامنت گذار ناشناس !
لایکلایک
در ضمن بنده به جای کلمۀ طول و دراز پست استراکچرال ! از کلمۀ پست مدرن استفاده کردم چرا که حقیقتا فرقی نمیبینم !
این هم یک نوع بازی با کلمات است دیگر
حالا یکی به من بهماند که فرق این دو تا کجاست ! وای از دست این ترجمه ها
روشنفکر فرا ساختار گرا
قلابی ؟ یا میان مایه ؟؟
ای داد بیداد !
لایکلایک
همان پست و تلگراف و تلفن سابق از همۀ پست …. یسم ها بدرد بخور تر میباشد
ارادتمند : گوش قرمز
لایکلایک
کسی که ساختار گرایی را مجاز می داند و فراتر رفتن از آن را غیر مجاز می شمارد ( آیا اصلا کسی می تواند فراتر از ساختارها بیندیشد ) تنها از گونه ای تفکر دفاع می کند که به پنج در صد از مردم حق می دهد هفتاد و پنج درصداز ثروت های زمین را به یغما ببرند و این کار را نه در قالب و هیئت چنگیز مغول که با سینه چاک کردن برای عناوین شیک و زیبای دموکراسی ,حقوق بشر,حقوق زنان و…. انجام دهد . اگر حکومت ایران با چنین رویکردی درافتاده است زهی سعادت که ما در ایران زندگی می کنیم گر چه سختی بکشیم و یا کسانی فکر کنند که ما از چیزهایی که می نویسیم منافعی به جیب می زنیم .
لایکلایک
بامدادی عزیز
شما حق دارید که از کامنت این فرد آزرده شوید. این حق شماست که از این کامنت خوشتان نیاید. اما من با نیما موافقم که پرسید آزادی شما چگونه با گذاشته شدن این کامنت محدود شد؟ بیایید و کلمات را از معنی اصلی خود تهی نکنید. کلمات معنی دارند. ترور شخصیت٬ تحدید آزادی٬ سوء قصد و کلماتی از این قبیل معانی دیگری دارند. با این مدل برداشت کردن٬ هر نقدی سوء قصد مجازی است. هر تحلیلی ترور شخصیت است.
اگر سوء قصد را در دنیای واقعی معادل قتل یا حداقل تلاش برای قتل یا در پایین ترین سطح٬ تلاش برای صدمه زدن فیزیکی به کسی بدانیم٬ در دنیای مجازی٬ هک کردن احتمالا معادل سوء قصد خواهد بود. این کامنت گذار٬ نه حق حرف زدن و دفاع کردن را از شما گرفته و نه مانع شنیده شدن حرف شما توسط دیگران شده است. ایشان تنها عقیدهی خودش را بیان کرده و من خوانندهی وبلاگ شما هم می توان موافق یا مخالف او یا شما باشم. همین.
————————————————————————————–
بامدادی: دوست خوبم، من از انتقاد شدن که ناراحت نشدهام. معنای کلمات را هم تهی نکردهام. ترور شخصیت و تفتیش عقاید معنای مشخصی دارد. اگر از نقد نوشتهها یا محصولات بگذریم و وارد دنیای نیتها و درونیات افراد شویم و به آنها وصله بچسبانیم (هر چقدر هم که این وصلهها قشنگ به نظر بیایند) ترور شخصیت کردهایم. تفتیش عقاید یعنی همین. یعنی من به جای اینکه بگویم شما اشتباه نوشتی، درست نوشتی، چرند گفتی، بگویم «تو قصد داری چنین کنی و چنان کنی». قصد من بر همه پوشیده است و فقط خودم میدانم قصدم چیست. قصد و نیت من برای من خصوصی است مگر اینکه آنرا خودم افشا کنم.
نمیدانم متوجه نکته میشوی یا نه. اینجا من از اینکه نقد شوم ناراحت نمیشوم، از اینکه کسی بخواهد ذهنخوانی کند من را و بعد (همانطور که قسمتهایی از کامنت ایشان را درشت کردهام) بگوید. ایشان از کجا میتواند بداندکه من که ظاهرا در مدل او میگنجم، قصدم و منافعم و نیتهایم چیست؟
این نوع نگاه آزادی من را محدود میکند. چرا نمیکند؟ مگر همیشه با اسلحه و چماق آزادی رو محدود میکنند؟ تلاش برای ورود به حریم شخصی افراد خلاف اخلاق و آزادی است.
لایکلایک
«تو قصد داری چنین کنی و چنان کنی». قصد من بر همه پوشیده است و فقط خودم میدانم قصدم چیست. قصد و نیت من برای من خصوصی است مگر اینکه آنرا خودم افشا کنم.
نمیدانم متوجه نکته میشوی یا نه.
بامدادی عزیز
البته که متوجه میشوم. تصادفا موردی بسیار شبیه به این٬ برای خودم پیش آمد همین دو سه هفتهی پیش. به اتفاق آشنایی٬ به منزل دوستی میهمان بودیم. من و دوستم (میزبان) در مورد موضع مان نسبت به نوع برخورد جمهوری اسلامی با موضوع اسراییل تا حدودی اختلاف داریم. اما هم من به نظر ایشان احترام می گذارم و هم بالعکس. به عبارتیWe agree to disagree. در میانهی بحث٬ آشنای ما (میهمان دیگر) به من گفت: «برو بابا! تو که اگر ایران را بمباران کنند هم خوشحال میشوی دیگه حرف نزن!» تصور کنید بهت را روی چهرهی من. لازم به ذکر است که من نه هیچوقت چنین حرفی زده ام و نه خواستار بمباران ایران شده ام. اما همیشه منتقد سیاستهای جمهوری اسلامی در برخورد با موضع اسرائیل و نوع مدیریت ارتباط با آمریکا بوده ام. اما این شخص٬ در مورد نیات من قضاوت کرد.
پس می بینید که کاملا متوجه موضوع هستم. اما با کمال احترام٬ این موضوع نامش تفتیش عقاید٬ ترور شخصیت٬ سوء قصد٬ تحدید آزادی و … نبود و نیست. اتفاقا میزبان هم از این برخورد او خوشش نیامد و بعدا به من گفت که چرا فلانی اینگونه با تو برخورد کرد؟ میخواهم بگویم که شما اگر احساس می کنید در موردتان بد قضاوت شده است٬ به شعور خوانندگانتان اعتماد کنید و قضاوت را به آنها واگذارید. اما معنی کلمات را عوض نکنید.
شما مقایسه کنید دستگیری امیدرضا میرصیافی و مرگ او را با این کامنتی که برای شما گذاشته اند. اگر ان تفتیش عقاید و تحدید آزادی است٬ شما خودتان فکر می کنید این مورد هم تفتیش عقاید و تحدید آزادی است؟ و اگر این هست٬ نام آن اولی چیست؟
جان کلام: تا زمانی که مخاطب شما٬ با شما دست به یقه نشده و تنها با شما صحبت می کند و هیچگونه مزاحمت دیگری برای شما ایجاد نکرده٬ او هیچ کاری غیر از بیان عقایدش نکرده است. این نظر من است.
لایکلایک
«حاکمیت شاید بتواند به خودش حق بدهد که آزادی مرا محدود کند و اگر چنین تصمیمی بگیرد من او را درک میکنم. حاکمیت به خاطر ماهیت اقتدارگرایی که دارد (اگر اقتدارگرا نباشد که دیگر حاکمیت نیست، هست؟) از نظرگاه حفظ، توسعه و یا تثبیت اقتدارش قابل درک است که بخواهد صداهای غیرهمنوا را خاموش یا تحدید کند،»
با جمله بسیار محاافظهکارانه داخل پرانتز بعد از متصف کردن
حاکمیت به صفت اقتدارگرایی که (اگر اقتدارگرا نباشد که دیگر حاکمیت نیست، هست؟) خیلی حال کردم.
تائیدی برای مورد «ب» از شماره «2» کامنت وارده (ب: در امان بودن از هزینههای انتقاد از طرف حکومت.)
کلاً با نویسنده کامنت همعقیدهام. همینطور با هردو کامنت کودن با استعداد.
لایکلایک