روزی که جورج بوش به سمت خبرنگار کفش پرتاب کرد

خبرگزاری‌شان با افتخار گزارش می‌دهد که «مردم» به آقای کروبی کفش پرتاب کرده‌اند و عمامه را از سرش انداخته‌اند. پرتاب‌کنندگان و حامیانشان شاید خودشان را شبیه منتظرالزیدی خبرنگار جسور عراقی که حرمتِ بی‌حرمتیِ جورج بوش را به عنوان نماینده‌ی نیروی متجاوز به کشورش شکست، فرض کرده‌اند.

غافل از این‌که این کفش با آن کفش خیلی فرق می‌کند. این بار اشغال‌گر به سوی مردم کفش پرت می‌کند. امروز جورج بوش است که از سر استیصال و خشم به سمت خبرنگاری جسور کفش پرت می‌کند.

3_880801_L600

منبع عکس: فارس‌نیوز


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

نویسنده: bamdadi

A little man with big dreams.

18 دیدگاه برای «روزی که جورج بوش به سمت خبرنگار کفش پرتاب کرد»

  1. سلام قراره از اول آذر حدود 1000 نفر از نیروهای بخش خصوصی شرکت مخابرات استان کرمان رو اخراج کنن شما رو به خدا اطلاع رسانی کنید تا شاید این کار رو نکنن

    لایک

  2. بامدادی جان سلام
    خیلی فکر کردم که چی براتون بنویسم.
    فقط این به ذهنم رسید که یه سوال کنم ازتون:
    این همه اعتماد به نفس و جسارت رو از کجا بدست آوردی ؟

    لایک

  3. اين حرفهاي يك اشغالگر است!يك جرج بوش! همان كه سي سال پيش پدرانش توي خاكي به فاصله ي 700 كيلومتر از تهران توي رئيس جمهور منتخب بني صدر سيلي زدند!بخاطر آن موضعگيريهايش برعليه بهشتي!
    اين اشغالگر حالا دارد ميبيند حرفهاي بني صدر از حلقوم كروبي،موسوي و فرزند بهشتي و خاتمي بيرون مي آيد!اين اشغالگر جرمش راي دادن است!جرمش اين است كه ايام انتخابات بخاطر تبليغ براي مرد محبوبش فحش و تف سبزها را مي خريد!
    اين حرفهاي يك اشغالگر است كه اگر كروبي را ببيند نه لنگ كفش كه تف نثارش مي كند به عوض ابزارهاي دموكراسي كه نصيبمان كردند!!!!
    من اشغالگرم!من با 24 ميليون رايم اشغالگرم چون ثابت كردم دموكراسي كه شما برايش سينه چاك مي كنيد آني نيست كه حتي خودتان به آن اعتقاد داشته باشند!من اشغالگرم چون از قبل ميدانستم كه ما احتمالا روزي اسير پاشنه ي آشيل دموكراسي خواهيم شد
    -اقليت زياد-!!!13 ميليون اقليت متنفذ در مقابل 24 ميليون راي كوخ نشينها خيلي زياد است!!!!

    من اشغالگرم… بگذار خط امامي ها راي كوخ نشينها را برنتابند!بگذار ديكتاتورمان بنامند!بگذار راي آن راننده ي تاكسي كه ميگفت كدام رئيس جمهور تا حالا بانبرز (از محلات فقير ايلام)آمده زمين بيفتد و او اشغالگر باشد!
    ما 24و نيم ميليون نفر اشغالگريم!ما كه دوست نداريم حيثيت كشورمان را يك پير خرفت ساده لوح كه عرضه مديريت يك روزنامه را ندارد و مدام نويسنده هايش را توبيخ يا عذرخواهي رسمي ميكرد ببرد
    ما اشغالگريم جناب بامدادي!

    لایک

    1. دوست ناشناس، جناب میم،

      با عرض سلام

      اگر اجازه دهید نوشته‌ی شما را به صورت خط به خط یا گزاره به گزاره پاسخ ندهم. چرا که اصولا قصدم پاسخ دادن نیست. چرا که فکر می‌کنم نه روی صحبت من شما بوده‌اید و نه روی صحبت شما امثال من هستیم. کشور «ما» (یعنی من و شما) روزهای بحرانی و تاریخی‌ای را سپری می‌کند. فکر می‌کنم هم شما و هم من تا این‌جا با هم تفاهم داشته باشیم.

      این بحران (صرف نظر از این‌که چگونه به وجود آمده، یک شبه به وجود آمده یا در طول چندین سال و چند دهه، کار یک نفر بوده یا یک گروه یا یک جناح یا یک طبقه یا ریشه‌هایش مبهم‌تر و همگانی‌تر از این حرف‌ها بوده) یک واقعیت اجتماعی است که طیف‌های مختلف مردم را با همه‌ی تنوع فکری و عقیدتی و فرهنگی‌ای که لازمه‌ی یک جامعه‌ی سالم است به دو دسته‌ی کاملا متمایز از یکدیگر تفکیک کرده است. اگر تا دیروز انتخابات صدها رنگ در جامعه داشتیم، امروز دسته‌بندی‌ها چنان پررنگ و تند شده است که انگار فقط دو رنگ باقی مانده، یا این‌رنگی هستی یا نیستی.

      این دسته‌بندی خطرناک است.

      چرا که بیم آن می‌رود کسی مثل «شما» که احتمالا از درد کشیدگان یا مظلومان این جامعه هستید رو در روی مظلوم دیگری قرار بگیرد. حال آن‌که ظالم نه شما هستید و نه او. برای همین می‌گویم این دسته‌بندی خطرناک است.

      در صحبت‌هایتان اشاره‌های مختلفی کرده بودید. بعضی از آن‌ها هر «انسانی» را متاثر می‌کند و آن‌ها را حس می‌کند و با شما همذات پنداری می‌کند. بعضی دیگر تند و برخورنده است و احساس می‌کنم شرایط بحرانی فعلی کشورمان شما را تحت تاثیر قرار داده و به قول معروف کاری کرده که متمایل شوید به این‌که یا رومی روم باشید یا زنگی زنگ.

      اما این وضعیت خطرناک است.

      دلیلی ندارد برای «انسان» بودن، یا رومی روم باشیم یا زنگی زنگ. یا طرف‌دار صدای‌ آمریکای مزور و سلطنت‌طلب‌های تهی‌بنیاد باشیم یا آرزو کنیم که باتوم به دستمان بدهند که به جان مردم بیفتیم.

      من باور دارم که راه انسان بودن نه این است و نه آن. می‌شود انسان بود، می‌شود انصاف داشت، می‌شود با نگاهی دلسوزانه به مردم و کشورمان نگاه کرد و مزدور خودفروخته‌ی غرب یا شرق نبود و در عین حال از فرط هیجان و نفرت چماق و چاقو به دست به سوی مردمی که برادران و خواهران و مادران و پدران و فرزندان همین ملت هستد خیز برنداشت.

      اشغال‌گر فقط کسی نیست که خاک و خانه‌ی مردم را اشغال می‌کند. کسی که به حقوق شهروندی و انسانی مردم دست‌اندازی کند هم اشغال‌گر است. این مساله هیچ ربطی به رای‌های من و شما ندارد. چه شما و چه من و هر کدام از شهروندانی که در این کشور به کسی که رای داده‌اند، مالک این سرزمین هستند. اما کسی که می‌خواهد به این خاک کهن و این مردم آزاده‌ توهین کند و با دشنه و تفنگ و دستبند با آن‌ها برخورد کند چطور؟ این‌طور حس می‌کنم که عده‌ای بسیار اندک ولی بسیار نیرومند به حریم خانه‌ی امن و ایمن این مردم رنج دیده لگدپرانی می‌کنند. شاید ما اختلاف نظر داشته باشیم، اما مطمئنا در یک چیز متحد القول هستیم، ما طرف‌دار هیچ ظالمی نیستیم. مردم آزاده‌ی ایران (تهرانی‌ها، شهرستانی‌ها، روستایی‌ها،‌ عشایر و …) زیر بار ظلم نمی‌روند.

      فکر می‌کنم هم من و هم شما این را خوب می‌دانیم.

      درود بر شما
      بامداد

      لایک

      1. آقاي بامدادي!
        چه كسي به مملكت ظلم كرد؟معرفيش كنيد!
        تجاوز شد؟سند بدهيد!
        قتل شد؟سند بدهيد!
        نه اينكه هر روز يكي از كشته ها زنده شود!
        من طرفدار مظلومم!نه طرفدار كسي كه مظلوم نمايي ميكند!
        چرا غير قانوني اين همه مردم را بخيابان كشاندند!؟هركسي ميدانست اين كار خطرناك است!
        باور كنيد شب قبل انتخابات به دوستم گفتم من از اينها ميترم!اينها پيروز هم بشوند شورش ميكنند چه رسد به شكست!

        آقاي بامدادي سال 80 هم توي انتخابات تقلب شد كه طرفداران آقاي خاتمي با تحريك مستقيم مقامات استانداري جشن را تبديل به شورش و حمله به مسجد جامع و شكستن حوزه علميه ايلام كه بندرت موضع سياسي داشتكردند؟؟؟
        از همچو شمايي بعيد است!شما راي داديد و من هم راي دادم!اما نبايد بخاطر اينكه راي من كسي ديگر بوده تف و فحش بخورم!
        نبايد هر دفعه به بهانه ي تجمع سبزها امنيت از مردمم سلب شود!آقاي بامدادي همسرمن تهران دانشجوست چه رنجها كه از دست همفكران شما بخاطر رايش نديد!
        نيروهاي نظامي حق برخورد را داشتند و بيش از آن هركسي انجام داد شخص خودش مقصر است!
        تقلب هم اگر در انتخابات شد لا اقل بعد اين همه ماه يك سند ارائه ميدادند الحمد لله وزارت اطلاعات 99 درصد دست دوستان آقاي خاتمي و حجاريان و…. است!
        اگر هم نشد ديگر بس كنيد!
        روز قدس!
        13 آبان
        بخدا آه مادران اين مرز و بوم دامن همه ي مسببين اين امواج! را مي گيرد!

        ایران من بلات مهل بر سر آورند
        مگذار در تو اجنبیان سر برآورند

        چیزی نمانده است كه فرزندهای تو
        از بس شلوغ حوصله‌ات را سرآورند

        من رآی داده‌ام به تو و می‌دهم هنوز
        از كاسه چشم‌های مرا گر در آورند

        لایک

  4. بامدادی فرض می کنیم فرضیه شما درست باشه:
    با این تفاسیر اون دانشجویی که به سمت صفار هرندی کفش پرتاب کرد چی بوده؟ بوش یا اشغالگر؟

    واضحه که من این 2 کفش پراکنی رو تائید نمیکنم منتها دلم میخواد با این استدلالت اونم روشن کنی. ممنون

    لایک

    1. به زهرا:

      از خدا پنهان نیست، از تو هم پنهان نباشه که من اصولا حرکت‌های هیجانی و افراطی رو نه دوست دارم و نه در هیچ حالتی مفید می‌دونم. به خاطر همین لنگه کفش خبرنگار عراقی به سمت بوش رو هم کار جالبی نمی‌دونم. ولی علت بروز دادنش رو درک می‌کنم و خبرنگار عراقی رو سرزنش نمی‌کنم.

      واضحه که دانشجو یا هر کسی که بوده و به آقای صفار هرندی کفش پرت کرده کار بسیار مزخرفی انجام داده. این‌جا دیگه نه اون مصداق خبرنگار عراقی رو داریم و نه بوش رو. هیچ چیز این کار درست نیست و حتی برای من قابل درک (و تصور) نیست که یک دانشجو چرا باید چنین رفتاری انجام دهد. حتی اگر بسیار عصبانی با زخم‌خورده یا هر چه باشد نمی‌توانم علت این رفتارش را هضم کنم.

      موضوع آخر، حمله‌ به آقای کروبی هم باز از نظر نفس کار که پرتاب کفش به سمت یک آدم (در این‌جا یک روحانی) کار چیپ و زشتی است. اما چیزی که موضوع را خاص‌تر می‌کند برنامه‌ریزی شدن این مساله است. به نظر می‌رسد (من علم غیب ندارم، فقط این‌طور به نظرم می‌رسد) که این برنامه پرتاب‌کفش توسط یک (یا چند گروه) سازمان‌دهی و برنامه‌ریزی و اجرا شده است و به این دلیل مساله فراتر از خود پرتاب‌کننده‌ی کفش است. این‌جا یک نفر کفش را پرتاب‌نکرده، انگار تمام کسانی که در برنامه‌ریزی، پشتیبانی و اجرای آن دست داشته‌اند کفش را پرت کرده‌اند. این کار «عمد» است، و آن طور که بعضی خبرگزاری‌ها سعی دارند نشان دهند «به نظر می‌رسد» ناشی از هیجان لحظه‌ای یک یا چند نفر مخالف نبوده است.

      لایک

      1. تو اصولا از حرکات هیجانی خوشت نمیاد به شرطی که از طرف جلبک‌های آشغال نباشه، دیکتاتور آشغالی مثل موسوی که بجای تمکین رای مردم تهران رو به آتش میکشه، قهرمانه، ولی رییس‌جمهور 24/5میلیونی اشغالگر. عقل و منطقت زائل شده. برات متاسفم

        لایک

    1. هر طور صلاح می‌دانی عوضی عزیز، حالا چرا من بروم گم بشوم؟ بهتر نیست من سرجای خودم بمانم شما هم سرجای خودتان و هر دو هم گم نشده باشیم؟

      لایک

  5. بنده اهل سیاست نبوده و نیستم. ولی دورادور همچون سایرین اخبار سیاسی را دنبال میکنم. این از مقدمه، اما
    تا آنجا که میدانم جریان پرتاب کفش خبرنگار عراقی مشکوک بود، این اتفاق درست زمانی رخ داد که بوش برای قبولاندن سیاستهای کشورش (درست خاطرم نیست که چه بود!) به عراقیها که با مخالفت دولت و مجلس و همچنین مردم عراق بود به این کشور رفت و نیاز داشت تا جو حاکم را تغییر دهد این ماجرای پرتاب کفش چه عمدا و چه سهوا همه توجهات را از مساله اصلی به خود جلب کرد و بدین ترتیب بود که شد آنچه نباید میشد…

    لایک

  6. خیلی عالی بود جناب بامدادی
    ظاهرا» مزدوران روسیه و اشغالگران ایران و کودتا گران ، خیلی ناراحت شده اند از اینکه اشغالگر نامیده ایشان.
    انتظار دارند چه نامیده شوند وقتی که برای سفر های مجانی به حج و سوریه و تحصیل در اروپاو غرب که این همه ازش بد میگویند و گرفتن سهمیه اضافی دانشگاه و سایر امتیازات که نیاز به یک کتاب به اندازه کتاب معجزه هزاره چهارم دارد ،هر کاری می کنند مثل کتک زدن دانشجوی پوست به استخوان چسبیده و هوچی گری و بوسیدن جای پای مقامات و باتوم زدن بر سر زن و مرد ایرانی از هر قشر و طبقه و مذهب و …و کشتن جوانان ایرانی با هر وسیله ای در خیابان یا زندان پس از شکنجه و حتی برخی از ایشان به لواط و تجاوز در کهریزک (ها) هم رو آورده اند.
    ای اشغالگر! ،تو هم اگر به کهریزک (ها) بروی ( البته اگر قبلا» آنجا برای اسلامت! و سهمیه ات کار نکرده باشی) خیلی زود تر به سهمت می رسی و دیگر نیازی نیست اربابانت را با تایپ اراجیفت در فضای وب خوشحال کنی.
    آیا میدانی همپالگیهایت با شهید امیر جوادی فر چه کردند؟ هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا ، آنچه شما با او و بقیه هموطنان ایرانیم کردید. عکس امیر قبل از شکنجه شدنش و عکسی که در بیمارستان از او گرفتند قبل از اینکه دوباره به قتل گاه ببرندش را ببین اگر شرف داری…
    میر در بیمارستان و در وضعیتی که گویی او را از قفس حیوانی درنده بیرونش کشیده باشند پیش از آنکه دیگربار به همان قفس ببرندش و دست آخر هم جنازه اش را تحویل پدرش بدهند؛ و من نمی دانم آدمخواران کودتا تا کجاها در تطاول و تجاوز پیش رفته اند که از چنین جوانی چنین تصویری به دست می آید!
    عکسی که مثل زخمی بدخیم و همیشگی در یاد تک تک شاهدان آن نشسته است.
    ای قاتل فرزندان ایران…اگر 24 میلیون رای داشتی که از سایه خودت هم در شهر نمی ترسیدی و سپاه دستور تیر اندازی مستقیم به مردم را نمی داد….
    اگر 24 میلیون رای داشتی ، که دیگر نیازی به بستن تمام رسانه های مخالف نبود ، دیگر میلیارد ها دلار خرج فیلترینگ اینترنت و نصب دستگاه پارازیت ماهواره نبود…
    پارازیتی که ممکن است تهرانی ها را عقیم و دچار سرطان کند و انشا اله خود شما و خانوادتان اول دچارش بشوید…اینقدر می ترسید که حتی جمع شدن چند مادر در پارک لاله را به صورت تهدیدی برای حکومت سیاهتان می بینید
    مرگ بر روسیه مرگ بر چین و مرگ بر مزدوران و عمال آگاه و نا آگاه روسیه در ایران
    مرگ بر جاهلان مقدس مآب و مرگ بر شکنجه گران انسان

    لایک

  7. جوحي به حج واجب ماه رجب رسيد
    همراه شيخنا كه به درك رطب رسيد

    مي‌خواست تا شراب طهوري دهد به ما
    جوشيد آن‌قدر كه به آب عنب رسيد

    صبحي به منبر آمد و فرمود باك نيست
    گر واجبات رفت به ما مستحب رسيد

    از نو صلا زدند كه ما را وجب كنند
    از رأي‌ها به شيخ همان يك وجب رسيد

    مشت و وجب براي همين آفريده شد
    بي آنكه انتخاب شود منتخب رسيد!

    جمعي وضو نكرده دويدند در صفوف
    آخر نماز جمعه نخواندند و شب رسيد

    صفين و نهروان و جمل نوش جانشان
    اين كوفيان كه مِهر علي‌شان به سب رسيد

    هر كس كه دم زد از ادب مرد حرف بود
    هر كس كه فحش داد به فيض ادب رسيد

    بعد از سه ماه شعبده رنگ و ننگ و زنگ
    آيينه شكسته‌شان از حلب رسيد

    شكر خدا كه عابد و زاهد به هم شدند
    اين از جلو در آمد و آن از عقب رسيد

    دنبال كرسي‌اند بر اين سنگ آسيا
    دندان كرم خورده‌شان تا عصب رسيد

    با غرب و شرق مسخره بازان يكي شدند
    نوبت به ريشخند سران عرب رسيد

    گوساله هاي سامري از طور آمدند
    با سبز اشتري كه بر آن بولهب رسيد

    چيزي نبود حاصل‌شان از هجوم وهم
    جز مشت ريسمان كه به كام حطب رسيد

    خاموشي‌ام مبين كه در اين آتش نفاق
    روحم به چشم آمد و جانم به لب رسيد

    لایک

من همه‌ی کامنت‌های وارده را می‌خوانم. اما ‌لطفا توجه داشته باشید که بنا به برخی ملاحظات شخصی از انتشار و پاسخ دادن به کامنت‌‌هایی که (۱) ادبیات تند، گستاخانه یا بی‌ادبانه داشته باشند، یا (۲) در ارتباط مستقیم با موضوع پستی که ذیل آن نوشته شده‌اند نباشند و یا (۳) به وضوح با نشانی ای‌میل جعلی نوشته شده باشند معذور هستم. در صورتی که مطلبی دارید که دوست دارید با من در میان بگذارید، از صفحه‌ی تماس استفاده کنید. با تشکر از توجه شما به بامدادی.