آقای مخملباف شما سخن‌گوی من نیستید

شکی نیست که رویدادهای چند ماه اخیر از دیدگاه‌های مختلف قابل بررسی است. اما در این میان دو نکته ی  مهم به نظر من می‌رسد: تحولات اخیر از یک‌سو مرزبندی‌ها را واضح و شفاف کرده و از سوی دیگر مرزها را مبهم و تاریک کرده است.

۱. مرز بندی‌های گروه‌های داخل حکومت شفاف شد

وقایع اخیر هویت واقعی خیلی از شخصیت‌های سیاسی یا فرهنگی را برای بسیاری از مردم روشن کرد. اگر تا دیروز طیف پیچیده ی سیاست داخلی ایران باعث شده که گرایش‌ بسیاری از افراد چندان روشن و مشخص نباشد، امروز به سادگی می‌توان تشخیص داد که به قول معروف کی به کی است. درست مثل این‌که یک خط تمیز کشیده باشند و آدم‌ها قشنگ در دو طرف این خط قرار گرفته باشند. حتی پرده‌پوش‌ترین و محافظه‌کارترین شخصیت‌های سیاسی ایران «مجبور» شده‌اند موضع خود را کم و بیش مشخص کنند. یعنی اعلام کنند که بالاخره این‌وری هستند یا‌ آن‌وری.

۲. مرزبندی‌های گروه‌های بیرون از حکومت مبهم شد

هرقدر که مرزبندی‌ها و تضاد افکار و مواضع و منافع گروه‌ها و افراد ریز  و درشت  داخل حکومت شفاف و واضح‌تر شد به همان نسبت مرزبندی‌ها و گرایش‌های افراد و گروه‌های خارج از دایره‌ی حکومت مبهم شد. تا پیش از این هزار جور گرایش منتقد حاکمیت داشتیم از گروه‌های برانداز گرفته تا اصلاح‌طلب، مذهبی و  سکولار، تندرو و ملایم، مستقل یا وابسته و … همه حضور کم و بیش متفاوتی داشتند و تا حدی می‌شد بین آن‌ها تمایز و تفکیک قائل شد. این تفاوت چه در محتوای مواضع این افراد و گروه‌ها (مثلا کسانی که برانداز بودند یا کسانی که منتقد اصلاح‌طلب بودند) و چه در ادبیاتی که به کار می‌بردند تا حدی زیادی قابل تشخیص بود.

اما جریانات و تحولات چند ماه اخیر وضعیت را عوض کرد. ناگهان هرکسی که رنگ و بویی از انتقاد و مخالفت با حاکمیت ایران در منش و کردار خود داشت تبدیل شد به یک نوع منتقد جدید به نام «سبز». تا دیروز اگر کسی می‌خواست حکومت ایران را نقد کند می‌شد از او پرسید «شما از چه موضعی نقد می‌کنید؟ متعلق به کدام گروه و نهاد هستید؟ مستقل هستید یا به سازمان یا حزب یا دولت خاصی وابسته‌اید؟ چپ هستید یا راست؟ نگاه براندازانه دارید یا اصلاحی؟ در چارچوب قانون اساسی نقد می‌کنید یا اصلا به کل مخالفید؟» اما ناگهان دیگر این سئوال‌ها بی‌معنا شد. همه شدند «سبز»! یک شبه سلطنت‌طلب‌های دیروز شدند سبز امروز، طرف‌داران جریان غالب سرمایه‌داری شدند سبز، اصلاح‌طلب‌ها شدندسبز، براندازها شدند سبز، در کنار هزاران و میلیون‌ها نفر مردمان شریف و عادی خدا می‌داند وابستگان کدام سیستم امنیتی و اطلاعاتی کدام کشورهای کوچک و بزرگ هم خودشان را در این مفهوم مبهم بزرگ «سبز» جا زدند. هر کس از هر مسلک و طرز فکر و گرایشی که داشت کافی بود از  شهادت مظلومانه‌ی ندا آقاسلطان یا سایر قربانیان اخیر بگوید تا همه بگویند «آها این هم با ماست» و فوری مریدان بی‌شماری پیدا می‌کرد و اگر از یکی از مریدانش می‌پرسیدی خوب چرا ایشان با ماست؟ پاسخ می‌داد نمی‌بینی از شهادت ندا آقاسلطان حرف می‌زند؟

این وضعیت خطرناک است. همان‌قدر که حرکت عظیم و مردمی و ریشه‌دار و سبز ایرانیان را تحسین می‌کنم و به آن امیدوارم از پراکندگی و سطحی شدن و نفوذ افراد و عناصر رنگارنگی که بدون هیچ ارزیابی تحلیلی توسط شعارهای تحریک‌کننده و تند (که کاملا خلاف توصیه‌های شخص آقای موسوی در راستای پرهیز از احساس‌گرایی و تندروی است) اقدام به سوءاستفاده از احساسات جریحه‌دار شده‌ی مردم مظلوم ایران می‌کنند تا برای خود مرید جذب کنند و فقط خدا می‌داند که چه هدف‌های انشاءالله خوب و خدای نکرده خطرناکی هم در سر دارند احساس نگرانی می‌کنم.

مثال: آقای محسن مخملباف

قصدم آوردن اسم نبود. اما انگار لازم است که دست کم یک مثال بزنم. دلیلم هم این است که این روزها به لطف حضور ضعیف صدا و سیمای دولتی ایران و حضور پررنگ و تقریبا انحصاری شبکه‌های غربی فارسی‌زبان در خانه‌های مردم ناگهان ده‌ها و صدها رهبر جنبش  و رهبر فکری پیدا کرده‌ایم. بگذارید حالا که این همه جوال‌دوز  به دیگران می‌زنیم یک سوزن هم به این رهبران سبز خارج‌نشین بزنیم وگرنه همان‌طور که گفتم آقای مخملباف فقط یک مثال از آن‌ها است.

تا دیروز آقای مخلمباف یک کارگردان متوسط به بالا (حالا شاید هم از نظر خیلی‌ها درجه‌ی اول) ایرانی بود. ولی از فردای انتخابات ناگهان خود را سخن‌گوی آقای موسوی و مردم ایران نامید (که تا جایی که می‌دانم نه تایید شده و نه تکذیب) و شروع به فعالیت شدید سیاسی و رسانه‌ای و حتی بین‌المللی کرد. مواضع ایشان تا آن‌جا که من چندبار خواندم و شنیدم تند بود تا جایی که تندترین مواضع آقای موسوی در برابر موضع ایشان ملایم و محافظه‌کارانه جلوه می‌کرد. آقای مخلملباف یک شبه خود را در موضع رهبری مردم ایران یافت. انگار او خود را نماینده‌ی بدون مجوز مردم ایران یافته بود تا جایی که به خود اجازه می‌داد با مقامات کشورهای مختلف ملاقات کند و از سوی مردم ایران صحبت کند یا این‌که به رئیس‌جمهور آمریکا نامه بنویسد و از سوی مردم ایران عذرخواهی کند. حتی آقای موسوی خود را نماینده‌ی مردم ایران نمی‌داند و در هیچ‌کدام از بیانیه‌های درخشان‌اش ادعای رهبری یا نمایندگی مردم ایران را نکرده است!

حرف من در این نیست که اشغال سفارت آمریکا توسط انقلابیون ایران درست بوده یا نادرست؛ موضوعی است که می‌توان جداگانه در مورد آن صحبت کرد. بحث من این است که آقای مخلمباف از طرف چه کسی نماینده‌ی مردم ایران شده است و به خود اجازه می‌دهد ‌چنین موقعیت رهبری و راهبردی‌ای را برای خود تصور کند؟ تا آن‌جا که یادم هست در هیچ انتخاباتی به آقای مخملباف رای نداده‌ام پس دست‌کم آقای مخملباف نماینده‌ی من نیست. آیا آقای مخلمباف در ارزیابی جایگاه واقعی خود دچار اشتباه نشده است؟

آقای مخملباف می‌تواند از طرف خانواده‌ی مخملباف صحبت کند. ایشان می‌تواند به عنوان یک هنرمند یا سینماگر یا فعال اجتماعی یا فعال سیاسی یا ناظر یا تحلیل‌گر یا مولف یا شهروند یا ایرانی خارج‌نشین صحبت کند. ایشان می‌تواند در صورتی که نهادها، موسسه‌ها یا انجمن‌های سینمایی ایران به ایشان وکالت بدهند، از طرف سینماگران ایران صحبت کند. اما تا وقتی که از طرف «من» ایرانی رسما و قانونا یا دست‌کم عرفا وکلاتی دریافت نکرده نباشد حق ندارد از طرف «من» جایی صحبت کند.

شاید هم آقای مخملباف نماینده‌ی رسمی آقای موسوی است؟ نمی‌دانم. به هر حال این مثال نشان می‌دهد اوضاع چقدر در خارج از حکومت مبهم شده است. مرزبندی‌های فکری و سیاسی منتقدان حکومت مبهم و تاریک شده و انگار سبز بودن کافی شده است، صرف‌نظر از این‌که حرف حساب طرف اصولا چه هست!

سبز هستی؟ خیلی خوب، اما این کافی نیست!

این روزها روزهای بحران و حساسیت است. از یک سو این وضعیت همبستگی و اتحاد فارغ از گرایش‌ها و اختلافات جزئی را می‌طلبد و از سوی دیگر جنبش سبز مردم ایران باید هوشیار باشد تا به خاطر حضور تندروانه‌ یا منفعت‌جویانه‌ی جناح‌ها و گروه‌ها و افراد مختلف از جاده‌ خارج نشود.

همیشه به خودمان یادآوری کنیم:

  • هر کس که دست‌بند سبز به دست زده باشد، لزوما دوست ما نیست.
  • هر کس از شهادت مظلومانه‌ی ندا و سایر قربانیان وقایع اخیر صحبت کند، لزوما دوست ما نیست.
  • هر کس که از حقوق مردم، از آزادی بیان، از حقوق شهروندی، از مخالفت با شکنجه و سرکوب صحبت کند، لزوما دوست ما نیست.
  • هر کس که توی هر تلویزیونی ظاهر شود و حرف‌های تندروانه و جذاب بزند، لزوما دوست ما نیست.
  • سبز هستی؟ خیلی خوب، اما این کافی نیست.

بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

نویسنده: bamdadi

A little man with big dreams.

47 دیدگاه برای «آقای مخملباف شما سخن‌گوی من نیستید»

  1. اینا رو موسوی باید بگه، سکوت 5ماهه موسوی نسبت به حمایت مجاهدین خلق و سلطنت‌طلبان و صهیونیست‌ها و بقیه غربی‌ها و ضدانقلابی‌ها و در برابر انواع و اقسام شعارهای عجیب غریب سبزهای داخلی نشانه رضایتشه، شما هم طرفت رو بشناس

    لایک

  2. سبزها حبل الباطل بودند براي همين باطلها رو دور محور خودشون جمع كردند!
    آقاي بامدادي اينجا رو خوندي؟؟
    http://basijjahani.blogfa.com/post-193.aspx
    مواضع داخلي ها هم اينطور كه شما مي گيد واضح نيست مخصوصا جناح شما!كروبي از يه طرف ميزنه…خاتمي از يه طرف…هاشميون از طرفي و خاتمي منتهي همتون با هم حول محور ضديت با اسلام وحدت داريد

    لایک

  3. آقای مخلباف خودشو به نفهمی زده. در واقع يك احمدی نژاد در ظاهر ديگه هستش.
    واقعا ما نمايندگی ايشان را نخواهيم كيو بايد ببينيم؟؟؟

    لایک

  4. نوشته زیبایی‌ بود و به جا ، فقط کاش این نتیجه گیری آخر را به خود خواننده وا می‌‌گذاشتید.
    به خصوص که از این «دوست ما نیست» کردن‌ها بدجور بوی خودی غیر خودی کردن‌های نخودی‌هایی‌ که این روزها کلّ بازی را در دست گرفته اند به مشام می‌‌رسد. خلاصه اگر از انشایتان نتیجه نمی‌‌گرفتید، نمره شما ۲۰ ولی‌ الان ۱۵، امضا خانم انشا!

    لایک

    1. نتیجه‌گیری جداگانه‌ای نیست بخشی از نوشته است یا به عبارتی ادامه‌ی منطقی اون.
      ولی از خانم انشای سخت‌گیری مثل شما ۱۵ گرفتن هم خودش هنریه 🙂

      مرسی.

      لایک

  5. موسوی هم می خواد اسلام سبز تو پاچه ملت بکنه !

    مشکل با این چیزا حل نمی شه باید فراتر از این حرفا رفت خوشتیپ !

    لایک

  6. این اعلام برائت هرگز از سوی موسوی به صورت یک کلام کلی و واضح شنیده نشد. چه قبل از انتخابات و چه بعد از انتخابات. زیرا او هرگز قدرت و شهامت از دست دادن خیل عظیمی از نیروهای طرفدارش که حامی گفتمان براندازی هستند را ندارد. او فی الواقع یک رهبر ترسو غیر متدبر و بی شهامت است که می خواهد در سایه نیروهای ضد انقلاب به قشون کشی های آزمندانه و هوسمندانه اش دامن بزند و در این راه از حمایت هیچ گروه و منسک و مرامی دریغ نمی ورزد. آیا به راستی اعلام برائت جستن از به طور مثال مخملباف اینقدر برای موسوی سخت و ناممکن است؟ آقای بامدادی کاسه داغ تر از آش نشوید. رهبرتان صلاح را در این می بیند که همه اینها را در کنارش داشته باشد.

    لایک

    1. ۱. فکر می‌کنم آقای موسوی به جای وارد بحث شدن با بعضی از ایرانی‌های خارج‌نشین ترجیح داده که به آن‌ها توجهی نکند و به قول معروف سیاست سکوت و بی‌توجهی را در قبال سبزهای خارج از ایران پیشه کرده که سیاست بدی هم نیست.
      ۲. در مورد ترسو و بی‌شهامت بودن آقای موسوی هم با شما موافق نیستم. ایشان اگر شهامت نداشت روش‌های عافیت‌طلبانه‌تری هم برای انتخاب کردن داشت. برعکس فکر می‌کنم ایشان فرد بسیار جسور و شجاعی است.

      لایک

  7. بامدادی عزیز
    بنده معمولا از طریق فید پیگیر مطالب وبلاگ شما هستم
    و در کل بینش باز سیاسی شما را تحسین می کنم
    ولی از شما می خواهم دید خود را در زمینه مسائل اخیر در ایران باز تر کنید و یک بار دیگر رویداد های این چند ماه را نزد خود مرور کنید
    خواهشا بی طرفانه صحبت های دو طرف را برای خود یادآور شوید
    ببینید کدام سمت بیشتر نگران ایران و ایرانی است

    —-

    حال می خواهم بدون هیچ گونه وابستگی و بدون این که قصد تحمیل نظرم را داشته باشم نظرم را بیان کنم. (نظری از یک شهروند ایرانی )
    جریانی که همکنون اصطلاحا سبز ها خوانده می شوند از ابتدا می دانستند پیروز انتخابات نیستند
    ازابتدا همه ی مخالفان و دشمنان ملت ایران گرد اینان جمع شدند
    سبز ها هیچ برنامه ای برای بعد از پیروزی (احتمالی) در انتخابات نداشتند (بنده این را از صحبت هایشان دریافتم – و همان طور که در سال 76 هیچ برنامه ای برای بعد از پیروزی نداشتند و تنها حرف های زیبا می زدند)
    تمام سخنان تند امروز از این جریان از ابتدا در این جریان وجود داشت فقط یازده نمی شد و یا در لفافه بیان می شد
    با عرض پوزش از شما آقای بامدادی باید بیان کنم که من این جریان سبز را از ریشه یک بازی سیاسی (همچون براندازی حکومت مصدق-که در این جریان غرب توانست با نمایشی در خیابان ها حکومت مردمی را ساقط کند ) می بینم
    نه یک جریان خود جوش مردمی ، بلکه مردم (منظورم از مردم عده ای است که تحت تاثیر تبلیغات قرار گرفتند) بازیچه ای برای اجرای نقشه های سیاسی بودند
    و تمام افراد پیش روی این جریان ( علاقه ای به نام بردن ندارم) مهره های بی ارزش برای تضعیف حاکمیت (این افراد هم بازی خوردند (شاید دوست داشتند بازیچه شوند) و خود هم دیگران را بازی دادند )

    باتشکر

    لایک

    1. موافقم که سیاست‌مدارهای سبز امروز تا ماه‌های نزدیک به انتخابات مشکل راهبردی داشتند. شاید مشکلشان از محدودیت‌هایی بود که به شکل‌های مختلف داشتند ولی به هر حال مشهود بود که آن انسجام و برنامه‌ریزی لازم در ستادهای آن‌ها نیست. ولی به صورت خاص‌ از وقتی که آمدن آقای موسوی قطعی شد شکل و فرم جناح اصلاح‌طلب خیلی منسجم‌تر و پخته‌تر شد و به سرعت اوضاع فرق کرد.

      در این‌که مثل هر تحول سیاسی اجتماعی نیرومند دیگری همیشه عده‌ای از بازی‌گران در جلو یا پشت صحنه در حال بده و بستان هستند شکی نیست. اما این‌که کل جریانی به این بزرگی و وسعت را به یک بازی سیاسی تقلیل دهیم هم کاری ساده‌انگارانه است. موضوع آقای یک یا دو یا سه نیست. موضوع حق تعیین سرنوشت مردم است که عده‌ای آن‌را به رسمیت نمی‌شناسند و برای تحمیل خواسته‌شان از اعمال خشونت سیستماتیک هم پرهیزی ندارند.

      لایک

  8. اول شما تعریف بفرمایید این «ما» کیست و بعد بفرمایید هر سبزی دوستذما نیست. شما از کجا می دانید چند نفر از مردم ایران خواهان رابطه با آمریکا نیستند؟ از کجا می دانید چند نفر اشغال سفارت را نا به جا می دانند؟ این کدام «ما» است که شما نگران هستید هرکسی خودش را دوست آن بداند؟ لطفا فقط نفرمایید مردم ایران. چون مردم ایران گونه گون و متنوع هستند. از حزب اللهی دو آتشه تا سکولار و لاییک جزو مردم ایران است. اتفاقا حرف سبزها همین است که با هر مرام و عقیده دینی یا غیر دینی، یک خطوط مشترکی هست که زیر سایه آن می شود مطالبات ابتدایی و به تعویق افتاده را برای همه شهروندان طلب کرد.

    لایک

    1. بحث من کسی بود که ادعای رهبری جنبش را دارد و چپ و راست از طرف من و شما صحبت می‌کند. این موضوع ارتباطی به شنیدن حرف مخالف و بحث خودی و غیرخودی ندارد. همه آزاد هستند صحبت کنند و نظر بدهند و تحلیل کنند و گرایش سیاسی یا اجتماعی خود را بیان کنند، اما وقتی می‌خواهند از طرف من یا شما جایی اظهار نظر کنند و مدعی داشتن نقش رهبری یا نمایندگی مردم شوند باید از من یا شما وکالت رسمی یا عرفی دریافت کرده باشند.

      صحبت‌های آقای مخلمباف (یا نمونه‌های مشابه) درست یا نادرست متناسب با شان و موقعیت واقعی ایشان نیست.

      لایک

      1. مخملمباف از فردای روز انتخابات خودش را سخنگوی میرحسین در خارج از ایران معرفی کرد. به قول شما این ادعا هرگز از سوی موسوی و یا هیچ شخص نزدیک به او تکذیب نشده است. پس به احتمال فراوان او سخنانش مورد تایید (حداقل به طور کلی) موسوی است. از طرف دیگر راهبرد درخشان موسوی در آن است که خودش خطوط کلی را اعلام می کند اما جنبش را برای یافتن سمت و سوهای جدید آزاد می گذارد. دقت کنید که ما با یک جنبش اجتماعی طرف هستیم و نه یک جریان سیاسی. از این رو در جنبش اجتماعی باید بخت مطرح کردن تمام ممکنات وجود داشته باشد.به هرحال من تردید ندارم اگر موسوی بر سرکار بود تلاشش را برای تنش زدایی با جهان غرب و به ویژه آمریکا آغاز می کرد. بخشی از این تنش زدایی خواه ناخواه شامل پل زدن روی وقایع تاریخی است. همان چیزی که اوباما هم به آن اشاره کرد. متاسفانه اما این روزها طرف مقابل اوباما، کس دیگری است.

        لایک

        1. بله ممکن است آقای موسوی موافق صحبت‌های آقای مخلمباف باشد. ممکن هم است مخالف است ولی ترجیح داده به موضوعات مهم داخلی تمرکز کند و وارد مباحثه و تایید و تکذیب و تایید فرد به فرد آدم‌ها نشود.

          چیزی که مسلم است آقای موسوی در بیانیه‌هایش به اندازه‌ی کافی واضح و شفاف موضع و خطوط فکری‌اش را شرح داده است و بنابراین تا آن‌جا که من برداشت می‌کنم آقای مخملباف چندان در آن نمی‌گنجد!

          لایک

    2. کسی منکر گوناگونی و تنوع مردم ایران نشد. من فقط گفتم هر کس که می‌خواهد از طرف «من» جایی امضا بدهد باید اول از من کسب اجازه کرده باشد. من به آقای مخملباف چنین مجوزی نداده‌ام. شاید حرف خیلی‌های دیگر هم این باشد. در غیر این صورت، من چکار دارم به دیگران. بروند حرف بزنند و فعالیت کنند و مبارزه کنند.

      لایک

  9. یکی از بهترین و تامل برانگیز ترین نوشته هایی که در این چند وقت خوانده بودم، ممنونم که به نکته ای اشاره کردید که شاید کمتر کسی حواسش به آن باشد، اینروزها به این تلنگر ها خیلی نیاز داریم.

    لایک

  10. آقایان حتمامیدانند که محسن مخملباف در اول انقلاب زمانی که درشهرک دولت آباد شهرری زندگی میکرد. چگونه همسرش در حیاط منزل قدیمی خود سوزی کردو این شخص که خود را شهروند فرانسوی می داند.در آن زمان های دور چگونه خودش را با موتور سیکلت 110 در به داقون به حوزه هنری می رساند. حالا خود فروش شده و خود را نماینده مردم می داند. مخمل باف باید بداند تمام کار هنری خودو فرزندانش همه از صدقه سری جمهوری اسلامی ایران بدست آورده و مدیون این نظام هستند.

    لایک

    1. اتفاقا بر عکس جمهوری اسلامی از صدقه سری مخملباف نمایشی در زمینه هنری نشان داد برای
      ساکت کردن مردم
      استفاده ابزاری از مخملباف

      لایک

  11. خیلی لذت بردم از خوندن این نوشته هر چند با بعضی جزئیات کاملاٌ موافق نیستم. یا این نظر که نتیجه گیری شما از نگاه بازی که در نوشته داشتین کاسته موافقم. هرچند در ایران به دلیل دخالت حکومت در شخصی ترین مسایل زندگی سیاست جزوی از زندگی ما شده ولی دوستی یک رابطه انسانیه نه سیاسی.
    به نظر می یاد اینکه آقای موسوی گوناگونی نظرات و تفکرات ایرانی ها رو بطور جدی و عملی مورد احترام قرار داده هنوز برای خیلی از ما که به تظاهر به اعتقاد حاکم و تقسیم بندی خودی و بی خودی عادت کرده ایم قابل هضم نباشه. (البته این درباره نظرات خوانندگانه).

    لایک

  12. SHOMA HA HAM KE DARIN DOROST MESLEH HMIN HOKOMAT BA NAZREH MOKHALEFETON YA KASEE KE IRANIAN VA YEJOREH DIGEH FEKR MIKONAN BARKHORD MOKONID .
    IRAN BARAYEH HAMYEH IRANIHAST .
    ADAMHAYEH YE JONBESH BAR ASASEH TARZEH FEKRESHON BE JONBESH NEMIPEYVANDAN BALKEH BAR ASASEH YE HADAFEH MOSHATRK ,HAMONJOR KE TO PIROZOYEH ENGHELAB HAM GOROHHAYEH MOKHTALEF DOREH YEK HADAFEH MOSHTAREK JAM SHODEH BOODAN
    DARBAREYE MAKHBAL BAFAM NAZARI NADARAM .
    KHASTEH NABSHI

    لایک

    1. یه بار دیگه نوشته ی من رو لطفا مطالعه بفرمایید.

      من بحثم اختلاف فکری با آقای مخلمباف نیست!
      ایشان حق نداره از طرف من جایی امضا بده! وگرنه از طرف خودش هرچقدر که دلش خواست بره هر جایی که دلش خواست صحبت کنه! رهبر این جنبش آقای مخلمباف نیست ولی اگر سرش را کمی پایین‌تر بیاندازد و جایگاهش را درست بشناسد می‌تواند بخشی از این جنبش باشد.

      لایک

  13. دوست من
    فکر نمی کنید اگر آقای موسوی در این چند ماهه یک بیانیه خشک و خالی در طرد و عدم همراهی با این افراد میداد الان شما از حمایت مخملباف و نوریزاده و رضا پهلوی و گوگوش و … خجالت زده نبودید؟ فکر نمی کنید که این آقای موسوی برای حفظ طرفدارانش دست به محافظه کاری نامبارکی زده است و همین است که اکنون قدرت کنترل جنبش سبز و جداسازی حرکات آرام را از مواضع افراطی و تندروی های بی حاصل ندارد؟
    آیا واقعا فکر می کنید او نسبت به این مسائل بی اطلاع و بی توجه است؟
    کمی منصف باشید دوست عزیز

    لایک

  14. سلام هشدار بجایی است اتفاق باید بگویم بسیار بجاست که روشن شود زیرا این همان بلایی است که بر سر این انقلاب آمد و همه با هم فقط به سرنگونی فکر کردند نه به ایینکه بعد چی مییخوایند و شد تسویه و پالایش و رودر رویی و … درست که اهداف حداقلی الان لازمه این جنبش که همون اجرای قانون اساسسی اما باید مرز افراد مشخصص بشه.http://www.koofteman.blogfa.com/رها شما را چشم در راه است

    لایک

  15. به دلیل سیاستِ حذفی ! شما مدتها بود که به این وبلاگ نیامده بودم . لینک این مطلب را در وبلاگ آهستان دیدم و به نظرم خواندنی بود و منظور نویسنده کاملاً روشن / برخلاف بیانیه های جناب موسوی که متاسفانه از نظر من کاملا دو پهلو و مصداق » یکی به نعل یکی به میخ » است !

    این مطلب لینک شد

    لایک

  16. تا کی باید سرتونو زیر برف نگهدارین.اگر امثال مخملباف نبودن که صدای سبزها تو دنیا پخش نمیشد.مگه روزی که گفتن ولایت مطلقه فقیه انتخاب ایرانیان هست از شما امضا گرفته بودن که حالا بخوان از شما امضا بگیرن.واقعا جای تاسفه

    لایک

  17. احیانن شما داخل و خارج جاده بودن جنبش را مشخص می کنید؟ کسانی که پای شان را از محافظه کاری شخص شما فراتر بگذارند تندرو و منفعت جو هستند؟

    لایک

    1. نه نیما منظور من این نبوده و نیست. دو تا نکته رو من روش تاکید کردم:

      یکی این‌که به خاطر شرایط عجیب و خاصی که الان پیش اومده خطوط فکری متنقدان حاکمیت ایران زیاد از هم قابل تفکیک نیست. این مساله ممکنه به افراد مختلف با نیت‌های مختلف اجازه بده به راحتی خودشون رو هر طور که دلشون می‌خواد بین مردم جا بزنن.
      دوم این‌که به صورت خاص منظورم اقای مخلمباف بود که البته لزوما به معنای مخالفت با حرف‌های ایشان نیست بلکه از این‌که خارج از جای‌گاه خودش داره فعالیت می‌کنه مورد انتقاد منه. هر کسی جایگاهی داره. ایشون می‌تونه به عنوان فعال سیاسی یا منتقد یا ناظر یا هنرمند هر چقدر که دوست داره فعالیت کنه و من شخصا بسیار سپاسگزارش خواهم بود که در راستای احیای حقوق امثال من و توی نوعی داره تلاش می‌کنه و ریسک می‌کنه. اما وقتی که خودش را سخن‌گو و نماینده‌ی من می‌دونه نشون می‌ده که از جای‌گاه خودش خارج شده. بحث من این بوده.

      لایک

  18. هر کس که صادقانه، با ایمان و از ته دل از حقوق مردم، از آزادی بیان، از حقوق شهروندی و از مخالفت با شکنجه و سرکوب صحبت کند، لزوما دوست من است.

    این تعریف بنده است و می تواند با تعریف شما فرق کند بالطبع

    لایک

    1. البته تعریف عالی‌‌ای است و اتفاقا من هم با آن موافق هستم.
      سئوال این‌جاست که چطور می‌توانی شاخص‌های ذهنی و درونی‌ای که در این تعریف به کار بردی مثل «صادقانه» را اندازه‌گیری کنی؟

      لایک

  19. در موردِ آقای مخملباف با شما موافق هستم بامدادیِ گرامی، ولی فکر می‌کنم به سبزشدنِ همه‌ی مخالفان بشه با دیدِ مثبت هم نگاه کرد. شما تاریخِ انقلاباتِ کشورهای مختلف رو مطالعه کردین و قطعاً می‌دونین که پیروزیِ یک‌حرکت درگروِ اتّحادِ همه‌جانبه بر سرِ اهدافِ اصلی اون‌حرکته؛ و در این‌مسیر تا رسیدن به‌هدف موقتاً باید از وجوهِ افتراق و اختلاف چشم‌پوشی کرد. معمولاً هم روالِ طبیعی‌ش این‌طوره که اوّل جنبشی پیروز می‌شه و بعد اختلافاتِ داخلی بین نیروهای جنبش ظهور می‌کنه؛ ولی اگه قرار باشه همین اوّلِ بسم‌الله همدیگه رو طرد کنیم که به‌جایی نمی‌تونیم برسیم.
    فکر نمی‌کنین یکی‌از دلایل اساسیِ ناکامیِ اپوزیسیون در 3 دهه‌ی گذشته، همین بوده؟

    لایک

    1. البته این نکته ی درستی است که جنبش‌ها همیشه به وفاق و هماهنگی و بسیج حداکثر توان عمومی نیاز دارند. اما آن‌سوی قضیه را هم در نظر داشته باشید. از دل بحران و آشوب فرصت‌طلب‌هایی که به صورت سیستماتیک و با امکانات تخصصی امنیتی حرکت خودشان را چیده و طراحی کرده‌اند سربرخواهند آورد و جنبش تاریخی مردم را درست همان‌وقتی که به پیروزی رسیده است به نام خود ثبت خواهند کرد و به مسیر دل‌خواه خود خواهند کشاند. فکر می‌کنم نمونه‌ی این مساله را بتوانیم در تاریخ معاصر ایران هم ببینیم.

      لایک

  20. فارغ از اینکه با هم دیدگاه مشترک داریم یا نه، حرفه ای فکر کرده اید. خوشمان آمد! در مورد اون دو موردی که نام بردید، درست می گویید. من هم از این تمایز خوشحالم. اما دوست ندارم که مردم از هم بدشان بیاید. از مخالف فکرشان. به نظرم، باید تمایز فکری را بپذیریم اما به تعامل فکری و منطقی خود ادامه بدیم. تا قبل این جریانات وقتی می گفتم بابا من از موافق دولت و نظامی که اهل تجملات و سوء استفاده از قوانین و مقام در جهت منافع شخصی باشه بدم میاد، برای کسی این دو ویژگی قابل تمایز نبود. مردم کلا دو دسته قایل بودن. معمم بودن یا نبودن. مذهبی بودن یا نبودن. موافق نظام بودن یا نبودن. اما الان نه. دسته ها بیشتر شده. امیدوارم بجای برچسب ها، دیدگاه ها شناخته بشن.

    لایک

  21. مپندار كه تنها عاشوراييان را بدان بلا آزموده اندولاغير.صحراي بلا به وسعت همه تاريخ است.اي دل چه مي كني؟ميماني يا مي روي؟

    لایک

  22. یادمان باشد که آقای مخملباف برای سرنگونی شاه چریک شدند و حتی به زیر شکنجه و زندان رفتند…
    در ضمن دشمن من افرادی هستند که آدم کش و شکنجه گر و متجاوز هستند هستند.

    لایک

من همه‌ی کامنت‌های وارده را می‌خوانم. اما ‌لطفا توجه داشته باشید که بنا به برخی ملاحظات شخصی از انتشار و پاسخ دادن به کامنت‌‌هایی که (۱) ادبیات تند، گستاخانه یا بی‌ادبانه داشته باشند، یا (۲) در ارتباط مستقیم با موضوع پستی که ذیل آن نوشته شده‌اند نباشند و یا (۳) به وضوح با نشانی ای‌میل جعلی نوشته شده باشند معذور هستم. در صورتی که مطلبی دارید که دوست دارید با من در میان بگذارید، از صفحه‌ی تماس استفاده کنید. با تشکر از توجه شما به بامدادی.