نگاه استراتژیک: ناوگان امدادرسانی و جنگ افکار عمومی – قسمت دوم

ماجرای اخیر حمله‌ی نیروهای اسرائیلی به ناوگان امدادرسانی متعلق به یک سازمان غیردولتی (NGO) ترک نشانه‌ی بروز تغییرات ژرف در نقشه‌ی جغرافیای سیاسی منطقه است. با هم نگاهی داریم به خلاصه‌ای از این تحولات. در قسمت اول این نوشته با داستان اکسودوس و سناریویی به همین نام که توسط صهیونیست‌ها و برضد بریتانیا در سال‌های نخستین بعد از جنگ جهانی دوم اجرا شد (برای جلب افکار عمومی جهان به سود یهودیانی که به فلسطین مهاجرت می‌کردند) آشنا شدیم. در ادامه به زمینه‌ی بروز حمله‌ی اسرائیل به ناوگان امداد رسانی و نقش ترکیه به عنوان بازی‌گردان اصلی می‌پردازیم.

این ترجمه نسبتا آزاد ولی وفادار به مفاهیم اصلی است.

ناوگان امداد رسانی ترک به سوی غزه

فلسطینی‌ها مدت‌هاست که خود را به عنوان قربانیان اسرائیل، ساخته‌ی دست امپریالیسم بریتانیا و آمریکا، قملداد کرده‌اند. از سال 1967 به این سو، فلسطینی‌ها دیگر توجه چندانی به مساله‌ی موجودیت اسرائیل نکرده‌اند (دست کم این‌طور به غرب سیگنال ‌داده‌اند) و کم‌کم روی ظلم و ستمی که در منطقه‌های اشغالی علیه آن‌ها می‌شود متمرکز شده‌اند.  از زمان فاصله گرفتن حماس و فتح و جنگ غزه، بیشترین تمرکز بر روی شهروندان غزه بوده که به صورت آوارگانی قربانی خشونت اسرائیل توصیف شده‌اند.

تلاش برای شکل دادن ذهنیت مردم جهان از طریق معرفی کردن فلسطینی‌ها به عنوان قربانیان اسرائیل، یک وجه از مبارزه‌ی دیرپای آن‌ها علیه اسرائیل بوده است. دومین وجه آن، مقاومت مسلحانه در برابر اسرائیلی‌ها بود. اما این وجه از مبارزه‌ی فلسطینی‌ها (شامل روش‌های گوناگون از هواپیماربایی گرفته تا سنگ‌پراکنی کودکان یا عملیات انتحاری)، به شیوه‌ای انجام می‌شد که با وجه اول مبارزه‌‌ی ان‌ها تداخل می‌کرد. اسرائیلی‌ها می‌توانستند به بمب‌گزاری‌های انتحاری و یا استفاده از کودکان به عنوان سرباز اشاره کنند و از این موارد سمبل‌هایی از رفتار غیرانسانی فلسطینی‌ها بسازند. چنین سمبل‌سازی‌هایی از سوی اسرائیل به عنوان توجیهی برای ادامه‌‌ی شرایط تاسف‌بار غزه به کار برده می‌شد. فلسطینی‌ها اگر چه از یک سو توانسته بودند تا حد قابل توجهی اسرائیل را در افکار عمومی جهان در موضع تدافعی قرار دهند، ولی از سوی دیگر [با روش‌های مبارزه‌ی خود] مداوما به اسرائیلی‌ها این فرصت را می‌دادند که روند بازی را به سود خود بازگرداند. و حالا در چنین شرایطی است که ناوگان امداد رسانی (flotilla) وارد می‌شود.

ناوگان امدادرسانی ترک با هدف تکرار داستان اکسودوس [رجوع شود به قسمت اول] یا به عبارت دقیق‌تر شکل دادن تصویر اسرائیل در افکار عمومی جهان، به سوی غزه حرکت کرد. مشابه این‌کار را صهیونیست‌ها قبلا انجام داده بودند. البته همان‌طور که تصویرسازی صهیونیست‌ها در سال 1947 از واقعیت آن روزها بسیار ساده‌تر بود، وضعیت امروز غزه نیز بسیار پیچیده‌تر از چیزی است که فلسطینی‌ها روایت می‌کنند و به همین ترتیب پرسش‌های اخلاقی مورد بحث هم بسیار مبهم‌ترند. اما مانند 1947 که توصیف‌ صهیونیست‌ها [از بریتانیا  وشرایط منطقه] نه با هدف تحلیل آکادمیک و دقیق شرایط، بلکه به عنوان سلاحی برای شکل دادن تصویرهای ذهنی عموم مردم به کار گرفته شد، کارکرد اصلی ناوگان ترک نیز مکاشفه‌ای اخلاقی نبود. این ناوگان به منظور دستیابی به دو هدف طراحی شده بود. اول این‌که با تغییر دادن افکار عمومی جهان نسبت به اسرائیل، میان اسرائیل و دولت‌های غربی شکاف بیاندازد. دوم این‌که در داخل اسرائیل، با تشدید اختلاف میان گروه‌هایی که انزوای بیشتر اسرائیل به خاطر غزه را خطرناک می‌دانند و آن‌ها که فکر می‌کنند هر گونه عقب‌نشینی و کوتاه آمدن خطرناک است، یک بحران سیاسی جدی ایجاد کند.

عوارض ژئوپولیتیکی این ماجرا برای اسرائیل

برای اسرائیل حیاتی است که موفق شود حرکت ناوگان امدادرسانی را به صورت یک برنامه‌ی تندروانه (extremist plot) توصیف کند. چه این برنامه تندروانه باشد و چه نباشد، این طرح تصویری از اسرائیل ایجاد کرده که به شدت در تضاد با منافع سیاسی این کشور است. اسرائیل به صورت روزافزونی در انزوای بین‌المللی فرو می‌رود و روابطش با اروپا و ایالات متحده تحت فشار سنگینی قرار دارد.

در همه‌ی این کشورها [اروپا و آمریکا]، سیاستمداران به شدت نسبت به افکار عمومی حساس هستند. به سختی می‌توان شرایطی را تصور کرد که افکار عمومی این کشورها اسرائیل را قربانی این ماجرا تلقی کند. پاسخ عمومی در افکار غربی‌ها احتمالا این است که اسرائیل به جای خون‌ریزی می‌بایست به کشتی‌های امدادرسان اجازه‌ی ورود به غزه را می‌داد. دشمنان اسرائیل با تاکید بر این استدلال که اسرائیلی‌ها اصولا خون‌ریزی را به راه‌حل‌های منطقی ترجیح می‌دهند بر این شعله‌ها خواهند دمید. و افکار عمومی غرب به سوی ضدیت با اسرائیل تغییر خواهد کرد و به دنبال آن رهبران سیاسی غرب از این تغییر در افکار عمومی تبعیت خواهند کرد.[به ناچار]

این ماجرا همین‌طور روابط ترکیه و اسرائیل را متلاشی می‌کند. ترکیه متحد تاریخی اسرائیل در میان کشورهای مسلمان، روابط نظامی دیرپایی با این کشور داشته است. بدون شک، دولت ترکیه تمایل داشته که از این رابطه پرهیز کند، اما با مقاومت ارتش ترکیه و سکولارهای این کشور مواجه شده است. واکنش اخیر اسرائیل در ماجرای ناوگان امدادرسانی، کار بریدن از اسرائیل را برای آنکارا تسهیل و یا حتی ضروری می‌کند.

اسرائیل با جمعیتی در حدود جمعیت شهر هیوستون در تگزاس آمریکا، به اندازه‌ی کافی بزرگ نیست که بتواند انزوای درازمدت را تاب بیاورد، به این معنا که رویداد اخیر تاثیرات ژئوپولیتیکی ژرفی [در رابطه با آینده‌ی اسرائیل] خواهد داشت.

نقش افکار عمومی، در قبال موضوعاتی که جزء منافع اساسی یک کشور محسوب نمی‌شوند، بارز می‌شود. اسرائیل جزء منافع اساسی هیچ کشور دیگری نیست. بنابراین ایجاد موج احساسات ضد اسرائیلی در میان عموم مردم می‌تواند رابطه‌ی اسرائیل را با کشورهایی که برایش جنبه‌ی حیاتی دارند دگرگون کند. به عنوان مثال، تغییر شکل رابطه‌ی اسرائیل-آمریکا، در مقایسه با اسرائیل تاثیر بسیار کمتری روی آمریکا خواهد گذاشت. دولت اوباما، که تا قبل از این ماجرا نیز از اسرائیلی‌ها خوشنود نبوده، ممکن است متوجه تغییری در افکار عمومی مردم آمریکا شود که راه را برای بازتعریف رابطه‌ی آمریکا-اسرائیل باز کند. تغییری که به ضرر اسرائیل خواهد بود.

البته اسرائیلی‌ها استدلال خواهند کرد که این همه ناعادلانه است، چرا که آن‌ها تحریک شده بودند. همانند بریتانیایی‌ها [در 1947]، آن‌ها ممکن است به این فکر کنند که منطق چه کسی درست‌تر است. اما موضوع اصلی این نیست. مساله این است که منطق چه کسی شنیده خواهد شد؟ مانند یک تانک جنگی یا یک حمله‌ی هوایی، این نوع درگیری‌ها هیچ ارتباطی با عدالت ندارد بلکه بیشتر به کنترل کردن افکار عمومی و استفاده از آن برای شکل دادن سیاست‌ خارجی کشورهای جهان مربوط می‌شود. در این مورد خاص، موضوع اصلی برای افکار عمومی این خواهد بود که «آیا این کشتار ضروری بود؟» و در این میان استدلال‌های اسرائیلی‌ها توجه اندکی را به خود جلب خواهد کرد.

تقریبا با قاطعیت می‌توان گفت که حادثه‌ی اخیر در سطح بین‌المللی طوفانی بر خواهد انگیخت. بدون شک، ترکیه همکاری‌های خود با اسرائیل را قطع خواهد کرد. موضع اروپایی‌ها سخت‌تر خواهد شد و افکار عمومی در ایالات متحده‌ – که با اختلاف زیاد مهم‌ترین عامل در این معادلات است – ممکن است به سمت «لعنت به هر دوی شما» متمایل شود. [به معنای این‌که افکار عمومی دولت آمریکا را از حمایت بی‌دریغ از اسرائیل منع کند]

در حالی که واکنش بین‌المللی به این حادثه قابل پیش‌بینی است، پرسش جالب این است که آیا این فرایندها منجر به ایجاد بحران سیاسی در داخل اسرائیل خواهد شد؟ در اسرائیل امروز، قدرت سیاسی به دست نمایندگان تفکری است که انزوای اسرائیل را به سازش با فلسطینی‌ها ترجیح می‌دهند. مخالفین این تفکر معتقدند که انزوای اسرائیل یک خطر استراتژیک برای این کشور است. آن‌ها استدلال می‌کنند که هم از نظر اقتصادی و هم از نظر نظامی، اسرائیل منزوی محکوم به نابودی است. رژیم فعلی تاکید می‌کند که انزوایی در کار نخواهد بود. در همین راستا ناوگان امدادرسانی ترک تلاش داشت شرایطی را که دولت اسرائیل می‌گوید هرگز رخ نخواهد داد، ایجاد کند. [اسرائیل را منزوی کند]

هر چه اسرائیل محکم‌تر و خشن‌تر برخورد کند، روایت مورد نظر کشتی‌های امدادرسان باورکردنی‌تر و محبوب‌تر می‌شود. همان‌طور که صهیونیست‌ها در 1947 می‌دانستند و فلسطینی‌ها در حال یادگرفتن آن هستند، کنترل کردن افکار عمومی نیازمند ظرافت و دقت ویژه است. بازگویی انتخابی همراه با شکاکیت و بدبینی. آن‌ها می‌دانستند که باختن در جنگ می‌تواند فاجعه‌بار باشد. بهای آن برای بریتانیا از دست دادن قیومیت فلسطین (British Mandate for Palestine) و ابقای اسرائیل بود. دشمنان اسرائیل در حال عوض کردن صحنه‌ی بازی هستند. این مانور بسیار بسیار موثرتر از انتفاضه و یا حمله‌های انتحاری، افکار عمومی جهان نسبت به اسرائیل و به دنبال آن موقعیت ژئوپولیتیک آن را به چالش کشیده است (مگر این‌که فلسطینی‌ها دوباره تاکتیک‌های نه چندان موثر خود مانند حملات انتحاری را از سر بگیرند و استراتژی ترکیه برای توصیف اسرائیل به عنوان سیستمی خشونت‌گرا را خنثی کنند).

اکنون اسرائیل در میان دریاهای ناشناخته است. او نمی‌داند چطور باید واکنش نشان بدهد. از آن طرف، معلوم نیست که فلسطینی‌ها بدانند چگونه می‌توانند حداکثر بهره را از وضعیت پیش آمده ببرند. اما حتی در این حالت، رویداد اخیر صحنه‌ی کارزار را به عرصه‌ای جدید خواهد برد، عرصه‌ای که بسیار سیال‌تر و غیرقابل کنترل‌تر از آن‌چه قبلا بود است. حرکت‌های بعدی شامل درخواست اعمال تحریم علیه اسرائیل خواهد بود. تهدیدهای اسرائیل علیه ایران در زمینه‌ی متفاوتی نگریسته خواهد شد و توصیف‌های اسرائیل از ایران، برش کمتری در جهان خواهد داشت.

و این موضوع، منجر به بروز بحران سیاسی در داخل اسرائیل خواهد شد. اگر دولت برپا بماند، اسرائیل در وضعیت انزوای بین‌المللی قفل خواهد شد، اگر چه آزادی عمل [داخلی] بیشتری خواهد داشت. اگر دولت سقوط کند، اسرائیل وارد دوره‌ی عدم قطعیت و ناپایداری داخلی می‌شود. در هر دو حالت، ناوگان امدادرسانی ترک‌ها به هدف استراتژیک خود رسیده است: اسرائیل را به واکنش خشن علیه خود وادار ساخت. با این کار اسرائیل با مشت محکم خود برخورد کرد.

.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن یا مراجعه به وبلاگ «آینه‌ی بامدادی» پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

نویسنده: bamdadi

A little man with big dreams.

7 دیدگاه برای «نگاه استراتژیک: ناوگان امدادرسانی و جنگ افکار عمومی – قسمت دوم»

  1. خيلي خوبه ، ادم تفسيرهاي متفاوتي رو كه براي يك ماجراي مشابه وجود داره، بخونه، ممنون از طحمتتون بابت ترجمه. خيلي جالب بود، حتي اگر اين گشتي همونطور كه در اين مقاله بهش اشاره شده، قصد عوام‌فريبي رو داشته، كار اسراييل هيچ توجيه منطقي و سياسي و عقلاني نداشته است. حتي اگر بحث انسان‌دوستي را درنظر نگيريم، كشتي‌اي كه در اون نمايندگاني ديپلماتيك در كشورهاي مختلف حتي اروپايي حضور دارند، كمي عجيب به‌نظر مي‌رسد.

    لایک

    1. خواهش می‌کنم صندوقک عزیز.

      نه به نظر من این‌طور نبوده که کشتی با هدف عوام‌فریبی رفته باشه. من فکر می‌کنم آدم‌هایی که داخل کشتی بودن واقعا با نیت کمک به مردم غزه حرکت کرده بودند. اما در نظر داشته باش که اون‌ها می‌دونستن که شکستن تحریم غزه مهم‌تر از رساندن چند صد تن کالا به غزه است. به عبارت دیگه، اون‌ها می‌دونستن که برد رسانه‌ای و تاثیر سمبولیک چنین حرکتی خیلی خیلی موثرتر خواهد بود. اگه بخوام خلاصه بکنم، افرادی که به سمت غزه حرکت کردن با نیت کمک به مردم غزه می‌دونستن که بهترین و تاثیرگذارترین کمک به مردم غزه وقتی رخ خواهد داد که اسرائیل از نظر افکار عمومی محکوم بشه. اون‌ها در هر صورت پیروز می‌بودن. (چه به غزه می‌رسید و تحریم‌ رو می‌شکست و چه آن‌طورکه اتفاق افتاد با واکنش تند اسرائیل مواجه می‌شد).

      در این میان بدون شک دولت ترکیه از وقوع این حرکت داوطلبانه و پیامدهای آن حداکثر بهره‌برداری رو خواهد کرد و روی آن مانور خواهد داد.

      لایک

  2. دوست گرامی
    براستی آیا شما اعتقاد دارید که در آمریکا و اروپا افکار عمومی مردم خودشان برای آنها اهمیت دارد؟ برای مثال وقتی که اقکار عمومی مردم آمریکا بشدت هر جه تمام تر از عملکرد دولت بوش نا راضی بود مگر چه اتفاق خاصی افتاد ؟ فقط مهره ها عوض شدند . آیا براستی عملکرد دولت اوبا ما با دولت بوش تقاوت معنی داری دارد ( چه در سیاست داخلی و چه در سیاست خارجی)؟ موجودیت اسراییل فقط وفقط به کمکهای نظامی و مالی و سیاسی دولت آمریکا و اروپا و سرمایه داران یهودی این کشورها بستگی دارد . شما فکر میکنید افکار عمومی جهان چه تاثیری میتواند بر یک کشور داشته باشد؟ این افکار عمومی بسیار کوتاه مدت هستند و فقط با یک سر تکان دادن و ابراز تاسف کردن به پایان می رسند. بسیار روشن است که اسراییل بدنبال صلح نبوده و نخواهد بود زیرا موجودیت آن بستگی به ادامه شرایط نه جنگ و نه صلح دارد . اسراییل برای زمان میجنگد نه برای زمین . ؛بن گوریو؛ بنیان گذار اسراییل گفته است ؛ پیر ها می میرند و جوان ها فراموش میکنند؛
    بنظر من این تحلیل ها فقط لز دیدگاه تحصیل کردگان برای یک تعداد محدود تحصیلکرده دیگر که تاثبری اقتصادی و سیاسی در هیچ جا نداشته و ندارند نوشته میشود.
    دولت های استعماری ( سفید و مسیحی) از اسراییل و یهودیان بعنوان سربازان خط مقدم جبهه برای مقابله با مسلمانان استفاده میکنند و با بازی نقش رفیق دزد و شریک قافله به دنبال تامین منافع خود ( دست یافتن به منابع کشورهای مسلمان بخصوص نفت) هستند .
    از نظر آنها یهودیان ومسلمانان تفاوت زیادی ندارند و هر دو باید برای اقتدار و تامین منافع مسیحیان سفید پوست از بین بروند.

    لایک

    1. کامران عزیز

      البته این تحلیل از من نیست و من آن‌را انتخاب و ترجمه کرده‌ام. با این‌ وجود نکات فراوانی از آن را نسبتا معتبر می‌یابم.

      با شما موافق هستم که افکار عمومی نمی‌توانن در همه‌ی موارد موثر باشند. جالب این‌که در همین مقاله هم به این نکته‌ی ظریف اشاره شده که افکار عمومی روی مواردی که در راستای منافع کلیدی کشور (بخوانید گروه حاکم بر کشور) نباشد می‌تواند تاثیر گذار باشد. معنای این جمله این است که در مواردی که پای منافع کلیدی در میان باشد افکار عمومی (حتی در غرب) لزوما برش نهایی را ندارد (اگر چه تاثیر مهمی خواهد داشت).

      از سوی دیگر قدرت افکار عمومی در کشورهای غربی بسیار بیشتر از قدرت آن در کشورهای در حال توسعه است. شاید به همین دلیل هم هست که سیستم‌های کنترل افکار عمومی بسیار پیچیده‌تر و غیرمستقیم‌تری در غرب به وجود آمده است و اصولا این‌طور می‌گویند که علت این‌که صنعت روابط عمومی (PR) و سرگرمی (Entertainment) در کشوری مانند آمریکا بالغ شده به خاطر همین بوده است که نخبگان حاکم بر آمریکا از افکار عمومی (به قول یک سیاستمدار کلاسیک آمریکا افکار عمومی = جانور وحشی) هراس دارند و باید برای مهار آن چاره‌ای بیاندیشند. در شرایطی که در کشورهای غربی سرکوب مستقیم مردم امکان ندارد (به صورت نسبی) روش‌های نرم‌تر کنترل افکار عمومی پررنگ می‌شود. به همین خاطر نقش صنعت روابط عمومی و سرگرمی را در غرب بسیار پررنگ‌تر از کشورهای در حال توسعه می‌بینیم. متاسفانه در کشورهای در حال توسعه روش‌های سخت (سرکوب مستقیم) به خاطر فقدان رشد نهادهای مدنی و اجتماعی هنوز در اختیار نخبگان حاکم قرار دارد.

      خلاصه‌ این‌که همان‌طور که در مقاله آمده، اسرائیل (احتمالا) جزء منافع کلیدی هیچ کشوری (حتی آمریکا) نیست و بنابراین بیشترین ضربه را از تغییر نگرش عمومی نسبت به خود خواهد دید.

      با تشکر.

      لایک

  3. ؛؛ در شرایطی که در کشورهای غربی سرکوب مستقیم مردم امکان ندارد (به صورت نسبی) روش‌های نرم‌تر کنترل افکار عمومی پررنگ می‌شود. به همین خاطر نقش صنعت روابط عمومی و سرگرمی را در غرب بسیار پررنگ‌تر از کشورهای در حال توسعه می‌بینیم. متاسفانه در کشورهای در حال توسعه روش‌های سخت (سرکوب مستقیم) به خاطر فقدان رشد نهادهای مدنی و اجتماعی هنوز در اختیار نخبگان حاکم قرار دارد. ؛؛

    دوست گرامی
    تقسیم بندی کشورها (ملتها) به توسعه یافته (پیشرفته) و درحال توسعه (جهان سوم) ابزار بسیار نیرومند و کارای استعمار گران است . این ایده از نظریه توسعه (پیشرفت ) خطی که برای اولین بار توسط مردم شناسان انگلیسی عنوان شده است پایه گرفته است .
    بر اساس این نظریه ملتها (کشورها) ی دنیا را برروی یک خط قرار میدهند که در ابتدای(جلو) خط پیشرفته ترین و توسعه یافته ترین (متمدن ترین) کشور (ملت) که بالطبع در آن زمان انگلستان بود قرار داشت و بر مبنای معیار هایی که توسط مردم شناسان انگلیسی (استعمارگران سفید و مسیحی) تعریف و تعیین شده بود (است) بقیه ملتها (کشورها) مورد سنجش قرار می گرفتند (می گیرند) و به تر تیب پشت سر هم تا انتها قرار میگرفتند (می گیرند) جالب است که در آن زمان در انتهای خط کشور ایرلند قرار گرفته بود !!!
    کشورهای استعمار گر به این تر تیب برتری خود را نهادینه میکنند و در ضمن به دیگر کشورها (ملتها) می گویند که ناراحت نباشید ما هم زمانی مانند شما عقب افتاده (توسعه نیافته) بودیم ولی توانستیم خودمان را به این مرحله برسانیم. حالا اگر شما هم به حرفها و راهکارهای ما گوش دهید و عمل کنید شاید در آینده بتوانید به مرحله فعلی ما برسید . البته روشن است که در این مدت ما جلو تر رفته ایم .
    با این دیدگاه و به این ترتیب تا ابد کشورهای در حال توسعه ( جهان سوم) همچنان در حال توسعه (جهان سوم) باقی خواهند ماند.

    لایک

    1. با شما موافق هستم. ولی در عین آگاهی از زمینه‌ی تاریخی این اصطلاحات و پیش‌فرض‌هایی که به مخاطب پیشنهاد می‌کند، از کاربرد اصطلاحاتی مانند کشورهای پیشرفته یا در حال توسعه ناگزیر هستم. واقعیت این است که اختلاف‌های زیربنایی در میان جوامع جهان وجود دارد و اگر چه شاید تقسیم‌بندی شمال و جنوب، مدل‌سازی دقیقی از این اختلاف‌ها نیست اما به طور عمومی می‌توانیم دست‌کم با توجه به بعضی از شاخص‌های کلی (مثل میزان مرگ و میر کودکان یا سواد یا امنیت اجتماعی و …) فرقی میان کشورهای بیشتر توسعه یافته و کمتر توسعه یافته قایل شویم. ( والبته صرف‌نظر از علل تاریخی‌ای که منجر به این اختلاف‌ها شده و یا ادامه‌ی آن‌را تضمین یا تشویق می‌کند).

      لایک

من همه‌ی کامنت‌های وارده را می‌خوانم. اما ‌لطفا توجه داشته باشید که بنا به برخی ملاحظات شخصی از انتشار و پاسخ دادن به کامنت‌‌هایی که (۱) ادبیات تند، گستاخانه یا بی‌ادبانه داشته باشند، یا (۲) در ارتباط مستقیم با موضوع پستی که ذیل آن نوشته شده‌اند نباشند و یا (۳) به وضوح با نشانی ای‌میل جعلی نوشته شده باشند معذور هستم. در صورتی که مطلبی دارید که دوست دارید با من در میان بگذارید، از صفحه‌ی تماس استفاده کنید. با تشکر از توجه شما به بامدادی.