میخواستم دربارهی نوشتهی آقای «آرش بهمنی» که تحت عنوان «جنگ علیه ایران و وظیفه اپوزیسیون» در سایت روزآنلاین و همینطور وبلاگ شخصیاش منتشر شده بنویسم که دیدم وبلاگ ایمایان هم پاسخ خوب و کاملی داده. بنابراین سعی میکنم حرفهایم را خلاصه بگویم.
آقای بهمنی معتقد است که تغییرات ماهوی و مهمی در جهان رخ داده (تغییر پارادایم) و در این پارادایم جدید «حق دخالت بشردوستانه» به رسمیت شناخته میشود که به کشورها اجازه میدهد با شرایط خاصی (که خود بعدا ذکر میکند) در امورات کشورهای دیگر مداخله -حتی از نوع نظامی- کنند:
پیش از این، بسیاری از روشنفکران، به راحتی قادر بودند در تقبیح جنگ، سخنها بگویند و آن را بیمحابا مورد حمله قرار دهند. به نظر میرسد اما در دنیای امروز، اوضاع دیگرگونه شده است. در جهانی که هر کشوری، میتواند تهدیدی برای امنیت جهانی باشد، مقوله ای به نام «حق دخالت بشردوستانه» به وجود آمده است. نمونه بارز این مساله، آنچه بود که در عراق اتفاق افتاد. حمله آمریکا ـ به عنوان بزرگ ترین قدرت نظامی جهان ـ به کشوری که سال ها بود دچار یک حکومت استبدادی بود و از سویی نظم جهانی را نیز به خطر میانداخت، پارادایمی نوین را در عرصه جهانی به وجود آورد. گرچه میتوان حمله آمریکا را ناشی از منفعت طلبی های اقتصادی، جاه طلبی سیاسی، تسلط بر منابع و ذخایر انرژی و… دانست و یا به تلفات جنگ نیز اشاره کرد، اما بلاشک، پس از حمله آمریکا، مردم عراق دموکراسی را برای نخستین بار در چند دهه اخیر تجربه کرده اند، همسایگان عراق از شر دیکتاتوری مزاحم ـ که طی یک دهه با دو کشور ایران و کویت درگیر شد ـ خلاص شده اند و مردم عراق، دیگر بستگان خود را در گورهای دسته جمعی نمیجویند. حمله آمریکا به عراق و افغانستان، افسانه این جمله که «دموکراسی از کوله پشتی سربازان بیرون نمیآید» را نیز نقض کرده است. (نقل قول از نوشتهی آرش بهمنی، تاکیدها از من است)
در همین پاراگراف کوتاه چندین فرضیه و نتیجهگیری قابل تردید آورده شده است:
- آیا روشنفکران امروز، نمیتوانند به راحتی قبل در تقبیح جنگ (مثلا حملهی نظامی به ایران) سخن بگویند؟
- آیا در جهان امروز «هر کشوری» میتواند امنیت جهانی را تهدید کند؟ کشورهایی که به سختی امکان اعمال نفوذ در حوزهی داخلی یا منطقهای خود را دارند چگونه میتوانند تهدیدی علیه امنیت جهانی باشند؟
- کشورهایی که حوزهی نفوذ و قدرت تاثیرگذاری بسیار زیادی دارند چگونه نه تنها تهدیدی علیه امنیت جهانی نیستند که به عوامل و الگوهای بارز دخالت بشردوستانه تبدیل میشوند؟
- دخالت بشردوستانه حق است یا وظیفه؟ هر دوی این مفاهیم در فلسفهی سیاسی وجود دارد ولی نویسنده به «حق دخالت کردن» (right to interfere) اشاره میکند اگر چه در بندهای بعد بحث «وظیفهی دخالت کردن» (duty to interfere) را مطرح میکند.
- آیا حملهی نظامی آمریکا به عراق واقعا نمونهی بارز «حق دخالت بشردوستانه» بود؟ تا جایی که میدانیم در سطح رسانهای علت حمله به عراق چیز دیگری عنوان شده بود.
- حکومت عراق استبدادی بود، اما آیا نظم جهانی را به خطر میانداخت؟ و برفرض که چنین بود، آیا «حق دخالت بشردوستانه» شامل کشورهایی که نظم غالب جهانی را به خطر بیاندازند نیز میشود؟ (یعنی به موارد نقض شدید حقوق بشر محدود نمیشود؟)
- آیا «بلاشک» پس از حملهی آمریکا به عراق، مردم این کشور تجربهی دموکراسی داشتهاند؟
- چگونه حملهی آمریکا به عراق و افغانستان، مثال نقض جملهی «دموکراسی از کولهپشتی سربازان بیرون نمیآید» است؟
در ادامه، نویسنده شرایطی که در آن «حق دخالت بشردوستانه» به وجود میآید را توضیح میدهد:
البته نباید فراموش کرد که «حق دخالت بشردوستانه» مشروط به شرایطی است. هرگاه حقوق بنیادین انسانها، به نحو سیستماتیک و گسترده توسط دولتها یا توسط گروهی در جامعه نقض شود، هر کسی که از این نقض گسترده آگاه است، و میتواند در دفاع از این قربانیان اقدامی بکند، اخلاقا «موظف» است که در این زمینه اقدام بکند. به تعبیر دیگر، آن افراد یا نهادها حق (و بلکه وظیفه) دارند که در امور داخلی آن کشور دخالت کنند و آن دولت را از نقض حقوق اساسی آن انسانها بازدارند و از قربانیان نقض حقوق بشر دفاع بکنند. اما این دخالت در صورتی مجاز است که دست کم چند شرط مهم احراز شده باشد: اول آنکه حقوق اساسی به نحو گسترده و سیستماتیک مورد نقض قرار گرفته باشد. دوم آنکه قربانیان از عهدهی دفاع از خویشتن برنیایند، یعنی به تنهایی توانایی مقابله و دفع آن مخاطرات را نداشته باشند. (نقل قول از نوشتهی آرش بهمنی، تاکیدها از من است)
در اینجا صحبت از حق دخالت به «وظیفهی دخالت» (duty to interfere) رسیده و شبههی مهم جدیدی به وجود آمده و آن این است که در بیان شرطهای ضروری برای مجاز بودن «دخالت بشردوستانه» اشارهای به تبعیت از قوانین بینالمللی نشده است. آیا مداخلهی نظامی در امورات یک کشور (صرفنظر از اینکه چه شرایطی بر آن حاکم باشد) بدون وفاق جهانی و خارج از نظم قانونی و ثبت شدهی بینالمللی پذیرفته شده است؟ آیا چنین اقدامی (حملهی نظامی به یک کشور دیگر خارج از چهارچوب قوانین بینالمللی)، «حملهی متجاوزانه» (war of aggression) و جرم بینالمللی نیست؟ آیا چنین شرطی (وفاق بینالمللی در چهارچوب نهادهای قانونی موجود) از اساسیترین پیشنیازهای هرگونه مداخلهی نظامی علیه یک کشور فرضی نیست؟ چرا آقای بهمنی به این پیششرط مهم اشاره نکرده است؟
آرش بهمنی در ادامه به ایران و موضع نیروهای منتقد در صورت اقدام نظامی علیه آن می پردازد. اولا که کنارهم نهی ایران امروز با عراق دوران صدام حسین جای تامل دارد. حکومت عراق که دست کم به ایران و کویت حملهی متجاوزانه انجام داده بود را چطور میشود با ایرانی که خود قربانی تجاوز است مقایسه کرد؟ درست است که در سطح رسانههای وابسته به نهادهای قدرت در غرب، پروژهی هیولاسازی از ایران مدتهاست که کلید خورده اما آیا در سطح واقعبینانه و تحلیلی چنین مقایسهای وجاهت دارد؟ او در همین قسمت مینویسد:
بلاشک، استقرار حکومتی دموکراتیک که قواعد حقوق بشری را مدنظر قرار دهد، برای غرب می تواند بزرگ ترین تضمین برای نهادهای بین المللی و کشورهای غربی باشد که تلاش برای دست یابی سلاحهای هستهای و یا حتی دستیابی به آن از سوی حکومت مستقر در ایران، صلح و امنیت جهانی را در خطر نمی اندازد.
با در نظر گرفتن مقدمهی بحث، برداشت من از جملهی بالا این است:
- احتمالا منظور نویسنده از «حکومت دموکراتیک تابع قواعد حقوق بشر» مصداقهایی شبیه نمونههای واقعا موجود غربی در جهان امروز است و نه تعریف آرمانی چنین حکومتی.
- چنین حکومتی، اگر در جستجوی سلاح هستهای باشد یا حتی به آن دست یابد، خطری برای صلح و امنیت جهانی نیست.
- یا به عبارت واضحتر حکومتهای شبیه غرب حق دارند سلاح هستهای داشته باشند و خطری برای صلح و امنیت جهانی نیستند.
- از مقدمهی نوشتهی آقای بهمنی و به کار بردن واژهی «استقرار» برداشت میشود که با دخالت نظامی آمریکا (یا غرب) در ایران میتوان چنین حکومتی را در ایران مستقر کرد (حکومت دموکراتیک تابع قواعد حقوق بشر).
حدود نیمی از زرادخانهی هستهای جهان در اختیار چنین کشورهایی است (دموکراسی غربی) که از قضا به شهادت تاریخ معاصر به شدت برای صلح و امنیت جهان هم خطرناک بودهاند و صرفنظر از این که در تاریخ معاصر هیچ مداخلهی نظامیای منجر به استقرار حکومت دموکراتیک تابع قواعد حقوق بشر (با همان استانداردهای موجود در غرب) نشده است، معلوم نیست چرا چنین حکومتی حتی در صورت مستقر شدن برای جهان بیخطرتر خواهد بود.
اما قصد من نقد خط به خط این نوشته نبود که میشود همینطور ادامه داد. در شرایطی که ایران یکی از خطرناکترین و بحرانیترین دورههای تاریخ معاصرش را سپری میکند، نقش فعالان سیاسی و اجتماعی ایرانی باید کمی بیشتر از تکرار پیشفرضها و الگوهای تولید شده توسط قدرتمندترین بازیگردانان جهانی باشد. متاسفانه، نوشتهی آقای آرش بهمنی فقط یک نمونه از حجم قابل توجه مطالبی است که خواسته یا ناخواسته با بدیهی انگاشتن این پیشفرضها و الگوها، عملا به توجیه حرکتهای توسعهطلبانه و تجاوزکارانهی کشورهای بزرگ غربی میپردازند. این نگرش در بدترین حالت ممکن است شبیه پروپاگاندای برخی محافل جنگطلب به نظر برسد و در بهترین حالت تحلیلهایی ضعیف و سطحی ارائه میکند که تصویری مغشوش و نادقیق از اوضاع ایران به مخاطبان میدهد.
مرتبط:
- وبلاگ ایمایان در نقد نوشتهی بالا، مطلبی خواندنی و کاملتر نوشته. از همین وبلاگ «امریکا یا جامعهی جهانی؟» هم مرتبط و جالب است.
- منافع ملی ايران: تعبير ايرانی يا نئوکانی؟ » داریوش ملکوت
.
بامدادی | نجواها | یکعکاس | [silent-clicks] |
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آنرا از طریق اشتراک در خوراک آن یا مراجعه به وبلاگ «آینهی بامدادی» پیگیری کنید. استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. |
ممنون بامدادی. خیلی مستدل و روشنگرانه بود.
لایکلایک
ارادت دارم.
لایکلایک
baz k[..] gofti martike bamdadie g[..]
لایکلایک
سلام دوست عزیز
شما خودتان را معرفی کردید. من هم بامداد هستم.
لایکلایک
سلام
فید وبلاگت را در فیدریدر سایت روزنامه نگار آزاد گذاشتم
زنده باشی
لایکلایک
با تشکر از شما. من هم به شما در گوگلبار خودم لینک دادم.
لایکلایک