شخصیت‌های سیاسی

معمولا نوشته‌ی کلیدی و تحلیل دست اول از همان چند جملهٔ آغازین خودش را نشان می‌دهد یا به زبان فرنگی‌ها خودش حرف می‌زند (speaks for itself). به قول یکی از کامنت‌گذاران «یک نگاه کاملا متفاوت به مسایل سیاسی و بدون هرگونه بار احساسی نسبت به شخصیت ها [که] فارغ از اینکه هر یک از شخصیت های گفته شده در کدام دسته بندی قرار می گیرند، نفس چنین تحلیل و دسته بندی، قابل توجه است. یک تحلیل شاید بتوان گفت علمی از مسایل سیاسی، بدون هرگونه “مرده باد” و “زنده باد”».

پیشنهاد می‌کنم این نوشته را با دقت و کامل بخوانید:

محمود احمدی‌نژاد، سید محمد خاتمی، آیت‌الله خامنه‌ای، مهدی کروبی، میرحسین موسوی و علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی. اگر شما بخواهید این افراد را به لحاظ الگوی شخصیتی‌شان طبقه‌بندی کنید، این شخصیت‌ها را در چند دسته و طبقه جای خواهید داد؟ در شش دسته‌ی جداگانه چون هر کدام‌شان برای خودشان folder جداگانه‌ای هستند یا نه، به نظرتان می‌شود بین‌شان سباهت‌هایی پیدا کرد که در دو یا سه یا چهار گروه قابل طبقه‌بندی باشند.    ادامه….


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

نویسنده: bamdadi

A little man with big dreams.

12 دیدگاه برای «شخصیت‌های سیاسی»

  1. به نظر من هدفدار بود. یعنی نویسنده از ابتدا تصمیم گرفته بود مناسب بودن ولی فقیه، بری از فساد بودن خامنه‌ای و نسبتا سالم برگزار شدن انتخابات را در متن بگنجاند. بقیه‌اش بین این سه تا ایده با تفصیل چیده شده بود تا مثلا استتار بشن. معمولا کسانی که روده‌درازی می‌کنند این استتار رو خوب نمی‌تونن انجام بدن. حرفه‌ای‌ها مختصر و مفید و در لفافه می‌گن و ناخودآگاه رو مخاطب اثر می‌گذارن. شباهت شخصیتی خامنه‌ای و موسوی بیشتر جکه. به نظر من اگر شباهتی هست اینه که به هنر علاقه‌مندن و هر دو بی‌سواداند. این خیلی با شباهت شخصیتی فاصله داره.
    اینقدر توی ساختار مدیریتی ج.ا بی‌سوادی نهادینه شده و به صورت قانون در آمده که وقتی یکیشون دوتا کتاب بخونه و مثلا قلم‌مو و شعر و غزل تو بساطش پیدا بشه، مریداشون که معمولا از عوارض فرهنگی عالی، عموما در امان هستند، براشون افسانه‌سازی می‌کنن «هنرمند بزرگ» و «علامه‌ی دهر» و «روس‌شناس» و الخ ساز میسازند.
    به این ترتیب همه‌ی‌مدیران طراز یک ج.ا رو میشه توی یک رده‌ی شخصیتی گنجاند که البته علمی‌ و روانشناختی نیست.

    لایک

    1. دوست عزیز نویسندهٔ بی‌هدف که نویسندهٔ خوبی نمی‌شود. اما در مورد این‌که هدف نویسنده را قبول داشته باشیم یا خیر می‌شود بحث کرد.

      در مورد بحث سواد… بله درست است که ج.ا. یک حکومت شایسته‌سالار نیست و رانت حرف اول را در ترقی افراد می‌زند اما این را هم در نظر داشته باشیم که یک مدیر یا یک رهبر سیاسی (رهبر به معنای عام منظورم هست نه خاص) نیازی نیست آن نوع سواد تخصصی که احتمالا مورد نظر شماست را داشته باشد. هوش و سواد یک رهبر سیاسی از جنس توانایی ساختن شبکه‌ای از متحدان ریز و درشت به دور خود است. از این دیدگاه با قاطعیت می‌توانیم بگوییم هم آقای خامنه‌ای و هم آقای موسوی «سواد رهبری» بالایی دارند.

      لایک

  2. خب تحليل به شدت مشکل داري است و حداقل با توجه به تعداد واحدهايي که در دانشگاه روانشناسي پاس کردم به روان شناسي سياسي که هيچ به روان شناسي عادي هم ارتباطي نداره.
    در درجه ي اول مطلب هيچ کجا برا اثبات ادعاهاش رفرنسي نداره( جداً روح جلال آل احمد اين جا شاد شد)
    در ثاني ايشون ابتدا مي گه مي خواهيم شخصيت سياسي رو از موقعيت سياسي افراد جدا کنيم. خب اين موضوع غير ممکنه چون شخصيت سياسي با موقعيت افراد و پراتيکش تعريف مي شه شما نمي تونيد شخصيت رو ببريد تو يه موقعيت انتزاعي.
    حالا بگذريم از اون خرافه ي رايج که گفته مي شه الگوي سياستمدار مدرن ماکياوليه که خب بسيار شباهت داره به خرافه ي رايج ديگه اي که نظريه ي فعلي تکامل همون نظريه ي داروينه و الگوي وراثت هنوز الگوي مندل. حداقل تا اون جايي که من مي دونم هوي و هوس دنيوي ربطي به سياستمدار مدرن بودن يا حتي ماکياوليست بودن نداره. اساساً تو يه ساخت سياسي مدرن با يک ديوان سالاري به شدت پيچيده( اين دو هيچ کدام به معناي دموکراتيک بودن ساخت سياسي موجود نيست) براي باقي ماندن در ساختار حتماً بايد يک سياستمدار مدرن باشي( البته اين هم باز ربطي به دونستن سياست مدرن يا حتي کتاب نوشتن درباره ي اميرکبير ندارد)( بگذريم از تفاسيري که که اتفاقاً بنده هم به آن معتقدم در مورد اين که اميرکبير سياستمداري غير مدرن بود که فقط روبنا رو مي ديد و اعمالش به محکم تر کردن پايه هاي استبداد مي انجاميد نه بر عکس)
    حالا بگذريم که جناب خارپشت بيشتر بر مبناي اعمال انجام نشده مثل موضع گيري هاي نکرده ي خامنه اي يا دخالت نکردن موسوي در ساخت سياسي موجود به مدت بيست سال اين نتيجه گيري ها رو مي فرمايند. البته اين استدلال در مورد اتفاقات انجام نشده که محدود به اين دو مورد نيست و به طور مثال به راحتي کناره گيري معنا دار ميرحسين در سال 76 به نفع خاتمي و حتي استعفاي معنادار ايشون از پست نخست وزيري رو ناديده مي گيره. اختراع اين نوع جديد از استدلال رو بايد به ايشون تبريک گفت.
    اشکالات واقعاً زياده ولي حقيقت بنده حوصله ي ادامه دادن ندارم

    لایک

    1. دوست عزیز فرزاد. من قصد دفاع جزء به جزء از این تحلیل را ندارم و فکر می‌کنم وظیفهٔ نویسنده است که از عقاید خود دفاع کند. اما به هر حال نظر شخصی‌ام را با شما در میان می‌گذارم.

      در مورد رفرنس: ببینید این نوشته یک نوشتهٔ رسمی آکادمیک نیست و ادعایی چنان هم نداشته و حتی در یک رسانهٔ آکادمیک هم منتشر نشده است. در نتیجه اگر چه بهتر می‌بود مرجع گزاره‌ها و یا استدلال‌های مثبتی (positive modalities) را که ذکر کرده می‌آورد، اما نیاوردن آن با توجه به آن‌چه گفتم ایراد نیست.

      در مورد تفکیک شخصیت از زمینه فکر کنم ایشان به محدودیت‌ها و حتی نارسایی‌های چنین تفکیکی اشاره کرده‌اند ولی نوشته را به عنوان یک آزمایش فکری (thought experiment) بخوانید.

      من با این‌که سیاست‌مدار مدرن لزوما ماکیاولیست هست موافق نیستم. اما می‌توانیم این‌طور بگوییم نگاه غالب در سیاست روز جهان امروز نگاه ماکیاولیسی است. به جز استثنا‌ءهایی.

      پیشنهاد: چرا نوشته را به صورت عینی و مصداقی نگاه می‌کنید؟ به نظر شما دسته‌بندی‌های ارائه‌ شده، مثلا تقابل مدل عملکردی سیاست‌مدار «اخلاق‌مدار» که حاظر است «هر بهایی» برای هدفش بپردازد با مدل عمل‌کردی سیاست‌مدار انتعطاف‌پذیر که بسته به شرایط روز ممکن است اصول متفاوتی داشته باشد مقایسه نمی‌کنید؟ (مصداق‌ها به کنار، آیا این نوع دسته‌بندی به شناخت کنش سیاسی بسیاری از سیاست‌ورزان و حتی عملکرد اپوزیسیون و فعالان سیاسی کمک نمی‌کند؟)

      لایک

  3. به اعتماد شما این متن سراسر خزعبل و طولانی رو خوندم و واقعا حیرت کردم! به شما پیشنهاد می کنم یک بار دیگه این متن رو بخونید. مطمئنم بار اول زیاد دقت نکردید وگرنه چطور ممکنه کسی مثل شما این متن مسخره رو بپسنده؟؟!
    حیرت آوره که شما چنین چیزی رو تحسین و تایید کنید: «اما چرا در مورد آیت‌الله خامنه‌ای هم معتقد به وجه شخصیتی مشابهی [عدم جاه طلبی] هستم؟ دلیلم این است که ایشان در طی بیست سال تصدی قدرت‌مندترین جایگاه سیاسی کشور تقریبا هیچ کجای تحولات سیاسی– اقتصادی– اجتماعی این بیست ساله نقش پررنگی نداشته‌اند.»
    واقعا به قول دوستمون جوکه.
    اگر یک بار دیگه این متن رو خوندید و نظرتون عوض نشد، توصیه می‌کنم حتما راجع به این شخصیت‌ها بخصوص رهبر معظم انقلاب بیشتر مطالعه کنید. چون به نظر می‌رسه چیزهای که در این دو ساله جلو چشم همه ما اتفاق افتاده کافی نبوده.

    لایک

    1. دوست عزیز محمد،

      خوب شاید من اشتباه کرده باشم یا نظرم با شما متفاوت باشد. لحن‌ شما طوری است که مرا در ابراز آزاد نظرم دچار مشکل می‌کنید. چرا که اگر با صراحت از این‌که چنین متنی را جالب یافته‌ام بگویم متهم به این خواهم شد که «سلیقهٔ مسخره‌ای» داشته‌ام و نادان بوده‌ام که از متنی «خزعبل» خوشم آمده و در امانت و اعتماد خیانت‌کار بوده‌ام که «از حسن اعتماد شما» سوءاستفاده کرده‌ام. سوال: بر فرض که من این نوشته را پسندیده باشم، واکنش تهاجمی چرا؟ محدودیت کم داریم که با این لحن نوشتن مرا در ابراز نظرم دچار مشکل می‌کنید؟

      ببینید من از جزییات این متن دفاع نمی‌کنم (دفاعش به عهده‌ٔ خود نویسنده) اما به دلایل زیر کلیات آن‌را مفید و جالب یافتم:
      1. نگاه متفاوت به سیاست در ایران، خارج از کلیشه‌های رایج.
      2. باور داشتن به این‌که در رفتار سیاسی «جایگاه» اشخاص مهم‌تر از «شخصیت» ایشان است.
      3. نوع رفتار آقای موسوی را بیشتر ایمانی یا اعتقادی می‌بینم تا جاه‌طلبانه یا مصلحت‌طلبانه و از این نظر شباهت بارزی میان ایشان و آقای خامنه‌ای می‌بینم. در ضمن چنین شباهتی به ماهیت «سخت» و «نرمی‌ناپذیر» برخورد سیاسی این دو رهبر بیشتر معنا می‌دهد.
      4. شخصیت اقای خاتمی را موافق با توصیف گفته شده یافتم.

      البته در مورد دسته‌ٔ اول بحث بیشتر هست و در مورد بسیاری از جزییات…اما به صورت کلی دسته‌بندی‌ها را مفید برای شناخت وضعیت فعلی ایران می‌بینم.

      لایک

      1. حالا که دلایل خودتون رو گفتید یک مقدار هضم مساله برام آسونتر شد 🙂
        اعتراف می کنم عصبانی شده بودم چون فکر می کنم افراد معتبری مثل شما – بی تعارف – نباید روی چنین تبلیغات مخربی مهر تایید بزنند. (بخشی از دلایل مخرب بودن این جور تبلیغات رو فرزاد به خوبی توضیح داد ممنونم از او)
        به تفسیر اکبر گنجی کاری ندارم اما این جا نمونه های خوبی از طرز فکر و عملکرد مقام معظم رهبری جمع آوری کرده. پیشنهاد می کنم حتما مرور کنید:
        http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/2011/march/07/article/-4af1f10a16.html

        لایک

  4. خب باشه بنده اين رو به عنوان يک آزمايش ذهني مي پذيرم.
    ولي باز هم با تلقي ذات گرايانه ي مقاله مشکل دارم. بابک احمدي اخيراً مصاحبه ي جذابي با مهرنامه کرد درباره ي کتاب اخيرش کار روشنفکري. چيزي که مي تونيم در ادامه ي پروژه هاي قبليش علي الخصوص کتاب مارکس و سياست مدرن و هم چنين مجموعه ي درسگفتارهاش در مورد مارکس( اين به خصوص گنجي است بي نظير اگر مجموعه ي صوتيش رو گير اورديد در گوش کردنش ترديد نکنيد) ايشون مي گه ما روشنفکر نداريم بلکه کار روشنفکري داريم و اين رو طرز تلقي از وجود داشتن موجودي به نام روشنفکر رو به درستي آفت انديشه ورزي مدرن ايران معرفي مي کنه. به طور مثال آيا موسوي يک سياستمدار اخلاق گراست يا سياست مداري که قدرت براش فقط مسئله است. خب حداقل با توجه به خط مشي ايشون در دهه ي شصت به طور مثال موضع گيري تند و اگر اشتباه نکرده باشم توام با هتاکي ايشون عليه بازرگان سال 63 به هيچ وجه اخلاقي نيست و خب اين دقيقاً در نقطه ي مقابل عملکرد چند سال ايشون قرار مي گيره. براي اين که خودم رو از هر نوع اتهامي بري کنم بايد بگم ماندلا هم چنين تناقض هايي در زندگي سياسي اش وجود دارد( رجوع شود به کتاب خاطراتش)
    و خب اين نوع فولدربندي( هر چند به نظر بنده نگارنده ي اين مقاله کار رو بسيار نادقيق انجام داده) با يک تقليل گرايي عظيم منجر به خلق موجودي به نام سياستمدار اخلاق گرا مي شه و به عبارت ديگه اين ويژگي سياست مدا اخلاق گرا رو ذاتي فرد مورد نظر مي کنه. حالا اگر فرد مورد نظر بر خلاف تعريف ما کاري انجام داد چه؟ آيا اساساً صرف نظر از موقعيت به اين راحتي مي شه عناوين رو بذل و بخشش کرد؟
    مسئله اشتباه در انتخاب زاويه ديده. براي رهايي از اين ديد ذات گرايانه ما بايد کنش سياسي اخلاقي و کنش سياسي معطوف به قدرت رو به کار ببريم. اشخاص به صرف فرديتشون داراي هيچ گونه ويژگي بالذاتي نيستن. به قول بابک احمدي سارتر در فلسفه ورزيش داره کنش روشنفکري انجام مي ده ولي در حمايت از کمونيست ها نه. به نظر من بايد به جاي اين تيپ سازي و فولدر بندي بهتره براي جلوگيري از هر گونه غلطيدن به اسطوره سازي کنش هاي اين افراد طبقه بندي شه اون هم در نسبت واضح با موقعيت ها و رويکردهاي سياسيشون( البته اين جا عدم موضعگيري به هيچ عنوان نمي شه کنش سياسي تلقي کرد) اگر بشه اين کار رو درست صورت بندي کرد به نظر من اگر اين زحمت رو متقبل شيد هم از لحاظ نظري بسيار سودمند خواهد و هم در برنامه ريزي براي آينده ي جنبش بسيار مفيد.

    لایک

  5. متن خوبی بود. مخصوصاً که روش تحلیل پارادیگماتیک یاکوبسن را به تحلیل شخصیت افراد تعمیم داده بود که جالب بود. نمی دانم که آیا اصلاً در تحلیل شخصیت این روش معمول هست یا ابتکار نویسنده بوده. اما جالب بود. متن با وجود دراز بودن اما روان و قابل فهم نوشته شده بود و خیلی سریع و راحت خوانده شد.
    با این حال به نظر من کمی در مقایسه موسوی و خامنه ای خواسته بود موسوی را هم به خرج خامنه ای بالا بکشد. کله شقی کودکانه موسوی و اصرار لج بازانه اش روی توهم تقلب هیچ شباهتی به احساس مسوولیت در برابر کشور و تاریخ و تعهد خامنه ای به اصول اش ندارد. این دو به جز اینکه احتمالاً هر دو اهل روستای خامنه هستند هیچ شباهت دیگری ندارند.
    در مورد رفسنجانی و احمدی نژاد البته تحلیل باور پذیر هم بود. یعنی واقعاً این دو آدم ماکیاولی مسلک هستند.

    لایک

من همه‌ی کامنت‌های وارده را می‌خوانم. اما ‌لطفا توجه داشته باشید که بنا به برخی ملاحظات شخصی از انتشار و پاسخ دادن به کامنت‌‌هایی که (۱) ادبیات تند، گستاخانه یا بی‌ادبانه داشته باشند، یا (۲) در ارتباط مستقیم با موضوع پستی که ذیل آن نوشته شده‌اند نباشند و یا (۳) به وضوح با نشانی ای‌میل جعلی نوشته شده باشند معذور هستم. در صورتی که مطلبی دارید که دوست دارید با من در میان بگذارید، از صفحه‌ی تماس استفاده کنید. با تشکر از توجه شما به بامدادی.