تصویب قانون منع روبنده در کشوری که تیم آقای سارکوزی رهبری سیاسیاش را به عهده دارد، کمتر از خواندن نوشتهٔ یکی از دوستانی که وبلاگش را معمولا میخوانم مرا متعجب کرد. نوشتهای که به گمانم سرشار از مغالطه و توهین است. نویسندهٔ وبلاگ «مسیر یک ذره» معنای پوشیدن روبنده توسط «سرکار خانمی که اصرار دارد با روبنده در یک مکان آموزشی\خدماتی\اجتماعی مدرن ظاهر شود، چه در ایران، چه عربستان، چه فرانسه، یا در همین کانادا یا هر جای دیگر» را اینطور تفسیر میکند:
کاش به معنی پوششت بیاندیشی. با آن نقاب به همهٔ مردها داری میگویی شما پلیدتر\خطرناکتر از آن هستید که روی من را ببینید. پوشش تو (اگر با انتخاب و اصرار خودت باشد)، نمونهٔ زشتی از تبعیض جنسیتی بر ضد مردان است. توهینآمیز است. تو در جامعهای با آن پوشش میگردی که نیمی مرد است، و آن نیمه را مطلقاً نامحرم میشماری. از دید من خیلی هم خوب است که پلیس فرانسه دستگیرت کرده. امیدوارم در دورهای که در بازداشت هستی تا حدی به مفهوم آن چند تکه پارچه پی ببری.
میتوانم تصور کنم که اصرارت شاید به اجبارها یا فشارهای درون خانه مربوط باشد، اما اگر آن قدر خوشاقبال هستی که در جامعهای مدرن زندگی کنی، حتماً میتوانی برای چیره شدن بر آنها هم کمک بگیری. برای من مهم است که آدمها در انتخابهایشان تا جایی که آزادی همگانی اجازه میدهد، آزاد باشند. اما همان طور که برهنه گشتن در عرصهٔ همگانی ناموجه است (به چندین دلیل)، سراسر پوشیده گشتن هم عقلانی نیست.
در اینجا نویسنده «زندگی کردن در جامعهٔ مدرن» را با خوشاقبالی مترادف میکند که مغالطه اکولوژیک است. چرا که اگر میانگین یا اکثریت یک جامعه خصوصیتی (مثلا قد مردها بلندتر از قد زنها) داشته باشد دلیلی نمیشود که تکتک افراد آن جامعه نیز چنان خصوصیتی داشته باشند (تکتک مردها قد بلندتر از تکتک زنها باشند). نویسنده فرض کرده که هر زن روبنده پوشی که در یک جامعهٔ مدرن زندگی کند به اندازهٔ کافی خوشاقبال بوده است.
نویسنده توضیح نمیدهد که چطور پوشیدن برقع تجاوز به آزادی همگانی است؟ و اگر چنین پوششی را تجاوز به آزادی دیگران تلقی کنیم، آیا نباید از خیلی مرزهای دیگر هم عبور کنیم؟
نوشته شده که «سراسر پوشیده گشتن عقلانی نیست». چه کسی گفته که همهٔ حرکتهای ما باید «عقلانی» باشد؟ و بر فرض هم که چنین باشد انتخاب پوشش کجا در حوزهٔ مطلق عقلگرایی قرار گرفته است؟ مگر پوشش صرفنظر از ماهیت کاربردیای که دارد یک پدیدهٔ عقلی است؟ پوشش صرفنظر از کاربرد آن که با توجه به شرایط اقلیمی مختلف تغییر میکند به شدت فرهنگی است (چه در سطح فردی و چه در سطح اجتماعی) بنابراین چطور میتوانید انتخاب نوع پوشش را با «عقل» بسنجید؟ آیا نویسنده میتواند ثابت عقلی کند که این پیراهن قرمز که بر تن من است «درست» است یا «نادرست» است؟ و تازه کدام عقل؟ عقل یک مفهوم مجرد آسمانی که نیست. عقل وجوه اجتماعی و فرهنگی دارد و «عاقل» مفهومی است که در مکانها و زمانهای مختلف متغییر است.
در ادامه دوست ما مینویسد:
افزون بر آن، زنی که در یک جامعه مدرن بر پوشش بدوی داشتن اصرار میورزد، بهانهای مضاعف هم به سیستمهای طالبانی میدهد: ببینید «زنان مسلمان در جامعهٔ غرب» را (آنها که از تعمیم دادن پروایی ندارند). با چنگ و دندان میخواهند حجابشان را حفظ کنند. پس شما هم باید چنین کنید. نمیگویند شما هم خوب است چنین برگزینید، چون خودشان حق انتخاب را به رسمیت نمیشناسند، اما آن را به رخ میکشند. نمیگویند در همان جامعهٔ غربی دستکم امکان اعتراض کردن به قانون، زیر پرسش بردن و در معرض چراگویی نهادن قانون وجود دارد. فقط همان یک تکهای را که میخواهند میگویند. این سوءاستفادهٔ کثیف، خودش دلیل دیگری است برای ناموجه بودن برقعطلبی در غرب.
میزان «غرب پرستی»ای که در این کلمات نهفته است مرا میترساند. نویسنده به راحتی نوع پوششها را به جدید و قدیم، مدرن و بدوی تقسیم کرده است بدون اینکه در نظر بگیرد که چنین تفکیک کردنهایی ناممکن و غیرعملی است و حتی اگر هم ممکن باشد ارزشگذاری آنها (مثلا کدام بهتر و کدام بدتر است) بدون به مخاطره انداختن بنیان ارزشهای انسانی و حقوق بشر شدنی نیست. آیا بر اساس استدلالی مشابه، نویسنده کسی را که لباسهای از مد افتاده مثلا متعلق به دو سال قبل بپوشد سرزنش میکند؟ آیا مشکل نویسنده فقط با کسانی است که پوشش غالب غربی ندارند؟ آیا مشکل نویسنده با مهاجرانی است که به دلایل مختلف هنوز با جامعهٔ هدف هماهنگ نشدهاند (اگر اصولا هدف ایجاد چنین هماهنگیای باشد)؟ حتی اگر فرض را بر این بگیریم که همه (صرفنظر از خاستگاه فرهنگیشان) باید پوشش مدرن داشته باشند و این بهتر است، پوشش مدرن را چطور تعریف میکنیم؟ پوشش بدوی را چطور تعریف میکنیم؟ آیا پوشش مردی که حلقهٔ مسی از لبهایش عبور داده یا روی تناش خالکوبی کرده مدرن است یا بدوی؟ و در صورتی که مدرن یا بدوی باشد آیا باید این نوع پوشش را ممنوع اعلام کرد و فرد را زندانی نمود؟
نویسنده «بهانه به دست سیستمهای مختلف دادن» را دلیل یا توجیهی برای برخورد «قانونی» با افراد میداند و اینکه فرضا کسی (طالبان) ممکن است از این بهانهها سوءاستفاده کند را دلیلی بر ناموجه بودن آن کار (پوشیدن برقع) میداند. بر اساس همین شیوه استدلال لابد میتوانیم بگوییم که پارتی گرفتن در تهران باید ممنوع شود چرا که تندروهای غربی که اتفاقا آنها هم «از تعمیم دادن پروایی ندارند» ممکن است بگویند «تمام مردم تهران» میخواهند مثل غرب زندگی کنند و با چنگ و دندان هم بر شیوهٔ زندگی غربیشان پامیفشارند. شاید به همین دلیل وبلاگنویسی در ایران هم باید ممنوع شود، چرا که ممکن است برخی جناحهای تندروی داخلی نوشتهٔ چند وبلاگنویس را به کل وبلاگستان فارسی تعمیم دهند و به این ترتیب بهانه به دستشان بیفتند برای آنچه نباید بکنند. یادم هست به دنبال سوزاندن قرآن توسط یک آمریکایی و کشتار چند مامور سازمان ملل در افغانستان به دست مسلمانان خشمگین عدهای در آمریکا درخواست کرده بودند که کنگره آمریکا موضع رسمیای در قبال حرکت تحریکآمیز آن کشیش بگیرد. یک وبلاگنویس آمریکایی توضیح داده بود که آزادی بیان را نمیشود به بهانهٔ سوءاستفادهٔ عدهای در افغانستان تحدید کرد. چرا مشابه چنین استدلالی را در این مورد نیاوریم؟
نویسنده در ادامه مینویسد:
تو ای زن برقعخواه، تو که همهٔ مردها را پلید میدانی، به چه جرأت در جامعهای ظاهر میشوی که دستکم نیمی از آن و دستاوردهایش ساختهٔ دست و ذهن مردان است؟ در خانه بمان و به محارمت خدمت کن.
در اینجا نویسنده مغالطهٔ دیگری انجام میدهد یعنی گفتهٔ قبلیاش مبنی بر «پوشش برقع معنای تبعیضآمیزی علیه مردان دارد» را تبدیل میکند به «پوشندهٔ برقع نیت تبعیضآمیزی علیه مردان دارد». طبیعتا به دنبال این مغالطه، حالا که زن برقهپوش موجودی است که همهٔ مردها را پلید میداند لحن نویسنده تندتر میشود و حق حضور آن زن در جامعه را زیر سوال میبرد و به صورت زشت و تحقیرآمیزی زن را به «خدمتگذار محارمش» تقلیل میدهد.
نقل قول: زیستن در یک جامعهٔ مدرن قطعاً خوشاقبالی است، برای تکتک اعضای آن. عمر اجتماعی هیچ کس یک روز نیست، و من میتوانم ادعا کنم هر کس در جامعهای مدرن به دنیا آمده و زیسته حتماً به طور میانگین خوشاقبالتر از کسی بوده و هست که (برای نمونه) در سایه حکومت طالبان ایرانی یا افغانی نفس میکشد..
نقل قول: پوشیدن روبنده دقیقاً نماد فرهنگی نیست. اگر هست، نماد کدام فرهنگ است؟ فرهنگ اسلامی، عربی، کجایی؟ بیش از نیم میلیارد زن مسلمان در جهان هست و روبنده پوشیدن فرهنگ آنان نیست.
نقل قول: روبنده به وضوح یک پوشش بدوی است، و سخن از قرنهاست، نه دو سال یا دو دهه.
نقل قول: من این پوشش مشخص را بدوی میدانم. حتی بدوی بودنش را دلیل بد بودنش نمیدانم. بد است، چون تناقض توهینآمیز و آزاردهندهای دارد. کسی هم که با اختیار خود و در جامعهای مدرن (باز هم بر هر دوی این شرطها تآکید میکنم) این پوشش را برمیگیرد، به نظر من رفتاری غیراخلاقی مرتکب میشود و شایستهٔ برخورد مدنی است. اما چنین کسی در یک جامعهٔ مدرن حتماً میداند که تابلوی تبلیغاتی کدام گروه است، و باز چنین میکند. رنج زنان و مردان دربند را میبیند و آگاهانه وسیلهای برای استمرار آن میشود. رفتارش تبلیغ موذیانهٔ حکومت و ایدئولوژی طالبانی است. این از نظر من بدیهی است، اگر هر دو شرطی که گفتم (انتخاب آزادانه و زیستن در جامعهای مدرن) برقرار باشند. از این جنبه، آن زن همانند یک تابلوی تبلیغاتی سیار است که (برای نمونه) ختنه کردن زنان را تبلیغ میکند، مختارانه. اختیار هم مسؤولیتآفرین است.
نقل قول: چرا رفتار تبعیضآمیز بد است؟ دستکم میشود گفت نمیخواهیم با خودمان تبعیضآمیز رفتار شود، پس نباید چنین کنیم. سالها پیش، یک بار فامیل روبندهپوشی را برای نخستین بار دیدم، از آن نوعی که حتی چشمانشان را میپوشانند. با دستپاچگی سلام کردم، چون واقعاً نمیدانستم باید به کجایش سلام کنم، و سپس نمیدانستم آیا باید انتظار پاسخ داشتهباشم، و اگر آری، به چه شکلی. به طور معمول، اگر کسی به شما سلام کند و بداند که شنیدهاید، اما پاسخش را ندهید، رفتارتان بیادبانه انگاشته میشود. اگر یک زن به من سلام کند و پاسخش را ندهم، فرقی در قضیه ایجاد نمیشود. کسی که به من سلام میکند یا با من همسخن میشود، بخشی از وجود خود را بر من میگشاید، و به طور معمول انتظار میرود من نیز گشودگی متناسبی نشان دهم. اگر حاصل چند میلیون سال تکامل زیستی و چند هزار سال تکاپوی اجتماع انسانی آن است که امروزه پذیرفتهایم هنگام صحبت کردن با هم، توجه و احترام متقابل و همسانی داشتهباشیم، و از جمله، به صورت هم بنگریم، پنهان کردن خود در پس دیواری متحرک در عرصهٔ عمومی نادرست است. اگر انسانی میخواهد به مقام لاکپشت هبوط کند، پروا نمیکنم که او را به درون لاکش بفرستم. و چون آن لاک را به نشانهٔ گرگ بودن من برگرفته، بیانصافی نیست که برای او چوپانی فرض کنم. باز هم تأکید میکنم که این برداشتها فقط به زنانی مربوط میشوند که با انتخاب خود و در عرصهٔ همگانی یک جامعهٔ مدرن (نه در دهکدهای طالبانی) این پوشش را برگرفتهاند.
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آنرا از طریق اشتراک در خوراک آن پیگیری کنید. استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.
سلام،
نوشته شما رو از این وبلاگ و متن کامل نوشته مورد بحثتون رو از وبلاگ مسیر یک ذره خوندم، هر کدوم از نوشته ها از دیدگاه شخصی خودش به مسئله نگاه کرده بود و در هر کدوم حساسیت هایی وجود داشت، و البته به نظر هر کدوم ایراداتی هم وارد بود که اگه مجال و رغبتی بود می شه در موردشون صحبت کرد.
ولی جسارتاً در مورد کلمه ای که بارها در متن نوشته شما تکرار شده بوده – مغالطه – می تونم خدمتتون بگم که با در نظر گرفتن اینکه شما در نوشته تون با آنالیز کلمه به کلمه یه متن روان و راحت که منظورش – گذشته از درست یا نادرست بودن – رو به سادگی می رسونه، برای هر کلمه ای معناهای کلی و گاهی متفاوت از اون چیزی که منظور اصلی بوده بیان کردید و با پرسش های متعدد درباره بدیهیات فرضی در زبان نویسنده، اونقدر مطلب رو پیچوندید که حرف ایشون رو نادرست و حرف خودتون رو در مخالفت با ایشون درست و معقول جلوه بدید، چنانکه برای مثال در بخشی حتا – واقعاً تحسین برانگیز بود – پوشیدن روبنده در اجتماع رو به پوشیدن سوتین برای خانم ها و شلوار پوشیدن برای آقایون ربط دادید؛ و نهایتاً – همونطور که در عنوان هم آورده بودید – برای حرف های ایشون حکم ممنوعیت صادر فرمودید.
به نظرم این نوشته شما شکل اغراق آمیز یه متن پر از مغالطه بود، اونقدر که می شه به عنوان نمونه اجرا شده این واژه به دوستان معرفی شه.
لایکلایک
{برای هر کلمه ای معناهای کلی و گاهی متفاوت از اون چیزی که منظور اصلی بوده بیان کردید و با پرسش های متعدد درباره بدیهیات فرضی در زبان نویسنده، اونقدر مطلب رو پیچوندید که حرف ایشون رو نادرست و حرف خودتون رو در مخالفت با ایشون درست و معقول جلوه بدید، چنانکه برای مثال در بخشی حتا – واقعاً تحسین برانگیز بود – پوشیدن روبنده در اجتماع رو به پوشیدن سوتین برای خانم ها و شلوار پوشیدن برای آقایون ربط دادید}
من اینطور فکر نمیکنم. مثالهایی که زدم از همان شیوهٔ استدلالی نویسنده استفاده میکنند و فقط مصداق آن عوض شده (برای روشنتر شدن بحث). نویسنده استدلال میکند که «پوشیدن «روبنده» تبعیض علیه مردان است چون آنها را به اندازهٔ کافی محرم فرض نمیکند» و من میگویم چطور میتوانید همین استدلال را برای سوتین یا شلوار به کار نبرید؟ میبینید، اینجا بحث مثال نیست، بحث آن فرم استدلال است. باقی مثالها را هم همینطور بخوانید.
لایکلایک
سلام دوباره،
در مورد همین مثال که می فرمایید، نوع پوشش در یک جامعه در عرف اون جامعه – امیدوارم در مورد مفهوم واژه ها تا حدودی توافق داشته باشیم، فرض می کنیم منظور از عرف، مجموعه هنجارهای و ناهنجارهای پذیرفته شده در یک جامعه باشه – با تلورانسی تعریف و مشخص می شه. حتا توی یه جامعه که نسبتاً آزادی بیشتری هم به لحاظ قانونی در نوع پوشش شهروندانش قائل باشه، حضور یه خانوم یا آقای کاملاً برهنه – صحبت از کارنوال ها یا مراسم خاص نیست، منظور سطح اجتماع در حالت معموله – کاملاً نامتعارف و نامعقوله و اگه مخل نظم و آسایش عمومی باشه، باهاش برخورد می شه. حالا اگه مردم یه جامعه طبیعتاً از لباس های عادی و مطابق عرف اجتماعشون استفاده می کنند و در انتخابشون هم تا حدود معقولی آزادند، این موضوع نمی بایست توجیه این باشه که کسی با سوءاستفاده از آزادی در حق انتخابش در پوشش، باعث ایجاد تشنج و سلب آسایش دیگران بشه و عقاید خاص خودش رو تبلیغ کنه.
به نظر من نمونه مورد بحث ما بسیار شبیه اینه که کسی بنا بر حق آزادیش در انتخاب پوشش، بازوبند صلیب شکسته به بازوش ببنده و توی خیابون های محله های یهودی نشین قدم بزنه.
به هرحال، بحث خوبی بود، از توجه تون ممنونم.
لایکلایک
خب من با برقع مخالفم ولی با تصویب چنین قوانین فاشیستی به شدت مخالفم چون این رو محدود کردن آزادی های فردی می دونم.
اول خطاب به لیبرو تحلیل وبلاگ یک ذره به شدت معالطه آمیز است نه عامدانه بلکه به علت عدم توانایی تفکیک بین موضوعات و سرشار از پیش داوری است و اتهامات نادرست زیادی را به این زنان وارد آورده اما هم برچسب غرب پرستی به شدت در مورد این مطلب اغراق آمیز است( وبلاگ یک ذره در مورد سیستم حاکم بر جامعه ی غربی دروغ نمی گوید منتها نتیجه ای که می گیرد یعنی»فقط همان یک تکهای را که میخواهند میگویند. این سوءاستفادهٔ کثیف، خودش دلیل دیگری است برای ناموجه بودن برقعطلبی در غرب.» نه تنها نتیجه ی منطقی موضوع نیست بلکه وارونه کردن بند قبل مبنی بر مجاز بودن اعتراض به قانون است. این ربطی به غرب پرستی ندارد اشکال پاراگرافی که نقل کردید نه غرب پرستی آن بلکه به تعبیر بابک احمدی مهمل بودن این گزاره از نظر منطقیست همان طور که در مورد گزاره ی معروف کمارکس چنین است که فیلسوفان برای تفسیر جهان آمده بودند ولی ما برای تغییر جهان آمده ایم یا گزاره ی روی صفحه ی اول مجله ی مهرنامه که وارونه ی غلط گزاره ی مارکس است) در ضمن با وجود لحن تند وبلاگ یک ذره مطلب به هیچ وجه توهین آمیز نبود.
اما جناب بامدادی برقع چه از نظر کارکرد و چه از نظر بار نشانه شناسیک از لحاظ ماهوی تفاوت بسیاری دارد با مثلاً لباس دمده. این که هر دو دارای بار فرهنگیند منتها اولی دارای بار آیینی و مذهبی هست که دومی بالکل فاقد آن است و خب حق بدید که چنین چیزی در جامعه ای که عمیقاً بر ارزش هایی غیر مذهبی استواره در برابر اقلیتی که حداقل بخشی از اون ریشه هایی عمیقاً سنتی داره مقاومت نشون بده هر چند راه حل نه برخوردی قهرآمیز و هجومی است( چیزی که من نها ناشی از برخورد واقعاً بد دولت فرانسه نمی بینم و اقلیت های سلفی در این جامعه ی مسلمان خود در تشدید این روند بی تاثیر نبوده اند)بلکه ایجاد گفتمان با اون اقلیت مسلمان و نه لزوماً پذیروندن ارزش های جامعه ی میزبان به مهاجرین( به مانند کارهای فاشیست مآبانه که در مورد سرخپوست های استرالیا صورت گرفت) بلکه ایجاد سنتزی ئر ئراز مدت از این دوست تا بتواند جامعه ی فرانسه این اقلیت را بتواند به عنوان اقلیتی درون فرهنگی بپذیرد و باز هم تاکید می کنم این جز از طریق گفتمان کنش گرانه و فعالانه ممکن نیست( البته بن بست سیاسی در فرانسه ی بعد از شیراک به نقطهی بحرانی رسیده و این کار را مشکل تر می کند)
و در نهایت این که هر کسی می تواند ایدئولوژیک بیندیشد چه مانند وبلاگ یک ذره مخالف تام و تمام بستن برقع باشد( حتی اگر این باور نادرست باشد) و چه یک مسلمان سلفی یا حتی فاشیست باشد. منتها زمانی که این باورها نباید در صورت مخل بودن آزادی های فردی بر جامعه و حوزه ی عمومی شود. و این که در نهایت هر اندیشه ای سویه ای خطرناک و جزمی دارد چون هر اندیشه ای بالقوه ایدئولوژیک است و مبتنی بر پیش فرض. باید ضمناً متوجه این سویه ها در اندیشه ی فردی خودمون هم باشیم.. فراموش نکنیم به طور مثال زمانی که حکم آزادی احسان نراقی را می خواستند آزاد کنند در محضر دادگاه گفت که همه ی سال های زندانش را بخشیده چون ریشه ی کمونیست ها را از جامعه بر کنده اند. حرفی که در کنه ی خود بسیار ترسناک و خطرناک است.
پ.ن: خدمت به محارم در بطن خود حاوی کنایه ای جنسی است ولی آن را نمی توان ترکیبی توهین آمیز به شمار آورد. بار تحقیر آمیز دارد ولی توهین آمیز نیست گر چه نتیجه گیری فاشیست مآبانه ای دارد.
و در نهایت این که به نظرم روبرو شدن و تحلیل مطلبی که اساساً با شیوه ای تحلیلی نوشته نشده بود با متدی کاملاً تحلیلی و انتظار این که حتماً می بایست نتیجه ای منطقی داشته باشد اشتباه است.
لایکلایک
در مجموع خوب نوشتید و من کامنت خاصی جز اینکه اشارههایی که بعضا در نوشته بود را من واقعا توهینآمیز و تند تلقی میکنم. لحن توهینآمیز لزوما با آوردن فحش همراه نیست و تحقیر کرامت انسانها هم نوعی توهین محسوب میشود که دستکم در یک نوشتار پاکیزه و متین که قرار است خواننده را به چیزی متقاعد کند، انتظار دیدن آنرا نداریم.
لایکلایک
سلام عرض شد.
بحث را اینجا پی گرفتهام:
http://crypticuniverse.blogspot.com/2011/04/blog-post_14.html
در خدمت هستیم.
لایکلایک
در كل به نظرم نوشته يه ذره خيلي خوب و درست بود و نقد به اين طولانيي براش جايز نبود
به نظرم كمي بيش از حد متن رو زير سوال بردين
لایکلایک
شاید، اما تصدیق بفرمایید که این «کمی» و «حد» را به این سادگیها نمیشود تعیین کرد. از نظر من این جور بحثها همیشه غیرکافی و همیشه مفید هستند.
لایکلایک
من در مجموع با قانون منع پوشش برقع در اماکن عمومی موافقم همانطور که با قانون منع حضور بدون پوشش در انظار عمومی ولی در هر دوی این موارد فکر میکنم در نهایت، استدلال برای اثبات درست یا غلط بودن این قوانین با توجه به اصل آزادیهای فردی، خالی از اشکال نباشد.
لایکلایک
بله تصدیق میکنم که در هر مورد آوردن استدلال کار سادهای نیست و به مانند راهرفتن در میدان مین است که هر قسمت را مراقب باشی احتمال دارد از قسمت دیگری پایت روی مین برود.
لایکلایک
به نظر من باید قانونی میگذاشتن که از متقاضیان مهاجرت تعهد میگرفت که از برقع استفاده نکنند اما در عین حال استفاده از برقع را برای شهروندان فرانسوی ممنوع نمیکردند. چون یک کشور بهرحال میتونه در موردکسانی که میخوان به اون مهاجرت کنن یک سری استاندارد رو رعایت کنه اما حق نداره آزادیه شهروندان خود رو محدود کنه
لایکلایک
آنهم عارضههای دیگری میداشت، اگر چه دستکم عارضههایش به این عریانی در جامعه مطرح نمیشد.
لایکلایک
هر انسان با توجه به عوامل زير نوع لباس خودرا انتخاب ميکند:
– فرهنگ
– موقعيت جغرافيايي و شرايط آب و هوا
– موقعيت اجتمايي
– شرايط مالي
– مد
چيزي که مسلم است نوع لباس پوشيدن به خودي خود نه بد است نه خوب و يک مسئله شخصي است و چيزي که نکوهيده و غير انساني است تحميل نوع خاص از پوشش با استفاده از زور است .
در واکنش به نوع عملکرد جمهوري اسلامي در استفاده ار زور براي تحميل حجاب متاسفانه بخشي از روشنفکران نيز به اين برداشت رسيده اند که بايد نوع پوشش غير از نوع پوشش تحميلي جمهوري اسلامي به جامعه تحميل شود. به عبارت ديگر طوري وانمود ميکنند که هر کس که حجاب اسلامي را براي پوشش بر گزيد انساني نادان و نا آگاه است.
من مايلم که نظر شما را در مورد نقش مد در انتخاب لباس بدانم. آيا بنظر شما پيروي از مد نيز به نوعي زيرکانه به انسانها تحميل نميشود؟ آيا چون اين تحميل با استفاده از وسايل تبليعاتي و سينما و تلويزيون که قسمت عمده آن در اختيار تعداد محدودي شرکت است انجام ميگيرد قابل قبول است ؟
لایکلایک
پیروی از مد را نمیتوان تحمیلی دانست. بله درست که مدها توسط شرکتهای تولیدکنندهٔ محصولات مختلف تبلیغ یا تشویق میشوند و حتی شاید بتوان ادعا کرد که گزینهٔ اندکی در اختیار افراد جامعه برای تبعیت نکردن از مدها قرار دارد، اما به هر حال با تحمیل تفاوت واقعی دارد.
لایکلایک
سلام،
ممنونم که بحث را پی گرفتید. در این مرحله فقط میتوانم بگویم هنوز مغالطهای نمیبینم و با شما موافق نیستم. از شما ممنونم و چون هدف دوبارهگویی (از هر دو سو) نیست، فکر میکنم باید پذیرفت که حرفها را زدیم و توافق کلی به دست نیامد. خوانندگان نیز البته داوری میکنند و نظرشان میتوانند به روشنتر شدن بحث کمک کند.
لایکلایک
دوست گرامی مصطفی
باز هم ممنون از توجهتان و پیگیری بحث. به قول شما دلیلی ندارد همیشه هر بحثی منجر به توافق شود و گاه فرایند بحث از نتیجهٔ بحث مفیدتر است.
ارادتمند
بامداد
لایکلایک
جناب کامران من باز مایلم در جواب حرف شما حرفم را تکرار کنم( برای پیش آمدن هر گونه سوء تفاهم دوباره تاکید می کنم من با قانون ممنوعیت برقع به شدت مخالفم) نگاه کنید در جواب حرف شما دو نکته را باید در نظر گرفت. اول این که آیا تحمیل مد از طریق تبلیغات بدون پیش زمینه ی فرهنگی ممکن است و آیا هر تبلیغ و هر مدی بالقوه موفق است. به نظر من قبل از این که ساز و کار بیزینس و تبلیغات این لباس ها و آمار موفقیت و یا عدم موفقیتشان بدون صورت بندی درست ماجرا تنها کلی گویی بدون مدرک است.
اما نکته ی دوم این که برقع کارکرد آیینی و نمادینی دارد که به طور مثال لباس های مد روز فاقد آنند هر چند هر دو در این که کارکرد فرهنگی خاص خود را دارند با هم اشتراک دارند اما این بعد آیینی غیر قابل صرف نظر است. از این لحاظ اگر قرار بر مقایسه باشد مقایسه ی آن با کلاه یهودیان( که اسم آن الان خاطرم نیست) یا دستار هندوها درست تر است. و خب متاسفانه ماجرا سیاسیه و تا حدودی هم به خود سارکوزی بر می گرده. هدف هم مسلمان ها نیستن بلکه هدف اقلیت مهاجر به فرانسه ن. شروع هم از این جا نبوده و متاسفانه احتمالاً این آخر ماجرا هم نخواهد بود و ماجراهای بزرگتری در راهه.
و البته درسته که استدلال مخالفان پوشیدن برقع مبنی بر اجبار زنان بر پوشیدن آن دلالت عام نداره منتها در مواردی که به هیچ وجه کم تعداد نیستن این موضوع مصداق داره. چیزی که حداقل در مقایسه با پوشش های دیگه باید مد نظر قرار بگیره و خب این خیلی فرق داره با تبلیغات چون تبلیغات هر چقدر هم هوشمندانه باشه در درجه ی اول در اجبار یا اعمال فشار بر زن برای تحت تاثیر قرار دادنش ناتوانه و در نهایت زن باید انتخاب کنه تحت تاثیر تبلیغات قراره بگیره یا نه اونم بدون هیچ هزینه ی سنگینی اما در مورد برقع حداقل در بعضی موارد این گونه نیست و هنجارهای مذهبی بر اختیار فردی سلطه ی خود را از طریق مکانیسم هایی با قدرت بسیار زیاد تر اعمال می کند.
در کل مشکل من با این قانون رویکرد جزمی و تهاجم گرایانه ش در بر خورد با مسئله است.
لایکلایک
ممنون.
لایکلایک