سالها پیش وقتی که احتمالا کودکی خردسال بیش نبودم صحنههایی از یک کارخانه جوجهکشی دیدم که تا امروز در خاطرم مانده. جزییاتش یادم نیست اما احتمالا ماجرا از این قرار بوده که جوجهها به دو قسمت نر و ماده تقسیم میشدند و چون فقط مادهها به کار تخمگذاری میخوردند باقی را از بین میبردند. صحنهای که به یادم مانده نقالهٔ لبریز از جوجههای ریز است که همینطور ریخته میشدند داخل یک قیف بزرگ و بعد همه میرفتند توی یک خردکننده و تبدیل به خمیر میشدند.
خیلی زود فهمیدم که چیز وحشتناکی ندیدهام و آن تخممرغهای نازنینی که سرگرمیام چیدنشان از توی شانهٔ تخممرغ توی قفسهٔ یخچال بود از همان جایی میآیند که جوجههای معصوم خرد و خمیر میشوند. این بود که به خودم گفتم تا وقتی تخممرغ صنعتی میخورم حق ندارم چسناله راه بیاندازم و ژست حیواندوستی به خودم بگیرم.
من هنوز تخم مرغ صنعتی میخورم. این یعنی «من» اگر چه آزارم به یک مورچه هم نمیرسد، اما حامی عملی و نظری قتل عام جوجهها هستم. و نمیدانم چرا این پارادوکس بزرگ و آگاهی از این جنایت بزرگ وجدانم را آزار نمیدهد.
اینها را گفتم که زمینهای داشته باشید از نگاه من به مسالهٔ استفادهٔ ابزاری «نوع انسان» از حیوان. ما آدمها (از استثناها بگذریم) عموما به صورت کاملا بیپرده، بیتعارف و بیرحمانهای از حیوانات بهره ابزاری میبریم و ککمان هم نمیگزد و حتی موضوع را در حد بررسی چند دقیقهای هم تلقی نمیکنیم. من این مساله را پذیرفتهام (به خصوص وقتی که موضوع نابودی نسل یک گونه یا خطرات بومشناختی نباشد) و اگر چه برای مدافعان حقوق حیوانات احترام ویژهای قائل هستم، این موضوع به کلی خارج (یا دست کم آن اواخر فهرست) از حیطهٔ موضوعات مورد توجهم قرار دارد.
با وجود همهٔ آنچه گفتم، دیدن فیلم زیر عمیقا ناراحتم کرد. همینجا به شما هشدار میدهم که ممکن است تا پایان عمر از دیدن فیلم کوتاه زیر پشیمان شوید. فیلم نشان میدهد که عدهای برای امرار معاش (فکر نمیکنم برای تفریح اینکار را بکنند) پوست حیوانها را میکنند و اینکار را وقتی انجام میدهند که حیوان زنده است (شاید برای اینکه پوست سالم بماند).
اشتباه است اگر فکر کنیم این موضوع یک مسالهٔ چینی است و مثل خیلیها واکنشمان تقلیل دادن موضوع به چند تا آدم بد و بیرحم باشد. خیر. اشتباه نکنید، موضوع به کل جامعهٔ بشری باز میگردد و به نگاه فلسفی «ما» به جهان اطراف. این فیلم فقط یک مثال است از «بیشرمی» گونهٔ انسان. در مورد این بیشرمی نوشتهام و اگر لازم باشد باز هم خواهم نوشت.
روزگاری نه چندان دور انسان فکر میکرد زمین در مرکز جهان است. اما وقتی با نگاه کردن از توی تلسکوپ واقعیت تلخ را فهمید و دانست که زمین خیلی ناچیزتر از این حرفهاست موضعش را عوض کرد. انسان مدرن (انسان کانتی) دیگر اعتقادی به اینکه زمین در مرکز جهان است ندارد، اما در عوض انسان را در مرکز جهان قرار میدهد. در نتیجه چون ما «اشرف مخلوقات» هستیم و همهٔ زمین و زمان خلق شده که در خدمت ما باشد طبیعی است که به خودمان حق دهیم از حیوانات سواری بگیریم، جوجه خمیر کنیم، زنده زنده پوست بکنیم و یا همان پوست را بپوشیم تا توی مهمانیها خوشگل و سکسی باشیم.
هر وقت انسان کانتی فهمید که در مرکز جهان نیست و جایگاه فروتنانه خودش را در زمین پیدا کرد آنوقت مطمئن باشید صحنههایی شبیه ویدئوی بالا خلق نخواهد کرد.
.
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آنرا از طریق اشتراک در خوراک آن پیگیری کنید. استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.
ما آدمها (از استثناها بگذریم) عموما به صورت کاملا بیپرده، بیتعارف و بیرحمانهای از انسانها هم بهره ابزاری میبریم و ککمان هم نمیگزد و حتی موضوع را در حد بررسی چند دقیقهای هم تلقی نمیکنیم.
لایکلایک
بله متاسفانه… این که شما نوشتید خود حکایت مفصل دیگری است.
لایکلایک
من اما موضوع را طوري ديگر مي بينم. از نظر من كشتار گاو و گوسفند و مرغ و …. بخشي از روند كلي همزيستي انسان و آن جانور خاص است. كافي است تجسم فرماييد اگر از فردا همه ي آدميان روي زمين گياهخوار شوند و كشتار گاو و گوسفندها بالكل در كره ي زمين متوقف شود؛ چه بر سر اين انواع جانوري خواهد آمد. آيا سرنوشتي جز انقراض براي فرضا گوسفند (اين ژني كه وجود دارد و قادر به زندگي در محيط وحش نيست) قابل تصور است؟!
اما آن توحشي كه در بخش دوم نوشته ي شما مورد بررسي قرار گرفته است و به حق آن را شرم آور و غيرقابل تحمل دانسته ايد؛ امري ديگر است و از قضا بر خلاف ديدگاه شما ناشي از رها كردن ديدگاه «انسان محوري». دقت فرماييد كه دوران سنت با همه ي شقاوتها و بي رحمي هايش از اين نوع رذالتها خالي بود. انسان دوران سنت اگر بي رحمي و شقاوت مي ورزيد به جهت يافتن عظمت يا پاسداشتن حقيقت بود. آن زمانها انسان مركز جهان و جانشين خدا بر زمين بود. اما از هنگامي كه مدرنيته روياي «هر انسان جهاني است» را بر هم زد و آدميان نيز همچون همه ي امور مادي ديگر قابل اندازه گيري و شمارش شدند؛ ديگر معيارهاي انساني از قبيل عظمت و مذهب و حقانيت نبود كه حركت و گاه فاجعه مي آفريد. امروز تنها يك معيار براي اعمال وجود دارد و آن «منفعت» است. دوران مدرن و عقل سليمش اين معيار را نهاده است و همين معيار است كه هر رذالتي را در حق هر موجودي (از جانوران به قول شما تا ديگر آدميان به قول دوستي كه كامنت بالايي را گذاشته است) توجيه مي كند.
به ياد داشته باشيد كه تا پيش از اين معيار (كه بي آن ممكن نبود همه ي ابعاد زندگي انسانها صنعتي شود) نه آن خمير كردن جوجه ها رخ مي داد و نه آن شيوه ي سلاخي در كشتارگاههاي صنعتي كه يكبار لئون به آن در وبلاگش اشاره اي كرد و نه حتي چنين رذالتهايي جهت توليد پوست سالم جانور و نه بمب نوتروني. آن زمانها همه ي بي رحميها در جهت عظمت انسان(گيرم با تعريفي معوج و ناقص) اتفاق مي افتاد. از شكار جرگه تا ساختن منار از سر مغلوبين به جهت بزرگداشت فاتح.
غرض تمجيد از دوران سنت نبود. صرفا يك يادآوري بود كه توجه داشته باشيد اولا آدرسي كه در انتهاي پست خود داده ايد؛ چندان درست به نظر نمي رسد. و ثانيا واقع آن است كه آن آدرس چند قرني است اصلا ديگر وجود ندارد! آدميان دوران مدرن اصلا خود را مركز كائنات نمي دانند.
لایکلایک
اینجا بحث غریزهٔ زنده ماندن نیست. جانواران دیگر هم زنده میمانند و هم را میخورند اما سوار هم نمیشوند و پوست هم را زنده زنده نمیکنند. اتفاقا به نظر من هم اینکه انسان گیاه یا حیوان میخورد نشانهٔ وحشیگریش نیست.
از دیدگاههای مختلفی میتوانیم انسان مدرن را مورد توجه قرار دهیم. من از نظر انقلاب کوپرنیک کانت گفتم. انقلابی که باعث شد دوگانهٔ فرهنگ – طبیعت متولد شود و انسان (فرهنگ) از محیط انسان (طبیعت) تفکیک شود و اهمیت بالاتری بیابد که نتیجهٔ معنایی آن عملا این شد و شده است که انسان مرکزیت معنایی را پیدا کرده است. انسان مدرن تصور این را دارد که کرهٔ زمین را در دستهای خود دارد و باید آنرا تر و خشک کند. این نگاه انسانمحور است که این چنین کاذب و پوشالین انسان را بزرگ و برتر و سلطان معرفی میکند.
لایکلایک
همان اولي را هم نمي دانستم 😐 و از آنجايي كه نميدونستم ديدن اين فيلم كوتاه ممكن است چه نتايجي داشته باشد ( احتمالا حداكثر يك عذاب وجدان، ولي حتي آن را هم نمي خواهم) تصميم گرفتم نبينم. راستش اگر بخواهم روراست باشم، حداقل با خودم، تقريبا روزبروز از انسانيت درحال فاصله گرفتن هستيم نه تنها در مورد حيوانات درمورد آدمهاي اطرافمون هم . دوست ندارم جمله بعدي را بگويم و از حسش هم متنفرم اما شايد بهتر باشه كمي چشمانمان را ببنديم ( اين جملهايه كه واقعا فكر نميكردم هيچ روزي بگم، اما واقعا ديگه نميشه ديد و تحمل كرد بنابراين بهتره نبينيم )
لایکلایک
می فهمم.
لایکلایک