ما و تهدیدها علیه ایران: خروج از گفتمان جنگ روانی و ورود به قلمرو تحلیل واقعیت‌ها

من درک نمی‌کنم بعضی از دوستان که از ایران انتظار دارند «اعتماد سازی» کند واقعا منظورشان چیست. شرایط زیر را در نظر بگیرید (این‌ها شعار و جنگ روانی نیستند، بلکه گزاره‌ هستند):

ایالات متحده مدت‌هاست که ایران را به محاصره خود در آورده است. اشغال افغانستان در مرز شرقی ایران، اشغال عراق در مرز غربی، ترکیه متحد او در ناتو در شمال غربی مترصد فرصت، همکاری نظامی نسبی آمریکا با ترکمنستان در شمال شرقی ایران، دولت‌های وابسته و بسیار نزدیک به آمریکا در ساحل مقابل ایران در خلیج فارس (کویت، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، بحرین و قطر) که پایگاه عظیم ناوگان پنجم آمریکا هم در این منطقه است. همچنین اسرائیل یا/و آمریکا در چندین مرحله (احتمالا تا حدی مشترک) نسبت به ایران اقدامات جنگ‌افروزانه جدی انجام داده‌اند مانند انفجارهای مختلف در خاک ایران، ترور دانشمندان هسته‌ای ایرانی که حتی همسر یکی از آن‌ها مورد هدف قرار گرفت و حمله‌های پیچیده سایبری علیه تاسیسات حساس و غیره. علاوه بر این مقامات سیاسی عالی‌رتبه آمریکایی مدام مصر هستند که فرقه مجاهدین خلق از فهرست سازمان‌های تروریستی خارج شود. در دهه گذشته آمریکا و/یا اسرائیل به کشورها یا منطقه‌های افغانستان، عراق، پاکستان، سومالی، لیبی، لبنان، سودان، سوریه، کرانه باختری رود اردن و نوار غزه تهاجم یا حمله هوایی کرده‌اند، یا آن‌ها را به اشغال خود در آورده‌اند. همین‌طور آن‌ها به صورت سیستماتیک رژیم جهانی اعمال شکنجه، زندان‌های مخفی که افراد در آن‌ها ناپدید می‌شوند و بازداشتگاه‌هایی در میانه دریای کاراییب که متهمان بدون محاکمه حدود ده سال در آن‌ها محبوس هستند ایجاد کرده‌اند. در همین مدت، ایران به هیچ کشوری حمله زمینی یا هوایی نکرده است و هیچ جایی را به اشغال خود در نیاورده است. بله، قطعا ایران یک سیستم سیاسی اقتدارگرا دارد، اما نه بیشتر (و در خیلی از موارد کمتر از) بسیاری از رژیم‌هایی که در طول همین دوران توسط ایالات متحده حمایت مالی، تسلیح و یا تقویت شده‌اند.

فهرست بالا البته به اعمال تحریم‌های یک جانبه یا چند جانبه از سوی آمریکا و متحدان یا تابعانش علیه مردم ایران هیچ اشاره‌ای نکرده است. تحریم‌هایی که معلوم نیست به کدام جرم کل مردم ایران را نشانه گرفته است؟ می‌دانستیم و امروز هم که دیگر رسما تایید شد که هواپیماهای نظامی آمریکا به حریم هوایی ایران تجاوز می‌کنند. عملی که بدون شک یک اقدام متجاوزانه است.

توی این شرایط بحرانی و حساس وظیفه من و شما به عنوان یک علاقه‌مند به سرنوشت ایران چیست؟ که توی شرایطی که ذکر شد بنشینیم و شعارهای جنگ روانی غرب علیه ایران را تکرار کنیم: «ایران باید اعتماد سازی کند». کدام اعتماد سازی؟ شوخی می‌فرمایید لابد. این یک بازی پوکر بسیار جدی و خطرناک است که این طرف (ایران) همه هستی‌اش در گرو است. آن وقت بیاید و دستش را رو کند (اعتماد سازی کند) که چه بشود؟  که طرف در یک طرفه همه دار و ندارش را ببرد؟ نه خیر جانم. سیاست پیچیده است و این طور نیست که همین‌طور بیایی و دستت را رو کنی و اسم این حرکت احمقانه را هم بگذاریم اعتماد سازی. اصلا اعتماد سازی یعنی چه در عالم ماکیاولیسم سیاسی؟ توی این شرایط که ایران را تا آستانه شکستن زیر فشار قرار داده‌اند لابد انتظار دارید که آن چند قلم عامل بازدارنده‌ای که سال‌هاست و به سختی برای خودش دست و پا کرده را هم تحویل دهد و بگوید بفرمایید این هم کارت‌های من که خیلی هم مالی نیستند و قیافه معصومانه به خودش بگیرد که حالا دیگر به من اعتماد کنید؟! به نظر من توی این وضعیت بحرانی ما باید از سطح شعار و جنگ روانی عبور کنیم و به واقعیت‌های سخت (hard facts) و تحولات ژئوپولیتیک و ژئواستراتژیک در منطقه توجه کنیم. اما این واقعیت‌های سخت چه چیزهایی هستند؟ چند تا از آن‌ها را بالا ذکر کردم، اما شناخت علت‌ها و ریشه‌های آن‌ها و این‌که تحولات واقعی منطقه و جهان چگونه روی این فرایندها تاثیر می‌گذرند البته که نیاز به مطالعه و گفتگوی هدف‌مند و عمیق دارد. بسم الله!


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

نویسنده: bamdadi

A little man with big dreams.

12 دیدگاه برای «ما و تهدیدها علیه ایران: خروج از گفتمان جنگ روانی و ورود به قلمرو تحلیل واقعیت‌ها»

    1. نمی دانم منظور شما دقیقا کدام جهت است. این گزاره را به عنوان ادامه همان جنگ روانی می بینید و یا می خواهید نشان دهید که نکته مهمی در بر دارد؟

      اگر منظورتان اولی است که من با شما هستم. اما اگر فکر می کنید جایگاه تحلیلی خاصی به ما می دهد باید بگویم که تا به حال بی ربط تر از این چیزی نشنیده بودم. یعنی چه اگر ایران از سلاح هسته ای استفاده نکند هم خطرناک است! فکرش را بکنید. می خواهند بگویند ایران در هر صورت هیولاست چه سلاح بسازد چه نسازد چه استفاده بکند و چه نکند. این شد استدلال؟!

      لایک

  1. جناب بامدادی آنچه شما نادیده می گیرید مشکلات عظیم ایران از داخل است، دوست عزیز سیستم از داخل پوکیده و بر پول نفت و سرکوب روزگار سر می کند، گرگ های صحنه ی بین اللمل هم خوب این داستان را می دانند… چند صباحی هم نفت نصف قیمت به آسیای شرقی و چین فروختید و به سرکوب ادامه دادید…آیا به نظر شما این راه حل مشکل است یا تعامل عاقلانه نه احمقانه (که در ماجرای اخیر سفرت انگلستان دیددید احتمالن) با دنیا؟

    لایک

    1. نه دوست عزیز نادیده نمی گیرم. ولی فکر نمی کنم سیستم سیاسی ایران راه غیر تعاملی در پیش گرفته باشد. موضوعات عجیب و غریب مثل ماجرای سفارت اولا بیشتر حالت واکنشی دارند (در مقایسه به انبوه هجمه ها بر ایران) و ثانیا به نظر من مشکوک هستند و اعتراض یا سکوت تقریبا همه مقامات رسمی ایران نشان می دهد که یک گروه داخلی این بازی خطرناک را به ضرر جناح رسمی انجام داده است. رفتاری که بدون شک قابل توجه و بسیار مشکوک است.

      لایک

      1. مشکل اینجاست که باید درک کنیم مسایل حوزه سیاست پیچیده و مرتبط با یکدیگر است، شما نمی توانید حکومتی توتالیتر داشته باشید، با شواهد بسیار در کشتار مخالفان و عملیات تروریستی در داخل و خارج از کشور نقش داشته باشید از دید اکثر سازمان های بین اللملی کارنامه مناسبی نداشته باشید و..و بخواهید نام این رفتار را تعامل بنامید، مشکل حکومتهایی که پایگاه مردمی ندارند در وحله ی کنونی جهان اینست که راحت تر مورد سوء استفاده ی قدرت ها ی بزرگ قرار می گیرند، شما شک نکنید که اگر این سیستم پیگاه مردمی داشت هجمه ی کنونی وجود نداشت، کمی سر بگردانید و به ترکیه نگاه کنید، در مورد توضیحی که در مورد سفارت انگلیس دادید باید گفت که توجیه عجیبی بود! یعنی شما با داشتن دهها میلیارد دلار پول نفت و این خدم وحشم بیکران عرضه ی انتظام ملک طلق خود را هم ندارید! یعنی این نیرو فقط در سرکوب مردم کوچه و بازار موفق است! مسئولیت آنچه در ایران ودر حوزه ی سیاست خارجی ایران رخ می دهد بر عهده ی حکومت ایران است، تبعات بین اللملی این رفتار ها ایران و مردم ایران را در گیر خواهد کرد و با گفتن کی بود کی بود من نبودم مشکل حل نخواهد شد. هر چند بنده اعتقاد دارم زیر این چکمه های سنگین تا حکومت نخواهد مورچه هم نفس نخواهد کشید.

        لایک

  2. فرمودید «در همین مدت، ایران به هیچ کشوری حمله زمینی یا هوایی نکرده است و هیچ جایی را به اشغال خود در نیاورده است»

    دوست گرامی گویا شما خودتون رو به کوری زدین و دخالتهای ایران در کشورهای منطقه رو نمی بینین، حتما که نباید حمله به صورت کلاسیک باشه. شما به من بگو حزب الله لبنان از کجا حمایت میشه؟ همین چند روز پیش یکی از مقامات نظامی ایران گفته بود اگه به ایران حمله بشه ما به حزب الله میگیم اسراییل رو بزنه! خب این به نظر شما یعنی چی؟ غیز از اینه که حزب الله عامل دست نشانده ایران در لبنان هست؟ موشکهایی که از جنوب لبنان به اسراییل زده میشه دقیقا مساوی حمله نظامی ایران به اسراییل هست و این یعنی حمله به خاک دیگر کشورها که شما نمیخواین ببینین. کمی هم در مورد حمایت ایران از گروه های شیعی مسلح در عراق و جنایتهاشون تحقیق کنید.

    مثالی که من زدم اصلا ربطی به اسراییل یا اعتمادسازی نداره و در حمایت از اونها نیست، موضوع چیزی هست که شما نمیخواین ببینین و به همین دلیل تحلیلهاتون اشتباه از آب در میاد.

    لایک

  3. جمهوری اسلامی از همان آغاز به اسارت گرفتن مردم ایران در داخل از سال 57، سیاست تهدیدگر خود در خارج را شروع کرد. از دهن کجی به معمولی ترین کنوانسیون های بین المللی مانند حفاظت از سفارتخانه ها و اماکن دیپلماتیک تا تهدید به محو اسراییل و فتح قدس و ادامه جنگ با عراق و… اولین شعارهای جمهوری اسلامی صدور انقلاب و اسلام به همه جا بود و در اوایل انقلاب بعضی از اوباش می گفتند که نماز جمعه بعدی را در اورشلیم می خوانیم! شعار » بهر آزادی قدس از کربلا باید گذشت» زمانی داده شد که صدام می خواست جنگ را تمام کند و صلح کند. اما ج ا می خواست به قدس برسد از راه کربلا. شعار آنوقت این بود که : » جنگ تحمیلی را پذیرفتیم اما صلح تحمیلی را هرگز نمی پذیریم» و اینگونه جنگ حدود 6 سال بیشتر ادامه پیدا کرد تا امام تصمیم گرفت جام زهر بنوشند!
    جمهوری اسلامی همواره حامی ادامه درگیریها بین فلسطین و اسراییل بوده فارغ از اینکه خود مردم فلسطین چی میگن و خیلی ساده با صرف میلیاردها دلار در امور داخلی لبنان ، فلسطین،مصر، اردن، عراق، افغانستان به جهت ایجاد آشوب و بلوا دخالت کرده است. نیروهای سپاه قدس دقیقا» به جهت عملیات برون مرزی و تروریستی در خارج ایران و در کل دنیا فعالیت میکنند و تا حالا هم خیلی خوب کار کردن!!.
    ایران تنها کشور دنیاست که سیاستمداران آن از تریبون های رسمی ، برای همه دنیا سر و گردن می کشند و تهدید می کنند. در واقع حتی اگر هم کار خاصی نکنند، همین ادبیات تهدیدگر در عرف بین الملل کافیست تا کشورهای متخاصم به ایران، راحت کار خود رو در جامعه جهانی جلو ببرند و کار را فعلا رسانده اند به تحریم نفت.
    با وجود احامقی که متاسفانه شده اند حاکمان رسمی ایران، آمریکا و سایرین زیاد کار سختی برای اجماع دنیا در برابر ایران نداشته و نخواهند داشت!

    لایک

  4. فکر می کنم 2 سال پیش بود ، آقای ولایتی ، مشاور رهبری تو تلویزیون به اینکه الان نبرد فقط منحصر به مرزهای ایران نیست و مرزها را گسترش دادیم و ما نبرد را تا اروپای شرقی گسترش داده ایم …
    ولی این که واقعا چند درصد مردم ایران این نبرد را نبرد خودشان می دانند ، چند درصد راه و سیاست حکومت گرانشان را درست می دانند ، چه کسری از مردم مبانی ایدئولوژیک حاکمانشان را قبول دارند بحث مهمی است که پرداخته نشده است ، در متن فوق ما فقط تهدید هایی که ایران را در برگرفته است را بررسی کرده ایم و به نوعی یک طرفه به قضاوت نشسته ایم در حالی که به نظر بنده بخش عظیمی از کشور علاقه ای به این گونه خصومت ورزی و سیاست گری ندارد و خواستار فضایی با کمترین آشوب است . عقیده بنده بر این است که اگر حکومت ایران حکومتی صلح طلب و آرامش خواه بود و یا بشود بسیاری از این تهدید ها پتانسیل اجرایی شدن خود را از دست می دهند و از دید بین الملی تقبیح می شوند و تهدیدگران دلیلی برای حضورشان نمی توانند بیابند .
    بنده نظر دکتر ابراهیم یزدی در مورد رفراندومی که از طریق مجامع بین الملی برای مردم ایران برگزار و نظارت شود را قبول و تنها راه بدون خشونت زیاد برای رهایی از مشکلات داخلی و تهدیدات خارجی می دانم و البته هزینه های زیاد آن بر دوش مردم است .

    لایک

  5. فارغ از اینکه عربده های هل من مبارز طلبی گروههایی در داخل ایران برای بوجود آوردن جنگی محدود با غرب به دلیل امکان بسیار مناسبی که این جنگ محدود جهت سرکوب شدید مخالفان داخلی حکومت بخصوص نزدیکان احمدی نژاد موسوم به جریان انحرافی ، به آنها می دهد، مقاله زیر از کامران متین، استادیار دانشگاه ساسکس بریتانیا، بسیار بهتر به تحلیل واقعیتها که «چرا خطر جنگ جدی است؟» پرداخته است.

    این مقاله، به نظر من خیلی خوب مسائل مطرح و اما و اگر های پیرامون خطر جنگ در بیخ گوش ایران را مطرح کرده است و امیدوارم قدری باعث شود بعضی احمق ها بهتر به نتایج فاجعه آمیز جنگ ایران-غرب برای ایران پی ببرند: چه کسانی که فکر میکنند ایران باید مشت محکمی به دهان استکبار بزند حتی با رویارویی نظامی که در این وبلاگ جناب بامدادی هم زیاد نظر میدهند و همینطور کسانی که جاهلانه فکر می کنند با جنگ و ویرانی ایران از شر آخوندهای سلطه گر و متحجر خلاص می شوند و به حداقل آزاذیهای اجتماعی مانند عدم فیلترینگ اینترنت و آزادی پوشش و مذهب و … می رسند.

    را خطر جنگ جدی است( به قلم کامران متین استادیار دانشگاه ساسکس بریتانیا) :

    بحران دیپلماتیك بین ایران و بریتانیا و خروج دیپلمات های ارشد اكثر كشورهای بزرگ اروپایی از ایران، به گمانه زنی ها در باره خطر حمله نظامی غرب به ایران دامن زده است. استدلال هایی كه تا كنون در جدی نبودن این خطر ارائه شده اند بر چند فرض استوارند كه مهمترین آنها عبارتند از: عدم توانایی مالی آمریكا و هم پیمانان اروپاییش، به دلیل بحران اقتصادی غرب، برای درگیری در یك جنگ بزرگ دیگر؛ مخالفت چین و روسیه با حمله نظامی به ایران؛ عدم امكان پیروزی نظامی سریع بر ایران با توجه به مساحت و توانایی های نظامی ایران؛ و سرانجام احتمال بسیاركم حمله یك جانبه اسرائیل به ایران، بدون موافقت و همكاری آمریكا كه با توجه به فرضیات بالا مایل یا قادر به‌ حمله به ایران نیست.

    این فرض ها تا چه حد درستند؟

    فرض اول مبتنی بر دركی سنتی از اقتصاد سرمایه داری است كه بر اساس آن بهترین راهكار برای انباشت سرمایه توسط شركتها و كمپانی ها، باز سرمایه گذاری بخش اعظم سودشان در توسعه تكنولوژی و ابزار تولید، و یا خرید و ادغام شركتهای رقیب كوچكتر و یا تركیبی از هر دوی اینهاست.

    این رویكرد معتقد است كه بهترین نتایج هر دوی این استراتژی های انباشت، در متن تولید رقابتی و تجارت در بازار آزاد و تحت شرایط صلح آمیز به دست می آید.

    اما جاناتان نیتزان و شیمشون بیچلر، دو محقق اقتصاد سیاسی دانشگاه یورك در تورونتوی كانادا نظریه «انباشت افتراقی» یا ‪»differential accumulation‪» را ارائه كرده اند كه این درك سنتی از كاركرد اقتصاد سرمایه داری را رد می كند.

    بر اساس نظریه «انباشت افتراقی»، «سرمایه غالب» همواره در پی كسب سود نسبی و نه مطلق است، امری كه تنها مستلزم پیشی گرفتن از رقبای اصلی است.

    این امر به نوبه خود، استفاده از قدرت سیاسی – نظامی دولت ها در بیرون راندن رقبا از میدان و یا تاثیرگذاری بر تعیین قیمت كالاهای استراتژیك در بازارهای جهانی را به روشی مطلوب و حتی گاهی به بهترین روش بدل می كند.

    میزان امكان استفاده بخش های مختلف سرمایه از قدرت دولتی نیز به نوبه خود، به میزان فاصله سیاسی آنها از مراكز فرماندهی و سیاست گذاری دولت بستگی دارد.

    برای اثبات این نظر جاناتان نیتزان و شیمشون بیچلر به بررسی جنگ های خاورمیانه پرداخته اند و نشان داده اند كه تقریبا تمامی جنگهای بزرگ منطقه نظیر جنگ های اسرائیل و اعراب در دهه های ٦٠ و ٧٠ میلادی، حمله اسرائیل به‌ لبنان در سال ١٩٨٢، و جنگ آمریكا و عراق بر سر كویت در سال ١٩٩١ به فاصله كوتاهی به دنبال آغاز دوره هایی از ركود اقتصادی درغرب، و به خصوص آمریكا، رخ داده اند.

    در تمامی این جنگ ها «سرمایه غالب» آن دوره در آمریكا، یعنی سرمایه مربوط به صنعت نفت و انرژی، از رقبای خود در دیگر بخشهای اقتصاد پیشی گرفته اند، چرا كه میزان افزایش بهای فراورده های تصفیه شده نفتی كه آنها تولید، توزیع، و فروشش را در انحصار داشته اند بسیار بیشتر از میزانی بوده که بهای نفت خام (که آنها کماکان ناگزیر به خریداری اش بوده اند) در پی جنگ افزایش یافته است.

    ضمن اینكه در همه این جنگ ها كشورهای تولید كننده نفت و به خصوص عربستان سعودی، سودهای سرشاری كسب كرده اند كه اغلب یا صرف خرید اسلحه از آمریكا شده اند و یا در صنایع مالی و بانكی آمریكا سرمایه گذاری شده اند كه در هر دو حالت به رشد (مجدد) اقتصادی آمریكا كمك كرده اند.

    تجربه عبور شگفتی آور آمریكا از شدیدترین ركود اقتصادیش در دهه های ١٩٢٠ و ١٩٣٠ میلادی و تبدیل شدنش به‌ قدرت غالب اقتصادی و سیاسی در جهان كه از طریق شركت در جنگ جهانی دوم در كنار متحدین ممكن شد استدلال اصلی این نظریه را تقویت می کند كه تحت شرایطی جنگ می تواند موجب رونق اقتصاد سرمایه داری شود.

    علاوه بر همه اینها، بعضی کشورهای ثروتمند منطقه، توانایی (و شاید، تمایل) دارند که حداقل بخشی از هزینه های آمریکا در جنگ احتمالی با ایران را تامین کنند، كاری كه عربستان، به همراه ژاپن، در مورد جنگ آمریكا برای آزاد سازی كویت انجام داد و بخش اعظم هزینه های آن جنگ را پرداخت کرد.

    بنابراین از چشم انداز نظریه انباشت افتراقی، جنگ در خاورمیانه و خلیج فارس نه تنها امری الزاما غیر اقتصادی نیست، بلكه حداقل برای بخشهای مهمی از اقتصاد آمریكا، یعنی بخش نفت و انرژی، و البته اسلحه سازی، بسیار هم پر سود می تواند باشد، بخشهایی كه در اروپا و به خصوص بریتانیا هم بسیار مهم هستند.

    تنها مانع در این میان، دوری سنتی حزب دمكرات، حزب حاكم كنونی در آمریكا، از سرمایه داران بزرگ نفتی است. این امر تا حد زیادی توضیح می دهد که چرا کاندیداهای حزب جمهوریخواه، حزبی که به طور سنتی به سرمایه داران نفتی آمریکا بسیار نزدیک است، در آستانه انتخابات ریاست جمهوری از اقدام نظامی علیه ایران، آشکارا و شدیدا حمایت می کنند.

    اما نیاز باراك اوباما به خلع سلاح تبلیغاتی جمهوری خواهان در مبارزات انتخاباتی و اعمال نفوذ لابی های پر قدرت اسرائیلی می تواند این مانع را از میان بردارد.

    مخالفت چین و روسیه با حمله به ایران نیز آنقدرها كه به نظر می رسد غیر قابل انعطاف نیست. اقتصاد چین به گونه ای استراتژیك با اقتصاد آمریكا در هم تنیده است.

    آمریكا بزرگترین بازار محصولات چینی است. تداوم این بازار استراتژیك بدون تداوم قدرت خرید مصرف كنندگان آمریكایی كه منوط به رونق اقتصادی آمریكا است امكان پذیر نیست.

    چند صد میلیارد دلار مازاد تجاری چین در صنایع مالی و بانكی آمریكا سرمایه گذاری شده و هر گونه ركود دراز مدت اقتصاد آمریكا منجر به كاهش شدید نرخ رشد اقتصادی در چین می شود.

    بنا بر این برای دولتمردان به غایت مصلحت گرای چینی انتخاب بین تجارت نسبتا محدود با ایران و روابط اقتصادی حیاتیشان با آمریكا دشوار نخواهد بود، حتی اگر بقای این روابط اقتصادی، مستلزم جنگ آمریكا علیه ایران باشد.

    روسیه هم اگر چه روابط اقتصادی اش با آمریكا به گستردگی و حجم چین نیست ولی تا حد زیادی به فروش نفت و گاز به اتحادیه اروپا متكی است.

    ضمن اینكه تنها حربه چین و روسیه در مخالفتشان با حمله احتمالی به ایران، استفاده از حق وتو در شورای امنیت سازمان ملل متحد است. اما در صورت وقوع «حمله پیشگیرانه» از سوی اسرائیل كه طبیعتا بدون رجوع به شورای امنیت رخ خواهد داد امكان اعمال مخالفتی تاثیر گذار از سوی چین و روسیه بسیار محدود خواهد بود.

    فرض سوم نیز چندان مستحكم نیست. توانایی نظامی ایران در یك جنگ احتمالی دو مولفه اصلی دارد: تشویق و پشتیبانی از حزب الله لبنان برای گشودن جبهه دوم علیه اسرائیل و حمله موشكی مستقیم به اسرائیل و نیز به كشتی ها و نیروهای آمریكا و متحدینش درمنطقه خلیج فارس.

    مولفه اول تنها با وجود پل ارتباطی سوریه كه كانال اصلی پشتیبانی لجستیك و نظامی ایران از حزب الله است می تواند ادامه موثری داشته باشد. ولی با توجه به فشار فزاینده سیاسی و اقتصادی بین المللی بر سوریه، بقای‌ رژیم بشار اسد چندان محتمل به‌ نظر نمی رسد، فشارهایی كه هزینه های مالی آن برای تركیه و كشورهای عضو اتحادیه عرب و اتحادیه اروپا را عربستان سعودی، احتمالا بسیار مشتاقانه تامین می كند.

    تكنولوژی موشكی جمهوری اسلامی بسیار ابتدایی و نادقیق است و بعید است كه با وجود سیستم های بسیار پیشرفته دفاع ضد موشكی آمریكا و اسرائیل كارآیی چندانی داشته باشد.

    انفجارهای اخیر در مراکزی که گفته می شود پایگاه های موشكی سپاه پاسداران بوده اند نیز، می تواند به معنای تحلیل عددی موشك های دوربرد ایران باشد.

    از طرف دیگرتا پایان سال جاری نیروهای آمریكایی ‌تقریبا به تمامی از عراق خارج خواهند شد. در نتیجه، عملیات احتمالی نیروهای عراقی شیعه هوادار ایران علیه سربازان آمریكایی در عراق نیز نتایج محدودی خواهد داشت.

    مضافا اینكه‌ نیروهای نظامی آمریكا توانایی اشغال بنادر مهم ایران در خلیج فارس و قطع شریان های اصلی اقتصادی ایران را دارند، بدون آنكه‌ همانند جنگ علیه عراق بخواهند تمام خاك ایران را اشغال كنند.

    علاوه بر اینها شواهد نشان میدهند كه چنانچه آمریكا تصمیم به حمله به ایران را اتخاذ كند، پروایی از استفاده از سلاح های اتمی تاكتیكی علیه اهداف نظامی و اقتصادی ایران نخواهد داشت، چنین امری به كشته شدن هزاران، اگر نه دهها هزار، شهروند غیر نظامی ایران منجر خواهد شد و زیرساختهای اقتصادی ایران را همانند عراق به كلی ویران خواهد كرد؛ زیرساخت هایی که بازسازی آن پس از جنگ، احتمالا در قالب قراردادهای پرسود اقتصادی، باز هم به شركت های در ورطه ورشكستگی آمریكایی و غربی سپرده خواهد شد.

    سابقه جنگ های اسرائیل نیز فرض چهارم را سست می كند. مشارکت اسرائیل در حمله بریتانیا و فرانسه به كانال سوئز و نیز جنگ سال ١٩٦٧علیه كشورهای عربی و همچنین حمله به‌ مراكز هسته ای عراق و سوریه در سالهای بعد، بدون مشاوره قبلی با آمریكا انجام شد.

    نوام چامسكی در كتاب «مثلث سرنوشت ساز» با توسل به اسناد متعدد نشان می دهد كه دسترسی اسرائیل به‌ اسرار نظامی آمریكا به‌ مراتب بیشتر ازدسترسی آمریكا به اسرار مربوط به برنامه های استراتژیك اسرائیل است.

    نكته مهم دیگر در این ارتباط این است كه اسرائیل به دفعات، به خصوص در رابطه با احداث شهرك های یهودی نشین در اراضی فلسطینی، دولت آمریكا را در مقابل عمل انجام شده قرار داده و در نتیجه مقامات آمریكایی را به اكراه یا به‌ دلخواه به همگرایی با استراتژی سیاسی-دیپلماتیك خود وادار كرده است.

    به همه اینها باید شرایط خاص ناشی از بحران جاری حاكمیت و مشروعیت در جمهوری اسلامی و آثار آن بر سیاست خارجی ایران را نیز اضافه كرد.

    سركوب وسیع معترضان به نتایج انتخابات ریاست جمهوری اسلامی سال ١٣٨٨ و حذف عملی و كامل اصلاح طلبان حكومتی از صحنه سیاسی ایران مشروعیت مردمی جمهوری اسلامی را كه در سی سال پیش از آن، از طریق انتخابات شبه رقابتی تامین می شد غیر ممكن كرده است تا جایی كه رهبر و وزیر اطلاعات ایران، انتخابات آینده مجلس را همچون چالشی امنیتی توصیف كرده اند.

    نقش گسترده‌ سپاه پاسداران و نیروهای بسیج در برخورد با حركتهای اعتراضی توده ای دو سال اخیر نیز مقبولیت این نهادهای كلیدی نظامی-امینتی در جمهوری اسلامی را در میان عامه مردم به شدت كاهش داده است. در چنین شرایطی یك جنگ خارجی می تواند ابزار مناسبی برای تهییج احساسات ملی و مذهبی مردم و از آن رهگذر كسب مجدد پشتیبانی آنها باشد.

    علاوه بر این، در شرایط درگیری در یك جنگ خارجی، جمهوری اسلامی همانند دوران جنگ ایران و عراق می تواند با دست بازتر و به شكلی حتی وسیع تر به سركوب مخالفان سیاسی خود بپردازد، مخالفانی كه طرفداران محمود احمدی نژاد، یعنی کسانی که جناح های نزدیك به رهبر جمهوری اسلامی از آنها به عنوان «جریان انحرافی» یاد می کنند، اكنون در مركز آن قرار گرفته اند.

    بر خلاف اصلاح طلبان در دوران تسلطشان بر قوه مجریه و مقننه، این گروه تازه از «مخالفان»، دارای امكانات زیادی هستند و تاکنون هم اراده محكمی برای مقاومت از خود نشان داده اند.

    در این شرایط یكی از موثرترین امكانات برای مهار قدرت این گروه و یا حذف سیاسی و یا حتی فیزیكی آنها می تواند در جریان جنگ با آمریكا و به بهانه تماس هایی كه رهبران این گروه، بدون اطلاع رهبری با مقامات آمریكایی داشته اند فراهم شود.

    البته از منظر جناح های نزدیك به‌ رهبر جمهوری اسلامی، سناریوی ایده آل شاید یك درگیری محدود با آمریكا باشد چرا كه آنها خود به عواقب یك جنگ تمام عیار با غرب واقف هستند. اما تحت شرایط پیچیده و انفجاری که اکنون بر روابط ایران و غرب حاکم است، ماجراجویی هایی كه برای یك چنین درگیری محدودی لازم است، می توانند دقیقا به بهانه ای تبدیل شوند كه اسرائیل و جناح های جنگ طلب در هیئت حاكمه آمریكا نیاز دارند تا یك حمله وسیع نظامی به ایران را توجیه کنند، بهانه ای كه گزارش های دو پهلوی آژانس بین المللی انرژی اتمی تاكنون برای آنها فراهم نكرده است.

    با توجه به‌ تمامی اینها می توان گفت كه خطر شعله ور شدن جنگ بین ایران و آمریكا، با همراهی و یا بدون همراهی اسرائیل، جدی تر از آن است كه عموما تصور می شود.

    آنچه كه مسلم است قربانیان اصلی چنین جنگی در وهله اول تعداد بی شماری از مردم غیر نظامی ایران و ویران شدن همین مقدار محدود از زیر بناهای اقتصادی و مدنی در ایران، و در وهله دوم جنبش اجتماعی مردم ایران برای دموكراسی و عدالت اجتماعی خواهد بود.

    جدی بودن خطر جنگ و عواقب دهشتناك آن برای مردم ایران لزوم مبارزه جدی و همه جانبه علیه جنگ را بیش از پیش آشكار می كند

    لایک

  6. ختلاف و درگیری میان کاربران وابسته به حاکمیت در شبکه‌های اجتماعی که باعث فاش شدن حقوق «افسران جنگ نرم» شد جنجالی تازه آفرید. به گفته یک بلاگر اصولگرا، آنها به ازای هر ساعت کامنت‌گذاری یا تولیدمحتوا در اینترنت، 70هزار ریال دستمزد دریافت می‌کنند.

    فاش شدن مبلغ دستمزد این افراد با استقبال سایت‌های مخالف حکومت و تکذیب اصول‌گرایان مواجه شد، اما یک بلاگر اصول‌گرا پس از گفت‌وگو با شخصی که برای نخستین بار این مطلب را فاش کرده، خبر داد که وی بر ادعای خود تاکید می کند.

    جریان از آن‌جا آغاز شد که در یکی از شبکه‌های اجتماعی، اختلافی میان اصول‌گرایان رخ داد و یکی از آن‌ها نوشت که «افسران جنگ نرم» برای کامنت‌گذاری و تولید محتوا در اینترنت، نظیر «پرونده‌سازی» ساعتی هفت هزار تومان دریافت می‌کنند.

    افسران جنگ نرم، گروهی از نیروهای نزدیک به حاکمیت هستند که پس از انتخابات مناقشه‌برانگیز خرداد 88 وارد فضای مجازی شده و به دفاع از جمهوری‌اسلامی می‌پردازند.

    فعالیت‌های این افراد، که از آن‌ها با عنوان زیرمجموعه ارتش سایبری سپاه پاسداران نیز یاد می شود، شامل کامنت‌گذاری، حضور در شبکه‌های اجتماعی و وبلاگ‌نویسی وبه اصطلاح «تولید محتوا» برای دفاع از جمهوری اسلامی است.

    لایک

  7. دستمزد کامنت‌گذاری؛ ساعتی هفت‌هزار تومان
    ختلاف و درگیری میان کاربران وابسته به حاکمیت در شبکه‌های اجتماعی که باعث فاش شدن حقوق «افسران جنگ نرم» شد جنجالی تازه آفرید. به گفته یک بلاگر اصولگرا، آنها به ازای هر ساعت کامنت‌گذاری یا تولیدمحتوا در اینترنت، 70هزار ریال دستمزد دریافت می‌کنند.
    فاش شدن مبلغ دستمزد این افراد با استقبال سایت‌های مخالف حکومت و تکذیب اصول‌گرایان مواجه شد، اما یک بلاگر اصول‌گرا پس از گفت‌وگو با شخصی که برای نخستین بار این مطلب را فاش کرده، خبر داد که وی بر ادعای خود تاکید می کند.
    جریان از آن‌جا آغاز شد که در یکی از شبکه‌های اجتماعی، اختلافی میان اصول‌گرایان رخ داد و یکی از آن‌ها نوشت که «افسران جنگ نرم» برای کامنت‌گذاری و تولید محتوا در اینترنت، نظیر «پرونده‌سازی» ساعتی هفت هزار تومان دریافت می‌کنند.
    افسران جنگ نرم، گروهی از نیروهای نزدیک به حاکمیت هستند که پس از انتخابات مناقشه‌برانگیز خرداد 88 وارد فضای مجازی شده و به دفاع از جمهوری‌اسلامی می‌پردازند.
    فعالیت‌های این افراد، که از آن‌ها با عنوان زیرمجموعه ارتش سایبری سپاه پاسداران نیز یاد می شود، شامل کامنت‌گذاری، حضور در شبکه‌های اجتماعی و وبلاگ‌نویسی وبه اصطلاح «تولید محتوا» برای دفاع از جمهوری اسلامی است.
    تشکیل این گروه با انتقاد برخی اصول‌گرایان مواجه شده بود که مبتکران آن را افرادی با «تز‌های احمقانه» دانسته بودند که نتیجه تلاش آن‌ها در جنگ نرم، «بی‌ثمر و ناموفق» بوده است.
    برخی گروه‌های اصول‌گرا پیش از این درباره هزینه‌ این گروه‌ها نوشته بودند: «اختلاس سه هزار میلیارد تومانی در مقابل‌ خرج‌های غیرضروری و بی‌برنامه نهاد‌های انقلاب، عددی محسوب نمی‌شود».
    سایت «جهاد مجازی» همچنین «افسران جنگ نرم» را به مشکلات اخلاقی متهم کرده و پرسیده بود: «چرا بسیاری از خواهران فعال در این بخش که از قدیم کار می‌کردند امروز چادر و دین و مذهب را فقط بخاطر مسائل غیر اخلاقی که از امثال من و شما در نت دیده‌اند کنار گذاشته‌اند؟»
    انتشار این خبر در دنیای مجازی، باعث واکنش برخی سایت‌های اصول‌گرا شد. سایت جهان‌نیوز، نزدیک به علی‌رضا زاکانی، انتشار این خبر را به سایت خبری العربیه نسبت داد و نوشت: «ادعای پولی بودن فعالیت بسیجیان در اینترنت به دنبال آن از سوی رسانه سعودی و سایر رسانه های ضد انقلاب دنبال می شود که با حضور وبلاگ نویسان بسیجی و متعهد در عرصه سایبری شاهد پاسخ به شبهات، مقابله با دروغ پردازی ضد انقلاب و کمتر شدن اخبار زننده در اینترنت بوده ایم».
    وب‌سایت صراط ‌نیوز، نزدیک به حسین شریعتمداری، نیز این خبر را به وب‌سایت بالاترین نسبت داد و ادعای دریافت حقوق از سوی افسران جنگ نرم را تکذیب کرد.
    این در حالی بود که پیش از این حسین همدانی، از فرماندهان سپاه، در این باره گفته بود: «افسران جنگ سایبری ما در آینده نزدیک عملیات آفند فرهنگی خود را نیز آغاز خواهند کرد ضمن آنکه ما دو مرکز جنگ سایبری در تهران فعال کرده ایم».
    وی پیش از آن هم طی یک نشست خبری گفته بود که «شورای سایبری بسیج بیش از 1500 تکاور جنگ سایبری را تربیت کرده که شروع به فعالیت کرده‌اند و در آینده فعالیت انبوه خواهند داشت».
    عبدالرضا خوشنویس٬ دبیر ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر استان فارس نیز ماه گذشته خبر داده بود که این ستاد به منظور مقابله نرم با «سایت‌های آلوده» قصد دارد «جنبش کامنت‌گذاری پاک» راه‌اندازی کند.
    او افزوده بود که این طرح در مرحله شناسایی قرار دارد و پس از جذب نیرو٬ فعالیت‌ها در خصوص نظارت و پالایش اطلاعات سایت‌ها آغاز می‌شود.
    به گفته وی «اگر در مقابل یک وبلاگ غیراخلاقی چند بار کامنت‌ ایجاد شود، خواه‌ناخواه تاثیر آن به مراتب کمرنگ می‌شود».
    یک فرمانده سپاه نیز اعلام کرده بود موسسه‌ای خاص برای مقابله با تهدیدات سایبری از سوی قرارگاه خاتم‌الانبیا ایجاد شده است. وی دلیل این امر را جدی بودن «تهدیدات سایبری» دانسته و گفته بود «اقدامات گسترده‌ای» دراین حوزه انجام شده است.

    لایک

من همه‌ی کامنت‌های وارده را می‌خوانم. اما ‌لطفا توجه داشته باشید که بنا به برخی ملاحظات شخصی از انتشار و پاسخ دادن به کامنت‌‌هایی که (۱) ادبیات تند، گستاخانه یا بی‌ادبانه داشته باشند، یا (۲) در ارتباط مستقیم با موضوع پستی که ذیل آن نوشته شده‌اند نباشند و یا (۳) به وضوح با نشانی ای‌میل جعلی نوشته شده باشند معذور هستم. در صورتی که مطلبی دارید که دوست دارید با من در میان بگذارید، از صفحه‌ی تماس استفاده کنید. با تشکر از توجه شما به بامدادی.