اپوزیسیون خارج نشین و منافع ملی

پروژه اپوزیسیون‌سازی علیه ایران که افراد گوناگون نسبت به آن هشدار داده‌اند چیست؟ اپوزیسیون‌سازی یک حرکت کوچک و پنهانی نیست. موجی است که بسیاری از افراد را به شیوه‌های مختلف تحت تاثیر خود قرار می‌دهد. خواه آن‌هایی که به دلیل دفع یا تضاد با نظام سیاسی ایران به صورت آگاهانه جذب پروژه‌های اپوزیسون‌سازی می‌شوند، و خواه آن‌ها که به دلیل نیازهای متعدد معیشتی به صورت غیرآگاهانه به آن می‌پیوندند. نوشته‌ی زیر درباره‌ی جریان اپوزیسیون‌سازی علیه ایران است که یکی از خوانندگان بامدادی به نام مرجان برای من فرستاده که عینا (با اندکی ویرایش) منتشر می‌کنم. لازم به تذکر است که مطالب نوشته شده در این متن لزوما مورد توافق من نیست، و وبگاه‌ بامدادی صرفا بستری جهت انتشار آن می‌باشد.

اپوزیسیون خارج نشین و منافع ملی

اپوزیسیون خارج نشین به علت نداشتن ریشه در درون کشور و بین مردم، بیش از پیش منزوی شده است. اغلب آنان خود را «فعال حقوق بشر» یا در واقع ان‌جی‌او (NGO) معرفی می‌کنند. بعضی از آنان برای گرفتن نقش چلبی، کنعان مکیه یا زینب السواج در رقابت دائم با یکدیگر بسر می‌برند.

برخی از ناظران سیاسی (از جمله این‌جانب) معتقدند امپراتوری آمریکا برای استقرار «حکومت جهانی» از ان‌جی‌اوها کمک می‌گیرد. به گفته این افراد ان‌جی‌او ها پس از جنگ جهانی دوم رفته رفته جایگزین میسیونرهای مسیحی شدند که امر خطیر «تمدن سازی» و گسترش سیستم سرمایه‌داری را به نفع غرب به جلو کشند. به همین جهت آمریکا در کنار نیروی نظامی و سلاح‌های کشتار جمعی از نهاد ان‌جی‌او استفاده می‌کند و از طریق تشکیل یا حمایت برخی ان‌جی‌اوهای برگزیده در کشورهای مختلف پیاده‌سازی اهداف خود را تسهیل می‌کند. {+}

به عنوان نمونه، تعدادی از ان‌جی‌اوهای فعال در زمینه «حقوق بشر» ایران، چشم به تجزیه ایران دوخته‌اند که آن را زیر پوشش «فدرالیزم» پیاده کنند. غرب در این راه با «ملیت سازی» و حمایت از افراد فرصت‌طلب، برای تغییر نقشه منطقه در راستای تشکیل «حکومت جهانی» که «اسراییل بزرگ» را هم در بر دارد، از این امر پشتیبانی می‌کند.

مهمترین سازمان دولتی که حداقل نود درصد (90%) از بودجه‌ی آن توسط کنگره‌ی آمریکا تأمین می‌شود، ان‌ای‌دی (NED) یا «سازمان ملی برای تحقق دموکراسی» نام دارد که ان‌جی‌اوهای فراوانی را پرورش داده است. این سازمان در اوایل دهه 1980 تأسیس شد که حاصل اندیشه‌ی آقای آلن وین اشتاین (Allen Weinstein) استاد دانشگاه جورج تاون و براون و دبیر ارشد مجله «واشینگتن کوارترلی» – وابسته به مرکز استراتژیک و مطالعات بین‌المللی دانشگاه جورج تاون – و عضو هیات سردبیری روزنامه‌ی «واشینگتن پست» بود.

اولین رئیس ان‌ای‌دی، آقای کارل گیرشمن (Carl Gershman)، اقرار کرد که این سازمان پوششی است برای فعالیت‌های سازمان سیا. علت این‌که سازمان سیا به چنین سازمانی احتیاج داشت این بود که برخی از فعالیت‌های سازمان سیا در سال‌های 1970 نظیر ترور سران کشورهای خارجی، بی‌ثبات کردن کشورهای گوناگون به منظور براندازی دولت‌ها و تجسس از شهروندان آمریکایی افشا شده بود، و این امر منجر به تشکیل کمیته‌هایی برای رسیدگی به این فعالیت‌های غیرقانونی گردید. معروف‌ترین کمیته برای رسیدگی به این موضوع «کمیته چرچ» به رهبری سناتور فرانک چرچ– دموکرات از ایالت آیداهو بود. آقای آلن واینتین در سال ۱۹۹۱ در گفتگو با واشنگتن پست گفت: «بخش اعظم آن‌چه ما امروز در ان‌ای‌دی انجام می‌دهیم، ۲۵ سال پیش به صورت سری توسط سیا انجام می‌گرفت».

ان‌ای‌دی با کمک چهار موسسه به نام‌های «موسسه دموکراتیک ملی برای سیاست جهانی»، «موسسه جهانی جمهوری‌خواهان»، «به مرکز همبستگی آمریکایی(سالیدارتی سنتر)» و «مرکز جهانی برای سرمایه‌گذاری خصوصی»، اهداف سیاست خارجی آمریکا را به پیش می‌برند. آقای مایکل بارکر مقاله ای در باره نقش مرکز همبستگی کارگری که به ان‌ای‌دی وصل است این‌جا  نوشته است.

آقای کارل گیرشمن معتقد بود که این سازمان نباید پنهانی کار کند، زیرا موقعیت مهره‌های مرتبط به این سازمان را به خطر خواهد انداخت. او این‌گونه استدلال می‌کرد که فعالیت‌های «آشکار» این سازمان می‌تواند برای جذب نیروی فعال مفید باشد.

آمریکا پس از تشکیل این سازمان به حمایت مالی از گروه‌هایی پرداخت که منافع آمریکا را پشتیبانی می‌کردند که همچنان نیز ادامه دارد. برای نمونه، این سازمان بین سال‌های 1983 تا 1984 در فرانسه برای جلوگیری از نشر تفکرات رادیکال چپ در میان اتحادیه‌ی استادان و دانشجویان به حمایت مالی از کنفرانس‌ها، کتب، پوسترها و نشریات یک اتحادیه‌ی فرمایشی پرداخت که مانع نشر افکار چپی شود.

دولت آمریکا در اواسط دهه 1990 هدیه‌ای به مبلغ دو و نیم میلیون دلار به «موسسه آمریکایی برای توسعه اتحادیه‌های مستقل کارگری» که پوششی برای فعالیت‌های سازمان سیا علیه نشر افکار مترقی بین اتحادیه‌های کارگری بود تقدیم کرد. امروز می‌بینیم بیشتر اتحادیه‌ها در اثر سیاست‌های دولت آمریکا به نابودی کشانده شده‌اند.

«مرکز آمریکایی همبستگی کارگری» وابسته به سازمان سیا، همچنان در ایران فعال است و عده‌ای از فعالین سیاسی دست به افشای این مرکز به اصطلاح «کارگری» زده‌اند و نقاب از چهره‌ی آن دریده‌اند.

سازمان سیا قبلا، در اوائل سال‌های هفتاد میلادی، با کمک یکی از افراد وابسته به خود به نام خانم گلوریا استاینم (Gloria Steinem)، سعی کرد جلوی رادیکالیزه شدن جنبش زنان آمریکا بایستد. با این نیت، خانم استاینم در سال 1973 با پشتیبانی مالی سازمان سیا بنیاد Ms و مجله‌ی مربوط به این بنیاد (که به همین نام خوانده می‌شود) را برای کنترل جنبش زنان آمریکا راه‌اندازی کرد که همچنان به حیات خود ادامه می‌دهد. بنیاد Ms اکنون به رسانه های دیگر اینترنتی نظیر Zmag، که آقای نوام چامسکی و هم‌فکرانش در آن فعالیت دارند، کمک مالی می‌رساند. برای اطلاع بیشتر از رسانه‌های اینترنتی «مترقی» و «چپ» که از سازمان سیا و بنیادهای مربوط به آن کمک مالی می‌گیرند، این‌جا را ببینید. برای اطلاعات دقیق‌تر این مقاله با جزییات بیشتری رابطه مالی بین برخی از سازمان‌ها و موسسات به اصطلاح چپ و پیش‌رو را با سازمان سیا و بنیادهای مربوط به آن نشان می‌دهد (دانلود مقاله با فرمت پی‌دی‌اف).

خانم گلوریا استانیم فمینیست، نه تنها الگویی برای شخصیت های سیاسی ای مانند هیلاری کلینتون و سوزان رایس شد بلکه جنبش‌های زنان در کشورهای دیگر را هم تحت‌الشعاع قرار داد که نفوذ آن امروز در مقالات «مدرسه فمینیستی» مبنی بر نفی امپریالیسم را می‌توان به خوبی مشاهده کرد.

سازمان فعال دیگر در این زمینه «خانه‌ی آزادی» (Freedom House) نام دارد و در سال 1941 تأسیس شده است. امروز تعداد زیادی از ان‌جی‌او‌های ایرانی با پوشش «فعالین حقوق بشر» اما متاسفانه علیه منافع ملی ایران با این مراکز همکاری دارند. این سازمان همراه با بنیادها و سازمان‌های دیگر برای گسترش اهداف امپراتوری آمریکا در جهان و برپایی «حکومت جهانی» همکاری می‌کنند.

آقای دیوید کریمر (David Kramer)، حامی منافع اسراییل و عضو بلند پایه‌ی بنیاد «پروژه‌ی آمریکا برای قرن جدید» که توسط نئوکان‌ها هدایت می‌شود، رئیس «خانه‌ی آزادی» است.

ایرانیان متعددی با این مراکز مرتبط بوده‌اند یا هستند. به عنوان نمونه می‌توان از آقایان و خانم ها رامین جهانبگلو، آذر نفیسی‌، سیامک نمازی، فرنگلیس کار، محسن سازگارا، خواهران برومند کرد، برادران صدری، اکبر عطری، علی افشاری، حسین بشیریه، پیام اخوان، رویا حکاکیان، رامین احمدی، شهرنوش پارسی پور، عباس میلانی، نیره توحیدی، کامران تلاطف و مهرداد درویش‌پور نام برد که برخی نمونه‌های شاخص از این میان هستند. در جامعه مجازی (وبلاگستان فارسی) نیز، وبلاگ‌نویسان شناخته شده‌ای مانند آقای  آرش کمانگیردر برهه‌ای از زمان به داشتن نوعی ارتباط با این مراکز معترف بوده‌اند.

آقایان علی افشاری و اکبر عطری دو عضو سابق «تحکیم وحدت» زیر لوای دموکراسی نقش «ان‌جی‌او»‌هایی را بازی می‌کنند که این سازمان‌ها از آنان برای پروپاگاندا علیه ایران جهت فریب مردم آمریکا استفاده می‌کنند که علیه منافع ملت ایران است. برای نمونه آقایان علی افشاری و اکبر عطری با نئوکان‌های جنگ‌طلب نظیر آقای جو لیبرمن (Joe Lieberman) و سناتور ریک سنتورم (Rick Santorum)، یکی از کاندیداها برای ریاست جمهوری آمریکا و مدافع جنگ علیه ایران همکاری دارند. آن‌ها در سال 2004 به آمریکا رفتند و در سال 2006 در میزگردی که توسط آقایان جو لیبرمن و ریک سنتروم در کنگره‌ی آمریکا علیه ایران ترتیب داده شده بود شرکت کردند و خواهان تحریم‌های بیشتر علیه ملت ایران برای تحقق «دموکراسی» شدند. این دو نفر از «دخالت بشر دوستانه» در لیبی و اکنون سوریه، همچون آقایان جو لیبرمن و مک کین، پشتیبانی می‌کنند.

عده ای از ایرانیان این نوع تحرکات آقایان علی افشاری و اکبر عطری را مشکوک قلمداد کرده‌اند و حتی تا آن‌جا پیش رفته‌اند که آن‌ها را از عاملین نفوذی سازمان سیا در بخشی از جنبش دانشجویی ایران (دفتر تحکیم وحدت) در دوره اصلاحات معرفی کرده‌اند و می‌گویند این اشخاص از حمایت مالی، رسانه‌ای و تبلیغاتی غرب به ویژه آمریکا و انگلیس برخوردار بودند که جنبش دانشجویی را به انحراف بکشند.

«کمیته‌ی خطر کنونی» (Committee on the Present Danger)یکی دیگر از مخازن اندیشه‌ی (think tank) نزدیک به نئوکان‌هاست که در سال 2004 علیه اسلام و ایران شکل گرفت و اکبر عطری عضو آن است. این کمیته با تبلیغات و پروپاگاندا تنور «جنگ علیه ترور» را همچنان گرم نگه داشته است.

کمیته‌ی خطرکنونی، توسط بازماندگان جنگ سرد که منافع اسراییل را منافع آمریکا به حساب می‌آورند و اغلب در بین نئوکان‌ها جای دارند هدایت می‌شود. آقایان جورج شولتز وزیر خارجه‌ی کابینه‌ی ریگان، جیمز وولزی رئیس پیشین سازمان سیا، جان کایل سناتور جمهوریخواه و جوزف لیبرمن سناتور دموکرات و اکنون «مستقل» نمونه‌ای از خروارند. اعضای افتخاری این کمیته، لیبرمن و کایل، وظیفه‌ی خود می‌دانند که در مورد «خطر» ایران و «تروریست‌های اسلامی» اطلاعات لازم را به کنگره برسانند تا کنگره بتواند تصمیمات «مناسب» علیه ایران و به نفع «جنگ علیه ترور» اتخاذ کند. این دو سناتور از اظهارات آقایان علی افشاری و اکبر عطری در سال 2006 در کنگره برای فشار بیشتر علیه ایران استفاده کردند. بنابراین کمک «اپوزیسیون» و مهره‌هایی که به جنبش سبز نفوذ کردند برای گرم نگاه داشتن «خطر ایران» ضروری است.

سایت «کمیته‌ی خطر کنونی» از قول عطری نوشت: «تروریسم آخرین حربه‌ی دشمنان آزادی و دموکراسی در کشورهای غیر دموکراتیک و توسعه نیافته است. بسط دموکراسی همراه با آزادی، توسعه‌ی اقتصادی و کاهش فقر را به دنبال خواهد آورد که از ابزار مهم جنگ علیه ترور است.»

باید به این افراد گفت که معلوم نیست کشورهای «توسعه نیافته»، که اغلب زیر فشار تحریم‌های اقتصادی و ترور صادره از واشنگتن با کمک ان‌جی‌او‌ها و سایر ابزارهای اعمال سلطه هستند چگونه می‌توانند به تحقق دموکراسی کمک رسانند؟ آیا اولویت مردم گرسنه و وحشت‌زده در درجه اول «دموکراسی» آمریکایی است؟

نئوکان‌ها از طریق رسانه‌های عمومی و مراکز مخرن اندیشه در برپایی جنگ علیه عراق بسیار فعال بودند و از آن پشتیبانی کردند. امروز هم همان تبلیغات دروغ را علیه ایران پخش می‌کنند و اپوزیسیون خارج‌نشین هم دروغ‌ها را رونویسی می‌کند و در سایت می‌گذارد.

آقای اکبر عطری در مارس 2006 در «کنسرت آزادی ایران» در دانشگاه هاروارد که به مناسبت ورود آقای اکبر گنجی به آمریکا ترتیب داده شده بود حضور یافت. این کنسرت از طرف بنیاد عبدالرحمان برومند – یعنی خواهران برومند کرد نزدیک به سازمان سیا – حمایت شده بود. درضمن «کنگره‌ی اسلامی آمریکا» از سازمان دهندگان این کنسرت بود. یکی از تأمین کنندگان مخارج کنسرت، انستیتوی سیاست– وابسته به مدرسه کندی دانشگاه هاروارد بود.

آقای اکبر عطری در این شب نشینی – در زمانی که بیش از هفتاد درصد از مردم آمریکا مخالف جنگ افغانستان و عراق بودند، با حرارت از تجاوز آمریکا به عراق و افغانستان دفاع کرد و آن را برای تحقق دموکراسی ضروری خواند.

این حمایت در حالی صورت می‌گرفت که گردانندگان «کنسرت آزادی ایران» در سایت رسمی خود نوشته بودند: «این سازمان نظری در مورد تجاوز خارجی ندارد».

آقای علیرضا دوستدار دانشجوی دکترا در هاروارد در روزنامه‌ی این دانشگاه، «هاروارد کریمسون» درباره‌ی سخنان آقای عطری نوشت: «این‌گونه اظهار نظر در بهترین حالت، جاعلانه و در بدترین حالت مغرضانه است، گرچه دانشجویان برپاکننده‌ی این کنسرت ممکن است غرضی نداشته باشند اما نمی‌توان گفت که سازمان دهندگان اصلی این برنامه بدون غرض بوده‌اند.»

آقای دوستدار ادامه داد: این کنسرت، مطابق گفته‌ی سایت، با راهنمایی و حمایت «کنگره‌ی اسلامی آمریکا» سازماندهی شده است. ممکن است حامیان این کنسرت متعجب شوند اگر بدانند «کنگره اسلامی آمریکا» از حامیان علنی حمله به عراق بود. خانم زینب السواج دبیر اجرایی این کنگره در سال 2002 با آقایان بوش و دیک چنی برای جنگ علیه عراق همکاری کرد و به کسانی که خواهان جنگ نبودند گفت:

«سوال اصلی این نیست که عراق باید آزاد شود یانه. سوال این است که چرا تاکنون آن را انجام نداده ایم».

افزون بر آن خانم السواج در روزنامه‌ی لوس آنجلس نوشت: «از طرف عراقی‌هایی که آزادانه نمی‌توانند با روزنامه‌نگاران صحبت کنند یا جانشان را در راه آزادی عراق باخته‌اند باید به طور روشن بگویم: آمریکا، انگلیس و سربازان کشورهای متفق مظهر امید و آزادی‌اند». خانم زینب السواج همیشه از تجاوز آمریکا به عراق پشتیبانی کرده است و آن را «آزاد سازی» عراق خوانده است، حتی زمانی که پوچی این «آزاد سازی» بر همگان روشن شده بود. این خانم نظیر آقای کنعان مکیه، هیچ وقت از مردم عراق برای قتل عام بیش از یک میلیون عراقی بی‌گناه عذرخواهی نکرد {+}.

در نشستی که خانم السواج با حامیان اسراییل در موسسه‌ی هادسون داشت، او به تبلیغات خلاف واقع علیه مسلمانان پرداخت و آنان را متهم کرد که خیال تصرف جهان را در سر دارند. او گفت: اسلام‌گرایان می‌خواهند «خلافت» را بر جهان تحمیل کنند. این «فعال حقوق بشر» اهداف امپریالیسم یعنی تلاش برای برپایی «حکومت جهانی» که مورد بحث برخی محافل غربی است را به کلی نادیده گرفته و به جای آن ادعای نادرست «خلافت» را تکرار کرد. لطفا» برای اطلاع بیشتر ویدئوی زیر را تماشا کنید.

http://fora.tv/2007/07/09/World_Trends_in_Religious_Freedom

اخیرا» خانم زینب السواج از طرف «کنگره‌ی اسلامی آمریکا» جایزه‌ی «حقوق بشر» را به خانم شیوا نظر آهاری تقدیم کرد. کسانی که به نقش خانم السواج و «کنگره‌ی اسلامی آمریکا» به عنوان وابستگان سازمان سیا واقف‌اند از این جوایز متعجب نمی‌شوند زیرا می‌دانند این جوایز برای چه هدفی به ان‌جی‌او‌های «حقوق بشر» در کشورهای هدف داده می‌شود. {+}

آقای ژان پل سارتراز پذیرفتن نوبل ادبیات سال 1964 که به او تعلق گرفته بود خودداری کرد زیرا او روشنفکری معترض به جنایات آمریکا در ویتنام بود. امروز مهره‌های خودفروخته برای کسب جوایز بی‌ارزش به هر خفتی تن در داده‌اند.

آقای دوستدار گفت: آقای اکبر عطری همین چند هفته پیش، قبل از برپایی این کنسرت بعنوان «نماینده‌ی دانشجویان» اصلاح‌طلب در کنگره‌ی آمریکا حضور یافت و «تغییر رژیم» را خواهان شد. بنابراین آقای عطری کاملا خود را از اعتبار ساقط کرده است.

خانم کاندالیزا رایس وزیر خارجه‌ی کابینه‌ی جورج بوش در سال 2006 بیش از 75 میلیون دلار برای بی‌ثباتی ایران به منظور تغییر رژیم زیر لوای «دموکراسی» و با حمایت سناتور سنتورم و آقای لیبرمن برای اپوزیسیون ایران در نظر گرفت. در ضمن همان سال در کنگره آقایان علی افشاری و اکبر عطری، به عنوان «دانشجویان معترض» در کنار آقایان لیبرمن و سنتورم قرار گرفتند و از آنان «دموکراسی» را برای ایران گدایی کردند. آقایان علی افشاری و اکبر عطری رییس جمهور ایران – آقای احمدی نژاد – را «جنگ طلب» معرفی کردند و مخالفت خود علیه برنامه *قانونی* انرژی هسته‌ای ایران را به گوش جنگ‌طلبان رساندند و با سیاست‌های مغرضانه‌ی آنان هم قدم شدند. این دو نفر گفتند که دولت ایران برای سرپوش نهادن بر روی نارضایتی‌های مردم ایران خواهان جنگ است {+}.

در ژانویه امسال آقای سهند آودیس «Sahand Avedis» مقاله‌ای تحت عنوان «اپوزیسیون سبز دخالت بشردوستانه‌ی امپریالیسم در سوریه را تأیید می‌کند» نوشت که لینک آن در زیر گذاشته شده است. در این مقاله ایشان به همکاری آقای علی افشاری از جنبش سبز اشاره دارد و به مردم هشدار می‌دهد که آقای علی افشاری برای برپایی اعتراضات خیابانی با استفاده از دلایل ساختگی نظیر انتخابات «تقلبی» 1388 روزشماری می‌کند و امید خود را به انتخابات آینده ایران بسته است.

آقای علی افشاری و دیگر مهره‌های مشکوک باید بدانند که این بار هم دست خالی به سوراخ‌های خود خواهند خزید.

در همین رابطه: نقدی بر مقاله اپوزیسیون خارج نشین و منافع ملی

نویسنده: bamdadi

A little man with big dreams.

12 دیدگاه برای «اپوزیسیون خارج نشین و منافع ملی»

  1. نويسنده تمام متن را نوشته تا در آخرش موضع مدافعان دخالت بشردوستانه را به سبزها نسبت دهد درحاليكه موضع رسمی سبزها درباره اين عمل در سخنان موسوی و نمايندگان او در خارج كاملاً آشكار است. مهمترين منتقدان علی افشاری و ديگران، از وبلاگنويسان و فعّالان سبز بودند امّا نويسنده خودش را به نديدن زده است.
    نويسنده اين متن را براي شما ارسال كرده چون مي‌داند درباره آن دخالت كذايی چه نظری داريد. تا جايي كه يادم می‌آيد نام مرجان، معروفترين نام مستعار حسين درخشان (و نام همسر سابقش) بود.

    لایک

  2. اول:
    خانم مرجان در گوگل پلاس فعال هستند؟
    به لطف وضعیت فعلی اینترنت در ایران من از لحاظ دسترسی به فیلترشکن شدیدا در مضیقه هستم و امکان کامنت گذاری در وبلاگ را ندارم. برای یک بحث مستقیم با خانم مرجان چگونه میتوان به ایشان دسترسی داشت؟

    دوم. خود منتشر شدن مطلبی چنین در وبلاگ بامدادی برای من جالب و حتی عجیب است. چند هفته پیش مطلبی فرستادم برای بامدادی که در همین قسمت مهمان منتشر شد. در مطلب از عباس عبدی و بهروز گرانپایه و دیگران نامبرده بودم. بامدادی قبل از اسامی ذکر شده یک «آقا» اضافه کرده بود. «آقای عبدی»، «آقای گرانپایه» و غیره. در بامدادی تا قبل از این من ندیده بودم اتهامی متوجه شخص خاصی شود. حتی در این حد که در مطلب دیگری که برای انتخابات نوشته بودم و البته در بامدادی منتشر نشد، بامدادی عزیز حتی نسبت به بکارگیری اسم افرادی مانند ده نمکی و اله کرم (بدون هیچ اتهامی) موافق نبود. برداشتم این بود که این استانداردی است که بامدادی (تا قبل از این!) برای وبلاگش تعریف کرده بود. حالا چه شده که مطلبی پر از اتهام های گوناگون، حتی نسبت به افرادی که در داخل ایران و در زندان هستند (و طبعا نه خواننده این مطلب هستند و نه توان پاسخ گویی به آن را دارند) در بامدادی منتشر میشود؟
    چه شده که نوشته ای منتشر میشود که با جمله ای بشدت کلیشه ای، کاملا لمپنانه و منطبق بر ادبیات نازل و دستمالی شده رسانه های متعلق به پروپاگاندای نظام جمهوری اسلامی به اتمام میرسد؟

    و شایسته تر این است که خود خانم مرجان پاسخ گوی سفسطه های این مطلبش و شایسته تر این است که خود خانم مرجان پاسخ گوی سفسطه های این مطلبش باشد. ایشان که در این نوشته اش به خوبی نقش یک سرباز جزء نظام پروپاگاندا را بازی میکند. با همان ادبیات، با همان کلیشه ها و با همان مغالطه ها.
    و همانقدر سخیف و بی شرمانه.باشد. ایشان که در این نوشته اش به خوبی نقش یک سرباز جزء نظام پروپاگاندا را بازی میکند. با همان ادبیات، با همان کلیشه ها و با همان مغالطه ها. و همانقدر سخیف و بی شرمانه.

    (برای دیدن اصل این کامنت و بحث های دیگر به این نشانی مراحعه کنید:
    https://plus.google.com/u/0/112818254132362765430/posts/DZiP2z2zrip)

    لایک

  3. آقای احسان الله بجای نشان دادن نکات غیر واقعی این متن مرا با جمله های زیر مورد اعتراض قرار داده:

    {ایشان که در این نوشته اش به خوبی نقش یک سرباز جزء نظام پروپاگاندا را بازی میکند. با همان ادبیات، با همان کلیشه ها و با همان مغالطه ها. و همانقدر سخیف و بی شرمانه.}

    این گونه برخورد هیچ کمکی به روشن کردن نکات گمراه کننده یا غیر واقعی، از نظر ایشان، نمی کند . او چنین ادامه می دهد:
    {.. و شایسته تر این است که خود خانم مرجان پاسخ گوی سفسطه های این مطلبش باشد.}

    خب، حالا که ایشان کل مقاله را زیر سئوال برده اند ولی توضیحی نداده اند و با توهین آن را به اتمام رسانده اند و حتی تیتر این نوشته یعنی «اپوزیسیون خارج نشین» را بکلی از نظر دور داشته اند، مجبورم برای توضیح از واژه های خود ایشان شروع کنم.

    یکی از واژه های مورد پسند ایشان «سفسطه» یا مغالطه کردن است یعنی استفاده از بحث گمراه کننده.
    خب، باید پرسید کجای این متن سفسطه بود؟ من از تعریف ان جی او شروع کردم و علت بکارگیری آنان توسط سلطه گران را بازگو کردم. سپس به چند تا از مراکز آموزش ان جی او ها اشاره کردم و تعدادی را برشمردم. اکثر این توضیحات را با لینک های معتبرهمراه کردم ونام عده ای از افراد درگیردر آن که از قضا جزو «اپوزیسیون خارج نشین» اند را ردیف کردم که می توانید لینک مربوط به تک تک آنان را جداگانه در اینترنت بیابید. خب، این اطلاعات چرا «سفسطه » بازی است؟

    سپس برای روشن شدن بیشتر، از همکاریهای دو نفر – اکبر عطری و علی افشاری – با جنگ طلبان نئوکان وهمکار سازمان سیا که خواهان حمله نظامی به ایران و تجزیه آن اند یاری گرفتم و نوع همکاری های آنان را مطابق اخبار درج شده بازگو کردم و لینک های آن را پیوست دادم بدون اینکه از واژه «جنبش سبز» حتی «خارج نشین» نامی برم. اگر این اشارات از نظر شما سفسطه است شما بهتر است بجای ایراد گرفتن از مقاله، خود علیه مشتی مهره های مشکوک که زیر نام «جنبش سبز» با جورج بوش پالوده می خورند و به ریش من و تو هم می خندند – نمونه محسن سازگارا و آرش کمانگیر- و از مزایای آن استفاده می برند، اقدام کنید ولی نمی توانید به نوشته ی من که بر مبنای اطلاعات منتشر شده و ارتباطات انجام شده، مطابق لینک های داده شده ؛ ایراد بگیرید زیرا من این اطلاعات را برای آگاهی مردم نوشته ام.

    در انتهای مقاله ، لینک سهند آودیس را هم پیوست دادم تا با دغدغه های افراد دیگر در این باره آشنا شوید و بدانید تنها من نیستم که از «اپوزیسیون خارج نشین» و مهره های مشکوک آن نگرانم. سهند آودیس از لغت «جنبش سبز» استفاده کرده است زیرا اکبر عطری و علی افشاری و دیگران نظیر آذر نفیسی ، عباس میلانی ، مهاجرانی ، کدیور همه جا خود را از حامیان و نمایندگان «جنبش سبز» – نظیر محسن مخملباف نزدیک به برنارد هنری لوی صهیونیست که از حامیان دخالت بشردوستانه در لیبی و سوریه و بالطبع ایران – معرفی می کنند.

    http://www.qlineorientalist.com/IranRises/bernard-henri-levy
    /
    http://www.veteranstoday.com/2012/05/28/bernard-henry-levy-the-ugly-jew/

    افزون برآن باید بگویم که نام بردن از شیوا نظر آهاری برنده ی جایزه حقوق بشر «کنگره اسلامی آمریکا» به معنی خیانت خانم نظر آهاری نیست. اما این انتقاد بر او وارد است که ایشان با قبول جایزه ای از طرف خانم السواج نزدیک به جورج بوش که دبیر اجرایی مجمعی مشکوک بنام «کنگره اسلامی آمریکا» نیزاست،فعالین «حقوق بشر» را– از نظر بنده – به زیر سئوال می برد.

    من مثال ژان پل سارتر برنده نوبل ادبیات را برای همین منظور در نوشته گنجاندم که نشان دهم افراد آگاه با رد جوایز مراکز نزدیک به الیت غرب و پروژه براندازی از بی اعتبار کردن خود و جنبش جلوگیری می کنند.
    افراد نزدیک به مراکز براندازی نظیر آذر نفیسی، دنیا را مطابق دید الیت آمریکا و زرسالاران پروژه «حکومت جهانی » می بینند که مرزها محو می شوند و حاکمیت ملی و استقلال بنفع زرسالاران مصادره می شود. در جشن اهدای جایزه ی ان ای دی به «جنبش سبز»

    http://www.jtmp.org/iran/index.php?q=node/99

    با حضور عده ای از حامیان و نمایندگان آن مانند آذر نفیسی و عباس میلانی ، سناتور مک کین بطور واضح تأکید کرد:

    }for example, Senator McCain pressed for outright regime change, stressing the need “to mobilize our friends and allies in like-minded countries, both in the public sphere and the private sector, to challenge the legitimacy of this Iranian regime.”

    ما باید با سازماندهی دوستان و یارانمان در کشورهای مشابه، در میدان عمومی و خصوصی، حقانیت دولت ایران را به چالش کشیم.

    http://www.niacouncil.org/site/News2?page=NewsArticle&id=6588&security=1&news_iv_ctrl=1122

    بنابراین شما باید اعتراض خود را بسوی اینگونه افراد نشانه کنید نه اینکه علیه اطلاعات داده شده در این متن که در باره «اپوزیسیون خارج نشین» نه جنبش سبز، است اینگونه ایراد بگیرید.

    لایک

  4. متاسفانه نویسنده در آخر جنبش سبز را با دو گروه تحکیم و مشارکت یکی دانسته که ابدا اینگونه نبوده جنبش سبز یک حرکت اعتراضی به برگزاری بسیار بد انتخابات ریاست جمهوری بود که فقط از دل مردم جوشید و انقدر این حرکت مقدس و بزرگ بود که تمامی گروه های اپوزسیون و مسئولین نظام را متعجب ساخت و مجبور به رفلکس های بسیار شدید و انفعالی شدند که متاسفانه با برخورد بد و غیر مدبرانه سران نظام از یک حرکت اعتراضی به برگزای انتخابات بخاطر فروکش کردن و خفه کردنش و برای برخورد قهری مجبور شدند ان را یک حرکت ضد انقلابی و منتسب به اپوزسیون نمایند با این علم که اصلا اپوزسیون ایران قادر به مدیریت و یا برنامه ریزی و راه اندازی چنین حرکت بزرگی نبوده و نیستند همانطور که دیدید بعد از دستگیری رهبران جنبش خارج نشینان نتواستند آن را مدیریت نمایند پس این دلیل بزرگترین نقض این مقاله است و وقتی نظام نتواند منتقدین و حتی مخالفین خود را تحمل کند و با گفتگو اندیشه و عقلانیت با آنها مدارا کند . انها را به سوی اپوزسیون خارج کشور هل بدهد بیگانان و دشمنان از این طعمه استفاده خواهند کرد و هر انسانی نیازمند امورات اولیه خود می باشد که بعد از چندی تحمل مجبور به بله گفتن اجباری به بیگانگان می شود پس سو مدیریت و نداشتن اخلاق محمدی یاران انقلاب و دوستداران انقلاب را از خود رانده و دو دستی به دست گرگ می سپارد بخش عظیمی از این معترضین یاران امام یا رزمندگان و جانبازان یا مسولین همین نظام مقدس بودند به دوتا اسم خارجی نمی شود اینها را دشمن نامید بلکه دشمن اصلی همان هایی هستند که اینها را به دشمن تحویل دادند شما بپرسید نحوه ازادی احمد باطبی و همکاری با ایشان برای فراری دادنش به خارج یا افراد بی شمار دیگر توسط مرتضوی آیا بجز اپوزسیون پروری بوده یا غیر

    لایک

    1. دانش عزیز. ممنون از کامنت خوب شما. فکر می کنم این جنبه از پروژه اپوزیسیون سازی را نمی توانیم و نباید نادیده بگیریم: نقش سیاست های نادرست خود حکومت در ایران در برخورد با هر گونه صدای انتقادی.

      لایک

  5. سلام بامدادی ابن نظر من بعد از چند مرتبه تلاش:

    اول. یک سوال در مورد خودم دارم من که با (ان‌جی‌او) ها همکاری میکنم و دغدغه من گسترش این نهادها و چیزی شبیه اینهاست و چندجا، واقعا چندجا رفته ام و برای کمک مالی «التماس» کرده ام و باور بفرمایید که اگر «آمریکا و اسراییل» هم بخواهند «چمدان پول» بفرستد با منت قبول میکنم به نظر نویسنده مطلب آیا خائن هستم؟ آیا در پی «حکومت جهانی» هستم؟

    دوم. خیلی از فعال های سیاسی و مدنی نیاز به پول دارند مخصوصا کسانی که تبعید شده اند الان اینها خائن هستند؟ اگر پول «مرحوم تولیت» نبود چه بسا آیت الله خمینی کفن پوسانده بودند و نامشان را کسی نشنیده بود، اگر مهربانی های فرانسه زبان ها در حمایت بی اندازه از حلقه آیت الله خمینی نبود که شاید انقلابی هم رخ نمیداد… خوب الان خمینی خائن بوده؟تازه من مطمئن هستم مردان انقلابی ایران از سوی غرب کم کمک نشده اند. «الان فقط اگر غرب به فعالین پول بدهد خیانت است یا اگر ما با پول آستان حضرت معصومه بیاییم و شرکت دژساز را ثبت کنیم خیانت می شود»؟ الان اگر غرب به فعالین سیاسی دهه هشتاد کمک کند نشانه خیانت است یا اگر دهه پنجاه هم کمک کرده باشد دیگر اسمش خیانت نیست؟

    سوم. این سوالم خیلی مهم است اصلا تکلیف من به عنوان کسی که جامعه شناسی میخواند چیست؟ آیا تمام اتفاقات اجتماعی تحت تاثیر یک عده آدم که یکجا جمع شده اند و همه را کنترل می کنند است که دیگر باید اسم رشته من بشود «فراماسون شناسی» یا نه این «رخدادهای اجتماعی» است که اولویت دارد؟ به نظر من اگر واقعا شناخت این سازمان ها و نهادهای سری و غیر سری تعیین کننده باشد من باید رشته ام را تغییر بدهم.

    نتیجه: خوب اگر گرفتن پول خیانت باشد، اگر حمایت از ان جی او خیانت باشد اگر «دست های پنهان» باشد که روند جامعه را مشخص میکند بنده صددرصد یک خائن مزدور هستم و حتی به خائن بودن خودم هم افتخار میکنم :)….. اما اگر منظور نویسنده این است بله بعضی ها هستند (که البته دیدن نامهایی مثل بشیریه و اغلب اشخاص این لیست فقط باعث شاخ درآوردن بنده میشود) که همکاری میکنند و دنبال منافع شخصی خود هستند با نویسنده همداستان هستم. ولی خیلی خیلی واضح است که نویسنده هر ارتباطی و اظهار نظری را به منزله خیانت در نظر گرفته که صدالبته نمیتوانم با چنین دیدی همراه باشم. بعد از اینکه دو سال است خواننده ثابت بامدادی هستم مطمئن هستم او هم با نویسنده داستان همعقیده نیست.به این دلیل مهم که بامدادی کمترین تهمتی را متوجه هیچکس نکرده است .

    پ.ن: خوب من از آدمی مثل علی افشاری خوشم نمی آید که هیچ متنفر هم هستم آدمهای صدرنگ تندرو و بی احتیاط که به اشارتی در برنامه صداو سیما همه نوع اعترافی میکنند و به جز اینکه موجب تضعیف جنبش دانشجویی میشوند بسیار هم غیرقابل اعتماد هستند باور بفرمایید اگر «یکی از آن چمدان ها» را بابت فعالیت برای «ان جی او»ها به من بدهند نصفش را برای افشاری میفرستم که در همانجا باقی بماند و اینقدر به ما ضربه نزند 🙂 … اتفاقا جالب اینجاست همین علی افشاری چندی پیش قوچانی را محکوم کرده بود که با رژیم همکاری میکند چه روزگاری شده تهمت ساده زدن، تهمت خوردن را هم به ارمغان می آورد!

    لایک

    1. پدیده‌ها جسم و وزن هم دارند!
      روشنفکر سیاسی ایرانی نه شناختی از قدرت دارد و نه شهود سالمی جهت دریافت نقش آن در پدیده‌های جمعی.
      علت این امر شاید بیرون بودن دائمی او از حلقه قدرت باشد یا حتی بدتر، بیرون ماندن از متن جامعه.
      حاشیه نشینی بر منش و اعتقادات تاثیر تعیین کننده‌ای دارد.
      مهمترین جلوه‌ «حاشیه» در قشر روشنفکر همین عدم آگاهی به کارکرد «قدرت» است. بها ندادن به پدیده‌ای که در نهایت سرنوشت اوی گوشه نشین را نیز تعیین می‌کند.
      اهمیت پدیده‌های اجتماعی از «وزن واقعی» آن‌ها می‌آید و نه از ارزش‌گذاری‌های فرهنگی، سجایای اخلاقی یا علمی.

      به طور مثال آمریکا در کشورهای مخالف از هر نویسنده و متفکر معترضی، صرف نظر از نوع عقایدش، دفاع می‌کند. زیر می‌داند کسی از دیگری سود می‌برد آنست که قدرتمند‌تر است.
      یک مثال دیگر: شما وبلاگ نویسی را فرض کنید، که در وبلاگستان علم مخالفت با جریان اصلی را بلند کرده.
      ما اگر وزن وبلاگستان را در کلیت جامعه نسنجیم و این مولفه را به حساب نیاوریم، آن وقت در ارزیابی وبلاگ نویس موردنظر به اشتباه می‌افتیم.
      که چه بسا ایشان به خاطر منافعی که از طریق نزدیکی به قدرتی نیرومندتر از وبلاگستان، یعنی جریان‌های سیاسی غالب (حکومتی) بدست می‌آورد، در برابر جریان غالب (اما کم قدرت‌) وبلاگستان می‌ایستد.
      یعنی اگر که به وزن واقعی جریان‌های (گفتمان‌های) موجود در جامعه آگاهی نداشته باشیم یا آن را در محاسبات خود ارزیابی نکنیم، چه بسا که محافطه‌کارترین و نان به نرخ روزخورترین آدم را به عنوان شخصی مستقل و سنت شکن بپذیریم….

      ارزیابی‌ها و مقایسه‌ها باید در فضای واقعی صورت بگیرند. با احتساب خواص جسمی، وزن و حجم آن‌ها.
      مقایسه در فضای ذهنی جز سردرگمی و گمراهی ندارد.
      آیت‌الله خمینی دارای چنان قدرتی بود که امکان استفاده از رسانه‌ها برایش فراهم بود. فلان آقای آواره پناهنده که به عنوان فعال دانشجویی از آمریکا سردرآورده فقط به عنوان پادو می‌تواند وارد معادله قدرت شود…

      لایک

من همه‌ی کامنت‌های وارده را می‌خوانم. اما ‌لطفا توجه داشته باشید که بنا به برخی ملاحظات شخصی از انتشار و پاسخ دادن به کامنت‌‌هایی که (۱) ادبیات تند، گستاخانه یا بی‌ادبانه داشته باشند، یا (۲) در ارتباط مستقیم با موضوع پستی که ذیل آن نوشته شده‌اند نباشند و یا (۳) به وضوح با نشانی ای‌میل جعلی نوشته شده باشند معذور هستم. در صورتی که مطلبی دارید که دوست دارید با من در میان بگذارید، از صفحه‌ی تماس استفاده کنید. با تشکر از توجه شما به بامدادی.