علوم اجتماعی جایگاهی بین علوم انسانی و علوم طبیعی دارند و از همین نقطهی آغازین تعریف خود شامل هر دو نوع دانش ابزاری (instrumental knowledge) و دانش انعکاسی (reflexive knowledge) میشوند. هر چند نقطهی تعادل میان این دو نوع دانش در حوزههای مختلف علوم اجتماعی فرق میکند. به عنوان مثال علم اقتصاد حوزهای از علوم اجتماعی است که کمترین فاصله را با علوم پارادایمیکی (paradigmatic science) که تحت سلطهی یک برنامهی تحقیقی (اقتصاد نئوکلاسیک) هستند دارد. نوع سازمان این حوزه در تعداد معدود جوائز (نوبل و کلارک مندل)، کنترل عمدهی ژورنالهای اصلی توسط نخبگان، وجود رتبهبندی مشخص نه تنها برای دپارتمانها بلکه برای تک تک اقتصاددانها، عدم وجود حوزههای خردی (subfields) که به صورت خودمختار اداره شوند و … منعکس شده است. اقتصاددانهای منتقد فقط به شرطی که ابتدا جایگاه حرفهای خود را در سیستم تثبیت کرده باشند میتوانند به حیات آکادمیک خود ادامه دهند. در واقع، شاید بتوان رویهی اقتصاد آکادمیک حرفهای در مقابل منتقدانش را به رویهی حزب کمونیست و دکترینی که قصد داشت تحت لوای «آزادی» به سراسر جهان صادر کند شبیه دانست. همبستگی درونی علم اقتصاد، پرستیژ آنرا داخل دنیای آکادمیک بالا میبرد و تاثیر آنرا در دنیای سیاستگذاری بیشتر میکند. (Burawoy 2005:22)
توضیح من: واضح است که منظور مولف علم اقتصاد به مثابه آنچه میتواند باشد (و یا در حاشیهها هست) نیست و به علم اقتصاد حرفهای آنگونه که هست اشاره میکند.
مرجع:
Burawoy, Michael. 2005. “For public sociology.” American sociological review 70(1):4–28
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آنرا از طریق اشتراک در خوراک آن پیگیری کنید. استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.