دوستی میگوید اتفاقی که دیروز افتاد (رد صلاحیت آقای هاشمی) احتیاج به پرداختن دارد. بله درست است. اما مگر همه در این زمینه باید اظهار نظر کنند و تحلیل و نظر داشته باشند؟ من اخبار و مطالب مختلف را میخوانم و فرایند انتخابات برایم اهمیت زیادی دارد، در موردش هم با دوستهای حقیقی یا مجازی زیاد صحبت میکنم اما حرف چندان جدید یا مهمی ندارم که به حرفهایی که زده میشود اضافه کنم. با این حال این پست را به عنوان بخشی از بازتاب خودم به عنوان یک شهروند از اوضاع مینویسم.
۱
هر چقدر که رد صلاحیت شدن آقای هاشمی رفسنجانی دور از ذهن بود، اما به نظرم با منطق داستان بیشتر میخواند. مرکزیت نظام سیاسی که بیشترین اهرمهای قدرت را نیز در دست دارد (نیروهای نظامی و انتظامی و شبهنظامی، قوهی قضاییه، صدا و سیما و …) چطور میتوانست به بازی انتخاباتیای تن دهد که در آن نامزدهای خودش شانسی برای پیروزی نداشتند؟ بر فرض هم که چنین چیزی را میپذیرفت ساختار سیاسیای که در اثر بیش از ده سال فشار و تخریب علیه جریان هاشمی شکل گرفته است چطور میتوانست حضور او را در راس دولت بپذیرد؟ خلاصه اینکه بحث بر سر این نیست که رد صلاحیت آقای هاشمی سخت بود یا آسان، موضوع این است که حضرات چندان چارهای جز این نداشتند و این شاید کم هزینهترین راهی بود که پیش رویشان قرار داشت. به خاطر تغییرات اساسی در ساز و کار نظام، آمدن هاشمی حتی اگر به میانهروی هم شهره باشد، یک حرکت رادیکال بود. حرکتی که واکنش رادیکالی را نیز در پی داشت: او را به روشهای غیرانتخاباتی حریف شدند.
۲
ما در ایران با سیستم سیاسیای رو به رو هستیم که حساسیت خود را نسبت به پایگاههای مردمی واقعی خود از دست میدهد و اگر هم حساسیتی وجود داشته باشد بیشتر سطحی، کوتاه مدت و ابزاری (instrumental) است. فکر نمیکنم موضوع چندان به یک یا چند فرد مربوط باشد. بیشتر به یک رفتار سازمانی میماند که فقط تا حد معینی تابع افراد است و به عوامل ساختاری و فرافردی بیشتر وابسته است. علتش هر چه باشد، از دست رفتن این حساسیت به زیان خود سیستم سیاسی عمل میکند ولی بیشتراز آن به زیان عموم مردم است. آقای هاشمی در بدنهی جامعه دارای میزان قابل توجهی رای بود. یعنی از میان طیفهای مختلف جامعه، از اصناف و بازاریها گرفته تا بخشهای سنتیتر جامعه و همینطور تکنوکراتها و بعضا شخصیتهای فقهی و مذهبی حامیانی داشت. اینکه این حامیان چقدر بودند جای بحث دارد ولی به هر حال کسی نمیتواند منکر وجود این حامیان شود و با توجه به واکنش شورای نگهبان به نظر میرسد تعداد این حامیان زیاد حدس زده میشده. خیلی از این حامیان گرایش به جنبش سبز هم ندارند و تعداد قابل توجهی از آنها از میان طیفهای اصولگرا هستند. در نتیجه نظامی سیاسی ایران با رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی این دسته از افراد را نیز از خود دلسرد میکند. این یعنی ریزش بیشتر… دفع بیشتر. احتمالا نظام برای ادامهی اقتدار و همبستگی خود وادار خواهد شد این ریزش بیشتر طرفدارانش را با توسل به ابزارهای سخت و بستهتر کردن فضای سیاسی و اجتماعی کشور جبران کند.
۳
اما از بحث یک کاندیدای خاص که بگذریم، به صورت عمومی رقابت نامزدهای انتخاباتی را که میبینم با وضعیت نگرانکنندهای رو به رو میشوم. گفتمان بین نامزدها و حامیان و رقبایشان نشان زیادی از اخلاق و متانت و فرهیختگی ندارد. ذهنیت و ادبیات مسلط بیشتر مادی است و کوتاهمدت و فرصتطلبانه. یکی میگوید فلان نامزد آمده جیبهایش را پر کند. آن یکی از چماق به دست گرفتن یا نگرفتن صحبت میکند. آقایان و خانمها، آیا سطح گفتگوی به اصطلاح رجال سیاسی و حامیانشان باید در تایید یا رد موضوعاتی مثل پر کردن جیب و چماق به دست گرفتن باشد؟ نامزدها به جای اینکه از برنامههای فرهنگی، اقتصادی و مدیریتی معنادار و اندیشیده شده بگویند و مردم را مخاطب قرار دهند، از این محفل قدرت به آن محفل قدرت میروند و در تلاش برای هماهنگ نشان دادن خود با آن از همدیگر سبقت میگیرند. این را به صورت یک حس کلی گفتم و به نظرم تا حدی هم آیینهی وضعیت جامعه است. وضعیتی که در آن سطح اعتماد اجتماعی بسیار پایین آمده، زرنگی، سودجویی و فرصتطلبی به پارادایمهای اصلی زندگی حتی شهروندی تبدیل شده و متانت، صداقت و اخلاق به سادهلوحی و حماقت تعبیر میشود.
۴
عدهای دوست دارند انتخابات را به عنوان عرصهی زورآزمایی و ایجاد تغییرات جدی در ساختار قدرت ببینند. این تا حدی درست است اما نباید نقش آنرا بیش از حد بزرگ کرد (به خصوص در ایران امروز). نگاه دیگر (که من بیشتر به آن معتقدم) نگاه سنجشی است. انتخابات یک سنجه است. سنجهای از اینکه اوضاع در جامعهی عمومی و سیاسی کشور چگونه است. به بیان دیگر، انتخابات چیزی را تعیین نمیکند، اما به ما نشان میدهد که تعادل قدرت به چه شکلی است. مثل یک دما سنج که دمای آب را چندان عوض نمیکند، اما با تقریب خوبی آنرا اندازه میگیرد. اگر از این دیدگاه به انتخابات نگاه کنیم، آنوقت حذف آقای هاشمی، ادبیات حاکم بین رقبای اصلی و اینکه در روزهای آتی وفاق جناحهای مختلف روی کدام شخص متمرکز شود شاخصی خواهد بود از وضعیت نظام سیاسی در ایران. این شاخص به من میگوید، نظام سیاسی ایران اراده (یا ظرفیت) ترمیم آسیبهایی که در وقایع ۱۳۸۸ به پایههای مشروعیتاش خورد را ندارد (چون در این صورت اجازهی حضور آقای هاشمی را در انتخابات میداد)، از خاستگاههای مذهبی و اخلاقی خود فاصله میگیرد و بیشتر به یک نظام اقتدارگرای سکولار با رویکردی ماکیاولیستی نزدیک میشود که حتی در عرصهی ظاهری گفتمان سیاسی هم چندان در قید و بند رعایت متانت و اخلاق نیست (دعواهای سیاسی و اینکه طرفین هم را به چه متهم میکنند را ببینید)، چه برسد به فرهیختگی.
۵
برای اینکه کاملا منفی صحبت نکرده باشم، دو نکتهی مثبت هم بگویم. آنتونی گیدنز یکی از مهمترین شاخصهای جامعهی مدرن را میزان حساسیت عمومی جامعه نسبت به سنتها و ارزشهای جدید یا قدیم میبیند. موضوعی که او از آن به عنوان بازتابندگی (reflexivity) نام میبرد. به نظر من، جامعهی ایران با همهی خسارتها و آسیبهایی که متحمل شده و میشود، یک مسیر آشکار را در راستای تقویت بازتابندگی خود طی کرده است. یک جامعهی بازتابنده لزوما یک جامعهی غیرسنتی نیست، اما جامعهای است که هر چه بیشتر نیاز به متقاعد شدن دارد، حتی نسبت به سنتیترین مفاهیم و ارزشها. یعنی فرضا یک مقام سیاسی نمیتواند هر حرفی را به یک جامعهی بازتابنده بزند و انتظار تبعیت محض داشته باشد. چون آن حرف در سطح جامعه منعکس میشود: نسبت به آن واکنش نشان داده میشود، در مورد آن اختلاف نظر ایجاد میشود و به شکلهای مختلف بازتاب میکند. این بازتاب اگر چه پراکنده و ضعیف باشد، اما نیرویی پیوسته است و به خاطر همین پیوستگی میتواند سختترین ساختارهای سیاسی اجتماعی را به تدریج (بدون اینکه ارادهای در کار باشد) تغییر دهد. نظام سیاسی در ایران نشان داده که چندان علاقهای به این روند ندارد، اما روند بازتابندگی جامعه را نمیتوان با محدود کردن اینترنت یا انحصاری کردن رسانههای جمعی مثل رادیو و تلویزیون متوقف کرد. به خاطر همین روند بازتابندگی در جامعه است که دعواها و رقابتهای بین اغلب نامزدهای ریاستجمهوری در آیینهی چشم خیلی از ماها نازل مینمایاند (در شان گفتمان ریاستجمهور به نظر نمیرسد). آنها چه بخواهند و چه نخواهند دیده میشوند و قضاوت میشوند. یعنی سیاست جیب و چماقشان گریزی از قضاوت جامعهی بازتابنده ندارد.
۶
نکتهی مثبت بعدی به داخل خود نظام مربوط میشود. نظام جمهوری اسلامی ایران طی یک یا دو دههی اخیر تحولات اساسی داشته است. اما میبینیم که هنوز پتانسیلهای دموکراتیک قابل توجهی در عرصهی سیاسی دارد. ممکن است بپرسید که من از کدام پتانسیل دموکراتیک صحبت میکنم وقتی چنین نظامی خودیترین افراد سیاسیاش را که مسئول تشخیص مصلحتاش هستند را هم صالح نمیبیند؟ حق با شماست. من هم برای همین گفتم پتانسیل. یعنی کمی (فقط کمی) که از لایههای مرکزی قدرت که با صرف نیرو و اعمال قدرت فراوان سعی میکنند اوضاع را تحت کنترل (منظور تکصدایی است) نگاه دارند، متوجه میشویم اوضاع متکثر و چندصدایی میشود. نامزدهای مختلف (حتی آنها که داخل نظام هستند) با هم رقابت میکنند، بر علیه هم تندترین حرفها را میزنند و چه بسا یکدیگر را حذف میکنند. بعضی جریانات نشان میدهند که اگر چه در عمل تابع قدرت هستند، اما به محض اینکه قدرت مرکزی اندکی ضعیف شود، برای آن تره هم خرد نمیکنند. اینها پتانسیل دموکراتیک اند یا پتانسیل فروپاشی و بحران؟ به نظر من هر دو با هم.
بازتابندگی روزافزون جامعهی ایران و پتانسیلهای دموکراتیکی که هنوز کاملا خاموش نشدهاند در شمار نقاط روشنی هستند که باعث میشوند چشمانداز خاکستری پیش روی جامعهی ایران یکسره تاریک نباشد.
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آنرا از طریق اشتراک در خوراک آن پیگیری کنید. استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلامانع است.
دربارهٔ خِرَد و اخلاق جهانشُمول است.
اخلاق را معارفی و کاریست همگانی
اخلاق ز عقلانی و لازمی ز برای عقلانی
اخلاق فراتر ز آیینی و همه را وایستاری
اخلاق را جهانی و رایی ز برای زندگانی
————————-
مراحل موفقیت یک خلاقیت یا نوآوری:
1- نخست مردم مسخرهمیکنند.
2- بعد انتقادمیکنند.
3- در نهایت میپذیرند!
لایکلایک