به نظر من نقد «منتقدان قدرت» اگر مهمتر از نقد «نمایندگان قدرت» نباشد، کم اهمیتتر از آن نیست. برای یک علاقهمند به سرنوشت جامعه، نقد قدرت امری بدیهی و واضح است. قدرت نمایندهی شرایط «اکنون» است و چه کسی میتواند «نقد امروز» را کم اهمیت بشمارد؟ اما «منتقد قدرت» نمایندهی «فرداست». و اینکه بدانیم «امروز» را برای رسیدن به «کدام فردا» نقد میکنیم بسیار مهم است. این یعنی نقد منتقدان قدرت یا نقد تحولخواهان یا تحولخواهی. این یعنی مبارزه با چشمهای باز. این یعنی پرهیز از تکرار اشتباهات. این یعنی با نگاه به آینده امروز را نقد کردن.
به عنوان مثال جمهوری اسلامی را در نظر بگیریم. ماهیت این نظام و فرایند شکلگیری و تحولات آن به گونهای بوده است که مستحق نقدهای جدی است. چه از موضع اقلیتهایی از جامعه که به هر دلیل مورد ظلم این سیستم متکثر و پیچیده قرار گرفتهاند و چه از موضع صلاح و رفاه عمومی جامعه ایران و حتی جوامع اطراف که تحت تاثیر آن قرار میگیرند. چه از سر دلسوزی برای بهتر شدن نظام جمهوری اسلامی ایران و چه از موضع مخالفت و معاندت با آن، نقد نظام جمهوری اسلامی ایران برای همهی انواع تحولخواهی با هدفهای مختلفی که ممکن است داشته باشند لازم است.
اما نقد خود این تحولخواهان چطور؟ اگر نظام جمهوری اسلامی ایران به شیوهی مطلوب خیلی از انقلابیون تکوین نیافت و تبدیل به چیزی شد که شد، نتیجهی آن است که انقلابیون که تحولخواهان دهههای ۴۰ و ۵۰ جامعهی ایران بودند خودشان را به اندازهی کافی نقد نمیکردند. آنها میدانستند که نظام پهلوی را نمیخواهند و بیرحمانه نقدش میکردند، حال آنکه نسبت به نقد خود، روشهای خود، افکار خود و تفکرهایی که برای آینده داشتند کمکاری میکردند. صرفنظر از اینکه شاید از لحاظ بلوغ اجتماعی لازمهی چنین نقد و خودانعکاسیای کمتر احساس میشد، بودند کسانی که استدلال میکردند «فعلن صلاح نیست خودمان را نقد کنیم. آنچه نقدش میکنیم بسیار قوی است و ما نباید با نقد خودمان، باعث شویم ضعیف شویم. نقد خودمان بماند برای وقتی که پیروز شدیم. فعلن وقت مبارزه است».
به نظر من این اتفاق نباید مجددا رخ دهد. قرار نیست چرخ را هر روز از نو اختراع کنیم. اگر قرار است برای رسیدن به فردایی بهتر مبارزه کنیم، باید شیوهی نقد و مبارزهی خود را نیز زیر ذرهبین داشته باشیم. این حتی از خود مبارزه مهمتر است!
من امروز، شما خوانندگان و دوستانم را به یک نقد دعوت میکنم. در یکی دو روز اخیر پیش واقعهای رخ داد که فرصتی ایجاد کرد برای نقد خودم و نقد خودمان. من شرح ماوقع را برای شما تعریف میکنم، و از شما میخواهم آیینهای باشید برای انعکاس آنچه انجام دادهام، آنچه شنیدهام و آنچه گذشته است. از شما میخواهم آیینهای نقاد باشید. که من و ما بتوانیم رفتار خود را در آن ببینیم و با تکیه بر خرد اجتماعی خود را بهتر نقد کنیم.
نویسندهی وبلاگ «مجمع دیوانگان» آقای آرمان امیری در صفحهی گوگل پلاس خود مطلبی را همراه با یادداشت خود همخوان کردند. این یادداشت در رابطه با صحبتهای اخیر آقایان زیباکلام و کوشکی (قسمت اول و دوم) بود که به مناسبت سالروز ساقط کردن هواپیمای مسافربری ایرانی توسط نیروی دریایی آمریکا در خلیج فارس انجام شده بود. یادداشت آقای امیری هم در راستای نقدهایی بود که به آقای زیباکلام به خاطر حرفهایی که زده بود وارد کرده بودند.
با مشارکت عدهای از کاربران گوگلپلاس ذیل این یادداشت کامنتهایی گذاشته شد و گفتگوهایی شکل گرفت. در این گفتگوها، آقای امیری هم حضور داشتند و در ادامهی یادداشت ایشان و همینطور کامنتهایی که نوشته بودند من نیز با ایشان وارد صحبت مستقیم شدم (از طریق لینک دادن به نام ایشان، با ایشان وارد یک گفتگوی کامنتی شدم). به نظر من این گفتگو به شیوهی خوبی پیش نرفت. صرف نظر از اینکه مواضع من یا آقای امیری در مورد واقعهی مذکور یا موضوعات مختلف دیگر چیست، آقای امیری پاسخ اولین کامنت من را با لحنی تند دادند که در آن من به این متهم شدم که نه تنها «ادبیات کیهانی» به کار بردهام بلکه آنرا «به خوبی اجرا کردهام»، دارای ذهنی «توطئهپندار» هستم و اینکه فارسی صحبت نمیکنم و «باید بتوانم به زبان فارسی صحبت کنم» تا حرفهای ایشان را بفهمم (من در کامنت اول از واژهی کول استفاده کرده بودم. شبیه این واژهها را گاهی در چتها و بحثهای غیررسمی استفاده میکنم. اما باقی مطلب همه فارسی بود). البته در کنار این لحن نامناسب و به نظر من زشت، ایشان نکتههای درستی را هم یادآور شده بودند و به فکتهایی اشاره کرده بودند که من چون با مراجعه به حافظه کامنت اول را نوشته بودم دقیق منعکس نشده بود.
من از لحن ایشان جا خوردم. چرا که انتظار مخالفت یا تبادل نظر داشتم و نه برخوردی چنین. برخوردی که با توجه به انتظار عمومیای که از منش طرف مقابلم به عنوان یک نویسنده اجتماعی و یک منتقد سیاسی در فضای وب داشتم، توهینآمیز تلقی میشد. آقای امیری در قامت یک وبلاگنویس فعال ظاهر شدهاند و مطالب متعددی در راستای جنبش تحولخواهی، جنبش سبز و نقد نظام جمهوری اسلامی ایران مینویسند و تصور میکنم که دوستان زیادی هم مطالب ایشان را دنبال میکنند. تصور و انتظار من این بود که با کسی طرف هستم که میتواند یک گفتگوی متین و منطقی را پیش ببرد، حتی اگر صد در صد با من مخالف باشد. به هر حال من پاسخ دادم که اگر این رویه را عوض نکنند نمیتوانم به صحبت کردن با ایشان ادامه دهم. با این حال به عنوان احترام به گفتگو، در ادامهی کامنت تایید کردم که فکتهای ارائه شده توسط آقای امیری درست است اما در کلیت استدلالی که آوردهام تغییری ایجاد نمیکند. بحث من این بود که مسئولیت ارتباط برقرار کردن با خلبان هواپیمای مسافربری ایرانی با ناو مهاجم بوده در حالی که این ناو حتی دستگاههایی که از طریق آن بتواند مکالمات عادی هواپیما با برج مراقبت را دریافت کند نداشته است و به همین خاطر حتی وقتی روی کانال غیرنظامی (نکتهای که آقای امیری به درستی اشاره کردند که ناو روی کانال غیرنظامی هم ۳ بار هشدار فرستاده که پاسخی دریافت نکرده) هم هشدار ارسال کرده از نظر کاپیتان ایرانی خطاب به هواپیمای دیگری بوده و نادیده گرفته شده است. در ضمن توضیح دادم که ناو آمریکایی بنا به گزارشهای رسمی موجود در آبهای ایران بوده و «شائبهی» ستیزهجویی فرماندهی ناو جدی است. این شائبه اگر جدی گرفته شود میتواند به معنای تخطی از پروتوکلهای نظامی ارتش آمریکا و حتی ارتکاب به جنایت جنگی باشد. از آقای امیری خواستم آنجا که ادعا کردهاند من مثل کیهان مینویسم و فارسی صحبت نمیکنم را اصلاح کنند و نسبت به روشی که در کامنت قبلی در پیش گرفتهاند عذرخواهی کنند.
آقای امیری در پاسخ کامنتی نوشت که صرف نظر از محتوای بحث، سراسر حملهی شخصی به من بود. ایشان نوشتند (تاکیدها از من است):
این موضع ادب و مظلومیت برازنده شما نیست. با آن همه مسخرهبازی که وسط یک بحث جدی وارد کردهاید و ابتدا و انتهای کامنتتان را به این تعابیر لوس و مضحک کودکانه تذهیب کردهاید چه هدفی جز بر هم زدن فضای منطقی گفت و گو داشتید؟ من زشت صحبت میکنم یا شما گفت و گو را با تیکه انداختنهای خیابانی اشتباه گرفتهاید؟ ادبیات «خودشان هم اعتراف کردند» دقیقا ادبیات کیهانی است و تکرار آن نه نشاندهنده سادهلوحی گوینده، که نشان دهنده احمق فرض کردن مخاطب و توهین به اوست.
در مورد این همه متن انگلیسی که اینجا نوشتید همانطور که گفتم دروغ نگفتید، اما مساله را «کامل» طرح نکردید که خودش کم از فریب مخاطب ندارد. اتفاقا همینکه هفت پیام را بر روی فرکانس مخصوص جنگندهها ارسال میکنند نشان میدهد که تصور آن ها کاملا مواجهه با یک جنگنده بوده. در مورد فرکانس ۱۲۱.۵ مگاهرتز هم همانطور که گفتم طبق دستور «ایرانایر» تمام هواپیماهای مسافربری باید در منطقه خلیج فارس روی این فرکانس گوش به زنگ باشند که هنوز مشخص نیست چرا خلبان هشدارهای این فرکانس را نگرفته و یا پاسخی نداده.
اینکه «خلبان ایرانی مجنون نبوده» استدلال نیست. قال کردن است. ممکن است خلبان «اشتباه» کرده باشد.
در مورد درگیری ایران و آمریکا باز هم ادعایی مطرح کردید که گویا شیوه معمول شما در گفت و گو است و تکرار آن من را متقاعد میکند که با سوءنیت قصد فریب مخاطب خود را دارید. این ادعای شما که من «درگیری میان آمریکا و ایران را توجیهی برای طبیعی دانستن حمله به هواپیمای مسافربری» دانستم تماما دروغ و کذب است. شما یا نمیتوانید اول متن را بخوانید و بعد جواب بدهید یا آشکارا دروغگو هستید و قصد دارید به هر قیمتی که شده حرف نادرست خودتان را به کرسی بنشانید. من درگیری مستقیم ایران و آمریکا را صرفا دلیلی برای «عذرخواهی نکردن» آمریکا دانستم و نه حمله به یک هواپیمای مسافربری.
ثانیا شما همچنان زدن به صحرای محشر و کاملا نامربوط به این بحث است. ناو آمریکایی در آبهای ایران بوده چون آمریکا در آن زمان به ایران حمله کرده است. اینکه آمریکا بیجا کرده به ایران حمله کرده و متجاوز بوده بحثی کاملا نامربوط به بحث حاضر است. وقتی در مورد استفاده عراق از سلاح شیمیایی داریم حرف میزنیم اینکه اصلا عراق چرا به ایران حمله کرده یک بحث انحرافی است که برای به حاشیه راندن موضوع اصلی مطرح میشود. این حرف شما هم فقط بحث را از موضوع اصلی این نوت که در موردش هیچ حرف منطقی و مستدلی ندارید دور میکند تا با روضهخوانی پیرامون مظلومیت ایران در هنگام حمله عراق یا آمریکا یک بحث کاملا مجزا را بدیهی قلمداد کنید.
«خودشان میگویند» در توصیف یک کشور ۳۰۰ میلیونی یا شیوه بحث آنانی است «نمیدانند» یا اینکه «مخاطب خودشان را نادان» فرض میکنند. این شما هستید که باید دست از شیوه تماما دروغپردازانه و موضع تماما نفرت پراکن و توطئه پندار خود بردارید و سپس به ازای تک تک دروغهایی که به من منتسب کردید عذرخواهی کنید. با پیشدستی در موضع مظلومنمایی حقانیتی در نگاه من ایجاد نمی کنید.
من نمیدانم شما چه انتظاری از من داشتهاید. اما دلیل ناراحتی شما اگر این است که حرفی خلاف میلتان شنیدهاید که توانایی رد و انکار منطقی آن را ندارید ناراحتی نابجایی است. بهتر است بروید و در دیدگاهتان تجدید نظر کنید. البته تغییر همواره دردناک و گاه ناراحتکننده است اما نتیجهاش میتواند خوب باشد.
طبعا من پاسخی به این کامنت ندادم و نخواهم داد. از نظر من گفتگو با آقای امیری به پایان رسیده است. مساله اصلا این نیست که نظرات آقای امیری درست یا نادرست هستند یا با آنها موافقم یا مخالفم. ایشان با این روش نوشتن عملا کانال گفتگو با من را بستهاند و من دلیلی برای ادامهی این گفتگو نمیبینم. اما از منظری دیگر، موضوع کماکمان برای من باز است. من در یک وضعیت شوک و ناراحتی عمیق به سر میبرم. این بار نه به خاطر اینکه آقای امیری با «من» این طور حرف زدند (الان که ساعتهای زیادی از آن زمان گذشته دیگر به صورت خاص ناراحت یا عصبی نیستم) بلکه از این ناراحتم که چند سوال در ذهنم هستند که مطمئن نیستم پاسخهای شخصی من به آنها منصفانه باشد. نمیتوانم بفهمم چرا باید گفتگویی که میتوانست یک گفتگوی سازنده باشد به این شکل ادامه یابد؟
بهتر دیدم که فرایند ذهنیام را به صورت فردی ادامه ندهم. امیدوارم در ارتباط با موضوع ذکر شده و همینطور سوالهای زیر بتوانم از شما بازخورد (فیدبک) دریافت کنم.
۱) تا چه حد اتهامهایی که آقای امیری به من زدند وارد است؟ کجا باید نقاط کور خودم را ببینم و نسبت به آنها بازنگری کنم؟
۲) خط مشی فعلی من این بوده که اگر کسی گفتگوی بیمنطق یا غیرمنصفانهای را پیش ببرد از گفتگو خارج میشوم، اگر چندین بار تکرار شود و امری مداوم باشد او را دنبال نمیکنم یا از حلقهی دوستانم خارج میکنم، اگر به مغالطهی حملهی شخصی و یا توهین به من دست بزند، حتی ممکن است او را بلاک کنم. اگر اتهامهایی که آقای امیری به من زدند وارد باشد، آیا لحن ایشان توهینآمیز است؟ آیا شایستهی یک گفتگوی سازنده و تحولخواهانه است؟ اگر نیست خط مشی من در رویارویی با برخورد ایشان چه باید باشد؟
۳) اگر من یا آقای امیری، نمایندهی بخشی از جنبش تحولخواهی در ایران هستیم، چه نوع آیندهای قرار است از دل منش و روش ما به در آید؟ ما کدام «آینده» را نوید میدهیم؟ تا چه حد باید نگران باشیم و دست به نقد خودمان بزنیم؟ به عبارت دیگر، من نگران جواب این سوال هستم: ما نمایندههای کدام آرمان هستیم؟
ضمیمه:
من متن کامل گفتگوها را که عینا از گوگلپلاس کپی کردهام اینجا با فرمت پیدیاف گذاشتهام. لینک مطلب اصلی در گوگل پلاس هم اینجاست.
پینوشت:
- آقای امیری در پاسخ به این نوشته در وبلاگ خود «مجمع دیوانگان» یادداشتی نوشتهاند تحت عنوان «یک سوزن به خودت بزن و یک جوالدوز به دیگری».
- برخی از دوستان لطف کردند و نظراتشان را پای بازنشر همین مطالب در گوگلپلاس نوشتند که به صورت دستی اینجا تکرار میکنم.
.
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آنرا از طریق اشتراک در خوراک آن پیگیری کنید. استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. در ضمن جهت گفتگو و تبادل نظر، شما را به حضور و مشارکت در گوگلپلاس دعوت میکنم.
در ادامهٔ کامنت قبلی باید این رو هم بگم که، شاید بخشی از ایراد به شیوهٔ بحث کردن شما هم مربوط باشه. چون شما تنها منتقد به آقای امیری نبودید، و ایشون تونسته برای مثل یک دیالوگ خوب رو با آقای عمرانی که دیگر منتقد به پست ایشون هست، ایجاد کنه. همچنین من احساس کردم کامنت اول شما تناسبی با متنی که آقای امیری پست کردن نداره، و ممکن به گونه نیت خوانی کرده باشین، البته من نمیخوام همین اشتباه رو در مورد شما بکنم و ترجیح میدم خودتون قضاوت کنید.
لایکلایک
در این که شکی نیست. برای همین دوست دارم ایراد خودم را هم از زبان شما بشنوم. کامنت اول منظورتان کامنت اول من در خطاب به آقای امیری بود؟ یا کامنت اولی که ذیل پست نوشتم؟
کامنت اولی که ذیل پست نوشتم در ادامهی برخی صحبتهایی بود که در کامنتها مطرح شده بود.
کامنت اولی که خطاب به آقای امیری نوشتم (یعنی کامنت دوم من ذیل آن پست) در ارتباط به صحبتهایی بود که آقای امیری در کامنت اضافه کرده بودند. لطفا به توضیحاتی که در پاسخ به Farhad دادهام مراجعه کنید:
https://bamdadi.com/2013/07/06/%d9%84%d8%b7%d9%81%d8%a7-%d9%85%d9%86-%d8%b1%d8%a7-%d9%86%d9%82%d8%af-%da%a9%d9%86%db%8c%d8%af-%d9%85%d8%a7-%d9%86%d9%85%d8%a7%db%8c%d9%86%d8%af%d9%87%e2%80%8c%db%8c-%da%a9%d8%af%d8%a7%d9%85/#comment-38321
به هر حال قصد نیتخوانی نبوده. اگر چه همانطور که گفتید تفکیک ایندو همیشه ساده نیست و تا حدی هم سابجکتیو هست.
لایکلایک
گویا کامنت اول من منتشر نشده!!
لایکلایک
سلام. متاسفانه نه در قسمت کامنتهای انتظاری و در نه در قسمت اسپم کامنت اول شما ذخیره نشده. اگر امکان دارد مجددا بنویسید. از اینکه وقت میگذارید تشکر میکنم.
لایکلایک
کامنت اول رو مجدد میگم:
به نظر من ایراد مشاجره ی شما (از مشاجره به جای مباحثه استفاده کردم، چون توجه بیشتر بر روی رتریک بود تا لاجیک) از اونجایی شروع شده که شما از کول بودن استدلال آقای امیری عصبانی شدین، و با متهم شدن شما به کیهانی بودن و عدم متوجه شدن زبان فارسی به اوج رسیده. این نحو گفتگو باعث میشه توجه از حوزه نظری خارج شده و به حوزه شخصی وارد بشه، یعنی بجای نقد کردن یک مطلب، به نقد کردن یکدیگر روی آوردن که قطعا با دلخوری و جدل همراه خواهد بود، که این خود یکی از آفات بحثهای رشنفرکی خواهد بود. هرچند ما و افکار ما به گونهای بهم تنیده شدیم که جدا کردن ایندو کار مشکلی خواهد بود، ولی تا حد ممکن باید سعی در اجتناب از آن کرد.
پاینده باشید
لایکلایک
ممنون که وقت گذاشتین و نوشتین.
بله درسته. یکی از دوستان به نام فرهاد هم به این موضوع اشاره کردند (کامنتشون در گوگلپلاس رو اینجا تکرار کردم) و همونجا توضیح دادم که اگر چه این انتقاد رو میپذیرم اما واکنش آقای امیری رو غیرمتعارف میبینم.
لایکلایک
من پست شما رو کامل خوندم و البته با کامنتهایی که پای نوشتهی ایشون گذاشتهاید موافق ام. به نظر من برخورد دولت آمریکا با قضیه نشون میده که شبهات چقدر براشون بیاهمیت بوده و احتمالاً هنوز هست و هرگز عذرخواهی رسمی بابت این اتفاق نکردهاند پس برخوردشون همونی اه که با دشمنان فیزیکی و سیاسیشون دارند و بنا رو بر عدم پذیرش اشکالات و خطاها گذاشتهاند. هر قدر هم این عمل برای دفاع! بوده باشه، باز اون برخوردِ جنگی، خصمانه ستیزهجویانه و نتیجهی اشتباه (عمد یا غیر عمد) ِ فاحش و بزرگی اه که باید رسماً بابتش عذرخواهی کنند و غرامت بپردازند.
اما چند نظر شخصی دارم در مورد سؤالهایی که آخر پست وبلاگ آوردهاید.
شخصاً اگر درگیر چنین بحثی بشم اون برخورد رو حاوی اتهامات نمیدونم بلکه حاکی از بداخلاقی و ظرفیت پایین و نقطهجوش پایین میدونم.
همچنین من تصورم این اه که هر کسی «منطق» داره و طبق منطق خودش پیش میره و بیمنطق دونستن بیفایده ست.
کامنتهای شما درست و بهجا بود. شما کارتون رو درست انجام دادهاید و نتیجهای خواهید گرفت و اون این اه که کسانی که مخاطب قرار میگیرند و یا گذری میآن و میخونن چیزهایی یاد میگیرند، بنابراین این وسط مطمئناً غبنی وجود نخواهد داشت.
این که لحن ایشون یا نوشتهشون برای شما توهینآمیز بوده بر میگرده به خود شما و احساستون و احتمالاً انتخاب شخصی؛ که اون رو توهین بدونید یا نه… چون من تا به حال ندیدهام که کسی برای توهین فرمول خاصی ارائه بده. هر کس نمایندهی ذهنیات و روش خودش اه و تا وقتی از فحش یا کلمات رکیک استفاده نکنه یا مشخصاً و مستقیم حرفی از توهین نیاره، من شخصاً توهین نمیدونم ولی این وسط نظر و احساس خود شما مهم اه و دیگران نمیتونن قضاوت درستی داشته باشن چون هر کس با خودش میسنجه.
این رو میگم چون بارها برای خود من پیش اومده که طرف مقابل در بحث گفته من بهش توهین کردهم در حالیکه من خودم این تصور رو نداشتهم.
ولی برای من عجیب اه که اگر ایشون داره از روی فکت صحبت میکنه و به خیال خودش سند موجهی داره دیگه چرا چنین برخوردی میکنه؟
چسباندن ادبیات کیهانی و امثالهم هم که شیوهی مبتذلی اه برای خاموش کردن انتقادات دیگران و کار مسخرهای اه.
در مورد این که (بعد از مطرح شدن تمام نقاط مورد مناقشه) بحث رو ادامه ندادهاید به نظرم کار خوبی کردهاید چون مشخص بود که فهم متقابلی به وقوع نمیپیوست.
به هر حال اگر این دو روش رو کنار هم بذارید من اصلاً روش ایشون (و همچنین زیباکلام) رو نپسندیدم چون پای یک جنایت در روز روشن در میون اه، نه سلیقهها.
لایکلایک
+Mary Harmony حالا من به شما در گوشی می گویم، شما هم بعدا برای امپریالیسم ستیزها بگویید. آمریکا و ایران در مذاکرات خارج از دادگاه به توافق رسیدند و آمریکا 130 میلیون دلار غرامت پرداخت کرد.
لایکلایک
+Mehdi H
بله، مرسی. اتفاقاً بعد از این که کامنت گذاشتم متوجه شدم که غرامت پرداخت شده و گویا عذرخواهی هم شده ولی از طرفی فکرم مشغول این شد که لابد خیلی بی سر و صدا و سربسته و غیر رسمی (و همچنین تحتالشعاع مسائل دیگه) بوده که به اندازهی حادثهی اصلی به گوش همه و منجمله من نرسیده یا اگر هم رسیده اون قدر ضعیف بوده که از خاطرمون رفته. وقتی آدم از اتفاقی احساس انزجار میکنه سخت میشه اون حادثه رو فراموش کرد چون انزجار و عصبانیت قدرت زیادی دارند. به نظرم رسید که دولت آمریکا باید از این احساس انزجار خبردار باشه (یا هر جوری خودش میدونه خبردار بشه) و کار مؤثرتری برای جبران صورت بده جوری که همهی مردم مخاطب اون عذرخواهی و اظهار ندامت قرار بگیرند و براشون موندگار بشه. مثلاً مثل همون عذرخواهی از دولت و مردم کرهی جنوبی (و «غلط کردیم» پر طنینی) که همین آقای بامدادی راجع بهش نوشته بودند.
لایکلایک
البته تا جایی که من می دونم عذرخواهی نشده، صرفا یکی دوبار به صورت غیررسمی گفته اند که ما اشتباه کردیم . و این حماقت عجیب دیپلماتیکی هست که من نمی دونم دلیلش چیه واقعا. مثل لجبازی ترکیه در عذرخواهی از ارمنی ها.
دیپلماسی پروتکلهای عجیب وغریبی داره. مثلا یک بار جایی می خواندم که اگر کشور الف، جاسوسی از کشور ب را دستگیر کند، کشور ب نباید وجود مساله ی جاسوسی را تایید کند و عذرخواهی کند، چون با این کار بیشتر به کشور الف توهین کرده و در واقع باید بی صدا بنشیند تا کشور الف حسابی کشور ب را مورد حمله ی رسانه ای قرار دهد. توی این ماجرای اخیر هم گویا روی مرز همین نکته دارند راه می روند.
البته اگر می خواهید بگویید ابلهانه است من هم با شما هم نظرم. به قول شما عذرخواهی آمریکا می تواند افکار عمومی ایران را بیشتر باهاشون همراه کنه و در نهایت به نفعشون بشه. واقعا منطق پشت کارشان را نمی شود فهم کرد.
ولی خوب این که می فرمایید چه طور مطلع نشده اید که خوب معلوم است چه طور. همان طور که در ماجرای ژاپن، کسی از عمق سبعیت رفتار ژاپنی ها با اسیران غیرجنگی کره ای و چینی حرفی نمی زند. این ها برای این است که دوستانی که مدام از تسلط رسانه ای غرب فغان سر داده اند، خودشان هم خیلی علاقه ای به دیدن دو طرف داستان ندارند. کسی که بمب انداخته تحت هر شرایطی البته محکوم است، ولی دیدن همه ی ابعاد ماجرا یک مقدار دست دوستان اسلامی و البته دوستان روشنفکر را در ارایه ی یک بسته ی شیک و تمیز امپریالیسم ستیزی اذیت می کند. به خاطر همین معمولا به تنقیح ماجرا و بزک کردن حقیقت روی می آورند. چپ و راست هم گویا خیلی فرقی ندارند با هم در این ماجرا.
لایکلایک
+Mary Harmony
قبل از هر چیز اجازه بدین تشکر کنم از اینکه وقت گذاشتین و خوندین و نوشتین.
در مورد صحبتهایی که بعدا توسط +Mehdi H در ارتباط با کامنت شد صحبت نمیکنم که به نظرم به جا بودند. اما در مورد نقدی که کردین.
در مورد بداخلاقی و ظرفیت پایین (و نه اتهام) و همینطور که این که اغلب خود را منطقی میدانیم (ولو با فرضهای مختلف و استدلالهای بعضا متناقض که هیچکس به جز معدودی فلیسوف ساختار استدلالی منظمی ندارد) با شما موافقم.
شاید کلمهی توهین رو به جا استفاده نکرده باشم. شاید مغالطهی حملهی شخصی بهتر باشه. در کنار اینکه من در کانتکستهای مختلف انتظارهای متفاوتی دارم از ادبیات و منش گفتگو. تا حدی قبول دارم که در بیشتر موارد نه آشکارا حاد، توهین تعریف مشخصی نداره و به قول اسد ز. به رفتار شخصی آدمها باز میگرده. به هر حال موضوع سادهای نیست. شاید روش بهتر به قول +Mehdi H این باشه که آدم سخت نگیره. کاری که فعلن با مرام من سازگار نیست 🙂
لایکلایک
نیمه اول نوشته تان برایم جالب بود و زاویه نگاه مفیدی را ارائه می کرد. اما در مورد نیمه دوم:
در خصوص کلیت موضوع جای دیگری به صورت کامنت نظرم را گفتم (با تشبیه این گفت و گوها به پوست خربزه زیر پای بعضی) و با تایید این نکته که هم در متن آقای امیری و هم در متن شما بخشهایی از حقیقت را می بینم، بنا به دعوت خودتان به نقد عرض می کنم:
گفتگو و نقد حقیقت جویانه الزاماتی دارد و یکی از آنها صداقت و انصاف است. به عنوان مثال این که شما در همین متن بالا، کامنت اول خودتان و به ویژه پاسخ جناب امیری را (که به گمان من منطقی تر از شما بود) نقل مستقیم نکرده اید اما کامنت دوم را که وی به ورطه پرخاشجویی افتاده، کامل و جامع نقل کرده اید، برای من مخاطب هوشمند، حکایت از کمی شیطنت زیرکانه و زیرپوستی در نقادی می کند که با الزامات برشمرده، همخوانی ندارد.
ضمن این که از نظر من، پیش از هر نقدی باید منطق هر گفتاری را همدلانه درک کرد و سپس با فاصله گرفتن از آن، در چارچوب جهت حاکم بر آن گفتار، به نقد پرداخت. از نگاه من پیداست که قصد آرمان امیری، دفاع از فاجعه رخ داده نیست، بلکه هسته مرکزی بحث او و زیباکلام، نشان دادن خلل های موجود در موضع رسمی و تبلیغ شده در باب این موضوع (این که پشت آن یک طرح آگاهانه و از سر خباثت حاکم بوده و پس از آن یک قدرشناسی از اجرای طرح) است.
لایکلایک
+Farhad JV
ممنون از اینکه وقت گذاشتین و خواندین و نوشتین. همهی نظر شما برای من مهمه اما در مورد قسمتهایی که نقد کردین صحبت میکنم.
در مورد نکتهای که گفتید قصد من بیانصافی یا شیطنت نبوده واقعا. متن کامل کامنتها را در لینک گذاشتهام (اول خواستم همه را عینا توی پست بنویسم که دیدم خیلی طولانی میشود و خواننده ممکن است موضوع اصلی را دنبال نکند). ولی به هر حال ناخواسته این اتفاق میافتد که حالا آن کامنت بیشتر به چشم میآید. عمدی نبوده به هر حال.
این را هم کاملا میپذیرم که منطق هر گفتاری را باید همدلانه درک کرد. من احتمالا با منطق گفتاری آقای امیری همدلی نکردهام. چون ایشان به خصوص در کامنتهایی که زیر پست نوشتند (با یادداشت مشکل خاصی نداشتم. با کامنتهایی که بعدا نوشتند مخالف بودم) در پاسخ به دوستان جایی توضیحاتی دادند که این حالت همدلانه را در من از بین برد.
مثلا ایشان در کامنتهای بالاتر نوشتند:
تاکید مداوم بر روی «مسیر عادی پرواز» هم محلی از اعراب ندارد. دقیقا به این دلیل که فرودگاه بندرعباس در آن دوره کارکرد دوگانه نظامی-تجاری داشته و صرفا از روی مسیر پرواز امکان تمایزگزاری میان این دو وجود نداشته است. ضمن اینکه گروه تحقیق بیطرف هم تایید میکند که در روزهای دوم و سوم جولای دو کشتی پاکستانی و لیبریایی در همان منطقه مورد حمله (احتمالا از جانب نیروی هوایی ایران) قرار گرفتهاند و احتمال حمله سوم بعید نبوده است. به هر حال این را میدانیم که ایران در طول جنگ بارها از کشتیهای مسافربری به قصد اهداف نظامی استفاده کرده بود و در این راه اتفاقا مرز قانونی کشورهای همسایه را هم رعایت نمیکرد. نمونه نخست عملیات «حمله به اچ ۳» بود که هم مرز ترکیه را نقض کردیم و هم از هواپیمای مسافربری به قصد سوختگیری جنگنده – بمبافکنها استفاده کردیم. نمونه دوم عملیات «شمشیر سوزان» یا «اوسیراک» بود که باز هم همین کار را تکرار کردیم.
۳- حریم دریایی ایران توسط ناو وینسلس نقض شده بود اما این مساله وقتی کشور در حالت جنگی قرار دارد بیمعنیترین استدلالی است که میتوان به کار برد! در آن دوره ایران و آمریکا به صورت مستقیم با هم درگیر بودند و آمریکا علاوه بر ناوچههای ایرانی (همچون سهند و سبلان) به سکوهای نفتی ایران هم حمله کرده بود. پس تاکید بر این مساله در دوره جنگ اساسا محلی از اعراب ندارد.
۴- شرح گفت و گوهای میان سه ناو آمریکایی که نوارهای ضبط شده هستند و توسط گروه تحقیق بیطرف هم مورد بازبینی قرار گرفتهاند کاملا نشان میده بین خدمه آمریکایی اختلاف نظر آشکاری وجود داشته و آنها واقعا قادر به تشخیص حقیقت نبودهاند.
۵- مساله اصلی که واقعا باید به آن پرداخت این است که آمریکاییها پس از آنکه خودشان هم فهمیدند که اشتباه کردهاند، برای آنکه وجهه خود را حفظ کنند تلاش کردند تا اشتباه انسانی کاپیتان را تا حد امکان کمرنگ جلوه بدهند. این برخورد از جانب آمریکاییها طبیعی و از جانب ناظر بیطرف «غیر منصفانه» بوده است. اما میان چنین رفتاری با این توهم توطئه که حمله به هواپیمای مسافربری یک اقدام از پیش تعیین شده و یک دستور از مقامات بالا بوده یک دنیا فاصله است. تلاش این دست شفافسازیها، نه برای توجیه اشتباه یک افسر آمریکایی و یا فراموشی قربانی شدن صدها شهروند کاملا بی گناه است، بلکه برای تنگتر کردن عرصه برای فرصتطلبانی است که قصد دارند از هر «حادثه»ای در راستای تقویت تئوریهای تماما متوهمانه و توطئه پندار خود استفاده کنند. میدانیم که در تمام ۲۰ سال گذشته تبلیغات رسمی حکومت به گونهای بود که گویی آمریکاییها با دستور مقامات ارشد کاخ سفید به ایرانیان غیرمسلح حمله کرده و سپس برای این پیروزی خود جشن و تشویق به راه انداختهاند. تصویری تماما دروغین و فقط کینهپردازانه که بهتر است بعد از این همه سال در موردش توضیح داده شود.
در این نوشته که کامنتهای بعد من هم در ارتباط با همین بود ایشان بدون اینکه بخواهند دارند بیش از حد از موضع یک ژنرال آمریکایی (یا یک نمایندهی عالی دولت آمریکا فرضا) به داستان نگاه میکنند. یعنی من اصلا مطمئن نیستم تاکید روی مسیر عادی پرواز یا اینکه ناو آمریکایی در آبهای ایران بوده اینقدر بیاهمیت باشد. برعکس من فکر میکنم هر دوی این نکتهها اهمیت کلیدی دارد و میتواند فرق بین جنایت جنگی و حادثه باشد. من حقوقدان نیستم، اما با اینکه آقای امیری اینطور موضوع را کم اهمیت نشان دادهاند نمیتوانم همدلی نشان دهم و این یک بحث عاطفی هم نیست حتی، از نظر عقل حقوقی هم نمیتوانم درک کنم این دو موضوع تا این حد کم اهمیت باشند. پایینتر در بند ۵ ایشان میگویند «آمریکاییها خودشان هم فهمیدند». جالب است که ایشان به خاطر کاربرد اصطلاحی مشابه توسط من بدترین برچسبها را به من زدند و من را متهم کردند که کشور ۳۰۰ میلیونی را به یک اسم تقلیل میدهم و کیهانی مینویسم و غیره. خوب این هم نمیتواند همدلی من را بر انگیزد. چون میبینم ایشان سعی نمیکند حرف من را بخواند، و اینکه من فرضا بگویم آمریکاییها در آن کانتکست معلوم است که یک اشارهی کلی میکنم به بحثهایی که در داخل آمریکا بین محافل رسمی و غیررسمی در گرفته که یعنی توی همان بحثها هم فلان و بهمان. بعد هم که من گفتم از خود آمریکاییها تندتر نروید، در اشاره به این جملات ایشان بود که «به هر حال این را میدانیم که ایران در طول جنگ بارها از کشتیهای مسافربری به قصد اهداف نظامی استفاده کرده بود و در این راه اتفاقا مرز قانونی کشورهای همسایه را هم رعایت نمیکرد. نمونه نخست عملیات «حمله به اچ ۳» بود که هم مرز ترکیه را نقض کردیم و هم از هواپیمای مسافربری به قصد سوختگیری جنگنده – بمبافکنها استفاده کردیم. نمونه دوم عملیات «شمشیر سوزان» یا «اوسیراک» بود که باز هم همین کار را تکرار کردیم.». من پاسخ دادم که جایی ندیدم که خود آمریکاییها (منظور همان وکلا یا روشنفکران یا کسانی بود که در این زمینه صحبت میکردند یا دفاع میکردند) از این تز استفاده کرده باشند و شما لطفا از آنها تندتر نروید.
من جایی نگفتم آقای امیری از فاجعه دفاع میکند. حرف من این بود که با این نوع کم اهمیت دادن برخی نکتههای مهم ممکن است برخی رفتارهای سلطهجویانه و بعضا وحشیانه «توجیه» شود. یا زمینه برای توجیه آنها توسط خود ما که قربانیان آن رفتارها هستیم فراهم شود.
با این حال تذکر شما را جدی میگیرم و سعی میکنم نسبت به هر دو مورد بیشتر هوشیار باشم. ممنون.
لایکلایک
من ناراحتی شما را درک میکنم. جایی/نیازی برای نقد رفتاری هم نمیبینم. ولی راستش نمیفهمم زیباکلام و طرفداران زیباکلام چه ربطی به نقد قدرت دارند؟
بر چه مبنایی آنها را جزو تحول خواهان برمیشمارید؟ کدام اندیشه اینها رو به آینده دارد؟
چند روز پیش دوستی از همین طیف فکری میگفت اگر آمریکا روی ژاپن بمب اتم نمیانداخت، جنگ چندماه دیگر به درازا میکشید و سربازان آمریکایی بیشتری کشته میشدند و بنابراین رئیس جمهور آمریکا (با توجه به این که میبایست منافع آمریکاییها را تامین کند) حق داشته بمب بیاندازد!
خب، اگر من بیایم و این نگاه را تحول طلب بدانم، آینده را ابتر نکردهام؟ تحول به سمت آیندهای که کشتار میلیونی غیرنظامیان چنانچه موجب تلفات کمتر نظامیان بشود، موجه است؟؟ ضلم به ایده تحول طلبی نکردهام؟
بنده معتقدم «تحول طلب» و «منتقد قدرت» صفاتی نیستند که از روی رودربایستی یا رفاقت به کسی اعطا کنیم.
خیلی رک میگویم، ضمن احترام به شخص آقای زیباکلام و آقای امیری و…، به نظر من اینها نیروهای سیاسی مرتجع هستند. به موجب موقعیت تاریخی مرتجع هستند و در برابر آینده ایستادهاند…
لایکلایک
+اسد زم
ممنون اسد از پاسخ دادن و نوشتن.
در مورد نقد رفتاری جداگانه حرف زدیم. از یک سو قبول دارم که نباید ظاهر بین بود و به نقد رفتاری دست یازید. چون خیلی از افراد ممکن است رفتار خشن یا نامطلوبی از خودشان نشان دهند حال آن که درونمایهی حرفشان رک و منصفانه باشد. نمونهی عیناش برای خودم عموی بزرگ مرحومم که آدمی بود بسیار مسلط به زبان ولی تلخکلام و بیادب اما به شرافت و صداقت و رکگویی او تاامروز ندیدهام. از طرف دیگر نمیتوانم نقد رفتاری را یکسره فراموش کنم. توجه داشته باشید که به خصوص در محیط وب، ما جز نوشتههای افراد چیزی نداریم و عرصه عرصهی تعامل نوشتههاست. طبعا اگر امکان این می بود که ما در دنیای حقیقی معاشرت کنیم، نقد رفتاری شاید به یک قضاوت درونی و ساکت تبدیل میشد.
در مورد تحولخواهی.
من این اصطلاح را به معنای کلی آن به کار بردم و سعی کردم خودم تصمیم نگیرم چه کسی تحول خواه هست و چه کسی نیست. یعنی در آن صحبتی که من در ابتدای نوشته کردم منظورم این بود که اصلا بیاییم هر کسی خود را تحول خواه میداند را تحول خواه بدانیم (دی فاکتو). حالا این آدم تحول خواه به هر حال به یک جریان فکری یا اجتماعی نزدیک است دیگر… درست است؟ توصیه کردم که همان جریان فکری یا اجتماعی که نزدیکترین به او هستند هم نباید از نقد کردن او بگذرند. بحث مخالفان که بدیهی است. یعنی اگر فرضا آقای بامدادی خود را یک تحولخواه میداند، توصیهی من این است که حتی دوستان و کسانی که با او همفکری میکنند هم او را نقد کنند… طبیعی است که کسی که فکر میکند بامدادی اصلا تحول خواه نیست که ذاتا در قلمرو منتقدان بامدادی هست و چه بهتر. این دستهی دوم طبیعی تر هستند، تاکید من روی دستهی اول بود. آن چه به آن میگویم خودبازتابی. یعنی ما که دیگران را نقد می کنیم (مثلا شما آقای زیباکلام را نمایندهی تحولخواهی نمیبینید. ایشان به اردوگاه فکری شما تعلق ندارد) خودمان را هم نقد کنیم (یعنی فرضا شما کسانی را که با شما نزدیکی فکری دارند را هم نقد کنید).
اما با نظر «خیلی رک» شما که آقای زیباکلام و آقای امیری و… نه تنها تحولخواه نیستند بلکه دربرابر آینده ایستادهاند نمیتوانم موافق باشم. دلیلش این است که این افراد به وضوح مواضع انتقادی دارند پس به هر حال با رفتار خود بذر تغییر میپاشند. میتوانیم بحث کنیم این تغییر خوب است یا بد است، اما به نظرم نمیتوانیم بگوییم تحولخواه نیستند.
شاید به همین دلیل باشد که من واژهی تحولخواه را به اصلاحطلب ترجیح میدهم. صرفنظر از بار سیاسی و معنایی خاص واژهی اصلاحطلب در زبان معاصر فارسی، اولی اصطلاحی خنثی است (تحولخواهی میتواند مثبت یا منفی باشد بسته به زاویهی دید مخاطب) اما دومی بار مثبت دارد (اصلاحطلب باید مثبت باشد وگرنه اصلاحطلب نیست).
لایکلایک
+Bamdad Irani با وجودی که به مشی تفکر شما انتقاد دارم ، ولی این نوشته ی شما، از سر پختگی و صداقت است و تحسین برانگیز. من هم به دعوتت لبیک می گم و چندتا نکته از نظر خودم را می نویسم.
به نظرم آرمان می تواند ادعا کند که جمله ی کول بودن شما عصبی ام می کند، تحریک آمیز بوده. لااقل اگر به من هم همین را بگویند تحریکم می کند. همان طوری که وقتی زیباکلام را غرب زده خواندی من هم فغانم در آمد و بهت غرولند کردم. وقتی هم که ماشه ی تحریک زده شد، بقیه اش الگوی رقابت تسلیحاتی است. هی روی هم تلمبار می شود و نمی توان هیچی را از هیچی باز شناخت. البته این ها از قصور آرمان نمی کاهد. اصلا من معتقدم که شناسایی مقصر در رقابت تسلیحاتی بی فایده است. بی فایده از چه جهت؟ از این جهت که رویکرد حل مساله به کلی فراموش می شود. این را ولایتی بدبخت هزاربار سعی کرد به جلیلی حالی کند که نشد که نشد.
راه حلی که در علم سیستمها برای رقابت تسلیحاتی پیشنهاد کرده اند این است که یک طرف کوتاه بیاید تا طرف مقابل هم کوتاه بیاید. البته با اصول مردانگی فرهنگ ما خیلی همخوانی ندارد، ولی در تئوری بازی ها می شود نشان داد که در نهایت هر دو طرف سود می کنند.
راستش را بخواهی، من اصلا این دعوا ها و غیره را نه غیرطبیعی می دانم، نه بزرگ، نه خیلی اهمیت دار. مال همه ی فرهنگ ها و همه ی زمان ها و همه ی اقشار است. از فیلسوف فرهیخته تر هم مگر داریم؟ ویتگنشتاین وسط سخنرانی پوپر آن قدر با منقل بازی کرد که پوپر تکه پرانی کرد و ویتگنشتاین هم عصبانی شد و مجلس را ترک کرد. لطفی و شجریان هم دعوا می کنند. بازرگان هم با همه ی آرامشش به یک نماینده ی مجلس گفت کون دریده. به نظرم ذات بشر است و کمی ترشح آدرنالین. مناظره ی زیباکلام و کوشکی هم وسطش کار به لغات تودهنی و اردنگی کشید. ولی مهم این است که همین ها، بحث را ادامه دادند و آخرش هم یک روبوسی کردند و رفتند.
به نظرم ما با توهین یک مقدار عاطفی برخورد می کنیم. یک بار یک نفر ای میلی زده بود به علی عبدی، و مادرش را فلان خطاب کرده بود. علی برایش توضیح داده بود که اولا فلان در نظر من حقیر نیست، ثانیا اگر مادر من فلان باشد چه ارتباطی به من دارد و بعد در مورد موضوع مورد مناقشه توضیح بیشتری داده بود. این رویکرد علی عالی بود.
من قبلا یک جایی نوشته ام که علیرغم میل باطنی، به گفتگوی تمدن ها خیلی خوش بین نیستم. ولی شمایی که خوشبین هستی و می خواهی به این شیوه اصلاح گری کنی و امیدوارم که موفق باشی، باید پیه این جور مسایل را به تنت بمالی و از ترک بحث به خاطر توهین خودداری کنی. بالاخره میدان اصلاح گری ضربت خوردن زیاد دارد و این تازه شرط اول قدم است.
زیاده عرضی نیست، و با آرزوی موفقیت شما
…..
+Mary Harmony حالا من به شما در گوشی می گویم، شما هم بعدا برای امپریالیسم ستیزها بگویید. آمریکا و ایران در مذاکرات خارج از دادگاه به توافق رسیدند و آمریکا 130 میلیون دلار غرامت پرداخت کرد.
لایکلایک
+Mehdi H
دوست خوب من کسی است که من را مشفقانه نقد کند. از اینکه من را دوست خود دانستهاید تشکر میکنم.
واژهی کول را به عنوان چالش به کار بردم تا بحث را با عبارتی چالشبرانگیز شروع کنم. اگر من سرسوزنی احتمال میدادم اصطلاح کول باعث تحریک و ناراحتی شود آن را به کار نمیبردم. فرض کنید من آنچه توی ذهنم بود را کاملتر مینوشتم «روش شما در استدلال و وزنگذاری روی شواهد و فکتهای مختلف این پرونده به گونهای است که آدم عصبی میشود. چرا که نسبت به اتفاقی که رخ داده بیش از حد سرد و بیتفاوت است (یعنی این نکته که این یک پروندهی عادی نیست، بلکه یک فاجعهی نادر تاریخی است در روش شما به اندازهی کافی دیده نمیشود)» و از به کار بردن واژهی کول و آن جملهی کوتاه پرهیز میکردم. احتمالا تحریک کمتری ایجاد میشد و بحث بهتر ادامه پیدا میکرد.
اما نوشتید «وقتی هم که ماشه ی تحریک زده شد، بقیه اش الگوی رقابت تسلیحاتی است. هی روی هم تلمبار می شود و نمی توان هیچی را از هیچی باز شناخت. البته این ها از قصور آرمان نمی کاهد. اصلا من معتقدم که شناسایی مقصر در رقابت تسلیحاتی بی فایده است. بی فایده از چه جهت؟ از این جهت که رویکرد حل مساله به کلی فراموش می شود.»
خوب اگر در مورد ماهیتهای ارگانیک اما فاقد نیت و اراده (مثلا یک گروه، یک حزب، یک کشور یا دولت یا جامعه) صحبت کنیم حرف شما درست است. تحریک میتواند منجر به پاسخهایی شود که شاید همان اصطلاح رقابت تسلیحاتی مناسب توصیفش باشد. اما توجه کنید که اشخاص و افراد به خصوص کسانی که تواناییهای ذهنی خود را به کمک آموزش و تعامل اجتماعی گسترش دادهاند دارای نیت، اراده و در نتیجه کنترل رفتاری هستند. طبعا هر کدام از همین افراد (من، شما، آقای امیری) دارای آستانهی تحریک معینی هستیم که بعد از آن ممکن است دست به رفتار غیرارادی بزنیم (منظورم از رفتار غیرارادی رفتاری است که در لحظهی وقوع چندان متوجه کم و کیفیش نباشیم اما بعدا که آرام شدیم از آن پشیمان شویم). به نظر من این آستانهی تحریک را باید سعی کنیم بالا ببریم. به خصوص در گفتگو و تعامل اجتماعی. همهی داستان به فرد بر نمیگردد، به نظرم عرف، سنت، قانون، و نهادهای مختلف اجتماعی همه سعی میکنند این ظرفیت فرد را در پاسخگویی به موقعیتهای تحریکآمیز بالا ببرند یا بخشی از آن را به عهده بگیرند.
حالا سوال این است که آیا آقای امیری رفتاری از سر عصبانیت و خارج از کنترل نشان دادند؟ شاید. اگر این طور باشد با ایشان همدلی میتوانم بکنم. در این صورت ایشان میتواند باب عذرخواهی را بگشاید که مثلا «من عصبانی شده بودم و حرفهایی زدم که نبایست میزدم». به نظرم وقتی کسی به هر دلیل کاری خارج از کنترل عادی خودش انجام میدهد (مثلا به خاطر عصبانیت) بعدا میتواند آن رفتار خودش را مورد بازبینی قرار دهد. این کوتاه آمدن نیست. این اعتقاد به کنترل و اراده است.
اما این را هم احتمال بدهید که آقای امیری نه از سر عصبانیت که از سر کنترل و اراده آن طور در مورد من نوشته باشند. اگر این طور باشد من نمیتوانم با آن نوع منش و روش گفتگو همدلی کنم. به هیچ عنوان.
جدل و بحث عادی و طبیعی است و بلکه ضروری است اما دعوا خیر. اولا که بسته به تعریف، یک فیلسوف لزوما فرهیخته نیست. فیلسوف میتواند نژادپرست یا جنایتکار هم باشد. فلیسوف فقط توانایی ذهنی بالایی دارد. همین. فرهیختگی (در تعریف من) حتما باید شامل نوعی همگرایی یا دست کم تعادل و امکان حضور به معنای عامتری باشد با چیزی فراتر از گروه، قبلیه، حزب، کشور، گونهی جانوری (مثلا انسان)، امروز. در نتیجه اگر چه بروز دعوا طبیعی است، اما بازگشت به آن و بررسی صادقانه و منصفانهی آن حتما کاری فرهیختهوار است.
مثال علی عبدی خوب بود از این نظر که آستانهی تحریک بالایی دارند. دوست دارم بدانم اگر ایشان به هر دلیل از کوره در رفت و کار ناشایستی کرد (اگر این اتفاق اصولا بتواند رخ دهد) آیا ایشان به رفتار گذشتهی خود نگاه میکند و آن را مورد بازبینی قرار میدهد؟ اگر این طور باشد از این عالی که امروز هست عالیتر خواهد شد.
من به گفتگوی تمدنها خوشبین نیستم. تمدنها در چارچوب مناسبتهای کور جغرافیایی، اجتماعی، تاریخی و غیره با هم تعامل میکنند. اما راستش به گفتگوی بین «آدمها» معتقدم. چون فکر میکنم آدمها به خاطر داشتن دو عامل نیت و اراده «پتانسیل» ایجاد یک رابطهی معنادار از طریق گفتگو را دارند.
لایکلایک
کامنت در گوگلپلاس توسط کاربر: آرمان امیری
https://plus.google.com/u/0/112818254132362765430/posts/AB2v8cLrEEM
من توضیح خودم را در یک یادداشت جداگانه منتشر کردم. در پلاس از این آدرس میتوانید بخوانید:
https://plus.google.com/u/0/118186924697483864860/posts/TWvUeF8goLB
لایکلایک