از حماقت سیستماتیک تا انتقاد سازنده

یکی از خصوصیت‌های غالب فرهنگی مردم سوئد پرهیز از ایجاد تنش در تعامل‌های روزمره‌‌شان با سایر افراد است. اگر با کسی اختلاف نظر جدی داشته باشند و احساس کنند بیان این اختلاف نظر ممکن است به بحث و تنش کشیده شود ترجیح می‌دهند با سکوت از کنار آن عبور کنند. مگر این‌که جایی به خاطر حفظ منافع خود مجبور به اظهار نظر شوند، در غیر این صورت خیلی بعید است که مخالفت‌شان را علنا یا شدیدا نشان دهند. به عبارت دیگر کم پیش می‌آید یک سوئدی را ببینید که در حالی که رگ گردنش از هیجان بیرون زده در حال متقاعد کردن یا تخطئه‌ی طرف مقابل به چیزی باشد. به همین دلیل برایم خیلی جالب بود که یکی از سوئدی‌هایی که می‌شناسم (همکارم است) در جلسه‌ای که بیش از ده نفر در آن حضور داشتند حرف‌هایش را با ابراز مخالفت جدی با تفکری خاص شروع کرد. وقتی فهمیدم او قصد دارد شدیدا با موضوعی مخالفت کند گوش‌هایم تیز شد. می‌دانستم قرار است حرف‌هایی را بشنوم که از نظر او کلیدی و حیاتی هستند.

روز قبل، در مورد موضوعی سخنرانی‌‌ کرده بود و به دنبال آن پرسش و پاسخ و گفتگوی آزاد با حضار. موضوع سخنرانی‌اش بازتاب نتایج تحقیقات علمی در حوزه‌ی انرژی‌های نو در سیاست‌های جاری کشور بود و این‌که چطور در بسیاری از زمینه‌ها سیاست‌های فعلی دولت سوئد دستاوردهای مهم علمی را دربر نمی‌گیرند. بیشتر حضار در این نکته اتفاق نظر داشتند که محققان باید تلاش بیشتری برای لابی کردن در محافل سیاسی از خود نشان بدهند و از این طریق سعی کنند روی فرایند قانون‌گذاری تاثیر بیشتری بگذارند. اما ظاهرا فردی در میان جمع بوده که مدام از فساد سیستم سیاسی-اقتصادی صحبت می‌کرده و این‌که سیاست‌مدارها به دنبال رای جمع کردن هستند و سیاست‌هایی‌ را ترجیح می‌دهند که نتیجه‌ی فوری داشته باشند و گوش‌شان به حرف‌هایی که تاثیر درازمدت دارند بدهکار نیست. همکار سوئدی من مدام اصرار می‌کرده که این چالشی است که ما یعنی اهالی دانشگاه باید بتوانیم برای رویارویی با آن چاره‌ای بیاندیشیم اما ظاهرا آن فرد نگاهش به عالم سیاست خیلی منفی‌تر از این‌ها بوده.

همکارم خطاب به ما ادامه داد که:

دیدگاه این فرد درست نقطه‌ی مقابل دیدگاه من است تا حدی که با هیچ‌کس نمی‌توانم بیشتر از این مخالف باشم. چطور می‌شود نگاه ما به سیاست‌مدارها این‌طور منفی و دفعی باشد و بعد از آن‌ها انتظار داشته باشیم با ما یعنی جماعت دانشگاهی همراهی کنند و به حرف‌های جدی و پیچیده‌ی ما گوش دهند؟ اگر قرار است چیزی تغییر کند سهل‌ترین و کم هزینه‌ترین راهش این است که از طریق همین سیاست‌مدارها تغییر کند  و ما باید همیشه به دنبال راه‌هایی باشیم که با آن‌ها تعامل داشته باشیم و صدای مشاوره‌ای‌مان را به گوش‌شان برسانیم و روی سازوکارهایی که جهت‌گیری‌های آن‌ها را شکل می‌دهد تاثیر بگذاریم. اگر آن‌ها را به عنوان «یک مشت فاسد» به کلی طرد کنیم، مشکل هیچ‌وقت حل نخواهد شد و آن‌ها به هر حال تصمیم‌های سیاسی‌شان را خواهند گرفت.

 از آن روز که همکارم این حرف‌ها را در آن جلسه زد چند روز گذشته اما مدام به حرف‌هایش فکر می‌کنم. این‌جا یک نفر سوئدی دارد با من از مهم‌ترین تجربه‌های زندگی فردی (و اجتماعی‌اش) صحبت می‌کند. این حرف برای من چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ مثال‌های زیادی به ذهنم می‌آیند و سعی می‌کنم از پنجره‌ی این تجربه‌ی سوئدی به هر مورد نگاه کنم…. خواه ناخواه خیلی از مثال‌هایم از ایران است و تلاش فردی و اجتماعی ما برای رسیدن به جامعه‌ای بهتر. به مواضع‌ آدم‌هایی فکر می‌کنم که حاکمیت سیاسی را به مثابه یک کلیت فاسد و مستبد طرد می‌کنند و در عین حال از همین حاکمیت انتظار دارند که نسبت به دغدغه‌های آن‌ها حساس باشد. سوال این است که این فاصله چگونه قرار است پر شود؟ فاصله‌ی بین این کل فاسد و مستبد و دغدغه‌های ما؟ آیا می‌توانیم از حاکمیت هیولایی غیرقابل انعطاف، یک کل همگن و غیرقابل تغییر بسازیم و همزمان انتظار داشته باشیم به حرف‌های ما گوش دهد؟ همکار سوئدی من می‌گوید: خیر نمی‌توانیم. اگر حاکمیت آن‌چه که می‌خواهیم نیست، باید آن را بشکافیم (deconstruction) و به جای رد کلیت آن (مثلا هیولاسازی)، با اجزاء آن‌ تعامل کنیم تا جایی که به تدریج رفتار سازمانی آن به شیوه‌ای مطلوب‌تری شکل بگیرد.

همین حرف را در مورد رابطه‌ی ایران با آمریکا (یا غرب) و به صورت کلی‌تر درمورد رابطه‌ی کشورهای ضعیف با کشورهای نیرومند می‌توان گفت. چطور می‌توانیم صبح تا شب به آمریکا و انگلیس (یا چین و روسیه مثلا) فحش بدهیم و آن‌ها را به صورت یک کل همگن مورد لعن و نفرین خود قرار دهیم و در عین حال انتظار داشته باشیم که بازی‌گران سیاسی این کشورها نسبت به دغدغه‌های ما حساس باشند و به حرف‌های ما گوش بدهند؟

به نظر من برای پرهیز از حماقت سیستماتیک* (organized stupidity)، داشتن نگاه انتقادی (critical) بسیار مهم و حتی شاید «لازم» است. نگاه‌های مرسوم مبتنی بر اخلاق متعارف یک نمونه از این نگرش‌های انتقادی هستند. اما از بین نگرش‌های تحلیلی دو نمونه در ایران بیشتر شناخته شده هستند (یا تاثیرگذار بوده‌اند): روی‌کرد‌های مارکسیستی که ریشه‌های سلطه و نابرابری را در مناسبت‌های اقتصادی ردیابی می‌کنند و نگرش‌های پسااستعماری که ریشه‌های سلطه را در مناسبت‌های سیاسی و فرهنگی‌ به ارث رسیده از استعمار جستجو می‌کنند. اما آیا داشتن نگاه انتقادی «کافی» است؟ به اعتقاد من خیر. چرا که حدس من این است که نگاه صرفا انتقادی به خصوص وقتی که به طرد کلیت سیستم مورد نقد تبدیل شود (مثلا جمهوری اسلامی کلن غیرقابل تعامل است… یا غرب کلن غیرقابل تعامل است و …) هم می‌تواند به حماقت سیستماتیک منجر شود.

به نظرم نگاه انتقادی باید در کنار نگاه سازنده و تعاملی قرار بگیرد تا بتواند پرواز کند. نگاه سازنده همان است که همکار سوئدی من به آن اشاره کرد که شاید بتوانیم آن‌را نوعی مثبت‌اندیشی و عمل‌گرایی (pragmatism) بدانیم. یعنی تلاش مداوم برای ایجاد کانال‌های ارتباطی و تاثیرگذاری بر اجزاء سیستمی که می‌خواهیم به شیوه‌ی مطلوب‌تری عمل کند و افزایش ظرفیت سازمانی آن و باور داشتن به این‌که چنین چیزی اساسا امکان‌پذیر و مطلوب است. در مورد تجربه‌ی اجتماعی ما در ایران هم می‌توانیم موضوع را این‌طور ببینیم. نگاه انتقادی داشته باشیم تا چشم‌هایمان به روی خاستگاه‌های انواع تبعیض‌ها، سلطه‌ها و جفاها باز باشد و نگاه سازنده داشته باشیم تا بتوانیم شکاف بین «وضعیت موجود» و «وضعیت مورد نظر»مان را از طریق تعامل مثبت با حکومت (به عنوان بازی‌گر مهم داخلی) و با کشورهای نیرومند منطقه و جهان (به عنوان بازی‌گرهای مهم خارجی) به تدریج پرکنیم و به امکان پر شدن تدریجی چنین شکافی باور داشته باشیم.

بله ساده نیست. ظرفیت‌های سازمانی سیستمی که نقش می‌کنیم لزوما نگاه انتقادی را بر نمی‌تابد و جاده‌هایی که از طریق آن‌ها بتوان با آن تعامل سازنده کرد نیز شاهراه‌های آسفالت شده نیستند و چه بسا جنگل‌های انبوه یا دره‌های عمیق نیز سر راه وجود داشته باشد. در ضمن من یا شما تنها کسانی نیستیم که قصد داریم روی سیستم مورد نظرم (حکومت ایران، یا غرب) تاثیر بگذاریم. صداهای دیگر هم هست و رقابت‌های آشکار و نهان هم در جریان است. اما این چالش‌ها را نمی‌توان با پاک کردن صورت مساله از میان برد. هیچ‌کس نمی‌تواند مطمئن باشد که رویکردی انتقادی-سازنده با حکومت ایران/نظام سیاسی اقتصادی غرب لزوما به نتیجه‌ای خوش‌آیند ختم می‌شود اما «اگر تجربه‌ی همکار سوئدی‌ام درست باشد» می‌توانیم بگوییم که روی‌کردهای دیگر «مطمئنا» به جایی نمی‌رسند.

* حماقت سیستماتیک اصطلاحی است که در این‌جا با تعریف خودم از آن استفاده می‌کنم. یعنی سیستمی که اجزای آن نشانه‌های بارزی از معرفت و حکمت دارند اما در کلیت سازمانی خود به شیوه‌ای عمل می‌کند که بی‌فایده و بی‌معناست. یک بیمارستان فرضی را در نظر بگیرید که همه‌ی اجزاء آن‌ آموزش دیده هستند اما توان آن‌ها به جای این‌که در غالب یک کلیت سازمانی به درمان موثر بیماران منجر شود، صرف کاغذبازی و فعالیت‌های بیهوده می‌شود.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. در ضمن جهت گفتگو و تبادل نظر، شما را به حضور و مشارکت در گوگل‌پلاس دعوت می‌کنم.

نویسنده: bamdadi

A little man with big dreams.

یک فکر برای “از حماقت سیستماتیک تا انتقاد سازنده”

من همه‌ی کامنت‌های وارده را می‌خوانم. اما ‌لطفا توجه داشته باشید که بنا به برخی ملاحظات شخصی از انتشار و پاسخ دادن به کامنت‌‌هایی که (۱) ادبیات تند، گستاخانه یا بی‌ادبانه داشته باشند، یا (۲) در ارتباط مستقیم با موضوع پستی که ذیل آن نوشته شده‌اند نباشند و یا (۳) به وضوح با نشانی ای‌میل جعلی نوشته شده باشند معذور هستم. در صورتی که مطلبی دارید که دوست دارید با من در میان بگذارید، از صفحه‌ی تماس استفاده کنید. با تشکر از توجه شما به بامدادی.

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: