حدود پنجسال پیش و به مناسب راه افتادن تلویزیون فارسی بیبیسی نوشتم «تلویزیون بیبیسی فارسی آمد، خوشحال باشیم اما هیجانزده نشویم»:
یک رسانهی فوق حرفهای مانند بیبیسی، با جذابیت گرافیکی و صوتی عالی و همینطور تنوع و کیفیت بالای برنامهها و حفظ بیطرفی «حرفهای» در پوشش خبری وقایع روزمره، به سرعت اعتماد مخاطبان «تشنهی ایرانی» را به خود جلب میکند. وقتی اعتمادها جلب شد و رسانه در عمق خانهها و قلبها نفوذ کرد، مخاطبان در برابر تزریق نامحسوس گرایشها و خطدهیهایی که «لزوما» در راستای منافع مردم ایران نیستند آسیبپذیر میشوند.
شاید رگههای اصلی این نگاه را امروز هم تایید کنم، اما ترجیح میدهم دیدگاه امروز خودم را نسبت به عملکرد این چند سال شبکهی تلویزیونی بیبیسی فارسی (به خصوص پوشش خبری آن که بیشتر مورد توجه من بوده است) بنویسم. آیا تلویزیون فارسی بیبیسی یک شبکهی تلویزیونی موفق بوده است؟
پاسخ کلی من به این سوال «بله» است. به نظر من این شبکه توانسته است بخش بزرگی از هدفهایی که بنیادگذاران آن داشتهاند را برآورده کند. این شبکه توانسته مخاطبان خاص و عام ایرانی (و حدس میزنم افغان) را چه در داخل و چه در خارج به خود جلب کند و به خصوص در عرصهی خبر در کنار وبگاه بیبیسی فارسی به یکی از مراجع اصلی و معتبر جویندگان اخبار فارسی تبدیل شده است.
اما سوال دشوارتر این است که آیا تلویزیون فارسی بیبیسی به عنوان یک رسانه، برای رشد و تعالی جامعهی ایران مفید بوده است؟
پاسخ کلی من به این سوال «نمیدانم» است. دلایل مختلفی برای نشان دادن تاثیر منفی بیبیسی فارسی بر روند تحولات در جامعهی ایران دارم و همزمان فکر میکنم که دلایل مختلفی نیز هست که نشان از تاثیر مثبت آن داشته باشد. پس بهتر است به جای اینکه به یک پاسخ مثبت یا منفی اکتفا کنم اینطور بگویم که بدون شک تلویزیون فارسی بیبیسی در کنار وبگاه بیبیسی فارسی به حق و به شایستگی به یکی از چندین مرجع خبری مهم ایرانیان تبدیل شده است. نه به این معنا که همهی آنچه در این شبکه منتشر میشود «درست» است یا «به صلاح ایران» است، بلکه به این معنا که این شبکه به اندازهی کافی «معتبر» و «مستند» شده است که هر انسان کنجکاوی که مایل به شناخت تحولات ایران باشد را متقاعد کند که آنرا به عنوان «یکی از منابعی» (و نه «یگانه منبعی») که به آن مراجعه میکند در نظر بگیرد. امکان ظهور رسانهی مستقل و بیطرف شاید فقط یک افسانهی خندهدار باشد و بیبیسی هم یک رسانهی حرفهای اما مطمئنا تحتتاثیر ایدئولوژیها و سیاستهای جامعه یا محیطی است که در آن فعالیت میکند. این به خودی خود یک نقطهی ضعف نیست، اما به ما میگوید که تنها راهی که میتوانیم «از اوضاع جهان و ایران سر در بیاوریم» این است که به رسانههای مختلفی که خاستگاهها و بسترهای عقیدتی، سیاسی، اجتماعی، تاریخی، زبانی و حتی جغرافیایی مختلفی دارند مراجعه کنیم. خروجیهای آنها را کنار هم قرار دهیم، با هم مقایسه و تلفیق کنیم و از میان اخبار گاه هماهنگ و گاه متناقض، تصویر خودمان را از آنچه رخ میدهد بسازیم. این کار نیاز به سواد رسانهای دارد (موضوعی که بالا بردن آن باید دغدغهی تک تک ما باشد)، چرا که هیچ رسانهای نمیتواند مرجع بیچون و چرای ما برای دریافت خبر و تصویرهای آماده باشد و بیبیسی فارسی هم از این قاعده مستثنا نیست، اما این به معنای آن نیست که نباید از آن به عنوان یک مرجع معتبر خبری بهره جست. سواد رسانهای به ما اجازه میدهد که مصرفکنندهی خاموش و منفعل محصولات رسانهای نباشیم و بتوانیم محتوای ایدئولوژیک آنها را تشخیص دهیم.
اما وقتی میگویم بیبیسی فارسی «باید به شایستگی یکی از منابع خبری ما باشد»، آیا فراموش کردهام که شبکهی بیبیسی فارسی با بودجهی دولت بریتانیا اداره میشود؟ آیا این سوال برایم ایجاد نشده است که دولت بریتانیا اصولا چرا باید به زبان فارسی شبکهی تلویزیونی پخش کند؟ آیا جز این است که منافع بریتانیا چنین اقتضا میکند؟ آیا نباید به وجود ایننوع رسانههای حرفهای، قدرتمند و بانفوذ که تریبون مواضع آشکار و پنهان دولتهای قدرتمند جهان هستند بدبین بود؟ دولتهایی که بررسی تاریخ حرکتهای استعماریشان در دست کم دو قرن گذشته و همینطور سیاست خارجهی مدرن آنها میتواند هر شهروند کشورهایی مثل ایران یا افغانستان را نگران کند.
خیر. فراموش نکردهام. حواسم هست. میدانم. بیش از پیش هم میدانم. اما (و این اما کلیدی و بسیار مهم است) به دلایل مختلف با تندروی در نگرش بالا مخالفم.
اولا حتی اگر از یک زاویهی دید پسااستعماری (postcolonialist) به داستان نگاه کنیم، تجربهی استعمارگری بریتانیا با تجربهی استعمارگری آمریکا فرق میکند. کشوری مثل آمریکا تجربهی استعمار مستقیم مانند استعمار هند توسط انگلیس را ندارد. این باعث میشود که نگاه غالب رسانههای آمریکایی نسبت به کشورهای جهان سوم یا فرضا کشورهایی مانند ایران یک نگاه از راه دور و مبتنی بر انتزاع و تصورات به شدت تقلیل یافته باشد. در حالی که این تجربه در کشورهایی مانند انگلیس که تماس از نزدیک با کشورهایی مثل هند یا ایران داشتهاند واقعیتر، ملموستر و پیچیدهتر است. اینطور است که شما وقتی تلویزیون بیبیسی فارسی را تماشا میکنید، کمتر احساس میکنید که «آنها» دارند دربارهی «ما» حرف میزنند بدون آنکه کوچکترین اثری از «صدای ما» در روایتی که منتشر میکنند باشد. خیر. شبکهی تلویزیونی بیبیسی فارسی درست در همان حالی که میراثدار تجربهی چند قرن استعمارگری و امپریالیسم است، در عین حال روایت متکثر و پیچیدهای است از تجربهی مردم انگلیس و ایران و افغانستان. باز هم تاکید میکنم که بحث نسبی است، وگرنه رگههای گاه پررنگ و گاه پنهان نگرش مستشرقانه (اورینتالیستی) در شبکهی فارسی بیبیسی هم مثل سایر محصولات رسانهای غرب کم و بیش دیده میشود. به خصوص آنجا که صحبت از فلسطین میشود که موضوع دغدغهی همهی (تاکید میکنم همه) انسانهای جهان باید باشد، متاسفانه شبکهی تلویزیونی بیبیسی بسیار مغرضانه و غیرقابل قبول عمل میکند. این نکتهای شرمآور است که متاسفانه ریشههای آن بسیار فراتر از آن است که بتوانم منصفانه گناهش را بر گردن کارکنان واحد خبر بیبیسی فارسی بگذارم. از سوی دیگر، اخبار مربوط به اپوزیسیون ایران، تعیین اینکه چه خبری مهم است و چه خبری غیرمهم است و کدام منبع ارزش اینرا دارد که پوشش خبری داده شود یا خیر گاه به شکل باورنکردنیای مغرضانه به نظر میرسد. در این مورد نمونهها زیاد است و اینجا قصد آوردن مثال ندارم. دوست دارم اینطور فکر کنم که این موارد پیش از آنکه حاصل از یک عزم سازمانی باشد، حاصل قضاوتها و سلیقههای فردی است که به دلیل هماهنگ بودن با روح اورینتالیستی حاکم بر کشوری که میراث استعمارگری را به دوش میکشد بهتر و سریعتر راه خود را به خروجیهای خبری و فرهنگی بیبیسی فارسی پیدا میکنند.
دوم اینکه به شدت (تاکید میکنم به شدت) با تقلیلگرایی و سادهسازی موضوعات چندوجهی و غیرقابل تقلیل مخالفم. تقلیل یک قاره به یک کشور و تبدیل یک جامعه به یک اسم همانکاری که خیلی از رسانههای غربی (مانند اسلامگرایی، کشورهای مسلمان) و خیلی از رسانههای جهان سوم از جمله کشور خودمان (غرب، اروپا، …) انجام میدهند. اینها تقلیلگراییهای خطرناکی هستند که ما نمیخواهیم و نباید به بازتولید آنها و شیوهی فکریای که آنها را تولید کرده است بپردازیم. نمونهی این نوع تقلیلگرایی غیرقابل پذیرش مفاهیم، تبدیل یک رسانه با حضور صدها متخصص و کارشناس که همهی آنها سرسپردهی امپراطوری کهنهی انگلیس نیستند به یک اسم، به یک هیولای شیطانی به نام «بیبیسی فارسی» است. امری که قابل پذیرش نیست، و کمکی به ما نمیکند… اگر چه شاید خودم گاه به این دام نزدیک شدهام، اما به صورت روزافزونی از آن پرهیز دارم.
ما برایند رسانهای بیبیسی فارسی را میبینیم و نسبت به آن کور نیستیم، اما در عین حال میتوانیم و باید نکات مثبت آنرا هم ببینیم. ما نگاه اورینتالیستی، بالا به پایین، غربمحور و بعضا خطرناک بیبیسی فارسی را میبینیم و در عین حال متوجه هستیم و میبینیم که بسیاری از کسانی که در بیبیسی فارسی کار میکنند چه به عنوان خبرنگار، نویسنده، گوینده، تولیدکننده و دستاندرکار افرادی هستند شریف و دلسوز که سعی میکنند حرفهی خود را با رعایت اصول مهمی مانند احترام به فرهنگهای مختلف از جمله فرهنگ ایران و افغانستان و تلاش برای کاهش نقارهای بین قارهای (شمال – جنوب) یا بین قومیتی (فارس-عرب، کرد-فارس، و …) انجام دهند.
ما در کنار حفظ نگرش انتقادیای که همیشه و تحت هر شرایطی باید نسبت به محصولات هر رسانهای داشته باشیم، این را هم میبینیم که در شبکهی فارسی بیبیسی اخباری که در رسانههای داخلی کمتر امکان منعکس شدن مییابند یا اگر هم منعکس شوند در حاشیه میمانند منتشر میشود و به صورت حرفهای در دسترس عموم قرار میگیرد. ما میبینیم که آرشیو متنی و تصویری اخبار و همینطور فیلمهای مستند و سایر محصولات فرهنگی و سیاسی این شبکه به صورت قابل دسترسی و حرفهای در اینترنت موجود است. خبرهایی که در شبکهی فارسی بیبیسی و به دنبال آن در وبگاه بیبیسی فارسی منتشر میشود قابل جستجو و قابل دسترسی هستند، حتی سالها بعد از انتشار خبر…. و ما اهمیت این نکته را درک میکنیم که این یک ثبات و یک مرجعیت ویژه به این مجموعهی خبری میدهد که همهی رسانههای فارسی دیگر باید از آن بیاموزند. برای کسی که میخواهد به خبری لینک دهد اهمیت دارد که از لینکی استفاده کند که چند روز یا هفته یا ماه یا سال بعد ناپدید نمیشود. حضور پیوسته و قابل اعتماد از مهمترین خصوصیتهای شبکهی بیبیسی فارسی است.
همهی اینها را نوشتم که بگویم از حضور بیبیسی فارسی با همهی انتقادهایی که به آن وارد میدانم خوشحال هستم. از این رسانهی معتبر و مهم با حفظ هوشیاری و داشتن نگاه منتقدانهای که لازمهی نزدیک شدن به هر رسانهای است باید بهره برد. هر چه رسانهی حرفهایتر باشد، نگاه منتقادانه و هوشیار بیشتر لازم میشود، چون ایدئولوژیها و خطدهیهای یک رسانهی حرفهای کمتر با چشمهای غیرمسلح به سواد رسانهای دیده میشوند. پس اگر امروز بعد از پنج سال بخواهم موضعم را نسبت به شبکهی تلویزیونی بیبیسی فارسی بازنویسی کنم چیزی شبیه این خواهم نوشت:
تلویزیون فارسی بیبیسی حضور دارد، مخاطب مسئول و منتقد دائمی آن باشیم!
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آنرا از طریق اشتراک در خوراک آن پیگیری کنید. استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. در ضمن جهت گفتگو و تبادل نظر، شما را به حضور و مشارکت در گوگلپلاس دعوت میکنم.
در اهمیت بی بی سی خیلی ساده می نویسم . اول : آدمی مانند داریوش سجادی هم در اکثر نوشته هایش به آن تلوزیون حمله می برد و همزمان تشنه آن است که در آن تلوزیون صحبت کند .
دوم : بی بی سی پرستیژ کشوری ست . چیزی ست شبیه یک نماد گویا که با شنیدن نامش به یاد بریتانیا و انگلیس به صورت خاص می افتیم .
بی بی سی هست و خواهد بود و ما نخواهیم بود . باید دید و شنید و منتقد بود اما در حیطه نقد همه بینندگان جان آگاه نیستند و خط گیری آنان از دهان منتقدان نخواهد بود چرا که بینندگانی به روز ( آگاه به حیطه پردازش خبر در عرصه وبو تلوزیون) نیستند و به عبارتی دیگر ، بیننده عامی در ایران با وجود این همه شبکه خبری ، خبرهای خاص را از دهان حیاتی قبول می کند که محکم و با تونالیته بالا می گوید : بسم الله …. . از این رو در مورد وظیفه خطیر نقد می توانم بنویسم فقط می شود امیدوار بود که بی بی سی به بیراهه نرود والا بیننده عامی ما و شما و منتقدین جان آگاه را رصد نمی کند .
باید بنویسم : بی بی سی موفق بوده است . از دیدنش و خواندنش ( تلوزیون و وب) لذت می برم و امیدوارم به پروپاگاندای داخلی روزنامه نویس سابق دوم خردادی تبدیل نشود و فضا به نوعی حاصل شود که صدای راست های افراطی هم در دسترس باشد برای بی بی سی که مورد آخر در اختیار حکومت داخلی ایران است .
لایکلایک