مسئولیت یک انتخاب

توی فروشگاه می‌روم و دو عدد بستنی می‌خواهم. فروشنده بلافاصله بستنی‌ها را داخل یک کیسه نایلونی دسته‌دار قرار می‌دهد و با لبخند به من تحویل می‌دهد.

می‌گویم: ممنون، اما احتیاجی به کیسه نیست. بهتر است در مصرف کیسه‌های نایلونی تا جایی که امکانش هست صرفه‌جویی کنیم.

می‌گوید: این چه حرفیه قربان! قابل نداره. کیسه باشه راحت‌تر هستید.

می‌گویم: موضوع پولش نیست، کیسه‌های نایلونی در محیط زیست باقی می‌مانند و تا سال‌ها از بین نمی‌روند. به همین دلیل بهتر است از آن‌ها کمتر استفاده کنیم. شما هم بهتر است تا مشتری درخواست نکرده از مصرف آن‌ها خودداری کنید.

نگاه معنی‌داری به من می‌اندازد؛ «بابا دلت خوش است ها!». بعد کمی با خودش کلنجار می‌رود. انگار که بخواهد لحنش را کمی اصلاح کند و جمله مناسبی پیدا کند که به آدم بی‌درد و بی‌کاری مثل من بگوید. عاقبت می‌گوید: «این روزها مردم گرفتارند و کسی فرصت ندارد به این چیزها فکر کند.»

رو ترش می‌کند و به سراغ مشتری بعدی می‌رود و مرا با این کلنجار همیشگی تنها می‌گذارد که آیا اشتباه کردم این موضوع را با او مطرح کردم؟

خوش‌بین هستم و امیدوار و این برخوردهای کوچک ولی مستمر، روحیه اجتماعی‌ام را می‌فرساید. نمی‌توانم به خودم بقبولانم سکوت و بی‌تفاوتی پیشه کنم. باور دارم موضوعاتی مانند محیط‌زیست یا جنگ که امنیت و بقای بشر امروز را تهدید می‌کنند روی دوش فرد فرد ما مسئولیتی قرار داده است. «مسئولیت ِ یک انتخاب» که شاید در مقیاس «فرد» کم اهمیت و ناچیز به نظر برسد، اما چون به سطح ِ «گروه» و «جامعه» تسری یابد موثرترین اهرم فشار برای «اصلاحات پایدار» خواهد بود.

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: