این نوشتهی یکی از دوستان است که در دستهی «از زبان دیگران» عینا منتشر میکنم. به نظرتان کدام یک از دو دیدگاه مطرح شده در این نوشته اوضاع ایران را بهتر توصیف میکند؟
در صورتی که پاسخ یا نکتهای دارید همینجا به صورت کامنت مطرح کنید، امیر به شما پاسخ خواهد داد. اگر شما هم نوشتهای دارید که دوست دارید اینجا منتشر شود برایم بفرستید تا در قسمت «از زبان دیگران» منتشر کنم.
.
در ایران چه میگذرد؟
نوشتهی امیر
با دوستی که به تازگی از ایران بازگشته بود و من همواره از مصاحبت با او لذت میبرم، گپی داشتم در غذاخوری دانشگاه. این روزها به شدت دنبال کسب گزارش دست اول از وضعیت عمومی جامعه ایران هستم چرا که در ۳ سال گذشته به خواست خود از آن دور بودهام، ۳ سالی که با تحولات سریع و عمیق سیاسی، اقتصادی همراه بوده است. صحبت با این دوست از مزایا و اهمیت سفر مستمر به ایران به منظور آگاهی واقع بینانه از فضای زندگی اجتماعی مردم آغاز و به سرعت به تحلیل شرایط واقعا موجود سیاسی در میهنمان کشیده شد.
این عزیز میگفت به نظر میرسد طبقات بسیار فرودست جامعه از اجرای طرح حذف یارانهها نه تنها ناراحت نیستند بلکه از آن استقبال هم کردهاند. بنابراین دولت احمدینژاد موفق شده است حمایت این اقشار را به دست آورد. به اعتقاد این دوست، از سوی دیگر دولت به تدریج خود را به گفتمانهای سکولار و غیر ایدئولوژیک نزدیک میکند و در تلاش است تا از این طریق حمایت طبقه متوسط مردم را نیز به خصوص در شهرهای بزرگ به دست آورد (اشاره به صحبتهای مستمر رحیم مشأیی در این ارتباط و نیز دور شدن تدریجی از روحانیت سنتی و نظریات فقه شیعی به خصوص در عرصه فرهنگی). او همچنین به تلاشهای دولت (حاکمیت) برای نزدیکی با غرب اشاره میکرد و نتیجه گرفت اگر دولت بتواند ثبات اقتصادی و امنیتی در جامعه حاکم کند حمایت اکثریت اقشار مردم را به دست خواهد آورد و دیگر کودتایی یا دیکتاتور بودن حاکمیت به موضوعی حاشیهای تبدیل خواهد شد. به عقیده دوست من، گفتمان خط امامی و اسلام سیاسی و نظریههای روشنفکری دینی دوران اثر گذاریشان سپری شده و اکثریت جامعه (یا حداقل طبقه متوسط شهری) از آن عبور کردهاند. لذا شرایط جامعه تغییر کرده، جریانات و نیروهای جدید به صحنه آمدهاند، و اساسا مقتضیات جدیدی بر جامعه حاکم شده است و مردم به آن تن خواهند داد، اگر ثبات اقتصادی و امنیتی تضمین شود.
من اما از سوی دیگر تاکنون بر این باور بودهام که مردم ایران در مجموع یک سری مطالبات و آرمانهای جدی تاریخی داشتهاند (استقلال، آزادی، عدالت اجتماعی) و همواره از طریق جنبشها و انقلابها در صد سال اخیر آنها را پیگیری و برای محقق شدنشان هزینه دادهاند. به باور من جنبش سبز نیز در ادامه انقلاب ۵۷ و به دنبال همین مطالبات معوق تاریخی بوده است. به این دلیل من فکر میکنم گفتمان انقلابی (انقلاب ۵۷) همچنان در میان اکثریت جامعه (به بیانی در بین تودههای مردم یا اقشار مستضعف) نیرومند است و مردم به انحراف از آن تن نخواهند داد و بنابرین افرادی چون میرحسین موسوی و خاتمی همچنان از محبوبیت بالایی نزد آحاد مردم برخور دارند و در یک انتخابات منصفانه پیروز خواهند شد. به نظر من طرح حذف یارانهها منجر به تشدید فقر و تضعیف طبقه متوسط خواهد شد و زمینه را برای شورشهای اجتماعی آماده خواهد کرد. از سوی دیگر کنار آمدن حاکمیت با قدرتهای غربی مستلزم و به معنی تن دادن به نظام اقتصاد جهانی (ورود کامل به سازمان تجارت جهانی)، اجرای نسخههای بانک جهانی و تنظیم قراردادهای شبه استعماری و استثماری با کمپانیهای غربی است که مقاومت مردم و جامعه ایران را در پی خواهد داشت (نمونههای آن را در آمریکای لاتین، و اخیرا در تونس دیدیم).
بین من و آن دوست عزیز به ظاهر اختلاف نظر وجود دارد. ولی من شخصاً میتوانم این دو نگرش را به هم پیوند دهم و بر هر دو صحه بگذارم، به این ترتیب که دیدگاه اول حاوی نگاهی عمل گرا و تبیین شرایط واقعا موجود است حال آنکه دیدگاه اخیر نگاهی بلند مدت و تاریخی را نمایندگی میکند و سعی دارد سرانجام رویدادهای اخیر در جامعه ایران را پیش بینی کند.
به نظر شما در ایران چه میگذرد به خصوص اگر به تازگی آنجا بودهاید؟
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آنرا از طریق اشتراک در خوراک آن پیگیری کنید. استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.