به هیچوجه قصد بزرگنمایی ندارم اما فکر میکنم تحلیلگر سیاسی-اجتماعی در حد نوآم چامسکی (از نظر التزام به بدیهیات اخلاقی، مستند بودن کلام، جامعگرایی و روشنگری) که در حوزهی عمومی هم فعال باشد، در جهان امروز نداریم.
او فیلسوف و زبانشناس است و به عنوان یک دانشمند و محقق علمی برجسته، تسلط عالیای به روش تحقیق، گردآوری مطالب، تشخیص الگوها و استنتاج کردن دارد و البته نکتهی مهمتر التزام او به بدیهیات اخلاق (مهمتریناش پرهیز از نظریههایی که استاندارد دوگانه در خود دارند) است. به این ترتیب وقتی چنین ذهن پویایی به عرصهی نقد سیاسی وارد میشود با فرسنگها فاصله، خود را از اغلب تحلیلگران دیگر متمایز میکند.
نوشتهی زیر (که مدتها منتظرش بودم) را آقای نوآم چامسکی دربارهی وقایع غزه نوشته است. مطابق معمول در نوشتههایش جابهجا ارجاعهای* مختلف به طیف وسیعی از اشخاص و منابع میدهد و آنچنان تار و پودی از ارجاعات و استنادات همراه با استفاده از اصول بدیهی اخلاق (مثلا پرهیز از استاندارد دوگانه) خلق میکند که «چارهای» جز پذیرفتن واقعیت هولناکی که پشت کلام او نهفته است باقی نمیماند. خلاصه اینکه برای من خواندن نوشتههای نوآم چامسکی، همیشه تجربهای منحصر به فرد بوده است.
چون فرصتش را ندارم که این متن را یکجا ترجمه کنم و پست هم خیلی بزرگ خواهد شد، در چند مرحله ترجمه و منتشر میکنم تا این تحلیل روشنگرانه و جامع در اختیار خوانندههای فارسی زبان قرار گیرد. امیدوارم مشغلههای آتیام باعث بدقولیام نشود و بتوانم همهی این متن را ترجمه کنم. اگر از دوستان کسی مایل بود در ادامهی این ترجمه به من کمک کند بسیار سپاسگزارش خواهم بود. (متن اصلی به انگلیسی)
* عبارتهای داخل گیومه «» نقل قول مستقیم هستند و داخل «» تاکیدهای من.
«همهی جانورهای بیرحم را نابود کنید» : غزه 2009
قسمت اول
روز شنبه 27 دسامبر، جدیدترین تهاجم «اسرائیلی-آمریکایی» به مردم بینوای فلسطین آغاز شد. با توجه به مطبوعات اسرائیل، تهاجم از شش ماه پیش با وسواس و دقت بسیار طراحی شده بود. طرح حمله دو بخش مهم داشت: نظامی و تبلیغاتی. آنهم بر اساس درسی که اسرائیل از تهاجم سال 2006 لبنان آموخته بود، حملهای که از نظر بسیاری، طراحی ضعیفی داشت و خوب تبلیغ نشده بود. بنابراین، میتوانیم تقریبا مطمئن باشیم که بیشتر آنچه در غزه اتفاق افتاد، از پیش طراحی شده و مطابق برنامه بود.
مسلما، طرح تهاجم، زمان شروع حمله را هم شامل میشد: کمی قبل از ظهر، وقتی بچهها از مدرسه باز میگشتند و جمعیت در خیابانهای غزهی پرتراکم موج میزد. فقط چند دقیقه طول کشید تا بیش از 225 نفر کشته و 700 نفر زخمی شوند، یک افتتاحیهی خوشیمن برای قتلعام مردمی بیدفاع که در یک قفس کوچک محبوس بودند و جایی برای فرار نداشتند.
اتان برونر (Ethan Bronner)، روزنامهنگار نیویورکتایمز، در تحلیل خود به نام «بررسی دستآوردهای جنگ غزه» این نکته را یکی از مهمترین دستآوردها مینامد. اسرائیل محاسبه کرده بود که اگر «رفتار دیوانهوار» (Go Crazy) داشته باشد و وحشتی بسیار بزرگ و غیرمتعارف ایجاد کند سود خواهد برد؛ دکترینی که به سالهای دههی 1950 باز میگردد. برونر مینویسد «فلسطینیها در غزه از همان روز اول پیام را دریافت کردند، وقتی که هواپیماهای نظامی اسرائیل چندین هدف را به طور همزمان قبل از نیمروز شنبه بمباران کردند. حدود 200 نفر فورا کشته شدند، حماس شوکه شد، در واقع کل غزه شوکه شد». برونر نتیجه میگیرد که تاکتیک «رفتار دیوانهوار» موفقیتآمیز بوده است: «به نظر میرسد مردم غزه در این جنگ چنان رنجی را متحمل شده باشند که به دنبال مهار کردن حماس برخواهند آمد» — دولت منتخب حماس. این هم یکی دیگر از دکترینهای قدیمی «دولت ترس» (State of Terror) است. تصادفا، من نمیتوانم تحلیل نیویورکتایمز را دربارهی «بررسی دستآوردهای جنگ چچن» به خاطر بیاورم، اگر چه دستآوردهای آن جنگ هم ظاهرا بزرگ بودهاند.
احتمالا برنامهریزی دقیق انجام شده زمان پایان حمله را نیز پیشبینی کرده بود: درست قبل از آغاز به کار اوباما؛ تا ریسک هر چند اندک شنیدن جملههای انتقادی اوباما دربارهی این جنایت هولناک حمایت شده توسط آمریکا کاهش یابد.
دو هفته بعد از افتتاحیهی تهاجم در روز سَبَّت (Sabbath) (شنبه، روز مقدس یهودیان) در حالیکه بخش بزرگی از غزه تبدیل به ویرانه شده بود و آمار کشتهها به 1000 نزدیک میشد، آژانس امدادرسانی سازمان ملل (UNRWA)، که حیات بیشتر مردم غزه به آن وابسته است، اعلام کرد که ارتش اسرائیل مانع ارسال محمولههای کمک به غزه شده است، چرا که در روز «سَبّت» معابر بسته است. به احترام این روز مقدس، فلسطینیها در آستانهی مرگ و زندگی میبایست از غذا و دارو محروم میشدند، در حالی که همزمان صدها نفر در حال قصابی شدن توسط بمبافکنها و هلیکپترهای آمریکایی بودند.
به این «نگرش دوگانه به روز سَبّت» چندان توجهی نشد. البته قابل درک هم هست، چرا که در طومار بلند جرائم آمریکا-اسرائیل، چنین بیرحمی و نگرش تیرهای به سختی ارزشی بیش از یک پانویس ناچیز را دارد. اما اینها همه الگوهایی آشنا هستند. برای نمونه تهاجم اسرائیل به لبنان (با حمایت آمریکا) در ژوئن 1982 با بمباران اردوگاه آوارگان فلسطینی صبرا و شتیلا افتتاح شد، اردوگاهی که بعدها قتلعام هولناک دیگری زیر نظر «نیروهای «تدافعی» اسرائیل» (Israeli «Defense» Forces) نیز در همانجا اتفاق افتاد. در این بمباران یک بیمارستان محلی نیز هدف قرار گرفت و بنا به گزارش یک شاهدعینی (یک خاورمیانهشناس آمریکایی) بیش از 200 نفر را کشت. این کشتار پیشدرآمد تهاجمی بود که منجر به قتلعام پانزده تا بیستهزار نفر و نابود شدن بخش عمدهی جنوب لبنان و بیروت شد و البته آمریکا حمایت نظامی و دیپلماتیک خود را یک لحظه قطع نکرد: وتوی قطعنامهی شورای امنیت برای متوقف کردن حملهی متجاوزانهای که به بهانهی دفاع از اسرائیل در برابر تهدیدات یک تشکیلات سیاسی آرام انجام شده بود. برخلاف داستانسازیهای مرسوم دربارهی رنج اسرائیل از موشکبارانهای شدید، که فانتزی بهانهتراشان بود.
همهی اینها عادی است و علنن در گفتههای سران اسرائیلی مطرح میشود. سی سال پیش فرمانده موردخای گور (Mordechai Gur) گفت که از سال 1948 «ما در حال جنگیدن با مردمی بودهایم که در روستاها و شهرها زندگی میکنند». سرشناسترین تحلیلگر نظامی اسرائیل، زیف شیف (Zeev Schiff) گفتههای وی را جمعبندی کرد «ارتش اسرائیل همواره جمعیت غیرنظامی را مورد هدف قرار داده است، عامدانه و آگاهانه… ارتش، هرگز میان اهداف غیرنظامی و نظامی فرقی قایل نشده است … [اما] عامدانه و آگاهانه به هدفهای غیرنظامی حمله کرده است.» علت اتخاذ چنین سیاستی را دولتمرد مشهور ابا ابان (Abba Eban) چنین توصیف میکند: «هدف کاملا عقلانیای وجود دارد: مردم آسیبدیده برای پایان دادن به دشمنیها فشار خواهند آورد». مطابق برداشت ابان، این روش [کشتار عمدی غیرنظامیان] به اسرائیل اجازه میدهد که بدون مشکل چندانی برنامههای غیرقانونی توسعهی زمین و سرکوب شدید را ادامه دهد. ابان این جملات را در انتقاد از بگین (Begin) میگفت، چرا که او [بگین] در دفاع از کشتار غیرنظامیان از ابان نقل قول کرده بود و اسرائیلی را تصویر کرده بود که «بیقیدانه از همهی روشهای قابل تصور کشتار و سرکوب مردم غیرنظامی بهره خواهد جست، آنهم به شیوهای بسیار شبیه رژیمهایی که حتی آقای بگین هم جرات ندارد نامشان را به زبان بیاورد». ابان، البته از عملکرد بگین انتقاد نمیکرد، فقط از اینکه بگین این نظریات را در ملاء عام مطرح کرده شاکی بود. صد البته برای آقایان ابان یا بگین یا طرفدارانشان مهم نبود که سیاست «دولت ترور»شان واقعا هم شبیه عملکرد رژیمهایی بود که جرات نداشتند نامشان را به زبان بیاورند.
دلایل ابان برای سیاست دولت ترور، از نظر بسیاری متقاعد کننده است. در حالی که تهاجم اخیر به غزه در جریان بود، ستوننویس نیویورکتایمز آقای توماس فریدمن (Thomas Friedman) نوشت که تاکتیکهای اسرائیل هم در حمله به غزه و هم در تهاجم 2006 به لبنان بر مبنای قاعدهی پذیرفته شدهی «تلاش برای درس دادن به حماس، از طریق تحمیل تلفات سنگین به شبهنظامیان حماس و رنجدادن مردم غزه» طراحی شدهاند. این مساله از نظر عملگرایانه پذیرفته است، همانطور که در لبنان جواب داد، «تنها راهحل بلندمدت برای متوقف کردن خطر آنها، آوردن فشار کافی بر غیرنظامیان (خانوادهها و یا حامیان شبهنظامیان) است برای اینکه بتوان حزبالله را در آینده محدود نگاه داشت». با منطقی مشابه، تلاش بنلادن برای «درس دادن» به آمریکاییان در 9/11 بسیار ستودنی بود و یا حملهی نازیها به لیدایس و ارادور (Lidice and Oradour)، نابود کردن گروزنی توسط ولادیمیر پوتین و سایر تلاشهای قابل ذکر برای «درس دادن».
اسرائیل برای اینکه تعهد خود را به این «اصول راهنما» نشان دهد رنجها کشیده است. استفان ارلانگر (Stephen Erlanger) خبرنگار نیویورکتایمز گزارش میدهد که گروههای حقوقبشر اسرائیلی «با حملهی هواپیماهای اسرائیلی به ساختمانهایی که باید در دستهبندی غیرنظامی قرار بگیرند مانند مجلس، ایستگاههای پلیس و کاخ ریاستجمهوری مخالف هستند» — و ما ممکن است اضافه کنیم روستاها، خانهها، اردوگاههای پرتراکم آوارگان، شبکهی آب و فاضلاب، بیمارستانها، مدارس، دانشگاهها، مساجد، تاسیسات امدادرسانی متعلق به سازمان ملل، آمبولانسها و در واقع هر چیزی که بتواند مرهمی بر درد قربانیان بیاهمیت باشد. یک افسر ارشد جاسوسی اسرائیل گفت که «ارتش (IDF) به هر دو جنبهی حماس حمله کرد، شاخهی مقاومت یا نظامی آن و شاخهی اجتماعی آن» که این دومی در واقع تعبیر مزورانهای از جامعهی غیرنظامی است. ارلانگر ادامه میدهد «او مدعی شد که حماس ماهیتی یکپارچه است و در جنگ، حمله کردن به تمامی ابزارهای سیاسی یا اجتماعی حماس همانقدر مجاز است که حمله به انبارهای راکت آن». ارلانگر و سایر نویسندگانش دربارهی این حمایت آشکار و عملی از تروریسم گسترده و هدف قرار دادن غیرنظامیان چیزی اضافه نمیکنند، بنابراین [این گونه] خبرنگاران و ستوننگاران سیگنالهایی مبنی بر تحمل کردن جنایتهای جنگی و حتی حمایت مستقیم از آن ارسال میکنند. با اینحال برای پیروی از «نُرم»، ارلانگر فراموش نمیکند که تاکید کند موشکهای حماس » به وضوح از نوع کشتار کور (indiscriminate) محسوب میشوند و بنابراین در تعریف کلاسیک تروریسم جای میگیرند».
مانند سایر کسانی که با اوضاع منطقه آشنا هستند، کارشناس خاورمیانه فواز جرجیس (Fawaz Gerges) معتقد است که «چیزی که مقامات اسرائیلی و متحدان نظامی آنها در نظر نمیگیرند این است که حماس فقط یک سازمان نظامی نیست بلکه یک جنبش اجتماعیست که پشتوانهی مردمی بزرگی دارد و عمیقا در جامعه ریشهدار است». بنابراین وقتی آنها صحبت از نابود کردن «شاخهی اجتماعی حماس» میکنند، در واقع نابود کردن جامعهی فلسطین را هدف خود قرار دادهاند.
احتمالا جرجیس آدم خوشبینی است، چون بسیار دور از تصور است که مقامات آمریکایی و یا اسرائیلی — یا رسانهها یا سایر نویسندگان — از این واقعیتها آگاه نباشند. بلکه، آنها به صورت غیرمستقیم دیدگاه سنتی کسانی که ابزار خشونت را در انحصار خود دارند پذیرفتهاند: مشت آهنین ما میتواند هر مخالفی را خرد کند، و اگر حملهی سهمگین ما تلفات غیرنظامی زیادی هم داشت، چه بهتر، شاید بازماندگانشان درس خوبی بگیرند.
افسران ارتش اسرائیل به خوبی میدانند که یک جامعهی غیرنظامی را نابود میکنند. اتان برونر از یک سرهنگ اسرائیلی نقل قول میکند که «جنگجوهای حماس چندان او و مردانش را تحت تاثیر قرار ندادهاند». یک تفنگدار اسرائیلی سوار بر نفربر زرهی گفت که «آنها بیشتر دهاتیهایی هستند که اسلحه به دست گرفتهاند». آنها شباهت بسیاری به قربانیان عملیات جنایتکارانهی ارتش اسرائیل به نام «مشت آهنین» (iron fist) در نواحی اشغالی جنوب لبنان در سال 1985 دارند. عملیاتی که زیر نظر شیمون پرز (Shimon Peres)، یکی از بزرگترین فرماندهان دوران «جنگ با تروریسم» زمان ریگان (Reagan’s War on Terror) انجام شد. در جریان این عملیات، فرماندهان و تحلیلگران استراتژیک اسرائیلی توضیح دادند که قربانیان «تروریستهای دهاتی» بودند و نابود کردن آنها دشوار بود چرا که «این تروریستها با حمایت بیشتر مردم منطقه فعالیت میکردند». یک فرماندهی اسرائیلی گلایه کرد که «تروریست… در این ناحیه چشمهای بسیار دارد، چرا که او اینجا زندگی میکند«. در همانحال خبرنگار جروسلمپست (Jerusalem Post) از مشکلات سربازان اسرائیلی در رویارویی با «مزدوران تروریست» (terrorist mercenary) و تندروهایی که جملگی اینقدر متعصب بودند که خطر کشته شدن در برابر ارتش اسرائیل را به جان خریده بودند» مینویسد و معتقد است که «ارتش اسرائیل وظیفه دارد نظم و امنیت» را در نواحی اشغالشدهی جنوب لبنان برقرار سازد، علیرغم «بهایی که غیرنظامیان باید بپردازند». مشکل مشابهی را آمریکاییها در ویتنام جنوبی، روسها در افغانستان، آلمانها در مناطق اشغالی اروپا و سایر مهاجمانی که در حال اجرا کردن دکترین گور-ابان-فریدمن بودند داشتند.
پایان قسمت اول /.
لطفا مشترک شوید
بامدادی+لینکدونی
فقط بامدادی
نجواها