نوشته کوتاه زیر نقل قول از یک دوست فرزانه است.
در ایران تازه انقلاب شده بود و من با وجودیکه تازه دوره دکترایم را در رشته اقتصاد در یکی از دانشگاههای آمریکا شروع کرده بودم عزم بازگشت به ایران کردم. شور و شوق عجیبی برای بازگشت به ایران داشتم که از انگیزه ادامه تحصیلاتم مهمتر بود. استاد راهنمایم که یک آمریکایی بود با من مخالف بود و تلاش زیادی کرد که مرا از انصراف تحصیل و بازگشت به ایران بازدارد. یکی از جملاتش این بود:
تلویزیون را روشن کن و ببین امروز ایران به «مردان نقابدار ِ تفنگ به دست با مشتهای گره کرده» نیازمند است. اما تخصص تو چیز دیگری است. بهتر است اینجا بمانی و تحصیلاتات را تمام کنی. ایران روزی به مردان تحصیلکرده نیاز خواهد داشت و آنروز میتوانی به کشورت بازگردی.
آنروزها حرفش را نشنیده گرفتم و دکترایم را رها کردم و به ایران بازگشتم. امروز میفهمم آن بینوا «پیچش مو را دیده بود» و من در حیرت «مو» بودم.
مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی