اتفاقاتی که در مصر رخ داد غمانگیز و تکاندهنده است. اما به قول فرزانهای هر اتفاقی هر چند هم تاریک و غمانگیز باشد میتواند در خود نیکیهایی نیز داشته باشد. به نظر من اتفاقاتی که در طول یکی دو سال اخیر در مصر افتاد برای آنها که اهل نیک نگریستن هستند، یک خوبی داشت: دست سطحینگری ژورنالیستی (و نه نگاه عمیق ژورنالیستهای تحلیلگرا که متاسفانه صدایشان کمتر شنیده میشود) رو شد. امیدوارم این نکتهی مهم را به خاطر بسپاریم و اجازه ندهیم امروز یا فردا یکبار دیگر با طناب قشریگری ژورنالیستی دوباره به چاه توهم فرو برویم. روی صحبت من با آن ژورنالیستهایی که نانشان و شغلشان و اسمشان و رسمشان را مدیون همان نگاه سطحیشان هستند نیست. روی صحبت من با ژورنالیستهای تحلیلگرا نیز نیست که آنها نیز نیازی به تذکر من ندارند و خود سرچشمهی روشنگری هستند. روی صحبت من اما با مخاطبان رسانهها است. با آدمهایی مثل من و شما.
گفتند انقلاب شده… بهار عربی شده… ببین چه بر سر دیکتاتور آمد. هلهله میکردند و ذوق میکردند که ببین یکی یکی دیکتاتورها دارند میروند… حالا نوبت سوریه است. به به… کیف میکردند. اصلا نمیشد باهاشان صحبت کرد. گفتم بابا جان اینطوری نیست. چند علامت سوال روی تحلیلهای ضعیف اما مکرر و پر سر و صدایی که از طریق رسانههای بزرگ دریافت میکنید بگذارید و در کنار آن تحلیلهای جدیتر را نیز مطالعه کنید. دقت کنید ببینید اصلا ارتش مصر که مرکزیت قدرت در این کشور است و حرف اول و آخر را میزند آیا در این داستان دخالت قهرآمیز کرد یا خیر. دقت کنید ببینید آیا در جریان این تحولات جیک اسرائیل در آمد؟ اسرائیلی که هیچ حاشیهی امنیتی در منطقه ندارد و حیاتش به دست پیش را گرفتن و بقاء پیمانهای صلحی نظیر آنچه با مصر دارد بسته است چگونه میتواند نسبت به انقلاب در مهمترین همسایهاش ساکت باشد. آخر این کدام انقلاب است که چند هزار (تو بگو چند میلیون) نفر توی میدان تحریر بنشینند و بعد یکی از مهمترین متحدان آمریکا در منطقه و متشکلترین ارتشهای منطقه سرنگون شود! شوخی نکنید لطفا. معنای انقلاب را پوچ نکنید. انقلاب جامعه و ساختارهای قدرت حاکم را زیر و رو میکند. بحث این نیست که انقلاب خوب است یا بد است. اصلا انقلاب بد… تخریبی… ویرانگر… اما به هر حال به عنوان یک مفهوم سیاسی-اجتماعی معنایش را که نمیتوانیم به دلخواه خود عوض کنیم.
شاید بگویید مگر آن موقع کسی میتوانست آینده را پیشبینی کند؟ میگویم نیازی نبود آینده را پیشبینی کنید. کافی بود به شواهد دقت کنید و تصویرها و تعریفهایی که از انقلاب دارید را با آنچه در مصر میگذرد مقایسه کنید. مطلب کم نبود. تحلیلکردن سخت نبود. به عنوان مثال حدود دو سال و نیم پیش در همین وبلاگ نوشتم «در مصر چه گذشت؟»:
نظام حاکم بر مصر که یک نظام «جمال عبدالناصری» است با آمدن حسنی مبارک شروع نشده بود که لزوما با رفتن او بر چیده شود. «حسنی مبارک» نیز مانند «انور سادات» میراثدار نظامی بود که توسط عبدالناصر بنیاد گذاشته شده بود و ارتش در «راس امور» وظیفه حفظ و بقای این «نظام» را عهدهدار بود…. سران ارتش خواهان تغییر ساختار سیاسی مصر نبوده و نیستند. به عبارت دیگر «ارتش باید در راس امور باقی بماند».
این تعریف از خودم نیست (باید باشد؟). من سهم خودم را از تحلیلهای اشتباه داشتهام و تازه مطلب بالا را هم که دو سال و نیم پیش نوشتم تحلیل من نبوده. از منابع مختلف خوانده بودم. پس افتخاری اگر باشد مال من هم نیست. اما به هر حال نمیتوانم این نکته را فراموش کنم که چه بحثهایی با خیلی از دوستها و آشناها داشتم… کسانی که از شدت خوشحالی و هیجان تقریبا به هیچ حرفی جز آنکه «انقلاب بزرگ مردم مصر را بستاید» گوش نمیدادند.
این نکتهی مثبت را از داستان غمانگیز مصر میتوان آموخت که همیشه آنچه میخواهیم با آنچه به دست میآوریم یکی نیست. اینکه چشمهایمان را روی این تضاد ببندیم مشکلمان را حل نمیکند، بلکه ما را به دنیای توهم و تاریکی فرو میبرد. «عزم انقلاب» با «انقلاب» فرق میکند. «آرزوی بهار» با «خود بهار» یکی نیست. بدون انقلاب که نمیشود انقلاب کرد… بدون بهار که نمیشود بهار را جشن گرفت. متاسفانه آنچه در مصر رخ داد نه انقلاب بود و نه بهار…دست کم نه به آن شیوهای که خواستند باور کنیم.
راستی خبر دارید که امروز در خبرها آمد که «حسنی مبارک آزاد شد»؟
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آنرا از طریق اشتراک در خوراک آن پیگیری کنید. استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. در ضمن جهت گفتگو و تبادل نظر، شما را به حضور و مشارکت در گوگلپلاس دعوت میکنم.