توی این مدتی که به مرخصی اجباری از وب فارسی رفته بودم دوستانی لطف کرده بودند و احوال پرسیده بودند و بعضا نگران شده بودند. جا دارد از این دوستان تشکر کنم و عذرخواهی کنم از اینکه خبر نداده بودم و موجب نگرانیشان شده بودم. امروز بعد از مدتها داشتم انبوه مطالب خوانده نشده داخل گوگلریدر را میخواندم که متوجه شدم نویسنده وبلاگ «ایمایان» چند وقت پیش مطلبی نوشته به نام «صورتبندی مسئلهی ایران اتمی، طرحی پیشنهادی برای فهم بهتر موضوع» که از من و چند دوست دیگر خواسته است که آن را بازبینی کنیم. با توجه به اهمیت موضوع من هم اگر چه خودم را به هیچ عنوان صاحب نظر یا حتی مطلع در این زمینه نمیدانم سعی میکنم به ادامه بحث کمک کنم و نظرات خودم را در اینجا مینویسم. این نوشته نقد نوشته ایمایان یا دوستان دیگری که در پاسخ به فراخوان او نوشتهاند نیست، بلکه صرفا بازتابی است از دیدگاه من نسبت به این موضوع. در پایان این نوشته لینک مطالبی که مرتبط با این نوشته منتشر شده را میآورم و تا چند هفته آینده نیز آن را به روز خواهم کرد. شما هم اگر مطلبی دارید که مرتبط با این بحث است لطفا اطلاع دهید تا لینک آن را در پایان اضافه کنم.
برای درک پرونده هستهای ایران و موضوعات پیرامونی آن ابتدا باید یک سری پیشفرضهای مهم را مرور کنیم. چرا که بدون در نظر گرفتن این نکتههای مهم، به سختی میتوانیم درک واقعگرایانهای از اوضاع داشته باشیم. در نتیجه این گفتار را به صورت بند به بند جلو میبرم. گزارههای مطرح شده در این نوشته متعدد هستند و شاید خیلی از آنها را در اینجا باز نکنم و فقط به نتیجه اشاره کنم. در صورتی که فرصت و حوصله شما و من اجازه دهد در مورد جزییات بیشتر صحبت خواهیم کرد.
(۱) اوضاع ایران در منطقه
برخلاف اوضاع داخلی کشور که در یک نقطه حضیض (مینیمم) نسبی قرار دارد، وضعیت ایران در منطقه در یک نقطه اوج (ماکسیمم) نسبی قرار گرفته است. برای اولین بار در طی قرنها، ایران رقیب خطرناکی در همسایه غربی خود ندارد و با آسودگی نفوذ خود را در عراق عمق و گسترش داده است. نوار مرزی ایران و عراق که به خاطر حضور قدرتهای محلی (عراق در زمان صدام)، منطقهای (عراق در زمان عثمانی) یا جهانی (عراق در زمان اشغال توسط آمریکا) به مثابه خط قرمزی برای اعمال قدرت ایران به سوی غرب بود امروز تبدیل به یک ناحیه خالی از هر نوع قدرت جدی شده است که دست ایران در آن بازتر از هر کشور دیگری است. ممکن است بگویید اما روابط ایران با سایر همسایگانش به قهقهرا رفته و نمیتوانیم مدعی شویم که ایران در یک وضعیت بهینه از نظر منطقهای قرار دارد. پاسخی که به این ایراد میتوانیم بدهیم این است که به دلیل ساختار خاص جغرافیایی ایران که در واقع یک منطقه محصور است (از شمال و غرب و جنوب غرب کوهستانهای البرز و زاگرسِ از جنوب شرق و شرق ارتفاعات پراکنده و همینطور نواحی کویری) کمتر قدرت خارجی میتواند ایران را مستقیما مورد تهدید قرار دهد. خطراتی که ایران را تهدید میکند بیشتر از ناحیه جنوب غربی (خوزستان) است که منطقه کم ارتفاع و ثروتمندی است که موانع طبیعی و جدیای در آن وجود ندارد و در نتیجه آسیبپذیرترین منطقه ایران است که میتواند توسط قدرت غربی همسایه ایران مورد تجاوز قرار بگیرد. خوزستان پاشنه آشیل ایران است که صدام حسین نیز قصد داشت از همان نقطه ایران را از پای در آورد. به هر ترتیب، موضوع مهم این است که حتی اگر روابط ایران با کشورهای مختلف در وضعیت غیرایدهآل باشد، نفوذ و بسط قدرت سیاسی و امنیتی ایران در عراق به معنای تضمین امنیت خوزستان و در نتیجه تضمین امنیت ایران است. از این منظر میتوانیم درک کنیم که ایران با در مهار نگاه داشتن اوضاع در عراق چگونه در یک وضعیت نسبتا ایدهآل از لحاظ منطقهای به سر میبرد.
درست در همین راستاست که میتوانیم درک کنیم چرا رقبای منطقهای ایران تحرکات خود را برای مهار کردن حوزه نفوذ ایران دو چندان کردهاند. فرضا مانورهای ترکیه و عربستان در سوریه را در این راستا ببینید. ایران دارای نفوذ در عراق که با سوریه نیز متحد باشد به یک نیروی تعیین کننده منطقهای تبدیل میشود که مورد قبول عربستان و ترکیه نیست. از سوی دیگر چنین ایران نیرومندی، نگرانی اسرائیل را که نیرومندترین اما آسیبپذیرترین قدرت منطقه است را بر میانگیزد. خلاصهاش این که همزمان با بهبود شرایط منطقه به سود ایران فشارهای منطقهای بر ایران از سوی رقبای منطقهاش (ترکیه، عربستان و اسرائیل) بیشتر میشود. اما این کشورها دارای متحدان نیرومندتری هستند که بدون شک مهمترین آنها آمریکاست که در منطقه منافع راهبردی و بلندمدت دارد.
(۲) اوضاع داخلی ایران
طبعا هیچ جامعهای بدون مشکل نیست و شدت و ضعف مشکلات را هم نمیتوان به صورت عینی اندازهگیری کرد. در نتیجه بسته به اینکه چکاره باشید و کجای ایران یا جهان ایستاده باشید و نوع و سطح انتظارات شما چه باشد ممکن است بحرانهای فعلی ایران را به صورتهای مختلفی تفسیر کنید. اما به صورت کلی کمتر ایرانیای را میشناسیم که اذعان نکند ایران از داخل دچار بحران است. پس اجازه دهید در همین حد داشته باشیم که ساخت سیاسی ایران در داخل کشور با بحرانهای جدی و روزافزون رو به روست و از این نظر در یک وضعیت ضعف نسبی قرار گرفته است. این ضعف نسبی دلایل و نشانههای مختلفی دارد و روی بسیاری از روندها و مسايل هم تاثیر میگذارد که میشود در جای خودش دربارهشان صحبت کرد. یکی از دلایل مهم همان موضوع اشاره شده در بند (۱) است و البته دلایل مهم دیگری نیز دارد که به نظر مستقیما من به بحث هستهای مربوط نمیشوند اگرچه به صورت غیرمستقیم به آن وابسته اند.
(۳) برتری نظامی ایران در منطقه
پاکستان به دلیل قرار گرفتن در وضعیت آچمز با هند فعلن (تا آینده قابل پیشبینی) تهدیدی علیه ایران محسوب نمیشود. کشورهای شمالی ایران نیز به دلیل حضور روسیه هرگز به صورت مستقل تهدیدی علیه ایران محسوب نمیشوند (و برعکس). مرز ایران و ترکیه نیز تا چند صد کیلومتر در خاک ترکیه کوهستانی است. در نتیجه نه ایران تهدید نظامی جدیای علیه ترکیه است و نه برعکس. ایران و ترکیه فقط به صورت غیرمستقیم میتوانند با یکدیگر رویارویی کنند: فرضا در رقابت بر سر نفوذ در عراق یا سوریه یا تحرکات قومی، مذهبی و غیره. عراق تنها کشوری در منطقه است که این توانایی را دارد که بتواند ایران را به صورت جدی تهدید نظامی کند (و این کار را هم اخیرا انجام داده است). اما با حذف عراق به عنوان عامل مهم نظامی تاثیرگذار در منطقه و با صرفنظر کردن از حضور نظامی آمریکا و متحدانش در منطقه خلیج فارس، ایران قدرت بلامنازع نظامی منطقه است. این توانمندی نظامی در درجه اول از موقعیت جغرافیایی «حمله ناپذیر» ایران و همینطور جمعیت هفتاد-هشتاد میلیونی این کشور ناشی میشود و اینها عواملی نیستند که عربستان یا کشورهای کوچکتر منطقه خلیج فارس بتوانند چارهای در برابر آن بیابند. تنها چاره این کشورها همان است که در عمل اتفاق میافتد: اتحاد نظامی با قدرتهای فرامنطقهای و تلاش برای اعمال فشار روزافزون به ایران.
به این ترتیب میرسیم به قلب تحلیلمان از پرونده هستهای ایران. پرونده هستهای ایران حتی اگر امروز به صورت کامل با عقبنشینی صد در صد ایران همراه باشد، به اندازه سرسوزنی شرایط موجود (برتری نظامی ایران در منطقه و تلاش کشورهای منطقه برای ضعیف کردن ایران) را عوض نمیکند. تنها چیزی که میتواند واقعا شرایط موجود را عوض کند ضعیف شدن ایران به حدی است که دیگر تهدیدی برای این کشورها در منطقه نباشد که آن هم فقط با ضعیف شدن شدید حاکمیت مرکزی ایران، از بین رفتن توان کلاسیک نظامی ایران و یا کاهش شدید جمعیت ایران میسر خواهد بود. اما این خود فاجعه دیگری برای ایران خواهد بود، چرا که در این صورت نخواهد توانست انسجام قومیتی خود را حفظ کند و چند پاره خواهد شد. این را هم اضافه کنم که ایران به خاطر ماهیت چندقومیتی و جغرافیای از هم گسسته و کوهستانیاش با یک پارادوکس همیشگی رو به روست: اگر بخواهد یکپارچه و منسجم باشد باید نیرومند و اقتدارگرا و دارای سیستم نظامی-امنیتی قوی باشد، اما اگر بخواهد آزادمنش و دموکراتیک (به آن معنا که در اروپای شمالی میبینیم) عمل کند دستخوش از هم گسیختگی قومی و مذهبی شده و یکپارچگیاش را از دست خواهد داد. با توجه به این وضعیت، هر ساخت سیاسی که در ایران مرکزی حکومت کند متمایل به بسط اقتدارگرایی و گسترش کنترل و مهار نظامی و امنیتی بر گسترده متکثر قومی و مذهبی در ایران خواهد بود. نتیجهای که در تضاد آشکار با آرمانهای مدرن لیبرال قرار دارد اما یک واقعیت تاریخی-جغرافیایی در ایران است. در نتیجه به جرات میتوان گفت که «لیبرالیسم سیاسی» و «انسجام ملی» دو خصوصیتی هستند که همزمان در ایران رخ نخواهند داد.
(۴) آیا ایران به دنبال سلاحهای هستهای است؟
پاسخ تقریبی به این سوال خیر است. ایران بنا به گزارش سازمانهای اطلاعاتی خود غربیها برنامه نظامی هستهای ندارد (اگر هم داشته تعطیل کرده) و منابع بینالمللی هم جز تکرار بعضی نگرانیها و تحرکات سیاسی هیچ مدرک مشخصی در این رابطه ارائه ندادهاند. پس میتوانیم با تقریب خوبی فرض کنیم که ایران در حال توسعه سلاح هستهای نیست. اما سوال اساسیتر این است که «آیا ایران باید در جستجوی سلاحهای هستهای باشد؟»
برای پاسخ دادن به این سوال باید ببینیم ایران از دستیابی به سلاح هستهای چه سودی میبرد؟ آیا صرف داشتن یک یا چند بمب هستهای میتواند قدرت دفاع یا تهاجمی این کشور را به گونهای که معادلات منطقه را عوض کند تغییر دهد؟ (فرضا تضمین کننده امنیت کشور باشد؟)
خیر.
اول این که داشتن سلاح هستهای بدون امکان کوچکسازی آن به گونهای که قابل نصب بر کلاهک یک موشک (به خصوص دوربرد) باشد اهمیتی ندارد و فقط برای پز سیاسی در مدارس خوب خواهد بود. یعنی بر فرض که ایران در چند سال آینده بتواند یک سلاح هستهای آزمایش کند، این موضوع فاصله زیادی با این دارد که بتواند آن را به صورت قابل حمل روی موشک نصب کند (deploy). خلاصه اینکه درست به اهمیت ساختن و آزمایش کردن سلاح هستهای، بحث امکان پرتاب آن (delivery) آن اهمیت دارد.
دوم اینکه ایران میداند توسعه جدی سلاحهای هستهای به هر حال نمیتواند تا نهایت سری باشد و در مرحلهای علنی خواهد شد. در بهترین حالت این علنیسازی در آستانه آزمایش هستهای سلاح انجام خواهد شد. اما آزمایش هستهای ایران بدون شک با حمله هوایی و گسترده (و چه بسا هستهای) به ایران همراه خواهد بود. در نتیجه حاکمیت ایران میداند که هرگز نباید دست به آزمایش هستهای سلاح (فرضا در حال توسعه) خود بزند و بدون آزمایش هستهای هم بسیار بعید است که بتواند فنآوری نظامی جدی هستهای را به دست بیاورد.
سوم اینکه برفرض ایران دو سه عدد سلاح هستهای قابل حمل یا پرتاب هم بسازد. این موضوع چیزی به معادلات منطقه اضافه یا کم نمیکند. کشورهای رقیب ایران در منطقه یا خود دارای سلاحهای هستهای (با تعدادی به مراتب بیشتر از آن چه ایران بتواند در بهترین حالت تولید کند) هستند و یا با کشورهایی که دارای سلاحهای هستهای هستند متحد شدهاند. در نتیجه دستیابی به سلاح هستهای اگر چه هیجان ژورنالیستی داستان را زیاد میکند و ممکن است باعث شود آقای فلانی رای بیاورد و آقای بهمانی رای نیاورد، اما چیزی را در معادلات ژئواستراتژیک عوض نمیکند. سلاحهای هستهای ایران (برخلاف توان نظامی کلاسیک و امنیتیاش) تزیینی خواهند بود و حتی در صورتی که به این کشور حمله شود کاربردی نخواهند داشت چرا که استفاده از اولین سلاح هستهای توسط ایران مجوز استفاده چند ده یا چند صد برابر سلاحهای هستهای علیه ایران را به کشورهایی مانند اسرائیل یا آمریکا یا غیره خواهد داد که به معنای پایان قطعی ایران خواهد بود. پس ایران حتی اگر چند عدد سلاح هستهای قابل هم بسازد هم به هیچ عنوان امکان استفاده از آنها را نخواهد داشت و تهدیدی که به هیچ عنوان امکان عملی سازیاش وجود نداشته باشد، تاثیری بر معادلات نظامی و سیاسی منطقه نخواهد گذاشت.
(۵) اگر ایران به دنبال سلاحهای هستهای نیست، پس چرا برنامه هستهایش را با این سماجت پی میگیرد؟
همانطور که گفتم، ایران نمیتواند در جستجوی سلاحهای هستهای باشد و چنین حرکتی اولا به نتیجه نخواهد رسید (نخواهند گذاشت) و ثانیا تضمینگر امنیت ایران نیست (بلکه برعکس، امنیت این کشور را به مخاطره جدی خواهد انداخت). پس سوالی که مطرح میشود این است که پس چرا ایران به دنبال برنامه هستهای به اصطلاح صلحآمیز است؟
اولا که این موضوع حق ایران و هر کشور دیگری است که انرژی هستهای داشته باشد. اما ممکن است بپرسیم که خوب چرا ایران اصرار دارد که از این حق خود استفاده کند؟ فرضا چرا بیخیال این حق خود نمیشود؟
به نظر من علت اصرار ایران به توسعه فنآوری صلحآمیز هستهای (در کنار اهداف مختلفی مانند تولید انرژی و یا کاربردهای دیگر صنعتی یا تحقیقاتی) به دست آوردن «امکان ساخت سلاح هستهای» است و نه «ساخت سلاح هستهای». صرف داشتن «امکان» ساخت سلاحهای هستهای میتواند به صورت یک عامل بازدارنده مهم علیه رقبای منطقهای و متحدان فرامنطقهای آنها عمل کند. ممکن است سوال کنید که این دیگر چه صیغهای است که من میگویم دستیابی ایران به سلاح هستهای عامل بازدارنده نیست اما «امکان» دستیابی ایران به سلاح هستهای عامل بازدارنده است؟
توضیحاش این است که دستیابی ایران به سلاح هستهای عامل بازدارنده نیست چون ایران هستهای مجهز به برتری نظامی کلاسیک در منطقه بدون شک مورد هدف قدرتهای بزرگ قرار خواهد گرفت. اما ایرانی که «ممکن است» سلاح هستهای تولید کند اما در عمل هرگز آن را تولید نخواهد کرد رقبای منطقهای را در یک وضعیت تهدید دائمی نگاه میدارد بدون اینکه توجیه کافی داشته باشند که هزینه فوقالعاده زیاد حمله به ایران را بپردازند. به این ترتیب ایران هرگز بهانه کافی برای اینکه به این کشور حمله کنند را در اختیار رقبای منطقهای و متحدان غربیشان قرار نخواهد داد (این بهانه میتواند ساختن سلاح هستهای باشد) و از طرفی هرگز اطمینان کافی را نیز به این کشورها نمیدهد که برنامه هستهایاش صد در صد صلحآمیز است. به بیان دیگر، برد ایران در این است که سلاح هستهای نسازد اما طرف را نیز از این امر مطمئن نکند.
(۶) آیا غربیها این را نمیدانند؟
آن چه را که در بند ۵ گفتم، آیا تحلیلگران غربی نمیدانند؟ چرا البته که میدانند. خوب، سوالی که مطرح میشود این است که اگر میدانند پس چرا به برنامه هستهای ایران گیر میدهند؟ دلیلاش را باید در آن چه در بند ۱ و ۳ گفتم جستجو کنید. ایران به دلیل تغییر تعادل قدرت در منطقه باید تحت فشار مضاعف قرار بگیرد و مهار شود. این مهار شدن و تحت فشار قرار گرفتن باید توجیه داشته باشد و مطمئنا در سطح سیاسی و رسانهای هیچ کشوری نمیتواند ایران را به جرم داشتن جمعیت زیاد و یا توان نظامی کلاسیک بالا (به صورت نسبی) متهم کند. در نتیجه اعمال فشار بر ایران که یک راهبرد جدی است به بهانههای مختلف انجام میشود که نقش تعیین کننده ندارند و بیشتر جنبه سیاسی و تبلیغی دارند. نمونه این چنین بهانههایی موضوعاتی شبیه «وضعیت حقوق بشر در ایران»، «ایران حامی تروریسم است» و یا «ایران در جستجوی سلاح هستهای است» انجام میشود. هر سه این موارد اگر چه ممکن است بسته به زاویه دید شما درست باشند اما هیچ کدام نقش زیربنایی و کلیدی در راهبرد اصلی رقبای ایران و متحدان آنها در قبال ایران که فشار بر ایران و تضعیف و مهار این کشور است ندارند.
(۷) ایران باید چکار کند؟
اگر راهبرد اصلی کشورهای رقیب ایران در منطقه (و متحدان آنها) اعمال فشار بر ایران به هر بهانه و روش ممکن است، سوال مهم این است که پس راهکار ایران برای مقابله با چنین راهبردی چیست؟ آیا ایران نباید کوتاه بیاید و عقب نشینی کند؟ آیا نباید دست از برنامه هستهایش بشوید؟
پاسخ این سوال ساده نیست و روز به روز یا ماه به ماه باید بازبینی شود، بسته به شرایط منطقه و جهان و اوضاع داخلی کشور. اما به صورت کلی این طور هم نیست که به سادگی معتقد باشیم مشکل ایران با عقب نشستن از برنامه هستهایاش یا رو کردن کارتهایش حل میشود و رقبای منطقهای و فرامنطقهای ایران از در صلح وارد خواهند شد. نکتهای که نباید فراموش کنیم این است که مشکل اصلی آنها با ایران توانمندی کلاسیک ایران (در خلاء عراق) است. تنها چیزی که ممکن است این مشکل را حل کند رخ دادن یک یا چند تا از تحولات زیر است:
الف) تیم بندی در منطقه عوض شود
آمریکا متحدان فعلیاش را رها کند و گروهبندی جدیدی در منطقه شکل بگیرد. فرضا ایران با اسرائیل و آمریکا متحد شود و آمریکا به عربستان یا ترکیه پشت کند. این موضوع با توجه به پیوندهای عمیق آمریکا با ترکیه یا با عربستان در آینده نزدیک دور از ذهن به نظر میرسد.
ب) ایران از نظر توان نظامی کلاسیک تضعیف شود
با اعمال تحریمهای سنگین علیه ایران، قطع اتحاد ایران با سوریه به کمک ایجاد آشوب در سوریه و تغییر رژیم در این کشور، مهار کردن نفوذ ایران در عراق و قدرت گرفتن حاکمیت مرکزی نیرومند در عراق که در تضاد با ایران باشد، ایجاد تحریکات و ناآرامیهای قومی و مذهبی در ایران به دنبال تضعیف حکومت مرکزی و کاسته شدن کنترل امنیتی و نظامی آن بر اجزاء کشور و در شدیدترین حالت رویارویی نظامی با ایران. این وضعیت بدترین نتیجه ممکن برای ایران خواهد بود چرا که همانطور که در پاردوکس ایران ذکر کردم، ایرانی که از نظر حکومت مرکزی ضعیف باشد دستخوش تجزیه و پراکندگی خواهد شد و شرایط ملوکالطوایفی بر آن حکمفرما خواهد شد.
ج) ایران به عنوان قدرت منطقهای پذیرفته شود
این وضعیت مطلوبترین حالت برای ایران خواهد بود. به این ترتیب که کشورهای منطقه و متحدان آنها ایران را به عنوان یک قدرت ظهوریافته و تثبیت شده در منطقه بپذیرند و به جای تلاش برای تضعیف آن، به تعامل و همکاری با آن در امور مختلف بپردازند. این گزینه میتواند ایران را به قطب اقتصادی و نظامی منطقه تبدیل کند اما اولین و مهمترین شرط آن این است که چنین گزینهای در سیاستهای جهانی آمریکا بگنجد و با منافع راهبردی این کشور در آسیا در تضاد نباشد.
خوب حالا بازگردیم به این بحث که ایران باید چکار کند؟ ایران با چندین چالش رو به روست که حل کردن همه آنها به نظر غیرممکن یا بسیار دشوار میرسد (پارادوکسگونه هستند). از یک طرف ایران میخواند یکپارچگی ملیاش را حفظ کند. در نتیجه برای این کشور حیاتی است که توان نظامی کلاسیک و توان امنیتیاش را حفظ کند. ایران ممکن است به هر چیزی تن دهد (اتحاد با اسرائیل، کوتاه آمدن در برنامه هستهای و غیره) اما خط قرمز این کشور از دست دادن توان نظامی کلاسیک و به دنبال آن تضعیف بازوی امنیتیاش در داخل و در منطقه (به ویژه عراق) خواهد بود. چرا که چنین وضعیتی به سرعت به تجزیه ایران و آشوب ختم خواهد شد. از طرف دیگر، حفظ چنین یکپارچگی به این معناست که حکومت در ایران نمیتواند چندان لیبرال مآبانه عمل کند و اقتدارگرایی نتیجه اجتنابناپذیر آن است. رقبای ایران از این نقطه ضعف ایران به خوبی اطلاع دارند و تا حد توان روی آن مانور میدهند. از سوی دیگر خواستههای روزافزون طبقه متوسط و شهری ایرانی که خواستار شرایط سیاسی و اجتماعیای نظیر آن چه در کشورهای اروپای مرکزی و شمالی (یا آمریکای شمالی) وجود دارد هستند نیز کار مدیریت شرایط را چندین بار دشوارتر ساخته است. این را بگذارید کنار سوء مدیریت، فساد اداری، ناکارآمدی و بینظمی و رقابتهای مافیایی موجود در ساختارهای سیاسی و مدیریتی کشور تا به این نتیجه برسید که آن چه در بند ۲ تحت عنوان اوضاع داخلی ایران بحرانی است نوشتم به شدت جدی است.
در این وضعیت به نظر میرسد تصمیم حکومت مرکزی فعلن این است که منابع محدود خود را با حفظ اولویت بر مهمترین موضوع یعنی حفظ امنیت کشور و حفظ یکپارچگی ملی متمرکز کند. به این ترتیب هر چه فشارها بر ایران افزایش یابد، سیاستهای اقتدارگرایانه و امنیتی تشدید خواهد شد و پارادوکس ایران پیچیدهتر خواهد گشت. پارادوکسی که چند وجه دارد: وضعیت قوی در منطقه، وضعیت ضعیف در داخل، گرایش از بالا به سمت اقتدارگرایی به منظور حفظ یکپارچگی و خواست طبقات متوسط از پایین برای شکلگیری ارزشهای لیبرال در سطوح سیاسی و اجتماعی کشور.
مطالب مرتبط در سایر وبلاگها:
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آنرا از طریق اشتراک در خوراک آن پیگیری کنید. استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.