زمانی بود* که آدمها و سگها ول بودند زیر سقف آسمان و تا حد زیادی همان حیوانی بودند که هستند. آدمها خودشان را خیلی از سگها متمایز یا برتر نمیدیدند یا اگر هم میدیدند در عمل زندگیشان خیلی طبیعیتر و سگوارتر از آدمهای شهری امروزی (دست کم در اروپا) بود. آدمها و سگها هر دو داشتند برای رفع نیازهای اولیه زندگیشان جان میکنند: هر دو مثل هم، مثل سگ. آنها همردیف و همکار بودند. انسان وامانده اسیر جبر طبیعت و زمانه بود و به سگ نگاهی میانداخت و تصویری از خودش را در او میدید. موجودی درب و داغان که همیشه گرسنه است و شاید برای رسیدن به لقمهای نان مجبور باشد جان بکند. آدم از خدمات سگ برخوردار میشد و سگ هم از مزایای بودن در کنار انسان. شاید سگها حق و حقوق بالایی نداشتند و ممکن بود با سنگ یا لقد نوازش شوند و غذای درستی گیرشان نیاید، اما خوب آن موقعها آدمها هم حق و حقوق بالایی نداشتند. نه خبری از بیمه و تامین اجتماعی بود و نه مفاهیمی مثل حقوق شهروندی و امنیت جانی و غیره چندان معنایی داشت. آدمها به زمین نزدیکتر بودند، تا حدی که میشد گفت آدمها همراه با گیاه و حیوان در طبیعت و با طبیعت زندگی میکردند و با محیط اطراف خود فاصله عینی یا ذهنی زیادی نداشتند.
به تدریج که انسان مدرن شد و سطح زندگی فردی و اجتماعیاش بالاتر رفت به همان نسبت دارای حق و حقوق شد. او دیگر برای رفع نیازهای اولیه زندگیاش تقلا نمیکرد و دغدغههای عالیتری پیدا کرده بود. انسان مدرن از زیستگاه تاریخی و بومی خود فاصله گرفت و روز به روز فاصلهاش با خاستگاه قدیمیاش بیشتر شد. به همان نسبت هم فاصله ذهنیاش با گیاه و حیوان بیشتر شد و سگ تبدیل شد به یک موجود دوردست و بیگانه شده و یک وسیله که میشد مالکش شد. انسان مدرن مثل انسان قدیم از همزیستی با سگ بهره میبرد (و برعکس) اما یک چیز فرق کرده بود. فاصله ذهنی آن دو به مراتب بیشتر از قبل شده بود. سگ دیگر خیلی پایین رفته بود. آن قدر که کم کم تبدیل شده بود به یک شیء، یک کالای مصرفی که البته باید حقوقش را رعایت کرد. چرا که حالا انسان مدرن برای حیوانات هم مفاهیم مشابهی در نظر گرفته بود. البته این مفاهیم خیلی ظاهری بودند چرا که انسان جدید عملا رفتاری فاشیستی با سگها داشت. نژاد آنها را دستکاری میکرد و تصمیم میگرفت کدام سگ با کدام جفت جور شود تا ژن بهتری داشته باشد. انسان مدرن همزمان با شیء کردن سگ سطح زندگی او را بالا آورد و فرایند کالاسازی از سگ را سرعت بخشید. سگها مثل محصولات یک کارخانه تولید لوازم خانگی دستکاری ژنتیکی شدند و با توجه به زاد و ولد سریع سگها به سرعت سگهای جور واجور از انواع نگهبان و بزرگ جثه گرفته تا مدلهای موشی و نازنازی تولید شد. سگها محصولاتی شدند که میشد آنها را خرید، مصرف کرد و دور انداخت (بله سگها در صورت پیر یا از کار افتاده شدن نابود می شوند یا به عبارت دیگر دور انداخته میشوند). نگاه انسان جدید به سگ دیگر یک نگاه «من و تو هر دو جانور هستیم مثل هم» نبود بلکه بیشتر به این شبیه شد که «من انسان و ارباب هستم و تو یک شیء و کالا هستی و من میتوانم تو را مصرف کنم».
انسان امروز سگ را ظاهرا خیلی بالا آورده است به حدی که سگها توی تختخواب اربابهایشان هم میخوابند و غذای خوب و امکانات درمانی و تفریحی در اختیارشان قرار داده میشود. سگهای قدیم این طور نبودند. آنها توی بیابانهای اطراف روستاها یا شهرها ولو بودند و به سختی غذایی گیرشان میآمد و با سرما و گرسنگی دست به گریبان بودند. اما در عوض، آن سگها با آدمها برابر بودند و مثل همانها بزرگ میشدند و مثل همانها پیر میشدند و میمردند. آدمهای امروز تامین اجتماعی دارند و جامعه تا آخرین لحظه مواظبشان است. سگهای امروزی غذای خوب میخورند و واکسینه میشوند، اما به دلخواه دستکاری ژنتیکی میشوند و به گاه پیری و رنجوری کشته میشوند. سگها دیگر به مرگ طبیعی نمیمیرند…
* این یک نوشته مستند یا علمی نیست. اما به این فکر کنید که چرا ما حق داریم مالک سگها باشیم، آنها را دستکاری ژنتیکی کنیم یا به دلخواه بکشیم؟ چون کمهوشترند؟ چون ضعیفترند؟ چون انسان نیستند؟
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آنرا از طریق اشتراک در خوراک آن پیگیری کنید. استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.