این نامه را یکی از خوانندگان بامدادی نوشته است که در دستهی «از زبان دیگران» عینا منتشر میکنم. اگر شما هم نوشتهای دارید که دوست دارید اینجا منتشر شود برایم بفرستید.
میخوام براتون از دیروز بنویسم تا بدونین اوضاع اینجا واقعا چطوریه. دیروز تا ظهر هیچ خبری نبود اما از حدود ساعت دو نیروهاشون داشتند جمع میشدن و بیشتر هم به سمت انقلاب و آزادی میرفتن. من حدود ساعت پنج که از تخت طاووس رد میشدم فقط در تقاطع ولیعصر که چهار راه اصلیه کلی نیرو دیدم. البته حس میکردم نیروهای اطلاعاتی پر هستن و مردم رو زیر نظر دارن. من و همسرم بعد از بررسی خبرها و پرس و جو از آدمهایی که نزدیک به محل تجمع بودن به این نتیجه رسیدیم که خبر خاصی نیست و تو امیرآباد هم مثل دفعهٔ پیش تعداد اونقدر زیاد نبود. راستش این دفعه جو ناامید کننده بود و حس میکردی تعداد نیروهای اونا خیلی زیاده. خیلی خیلی بیشتر از مردم بودن و همینطور مردم هم به نظر من بیشتر میترسیدن. خود من هم نسبت به دفعات قبل با توجه به اتفاق دفعه پیش، این دفعه بیشتر ترسیده بودم. خیلیها هم بیخیال شدن و رفتن سراغ تماشای فوتبال.
.
ما ساعت شش عصر خونه بودیم و من از همه خبر داشتم وخیالم راحت بود. وقتی در حال تماشای تلویزیون بودیم داییم زنگ زد و خبر داد که مامان، بابا، زن دائیم و پسر دائیم رو گرفتن. راستش خشکم زده بود. آخه برام عجیب بود آدمهایی به سن و سال مامان بابام رو بگیرن و بعد نگرانی و استرس جای تعجب روگرفت. ظاهرا زن دائیم میتونست با موبایل تماس بگیره و به دائیم گفته بود هر چهارتاشونو در نزدیکیهای انقلاب گرفتن و اول باهم بودن اما بعد زنها و مردها رو جدا کردن و حالا در اتوبوس نشستن. ما تا حدود ده شب کاملا ازشون بی خبر بودیم (موبایلهای هر چهارتاشون خاموش بود) و من داشتم دیوانه میشدم چون درسته که به سن و سال دارها کاری ندارن اما ازاین جانورها هیچی بعید نیست. در ضمن پسر دائی من تازه از دانشگاه فارغ التحصیل شده و سن کمی داره و اونا به اینجور جوونها خیلی گیر میدن. ما ساعت ده متوجه شدیم که مامان اینا رو بردن وزرا و بابا و پسردائیم رو به پلیس امنیت(!) در خیابان شریعتی. دائیم رفت سراغ بابام اینا. ما هم سریع رفتیم روبهروی وزرا و دیدیم حدود 70 نفر اونجا جمع شده اند (البته سمت دیگر خیابان میشد بایستیم نه جلوی در) و یک موجود خیلی وحشی که نمی دونم بسیجی بود، پاسدار بود ولی هرچی که بود بسیار بیادب و بد دهن بود و خیلی دوست داشت دعوا راه بندازه و توهین میکرد؛ قیافه هم که کاملا طالبان .حتی یه بار خانمی باهاش بحث کرد و گریان پرسید: «به من بگید بچهام رو کجا بردین؟» و اون موجود وحشی جواب داد: «به من چه؟ من چه میدونم. غلط کرد اومد تو خیابون. همهتون غلط کردین با اون …هایی که بهتون خط میدن» که در اینجا مردم باهم گفتن: «اونا رو که گرفتین!» بعد درحالی که چهرهاش خیلی عصبی بود اضافه کرد:» پدرمون دراومد از دست شماها، از هشت صبح تو خیابوناییم». اینجاش خیلی برام امیدوار کننده بود.
.
نمیتونم با نوشتن براتون بگم که چقدر این آدم لات و لمپن بود. ما بعد از پرس و جو متوجه شدیم حدود 200 تا خانم و دختر در این بازداشتگاه هستن که دارن ازشون تعهد میگیرن و دونه دونه آزاد میکنن. خیلی جالب بود، سن و سال خانمها اکثرا مثل مامان من یا بیشتر بود و تیپهای معمولی و حتی چادری. البته دختر جوان هم بود اما کمتر. هرکس که آزاد میشد مامورها با داد و بیداد ازش میخواستن با بقیه حرف نزنه و نگه اون تو چه خبره. به ما هم هی میگفتن زیاد نباید جلب توجه کنیم و نیایم تو خیابون و همون کنار بایستیم. بعد از حدود یک ساعت و نیم مامان و زن دائیم رو آزاد کردن. ظاهرا ازشون پرسیده بودن چرا اومده بودین بیرون و فرمی داده بودن که پر کنن و توش سوالات مزخرفی از قبیل: ماهواره دارین؟ چه شعارهایی امروز در تجمع میدادین؟ انتظاراتتون از دولت جمهوری اسلامی چیه؟ و …
.
حالا میتونستم کمی از حال کسانی رو که خانوادههاشون تو این جریانات دستگیر شده بودند، درک کنم. خیلی سخته. ما زن دائیم و مامانم رو رسوندیم. اما هنوز هیچ خبری از بابام و پسر دائیم نبود. ظاهرا تو پلیس امنیت کسی رو نیاورده بودن و مردها رو برده بودن جایی در خیابان انقلاب. خلاصه بابام و پسر دائیم هم نصف شب (حدود دو ونیم-سه) آزاد کرده بودن و من صبح که صدای بابام رو شنیدم خیالم راحت شد. اما هنوز اونو ندیدم ونمیدونم چی بهش گذشته، چون پشت تلفن اصلا نمیشه حرف زد.در کل دیروز سعی کرده بودن تا میتونن آدمها رو بگیرن و تو دل خانوادهها رعب و وحشت ایجاد کنن تا سهشنبههای دیگه تعداد کمتر و کمتر بشه.
.
نمیدونم چی پیش میاد اما این بگیر و ببندها هیچوقت جواب نداده.
.
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آنرا از طریق اشتراک در خوراک آن پیگیری کنید. استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.