چقدر خوب و ساده گفته رضا:
«ساختار حاکم» فراتر از «حاکمیت» است. یعنی در «ساختار حاکم» همهی اینها (مخالف و موافق و مزدبگیر و حاکم به معنای شاه و رییس) ساخته میشوند و شکل میگیرند. حالا اگر مخالفین علیه ساختارها بلند شوند این میشود: «مخالفت با ساختار موجود» ولی اگر گروهی فقط بر علیه دولت یا حکومت بلند شود: «این میشود مخالفت با حاکمیت یا مخالفت با دولت»…. من اعتقاد دارم مخالفین علیه «حکومت» یا اگر اصرار داشته باشیم از «ساختار» استفاده کنیم علیه «ساختار حاکمیت» برخاستهاند و حاکمیت اینجا به معنای خود حکومت است خود رژیم سیاسی است… ولی «ساختار حاکم» فراتر از اینهاست. چه موقع ما علیه ساختار حاکم قیام میکنیم؟ وقتی که رفتار حاکمان در رفتار مخالفان بازتولید نشود، مثلا ما میگوییم حکومت مخالفینش را تحمل نمیکند و میکشد، خوب اگر بخواهیم علیه حکومت حرف بزنیم میگوییم مخالف حکومتی هستیم که در حال کشتن شهروندان است اما اگر بخواهیم در مورد «ساختار حاکم» حرف بزنیم میگوییم برخورد مخالفان با یکدیگر چطور است، چقدر فضای آزاد، نقد و تحمل جریان دارد. نگاه کنید «مخالفت با خشونت حاکمیت» مخالفت با «ساختار حاکم» نیست وقتی ما به نحوههای مختلف این «خشونت» در کلام و رفتارمان وجود داشته باشد دیگر ما مخالفت ساختار حاکم نیستیم. همه میگویند سیاست جدا از دین میخواهیم اما از جنبش سبز تصویری حسینی میسازند این یعنی دقیقا بازتولید ساختار حاکم، [آقای] حجاریان که برای [آقای] تاجزاده نامه مینویسد از نماز خواندن و متدین بودن او میگوید، عده ای از فصلالخطاب بودن کلام میرحسین میگویند، عدهای بیست و چهار ساعت صفحهی گوگل پلاس خود را از بیانیههای [آقای] موسوی شبیه آیههای آسمانی پر کردهاند، (تازه از قسمتهای دیگر فضای مجازی سیاسی مثل بالاترین اگر بخواهیم بگوییم که دیگر اصلا هیچ!) … این مثال من خیلی دم دستی و ساده سازی بود فقط منظورم این است که بگویم «ساختار حاکم» ورای شهروند و دولت قرار گرفته است و بخش زیادی از ما «معترض ساختار حاکم» نیستیم.