با توجه به وقایع اخیر نکتههای زیر را در نظر بگیرید:
1- پایان غیررسمی جنبش سبز
اجازه دهید از این بحث تاریخی که حرکت اعتراضی بخشهایی از مردم بعد از انتخابات ریاستجمهوری اخیر چه ماهیتی داشت و آیا جنبش بود یا نبود یا غیره بگذریم و موضوعی مهمتر را مد نظر داشته باشیم: «جنبش سبز» پایان یافته است. بدون شک پایان جنبش سبز به معنای پایان حرکتهای اعتراضی و یا شکلگیری یا تحول اپوزیسیون داخلی یا خارجی نیست، بلکه فقط به این معناست که جنبش سبز حتی با همان تعاریف غیرصلب خویش دیگر وجود ندارد و البته ما میتوانیم در فضای مجازی تا سالها دربارهٔ اقتدار و بزرگیاش صحبت کنیم.
2- پارادایم سی ساله: «دین سیاسی» در ایران
اگر بخواهیم یکی از وجوه مهم (شاید مهمترین وجه) جمهوری اسلامی ایران را متمایز کنیم تلاش برای برقراری یک «حکومت دینی و امروزی» است. جمهوری اسلامی «میخواسته است» و «میخواهد» دینی باشد و مدرن باشد و البته این استراتژی «دین سیاسی» به شکلهای مختلف از زبان اصولگرایان یا اصلاحطلبان روایت شده است، یعنی بسته به اینکه وزنه به کدام سوی «دین سنتی» و «سیاست روز» باشد. یکی معتقد به «سیاست دینی» است یعنی اعتقاد دارد که باید در عین نگاه داشتن ستون دین در حکومت، جنبههای «سیاستورزی» حکومت را تقویت کرد و دیگری معتقد به این بوده که جنبهٔ دینی را باید محکم نگاه داشت و البته تا حد امکان سیاستورزی هم کرد. این داستان کلی را با فراز و نشیبهای مختلف در سراسر دوران بعد از انقلاب اسلامی داشتهایم، چه در دورانی که گفتمانهای «دین سنتی» وجه غالبتر بودهاند و چه در دورانهایی که گفتمانهای «سیاست روز» غالب بودهاند. به طور کلی میشود گفت در سه دههٔ اخیر «دین سیاسی» پارادایم غالب جمهوری اسلامی ایران بوده است و صداهایی خارج از این پارادایم در «ساختار قدرت رسمی» در ایران جایگاه بارزی نداشتهاند.
3- آیا جنبش سبز از پارادایم جدیدی سخن میگفت؟
صحبت کردن از این که «جنبش سبز» از چه پارادایمی صحبت میکرد اشتباه و غلط انداز است چرا که جنبش سبز آنچنان متکثر بود (یا شد) که دیگر صدای مشخصی نداشت و در نتیجه صحبت کردن از خط مشی و استراتژی جنبش سبز و از آن بالاتر تلاش برای یافتن پارادایمی که در آن تنفس میکرد بی معناست. اما دست کم میتوانیم اینطور بگوییم که بخشی از طیفهایی که خود را سبز میدانستند پارادایم جدیدی را دنبال میکردند: «پایان دین سیاسی» که عمدا میخواهم آن کلمهٔ «اسمش را نبر» را در توصیف آن به کار نبرم چرا که ساختار قدرت سنتی در ایران نشان داده است که اگر چه به شدت از گفتمان فلسفهٔ سیاسی غرب وام گرفته (و میگیرد) اما از کاربرد مستقیم ادبیات آن در توصیف خودش پرهیز دارد. این را هم ناگفته نگذاریم که بخش بزرگی از جنبش سبز، دست کم در سطح رهبری سیاسی داخل کشور آن (اگر بتوانیم آغاز کنندهگان آن را رهبر آن خطاب کنیم، عنوانی که خود از به کار بردنش پرهیز داشتند) پارادایم جدیدی را نمیجستند و صرفا اختلافات تاکتیکی با استراتژی تثبیت شدهٔ نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران داشتند که همان «دین سیاسی» باشد.
4- آیا هیچ صدای رسمیای در داخل ساختار سیاسی ایران وجود دارد که از پارادایم جدیدی دفاع کند؟
بله. نشانههای مختلفی وجود دارد که «تیم دولت» به نمایندگی رئیسجمهوری و به حمایت اطرافیان مشهورش در متن و حامیان نیرومندش در حاشیه گفتمان جدیدی را مطرح میکند که روز به روز آشکارتر میشود. این گفتمان هر چه باشد با گفتمان غالب «دین سیاسی» متفاوت است. به نظر میرسد که در گفتمان جدید سیاسی «تیم دولت» قرار است «دین سیاسی» به «دین سنتی» تبدیل شود و «سیاست دینی» به «سیاست روز». تضاد «تیم دولت» با نمایندگان و متولیان پارادایم غالب از اینجا ناشی میشود. این تضاد به هیچ عنوان «تاکتیکی» نیست بلکه «استراتژیک»است و اشتباه است که این دعواها را به انتخابات آتی مجلس و یا انتخاب یک وزیر محدود کنیم.
5- امروز متولیان رسمی پارادایم «دین سیاسی» چه کسانی هستند؟
با روشن شدن حوزهٔ اختلافات داخل قدرت بهتر مشخص میشود چه کسانی متولی پارادایم جاری هستند. میتوانیم اینطور بگوییم که عالیترین مقام رسمی نظام جمهوری اسلامی یعنی رهبری، عالیترین و نیرومندترین نمایندهٔ پارادایم جاری در ساخت سیاسی فعلی است و طبعا دامنهٔ حضور طرفداران این پارادایم به بخشهای مختلف حکومت چه در سطح و چه در عمق گسترش مییابد و از توانایی بالفعل بالایی برخوردار است، اما تحولات تاریخی و اجتماعی به تدریج سرمایهٔ آن را کاهش داده است و روز به روز توان مقابله با گفتمانهای جدید را بیشتر از دست میدهد.
6- آیا پیروزی هر طیفی که از پارادایم جدیدی سخن میگوید خوب است؟
میتوان از خود پرسید که اگر «تیم دولت» و متولیان دور و نزدیکش از پارادایم جدیدی سخن میگویند (و هیچ گروه جدی و مطرح در سطح سیاسی هم نداریم که از پارادایم جدیدی سخن بگوید) و به صورت استراتژیک با متولیان تاریخی نظام مشکل دارند و این تضاد روز به روز آشکارتر میشود تا به نقطهٔ اوج برسد (اگر از آن نقطه عبور نکرده باشد) آیا باید خوشحال باشیم؟ آیا غلبهٔ گفتمان جدید بر گفتمانهای سنتی موجود در ساخت سیاسی ایران «حتما» مفید است؟
شاید. اما نباید فراموش کنیم که «تیم دولت» همزمان با پیش بردن گفتمان جدید در عرصهٔ حکومت به صورت «انحصارگرایانه»، «اقتدارگرایانه» و «فراقانونی» عمل کرده است. شاید بگویید ساخت سیاسی سنتی در ایران هم همینطور اقتدارگرا و فراقانونی عمل کرده است و آن وقت است که نگاهی به تاریخ سی سالهٔ جمهوری اسلامی و مقایسه آن با عملکرد «تیم دولت» در سالهای اخیر نشان میدهد که ساختار سنتی حاکم بر ایران از صعهٔ صدر و تکثر بالاتری در داخل پارادایم سیاسی خود برخوردار بوده است.
7- آیا انتخاب معناداری وجود دارد و در آن صورت انتخاب ما کدام است؟
آیا انتخاب امروز ما (چنانچه انتخابی داشته باشیم) تاثیری بر روند «تغییر پارادایم» در ساختار سیاسی ایران میگذارد؟ بله. چرا که در غیر این صورت باید بپذیریم که جامعه در شکلدهی فرایندهای سیاسی بیتاثیر است که اینطور نیست. پس این مهم است که تک تک ما به این موضوع فکر کنیم که بین
«ادامهٔ گفتمان غالب در جمهوری اسلامی»، یعنی گفتمان «دین سیاسی» به نمایندگی اصولگرایان و اصلاحطلبان و بخش بزرگی از روحانیان سیاسی و روشنفکران دینی و پرهیز از تغییرات غیرارگانیک و برخورداری از صعهٔ صدر سیاسی در چارچوب این پارادایم
و
«آمدن گفتمان جدید» یعنی «پایان دین سیاسی» و آغاز «سیاستورزی محض» توسط «تیم دولت» و حامیان آن و برخورداری از مزایای داخلی و خارجی برخورداری از چنین پارادایمی (فرضا آزادی بیشتر اجتماعی، مانورپذیری بیشتر در چانهزنیهای داخلی و بینالمللی و غیره) و در عوض پذیرفتن خطر تثبیت یک نظام به مراتب بستهتر از لحاظ سیاسی
یکی را انتخاب کنیم. به بیان دیگر، آیا انتخاب معناداری وجود دارد و در این صورت انتخاب شما کدام است؟
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آنرا از طریق اشتراک در خوراک آن پیگیری کنید. استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.