شکی نیست که رویدادهای چند ماه اخیر از دیدگاههای مختلف قابل بررسی است. اما در این میان دو نکته ی مهم به نظر من میرسد: تحولات اخیر از یکسو مرزبندیها را واضح و شفاف کرده و از سوی دیگر مرزها را مبهم و تاریک کرده است.
۱. مرز بندیهای گروههای داخل حکومت شفاف شد
وقایع اخیر هویت واقعی خیلی از شخصیتهای سیاسی یا فرهنگی را برای بسیاری از مردم روشن کرد. اگر تا دیروز طیف پیچیده ی سیاست داخلی ایران باعث شده که گرایش بسیاری از افراد چندان روشن و مشخص نباشد، امروز به سادگی میتوان تشخیص داد که به قول معروف کی به کی است. درست مثل اینکه یک خط تمیز کشیده باشند و آدمها قشنگ در دو طرف این خط قرار گرفته باشند. حتی پردهپوشترین و محافظهکارترین شخصیتهای سیاسی ایران «مجبور» شدهاند موضع خود را کم و بیش مشخص کنند. یعنی اعلام کنند که بالاخره اینوری هستند یا آنوری.
۲. مرزبندیهای گروههای بیرون از حکومت مبهم شد
هرقدر که مرزبندیها و تضاد افکار و مواضع و منافع گروهها و افراد ریز و درشت داخل حکومت شفاف و واضحتر شد به همان نسبت مرزبندیها و گرایشهای افراد و گروههای خارج از دایرهی حکومت مبهم شد. تا پیش از این هزار جور گرایش منتقد حاکمیت داشتیم از گروههای برانداز گرفته تا اصلاحطلب، مذهبی و سکولار، تندرو و ملایم، مستقل یا وابسته و … همه حضور کم و بیش متفاوتی داشتند و تا حدی میشد بین آنها تمایز و تفکیک قائل شد. این تفاوت چه در محتوای مواضع این افراد و گروهها (مثلا کسانی که برانداز بودند یا کسانی که منتقد اصلاحطلب بودند) و چه در ادبیاتی که به کار میبردند تا حدی زیادی قابل تشخیص بود.
اما جریانات و تحولات چند ماه اخیر وضعیت را عوض کرد. ناگهان هرکسی که رنگ و بویی از انتقاد و مخالفت با حاکمیت ایران در منش و کردار خود داشت تبدیل شد به یک نوع منتقد جدید به نام «سبز». تا دیروز اگر کسی میخواست حکومت ایران را نقد کند میشد از او پرسید «شما از چه موضعی نقد میکنید؟ متعلق به کدام گروه و نهاد هستید؟ مستقل هستید یا به سازمان یا حزب یا دولت خاصی وابستهاید؟ چپ هستید یا راست؟ نگاه براندازانه دارید یا اصلاحی؟ در چارچوب قانون اساسی نقد میکنید یا اصلا به کل مخالفید؟» اما ناگهان دیگر این سئوالها بیمعنا شد. همه شدند «سبز»! یک شبه سلطنتطلبهای دیروز شدند سبز امروز، طرفداران جریان غالب سرمایهداری شدند سبز، اصلاحطلبها شدندسبز، براندازها شدند سبز، در کنار هزاران و میلیونها نفر مردمان شریف و عادی خدا میداند وابستگان کدام سیستم امنیتی و اطلاعاتی کدام کشورهای کوچک و بزرگ هم خودشان را در این مفهوم مبهم بزرگ «سبز» جا زدند. هر کس از هر مسلک و طرز فکر و گرایشی که داشت کافی بود از شهادت مظلومانهی ندا آقاسلطان یا سایر قربانیان اخیر بگوید تا همه بگویند «آها این هم با ماست» و فوری مریدان بیشماری پیدا میکرد و اگر از یکی از مریدانش میپرسیدی خوب چرا ایشان با ماست؟ پاسخ میداد نمیبینی از شهادت ندا آقاسلطان حرف میزند؟
این وضعیت خطرناک است. همانقدر که حرکت عظیم و مردمی و ریشهدار و سبز ایرانیان را تحسین میکنم و به آن امیدوارم از پراکندگی و سطحی شدن و نفوذ افراد و عناصر رنگارنگی که بدون هیچ ارزیابی تحلیلی توسط شعارهای تحریککننده و تند (که کاملا خلاف توصیههای شخص آقای موسوی در راستای پرهیز از احساسگرایی و تندروی است) اقدام به سوءاستفاده از احساسات جریحهدار شدهی مردم مظلوم ایران میکنند تا برای خود مرید جذب کنند و فقط خدا میداند که چه هدفهای انشاءالله خوب و خدای نکرده خطرناکی هم در سر دارند احساس نگرانی میکنم.
مثال: آقای محسن مخملباف
قصدم آوردن اسم نبود. اما انگار لازم است که دست کم یک مثال بزنم. دلیلم هم این است که این روزها به لطف حضور ضعیف صدا و سیمای دولتی ایران و حضور پررنگ و تقریبا انحصاری شبکههای غربی فارسیزبان در خانههای مردم ناگهان دهها و صدها رهبر جنبش و رهبر فکری پیدا کردهایم. بگذارید حالا که این همه جوالدوز به دیگران میزنیم یک سوزن هم به این رهبران سبز خارجنشین بزنیم وگرنه همانطور که گفتم آقای مخملباف فقط یک مثال از آنها است.
تا دیروز آقای مخلمباف یک کارگردان متوسط به بالا (حالا شاید هم از نظر خیلیها درجهی اول) ایرانی بود. ولی از فردای انتخابات ناگهان خود را سخنگوی آقای موسوی و مردم ایران نامید (که تا جایی که میدانم نه تایید شده و نه تکذیب) و شروع به فعالیت شدید سیاسی و رسانهای و حتی بینالمللی کرد. مواضع ایشان تا آنجا که من چندبار خواندم و شنیدم تند بود تا جایی که تندترین مواضع آقای موسوی در برابر موضع ایشان ملایم و محافظهکارانه جلوه میکرد. آقای مخلملباف یک شبه خود را در موضع رهبری مردم ایران یافت. انگار او خود را نمایندهی بدون مجوز مردم ایران یافته بود تا جایی که به خود اجازه میداد با مقامات کشورهای مختلف ملاقات کند و از سوی مردم ایران صحبت کند یا اینکه به رئیسجمهور آمریکا نامه بنویسد و از سوی مردم ایران عذرخواهی کند. حتی آقای موسوی خود را نمایندهی مردم ایران نمیداند و در هیچکدام از بیانیههای درخشاناش ادعای رهبری یا نمایندگی مردم ایران را نکرده است!
حرف من در این نیست که اشغال سفارت آمریکا توسط انقلابیون ایران درست بوده یا نادرست؛ موضوعی است که میتوان جداگانه در مورد آن صحبت کرد. بحث من این است که آقای مخلمباف از طرف چه کسی نمایندهی مردم ایران شده است و به خود اجازه میدهد چنین موقعیت رهبری و راهبردیای را برای خود تصور کند؟ تا آنجا که یادم هست در هیچ انتخاباتی به آقای مخملباف رای ندادهام پس دستکم آقای مخملباف نمایندهی من نیست. آیا آقای مخلمباف در ارزیابی جایگاه واقعی خود دچار اشتباه نشده است؟
آقای مخملباف میتواند از طرف خانوادهی مخملباف صحبت کند. ایشان میتواند به عنوان یک هنرمند یا سینماگر یا فعال اجتماعی یا فعال سیاسی یا ناظر یا تحلیلگر یا مولف یا شهروند یا ایرانی خارجنشین صحبت کند. ایشان میتواند در صورتی که نهادها، موسسهها یا انجمنهای سینمایی ایران به ایشان وکالت بدهند، از طرف سینماگران ایران صحبت کند. اما تا وقتی که از طرف «من» ایرانی رسما و قانونا یا دستکم عرفا وکلاتی دریافت نکرده نباشد حق ندارد از طرف «من» جایی صحبت کند.
شاید هم آقای مخملباف نمایندهی رسمی آقای موسوی است؟ نمیدانم. به هر حال این مثال نشان میدهد اوضاع چقدر در خارج از حکومت مبهم شده است. مرزبندیهای فکری و سیاسی منتقدان حکومت مبهم و تاریک شده و انگار سبز بودن کافی شده است، صرفنظر از اینکه حرف حساب طرف اصولا چه هست!
سبز هستی؟ خیلی خوب، اما این کافی نیست!
این روزها روزهای بحران و حساسیت است. از یک سو این وضعیت همبستگی و اتحاد فارغ از گرایشها و اختلافات جزئی را میطلبد و از سوی دیگر جنبش سبز مردم ایران باید هوشیار باشد تا به خاطر حضور تندروانه یا منفعتجویانهی جناحها و گروهها و افراد مختلف از جاده خارج نشود.
همیشه به خودمان یادآوری کنیم:
- هر کس که دستبند سبز به دست زده باشد، لزوما دوست ما نیست.
- هر کس از شهادت مظلومانهی ندا و سایر قربانیان وقایع اخیر صحبت کند، لزوما دوست ما نیست.
- هر کس که از حقوق مردم، از آزادی بیان، از حقوق شهروندی، از مخالفت با شکنجه و سرکوب صحبت کند، لزوما دوست ما نیست.
- هر کس که توی هر تلویزیونی ظاهر شود و حرفهای تندروانه و جذاب بزند، لزوما دوست ما نیست.
- سبز هستی؟ خیلی خوب، اما این کافی نیست.
بامدادی | نجواها | یکعکاس | [silent-clicks] |
استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. |