ایرانیهای زیادی در نقاط مختلف جهان زندگی میکنند. آنها در حضور موقت یا دائمی خود در جامعههای مختلف از یک امکان عالی برخوردار هستند: امکان نزدیک شدن یا شناخت «شیوهی آن جامعه». کنجکاوی دربارهی شیوهی جامعههای مختلف و نوشتن دربارهی آنها به زبان فارسی میتواند سینرژیهای مثبتی ایجاد کند که اهمیت آن به مراتب فراتر از اهمیت تک تک آن نوشتهها خواهد بود. اما چطور میتوانیم به شیوهی جامعهای که در آن زندگی میکنیم نزدیک شویم؟ چطور میتوانیم از زندگی روزمرهی خود به عنوان سکویی مهم استفاده کنیم برای تولید مطالبی کوچک اما ارزشمند که در کنار هم معنا و اهمیتی بزرگ داشته باشند؟ برای اینکار چه راههایی داریم؟ آنچه اینجا مینویسم پیشنهاد (فعلی) من در این رابطه است. به جای سوئد میتوانید نام هر جامعهای که در آن زندگی میکنید را قرار دهید.
در حال حاضر در سوئد زندگی میکنم. گاه و بیگاه از خودم میپرسم: «آیا میشود از شیوهی سوئدی چیزی آموخت؟ چگونه؟». پاسخ سوال اول قطعا مثبت است، اما پاسخ سوال دوم کاملا روشن نیست. شاید قبل از اینکه از شیوهی سوئدی چیزی بیاموزم، باید شیوهی سوئدی را آنطور که تجربه میشود بشناسم یا دقیقتر بگویم، با تجربهی سوئدی و روایت سوئدی آشنا شوم. اما من سرگرم زندگی و کار خودم هستم و نمیتوانم به صورت خاص و حرفهای برای مطالعهی شیوهی سوئدی وقت صرف کنم. از طرف دیگر، من ۲۴ ساعت شبانهروز و هفت روز هفته را در این جامعه سپری میکنم و خواه ناخواه با افراد، سازمانها و نهادهای اجتماعی مختلف در تماس روزمره هستم. اگر «نیک» بنگرم این تماس دائمی سرچشمهای غنی برای نزدیک شدن به تجربهی سوئدی خواهد بود.
اما چطور؟ برای اینکار چند رویکرد در نظر گرفتهام. آنها را جداجدا معرفی میکنم و در هر مورد یک یا چند مثال که قبلا در بامدادی منتشر کردهام ارائه میکنم (به صورت لینک). اما هیچکدام از مثالها محصول پیگیری یک رویکرد معین به تنهایی نیستند. همیشه تلفیقی از همهی این رویکردها وجود دارد. در ضمن فرایند رسیدن من به این رویکردها هم یک فرایند مکانیکی نبوده و به صورت ارگانیک توسعه یافته و خواهد یافت. نکتهی مهم و مشترک در همهی این رویکردها تاکید بر «مشاهدهها و تجربهها در زندگی روزمره» و همینطور «امور ملموس و جزئی» است.
رویکرد اول
برای اینکه به یک روایتگر تقلیلگرا تبدیل نشوم، بهتر است سعی کنم به جای اینکه از تجربههای خودم در رابطه با شیوهی سوئدی بگویم، آنرا تا حد امکان از زبان خود سوئدیها روایت کنم. تجربهی یک سوئدی از شیوهی سوئدی مبناییتر و عمیقتر است تا تجربهی من به عنوان یک تازه وارد. گفتگوهای سر ناهار با همکارها و همینطور معاشرت با دوستهای سوئدیام یکی از بهترین روشهای نزدیکتر شدن به تجربهی سوئدی است. این نوع گفتگوها علاوه بر اینکه جذاب و سرگرم کننده هستند، معمولا حاوی نکات جالبی از تجربهی دست اول فرد راوی از شیوهی سوئدی هستند. هیچ دلیلی ندارد که سعی کنم گفتگوها را به مصاحبههایی رسمی با موضوعی خاص تبدیل کنم، اما در عین حال میتوانم با حفظ کنجکاوی لازم سعی کنم مسیر بحث را به موضوعاتی بکشانم که از نظر من جذابیت و اهمیت بیشتری دارند.
برای نمونه اینجا را ببینید.
رویکرد دوم
رویکرد دیگر این است که سعی کنم پیوندهایم را با امور جزئی و روزمره حفظ کنم و سعی کنم در تفسیرهایم از تجربهی سوئدی تا حد امکان به عالم انتزاع و کلیگویی سفر نکنم. مثلا اگر به یک امر جزئی برخورد میکنم سعی کنم تا حد امکان آنرا آنگونه که میبینم ثبت کنم، مثلا از آن عکس بگیرم، یادداشتی توصیفی دربارهاش بنویسم یا دربارهاش مستقیما پرس و جو و کنکاش کنم تا بتوانم تفسیرم را (اگر تفسیری دارم) به واقعیت قابل لمس آن شیء یا آن چیدمان یا آن طرح خاص وصل کنم. چنانچه اینکار را با تکثر و در رابطه با امورات جزئی زیادی انجام دهم، این شانس را خواهم داشت که بدون آنکه دچار تقلیلگرایی شوم به تجربهی سوئدی نزدیکتر شوم. برای اینکار «حداکثر کنجکاوی و صبر» و «حداقل قضاوت و نتیجهگیری» لازم است.
برای نمونه اینجا را ببینید.
رویکرد سوم
رویکرد دیگر از طریق شناخت نهادهای اجتماعی است. در اینجا منظورم از نهاد اجتماعی، هر ساختار یا فرایند رسمی و قانونی، غیررسمی و عرفی، سیاسی، اقتصادی یا فرهنگی است که آهنگ تغییر آن بسیار کند باشد و بتوان آنرا نوعی عامل پیوستگی و ثبات اجتماعی تلقی کرد. مثلا در سوئد در کنار نهاد ازدواج قانونی، نهاد دیگری تحت عنوان «زندگی مشترک بدون ازدواج» که خود سوئدیها به آن (Samboförhållande) میگویند وجود دارد. به خاطر وجود این نهاد اجتماعی و سایر نهادهای اجتماعی مرتبط با آن است که افراد بالغ در سوئد میتوانند از پارتنر و همخانهی خود (sambo) فرزند داشته باشند بدون آنکه محدودیت عرفی یا قانونی خاصی بر آنها یا فرزندشان تحمیل شود.
کنجکاوی دربارهی نهادهای اجتماعی، به خصوص آنگونه که خود را در روزمرگیهای عملی زندگی نشان میدهند دست کم از دو جهت جالب و مهم است. اول آنکه خود آن نهادها میتوانند حاوی نکاتی باشند که بتوان از آنها چیزی آموخت. دوم اینکه شناخت نهادها میتواند دریچهای باشد برای شناخت بهتر چشماندازهای اجتماعی و فرهنگیای که به واسطهی دینامیک پیچیدهی آنها چنین نهادهایی شکل گرفتهاند.
برای نمونه اینجا یا اینجا یا اینجا را ببینید.
رویکرد چهارم
روش دیگر نزدیک شدن به تجربهی سوئدی از طریق محصولات رسانهای و فرهنگی است. آثار ادبی و هنری، آگهیهای تجاری و اخبار از این دست هستند. این محصولات رسانهای و فرهنگی به شیوهای غیرجبرگرایانه اما غیرقابلانکار بازتاب دهندهی شیوهی سوئدی هستند. رابطهی بین محصولات رسانهای و فرهنگی و شیوهی یک جامعه معمولا بسیار پیچیده، غیرخطی و چندلایه است و به ناچار باید در قلمرو محدود و سطحیتری با آنها برخورد کنم. جدای از این، این رویکرد برای من دشوارتر از روش قبلی است، چرا که برای بهرهمند شدن از آن ابتدا باید از لایهی محتوایی عبور کنم، لایهای که معمولا نیاز به درک عمیقتری از زبان سوئدی دارد.
برای نمونه اینجا را بینید.
***
طبیعی است که تماس و تلفیق «تجربهی شخصی من به عنوان یک تازهوارد» با «تجربهی اجتماعی یک سوئدی» (با در نظر گرفتن تکثر و ناهمگونیهایی که اصطلاح «یک سوئدی» در خود دارد) همواره منحصر به فرد خواهد بود و از این نظر قابلیت تعمیمدهی اندکی دارد. اما این نکته به آن معنا هم نیست که تلاشهای من برای توصیف و تفسیر این «تماسها و تلفیقها» یکسره عاری از معنایی فراتر از همان مشاهده یا تجربهی خاص هستند. به این نوع مشاهدهها و تجربهها باید با هوشیاری نزدیک شد و به آنها به عنوان «نقاط تماسی» جدی و قابل اعتماد نگاه کرد که اگر فرمولی جهانی از «تجربهی سوئدی» به دست نمیدهند، اما قطعا به آن متصل هستند و از طریق تکثر و تکرار میتوانند چشماندازی خلق کنند که روشنگر است، اما لزوما جامع یا بیطرف نیست.
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آنرا از طریق اشتراک در خوراک آن پیگیری کنید. استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. در ضمن جهت گفتگو و تبادل نظر، شما را به حضور و مشارکت در گوگلپلاس دعوت میکنم.