قبلا در این وبلاگ از «خبرگزاری مردم جهان» و «کهکشانی پر از مردم» گفته بودم. از رسانههای اجتماعی و قدرت شگفتانگیز و روزافزون آنها نوشته بودم. از پدیدهی «کاربران مولف» گفته بودم که مرز میان مصرفکننده و تولیدکنندهی «محتوا» را روز به روز کمرنگتر میکند. اما گاهی وقتها «اتفاقاتی کوچک» ولی «از لحاظ سمبولیک بسیار مهمی» در این فضای مجازی بیمرز، بیمکان و بیزمان میافتد که شوکه میشوم و ساعتها و بلکه روزها به فکر فرو میروم.
چند روز پیش وقتی وارد فرندفید شدم، این جملات را خواندم که دوست خوبم از حساب توییتر خودش به فرندفید گزارش کرده بود:
بیست دقیقهی دیگر، مناظرهی اوباما و مککین، هزاران نقطه لحظه به لحظه مناظره را توییت میکند. {+}
و بعد از چند دقیقه انگار که به خواننده امان ندهد، گزارش یک «کاربر مولف» به نام «هزاران نقطه» شروع شد:
مناظره با سخنان اوباما شروع شد. {+}
باورم نمیشد. گزارش «لحظهبهلحظه به زبان فارسی» در یک شبکهی اجتماعی. پدیدهای که برای اولین بار آن را از نزدیک و به صورت زنده حس میکردم.
اوباما با اشاره به اوضاع بحرانی اقتصاد آمریکا سخنان خود را آغاز کرد. {+}
متاسفانه من دیر رسیده بودم، ولی هنگام خواندن توییتهایش نفسم در سینه حبس شده بود. این صدای زندهی سیانان نبود، این رویترز نبود، این بیبیسی نبود، این صدای هیچ قدرتی نبود. صدای یک کاربر معمولی بود با یک کیبرد و یک اتصال سادهی اینترنت که به صورت زنده برای «ما» گزارش میکرد.
سوال: فرق سیاست اوباما و مککین برای خروج از بحران اقتصادی چیست؟ {+}
…
مک کین: ما جمهوریخواهان آمدیم که واشینگتن را عوض کنیم اما واشینگتن ما را عوض کرد… {+}
…
اوباما: مالیات نود و پنج درصد مردم که درآمد کم دارند را کم میکنم، مالیات شرکتهای بزرگ را افزایش میدهم. {+}
شاید این اولین بار در زندگیام بود که اینچنین بیواسطه و از نزدیک قدرت رسانههای اجتماعی را به زبان مادریام میخواندم و با چشمهای خودم میدیدم. توییتها میآمدند، آن پشت خبری از تشکیلات عظیم کافکایی رسانهای نبود. آن پشت صدای دستگاههای میلیونها دلاری ضبط و پخش صدا نبود تا «صدا» فقط متعلق به «قدرتمندها» باشد. این صدای یک کاربر ساده بود و من صدایش را میشنیدم، واضح و رسا، به زبان مادریم. این صدای «خبرگزاری مردم جهان» بود که برای «کهکشانی پر از مردم» پخش میشد.
بدون مرز، در فراسوی همهی قدرتها و همهی «فی…ل…ت…رها» خبرنگار سادهی ما گزارش میدهد. دیواری نیست، مرزی نیست. همزمان این صدا به من میگوید توییتر فقط برای تفریح نیست، فرندفید فقط برای خنده نیست. میخوانم و با تمام وجودم قدرت رسانهای که در حال ظهور است را حس میکنم. «رسانهی مردم»، رسانهی من، رسانهی تو، رسانهی ما.
و خبرنگار سادهی ما از پشت کیبردش ادامه میدهد:
سوال از دو کاندیدا: چقدر آمریکا از ویتنام و عراق درس گرفته است؟ {+}
…
اوباما: نمی گذارم ایران به بمب اتمی برسد {+}
…
اوباما: ایران خطرناک است اما باید مستقیم با آن ها حرف زد. {+}
…
اوباما: احمدی نژآد تصمیم گیرنده نیست. {+}
دوستان عزیز، من هنوز نفسم در سینه حبس شده است. آیا شما هم صدای پای آمدن «کهکشانی پر از مردم» را میشنوید؟ آیا صدای پای آمدن «خبرگزاری مردم جهان» را میشنوید؟
مناظره تمام شد. {+}
گزارش زندهی «خبرنگار سادهی ما»، این «کاربر مولف ساده» از پشت «کیبرد و صفحهی نقرهایش» تمام شد. اما باور کنید این تازه آغاز است. هنوز خیلی آغاز راه است. پنج یا ده سال دیگر را تصور کنید. من نیروهای «نیمهانسانی-نیمهخدایی» پیشبینی آینده را ندارم، ولی دلم میخواهد اینطور فکر کنم که «خبرگزاری مردم جهان» در راه است. دلم میخواد باور کنم روزی فرا خواهد رسید که صدای من، صدای تو، صدای ما دیگر گم نخواهد شد.
پینوشت: به دنبال این حادثهی کوچک ولی سمبلیک و مهم، اتاق «پخش زنده» در فرندفید مخصوص پخشزندهی رویدادها به زبان فارسی تشکیل شد. دوست دارید خبرنگار خبرگزاری مردم جهان شوید؟
مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی