۱
از کمی بعد از انقلاب یکی از بزرگترین چالشها و نگرانیهای نظام جمهوری اسلامی ایران مسالهی تضمین بقاء و امنیت خود و به واسطهی آن امنیت کشور بوده است. این نگرانی با توجه به ضدیت با ابرقدرت جهان (صرف نظر از ریشههای شکلگیری آن) قابل درک است. در همین راستا رویدادهایی که سران حکومت را نگران کنند کم نبودهاند: افزایش تنشها بعد از اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری، ماجرای طبس، تجاوز رژیم صدام به ایران و جانبداری نسبی آمریکا از عراق، پروژهی اپوزیسیونسازی با بودجه و فکر سازمانهای اطلاعاتی و رسانهای آمریکا، وضع تحریمها علیه ایران در زمان کلینتون، محور شرارت خواندن ایران توسط جورج بوش، لشگرکشی گستردهی نیروهای آمریکایی به افغانستان و عراق و افزایش حضور نظامی آنها در اطراف ایران، افزایش عملیات محرمانه در خاک ایران و برنامهریزی احتمالی برای ناپایدارسازی کشور، افزایش فلجکنندهی تحریمهای اقتصادی و اخیرا هم تحولات سوریه.
ایران در دو دههی اخیر و به امید اینکه فاجعهای شبیه جنگ تحمیلی تکرار نشود دست به اقدامات مختلفی زد. فرضا میتوان افزایش توان موشکی، تقویت حزبالله، اتحاد با سوریه، افزایش توانایی دریایی در حدی که امکان بستن تنگهی هرمز ایجاد شود و برنامهی هستهای را تلاشهایی در این مسیر کلی دید. امید این بود که با افزایش قدرت ایران در منطقه سیاست آمریکا در قبال ایران که ظاهرا «تهدید و تحدید ایران به قصد تغییر رژیم احتمالی» بود منجر به شکست شود و آمریکا به این نتیجه برسد که حکومت ایران یک واقعیت سیاسی محکم و غیرقابل انکار است که برای منافع خودش هم که شده بهتر است با آن تعامل کند. ایران سیاستهای یاد شده را پیش برد اما متاسفانه به خاطر بیکفایتی دولتهای نهم و دهم و اشتباهات استراتژیک در سطوح عالی، دعواها و حذفهای سیاسی درون نظام، برگزاری انتخابات مسالهدار ۱۳۸۸ و سرکوب معترضان و ماجراجویی شخص رئيسجمهور که ظاهرا به چیزی جز پیشبرد افکار و اهداف مقطعی خود نمیاندیشید هزینهای غیرقابل جبران بر کشور تحمیل شد. کار به جایی رسید که بسیاری از تحلیلگران سیاست «تهدید و تحدید به قصد تغییر رژیم احتمالی» را موفق میدیدند و مخالفان جمهوری اسلامی برای رسیدن «لحظهی نهایی» روزشماری میکردند.
۲
اما تقلیل مشروعیت نظام به دنبال عدم توانایی در اقناعسازی معترضان انتخابات ۸۸ و بدتر از آن برخورد سرکوبی و وحشیانه با مردم در خیابان، دستگیریهای گستردهی فعالان سیاسی و رسانهای و حبس خانگی نامزدهای محبوب و انقلابی آقایان موسوی و کروبی اگر کافی نبود در عوض لگدزدنها، ریخت و پاشها و ماجراجوییهای دولت دروغ و بیکفایتی کافی بود تا کشور به وضعیتی رقتبار دچار شود. همزمان با حضور دنکیشوتهای لات پشت تریبونهای داخلی و روی نردههای سفارت انگلیس کاغذپارههای ظاهرا بیارزش اما خطرناک پشت سر هم علیه مردم ایران امضا میشد تا جایی که به سعی و کوشش حضرات نظام اجتماعی و اقتصادی کشور در آستانهی فروپاشی قرار گرفت. متاسفانه کند و از سر اجبار، اما خوشبختانه شاید نه کاملا دیر، بر سران نظام معلوم شد که این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست و ظاهرا اینبار سنبهی حریف پرزور است و خزانهی مشروعیت نظام هم بیش از حد خالی. اما آیا راه خروجی وجود داشت؟
۳
ظاهرا بله. یک انتخابات حماسی و پرشور میتوانست کیمیای خیلی از مشکلات باشد. از این نظر انتخابات ۱۳۹۲ به دلایل مختلف اهمیت داشت. مهمترین دلیل آن استقبال عمومی و مشارکت و حمایت مردم از این انتخابات بود اما نباید عواملی مانند دخالت رهبری و تلاش برخی چهرههای دارای نفوذ سیاسی برای اجرای درست و باشکوه انتخابات را نیز نادیده گرفت. در کنار اینها حضور و پیروزی شخص آقای روحانی به خاطر سابقهی اجرایی و امنیتی در عالیترین سطوح حاکمیت و توانایی شخصیتی ویژهی ایشان در اجماعسازی و مانور دادن در کوچه و پسکوچههای طایفهنشینان سیاست در ایران اهمیت ویژه داشت. در مجموع انتخابات ۱۳۹۲ صرفنظر از ایجاد شوق و امید داخلی یک پیام قوی برای جهانیان و به خصوص آمریکا ارسال کرد: حکومت ایران قرار نیست جایی برود و سیاست تهدید و تحریم درست است که ایران را ضعیف میکند اما اولا منجر به تغییر رژیم نخواهد شد و ثانیا تحریمکنندهی بزرگ یعنی آمریکا را نیز از چیدن میوههای شیریناش محروم میکند.
۴
اما این میوههای شیرین کجا هستند؟
درخت ایران، کشوری که بزرگترین منابع نفت و گاز کلاسیک جهان را داراست، در دو دههی اخیر جامعهاش روز به روز آمریکاییدوستتر شدهاند، به خاطر تحریمها اغلب شرکتهای اروپایی و بینالمللی در آن حضور ندارند و بازاری بکر و مستعد است، ۷۰ میلیون نفر جمعیت دارد و در قلب ژئوپولیتیک و فرهنگی خاورمیانه قرار دارد میوههای درشت و لذیذی دارد که عقل سلیم میگوید اگر دستت امروز به سادگی به آنها نمیرسد درخت را قطع نکن به این امید که فردا به وصال میوههایش برسی. همانطور که یک تحلیلگر آمریکایی سالها پیش گفت: «ایران برای آمریکا مهمتر از آن است که حملهی نظامی به آن به صلاح باشد». پس سیاست درست در مقابل چنین گنجینهای این است که اولا مواظب باشی رقبا دستشان به آن نرسد و ثانیا تخریباش نکنی به این امید که دست خودت به میوههایش برسد.
۵
اما بشنویم از این طرف و داستان ایران را پیبگیریم. گفتیم که انتخابات ۱۳۹۲ به دلایل مختلف انتخاباتی ویژه بود. به این ترتیب حدود صد روز پیش آقای روحانی به ریاست جمهوری رسید. شخصیت سیاسی آقای روحانی و سابقهی ایشان به گونهای است که رهبر میتوانست و میتواند به آن اعتماد کند. منظورم از اعتماد این است که رهبر میداند آقای روحانی به اندازهی کافی پخته و اهل سیاست هست که اعتبار و شهرت حاصله از شکستن تابوی رابطه با آمریکا و ترک انداختن در رژیم تحریم را برای خود بر ندارد و اصطلاحا سعی نکند رهبری را دور بزند. اگر دقت کنید همکاری دوجانبهی آقای روحانی با رهبر از مدتها پیش محسوس بود و ایشان گام به گام که پیش میرفت تایید رهبری را میگرفت و نقش او را در موفقیت مذاکرات موکد میکرد. به این ترتیب با اشارهی رهبری سکوت نسبی سیاسی در داخل برقرار شد و اختیار عمل کامل به آقای روحانی و تیم مذاکره کنندهاش داده شد تا بتوانند ایران را از مسیر خطرناکی که در آن قرار داشت خارج کنند. در واقع ترکیبی از ناچاری، احساس خطر و همینطور فرصت مناسبی که انتخابات اخیر ایجاد کرده بود این امکان را به سیستم سیاسی ایران داد تا دست به یک بازی بزرگ بزند. بازی با امپراطوری که ایران را محاصرهی نظامی، سیاسی و اقتصادی کرده است.
۶
در یک دنیای سیاسی-اقتصادی-نظامی تک قطبی به سر میبریم. یعنی سلطهی سیاسی، نظامی و اقتصادی آمریکا در جهان امروز به حدی است که اگر با توافقی مخالف باشد آن توافق شکل نخواهد گرفت. ایرانیها به خوبی میدانستند که باید با آمریکا صحبت کنند و گپ زدنهای طولانی با اروپاییها و روسها و چینیها کار به جایی نمیبرد. اوضاع بحرانی بود و عزم و ارادهی سیاسی در داخل ایران برای گفتگو با نمایندگان امپراطور نیز وجود داشت. منتها به دلایل مختلف این گفتگوها باید پنهانی انجام میشد. از حدود هشت ماه پیش (اگر نه بیشتر) مذاکرات پنهانی بین ایرانیها و آمریکاییها در جریان بوده است، احتمالا بر سر موضوعاتی که برنامهی هستهای فقط یکی از آنها بوده است. حدس من این است که به احتمال زیاد در این گفتگوها توافقهای اساسی بین ایران و آمریکا شکل گرفته و امتیازهایی نیز داد و ستد شده است. اهمیت این توافقهای (احتمالی) اگر چه پنهانی و غیررسمی بودهاند در این بوده که به ایران و آمریکا امکان ادامهی علنی بازی را در محضر سایر رقبا و متحدان خود میدادند. یک دلیل عصبانیت اسرائيل، عربستان یا فرانسه میتواند این باشد که احساس میکنند دور زده شدهاند و ایران با امپراطور «زد و بند» کرده است. مدیریت رقبا و شرکا فقط یکی از دلایل پنهانکاری اولیهی ایرانیها و آمریکاییها بوده است. دلایل دیگر را باید در فضای سیاسی داخل این کشورها جستجو کرد و نباید فراموش کرد که هم در ایران و هم در آمریکا جریانهای متعدد و رقیب با دیدگاهها و منافع متفاوت حضور دارند که کم و بیش میتوانند روی سیاستهای در حال شکلگیری دولتهای کشورشان اعمال نفوذ کنند.
۷
اوباما به وضوح سیاستمداری جاهطلب است. ممکن است بگویید رئیسجمهور آمریکا دیگر چه جاهطلبیای میتواند داشته باشد؟ جاهطلبی از نوع تاریخی! اگر به چشمهای بیحالت و ماهیوار جورج بوش و عملکرد تیم فاسدش به سردستگی امثال رامسفلد نگاه کرده باشید متوجه میشوید که این دار و دسته انگار جاهطلبی تاریخی نداشتند. در انتقاد از اوباما زیاد میتوان نوشت، اما نمیتوان انکار کرد که او سیاستمداری زیرک و دارای جاهطلبی تاریخی است. اینکه میگویم اوباما جاهطلبی تاریخی دارد به این معناست که او میخواهد در تاریخ آمریکا از او به عنوان یک رئیسجمهور ویژه دارای خصوصیتها و دستاوردهای منحصر به فرد یاد شود و نه یکی مانند جورج بوش. او از بسیاری جهات از بوش تندروتر است، اما ملایمتر و سنجیدهتر صحبت میکند. در زمان او حوزهی قدرت رئيسجمهور تا حدی گسترش یافت که او میتواند فرمان قتل یا بازداشت نامحدود شهروندان آمریکایی را بدون رویهی قضایی صادر کند و همزمان با امضای فرمان حملهی هواپیماهای بدون سرنشین به روستاهای پاکستانی و فرمان گسترش حضور نظامی آمریکا در تقریبا سراسر آفریقای شمالی، از اخلاق و مسئولیت صحبت میکند و مراقب است چهرهی عمومیاش با حرفی بیربط یا ضعیف خدشهدار نشود. اوباما جایزهی صلح نوبل را نیز دریافت کرده است و برای خود ماموریتی قائل است که او را به یک رئیسجمهور کمی بیشتر از عادی در آمریکا تبدیل میکند. جاهطلبی اوباما از نوعی است که چند صد میلیوندلار سعودی به سختی میتواند آنرا خریداری کند و هوشیاریاش به حدی است که خاندان سعودی را در جایگاه واقعی خودشان بازتعریف میکند: دستنشاندهای حلقه به گوش نگاهبان مخازن نفت امپراطور. این جایگاه در زمان بوش به خاطر فساد تیم بوش انگار عوض شده بود و خانوادهی سعودی برای لحظهای خود را نه سگهای نگهبان که اربابهایی ثروتمند فرض کرده بودند.
نکتهی دیگر این است که در حال حاضر آقای اوباما دورهی دوم ریاستجمهوری خود را میگذراند. در دورهی دوم، او که نگران انتخابات آتی نیست میتواند با اقتدار عمل بیشتری رفتار کند و برنامههای جاهطلبانهاش را بر اساس بینش سیاسی خود با استحکام بیشتری پیش ببرد. شاید اگر اتفاقات اخیر سال گذشته رخ داده بود اوباما هرگز نمیتوانست ریسک آغاز پروژهی تعامل با ایران را بخرد.
۸
سوریه قربانی رقابتهای منطقهای و جاهطلبیهای ترکیه، عربستان و قطر شد. اما چنین جاهطلبیهایی بدون اجازه و چه بسا حمایت امپراطور نمیتوانست انجام شود. به این ترتیب سوریه قربانی شد تا ایران تحدید شود. اما جنگ داخلی در سوریه به گونهای پیش رفت که منجر به سقوط رژیم اسد نشد. شاید هم آمریکا و چه بسا روسیه هیچکدام مایل به سقوط رژیم اسد نبودند چون جایگزینی که منافع آنها را تضمین کند برایش متصور نبودند. در نتیجه هر کدام از منظری وضعیت جنگ دائمی و آچمز را به از دست دادن سوریه یا افتادن آن به دست اراذل و تروریستهای مزدور ترجیح میدادند. از نظر آنها شاید یک اسد ضعیف شده به مراتب بهتر از تروریستهایی است که بر کرسی صدارت و وزارت نشسته باشند. به این ترتیب هم روسیه راضی است که سوریه را از دست نداده است و هم آمریکا راضی است که سوریه ضعیف اما قابل مهار باقی مانده است.
۹
و اما روسیه. غولی پیر و خسته که هنوز به اندازهای که اوکراین و بلاروس و گرجستان را خفه کند و ایران و ترکیه را دچار مخمصه کند و هر از چندگاهی بلوفی در سطح بینالمللی بزند و مویی از تن خرس آمریکایی بکند توانمندی دارد. سیاست روسیه در قبال ایران بسیار متغیر است و وابسته به روابط این کشور با اروپا، چین، ژاپن و آمریکا و خدا میداند لابد گرینلند است. اما تقریبا همیشه تابع یک اصل طلایی است: ایران نباید نیرومند شود و به خصوص هرگز نباید به قدرتی نظیر آمریکا بیش از حد نزدیک شود. در نتیجه اگر بنا را بر این بگیریم که ایران و آمریکا ممکن است به هم نزدیک شوند علاوه بر اسرائیل و عربستان که جیغشان به هوا میرود، روسیه ممکن است پتک زنگ زده اما سنگیناش را به ملاج ایران بکوبد. در صورت نزدیک شدن ایران به آمریکا، روسیه خواهناخواه امتیازی از ایران خواهد گرفت، مثلا شما فرض کنید باقیماندهی دریای خزر را هم آرام آرام قیچی کنند و وصلهای کنند روی قبای کهنهی روسی!
ترس اسرائیل شکل دیگری دارد. اسرائیل بازوی کوچکی از اندام ورزیدهی صهیونیسم جهانی است و از طریق آن نفوذ شگرفی بر شاهراههای رسانهای و سیاستگذاری آمریکا و بسیاری از نقاط دیگر جهان دارد. اما این نفوذ مطلق و دائمی نیست. در آمریکا جریانهای لیبرال و وطنپرستانه نیز وجود دارند. کابوس اسرائیل این است که با باز شدن کانالهای گفتگوی رسمی و رسانهای میان ایران و آمریکا، این بخشها از تار و پود قدرت در آمریکا که حتی ممکن است ازینکه گند و کثافت اسرائیل مدام گریبان آمریکا را گرفته نیز خسته شده باشند فعال شوند. در این صورت ممکن است حمایت بدون قید و شرط آمریکا از اسرائیل به پرسش گرفته شود و در معرض دیالوگ عمومی قرار بگیرد که در آن صورت هرگز شانسی نخواهد داشت. در عوض ممکن است از دل این تحولات ایران با چهرهای منطقی و به عنوان متحدی مناسب و مهم در منطقه برای آمریکا بیرون آید که اصلا شباهتی به هیولایی که از آن تصویر شده بود ندارد. به عبارت دیگر، کابوس اسرائیل این است که با باز شدن کانالهای گفتگو بین ایران و آمریکا، پروژهی هیولاسازی از ایران که به کمک عوامل نفوذی در ایران و عوامل رسانهای در سراسر جهان سالها روی شکلگیریاش سرمایهگذاری کردهاند شکسته شود و این موضوع دینامیزم جدیدی ایجاد کند که به طبع آن به تدریج اسرائیل به یک متحد درجهی دوم آمریکا و لاجرم به کفی روی دریای نفرت اعراب منطقه تبدیل شود و در عوض ایران سوگلی آمریکا در منطقه شود. این شاید دور از ذهن به نظر برسد، اما به هر حال کابوسها همیشه مستندگونه نیستند!
۱۰
از حرکت حرفهای و پختهی تیم مذاکره کنندهی ایران بگذریم. سوال اصلی این است که چه خواهد شد؟ در چند ماه آینده شاید هر اتفاقی بتواند رخ دهد. راستش را بخواهید از منفی هزار تا مثبت هزار را میتوانم تصور کنم و البته که دوست دارم مثبت فکر کنم. فرضا امیدوارم معاملهی بین ایران و آمریکا به این معنا باشد که امپراطور به ایران به شکل یک واقعیت منطقهای و یک جزیرهی ثبات نگاه میکند که میتوان با آن همکاری کرد و چه بسا به آن نزدیک شد، نه اینکه آنرا به عنوان حلقهی بعدی در زنجیرهی کشورهایی که باید قربانی طرحهایی نظیر خاورمیانهی بزرگ شوند در نظر بگیرد. از آن طرف امیدوارم کشورهایی که از نزدیک شدن آمریکا و ایران بیشترین آسیب را میبینند از جمله عربستان، اسرائیل، روسیه، ترکیه و حتی قطر به صورت آشکار یا نهان به این روند آشتیجویی و اعتمادسازی ضربهای مرگبار وارد نکنند. دوست دارم به این فکر کنم که روابط کشورهای شمال و جنوب را مناسبتهای شبه استعماری یا پسااستعماری شکل نمیدهند یا دست کم ایران با مجموعهی شرایطی که امروز دارد از این قاعدهها مستثناست. دوست دارم امیدوار باشم که تغییر روندی که آغاز شده است منجر به کشیدن دندانهای ایران به منظور ادامهی پروژههای ناپایدارسازی و تجزیه و جنگ نخواهد شد. دوست دارم باور کنم که نظام سیاسی حاکم بر ایران از پرداختن هزینههای کمر شکن از جیب مردم پشیمان است و آماده میشود تا با عزمی راسخ و با تکیه بر پشتوانهی مردمی نه از سر ضعف و بیکفایتی که از موضع مشروعیت و کارآمدی با قدرتهای منطقهای و جهانی تعامل کند …
برای پیشبینی بسیار زود است. اما اجازه دهید خوشبین باشیم. با چشمهای باز. راستی، یادمان نرود که فکر کردن مجاز است، مثل خطا کردن!
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آنرا از طریق اشتراک در خوراک آن پیگیری کنید. استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. در ضمن جهت گفتگو و تبادل نظر، شما را به حضور و مشارکت در گوگلپلاس دعوت میکنم.