مغالطه ممنوع: در باب مخالفت با پوشیدن روبنده توسط زنان در فرانسه

تصویب قانون منع روبنده در کشوری که تیم آقای سارکوزی رهبری سیاسی‌اش را به عهده دارد، کمتر از خواندن نوشتهٔ یکی از دوستانی که وبلاگش را معمولا می‌خوانم مرا متعجب کرد. نوشته‌ای که به گمانم سرشار از مغالطه و توهین است. نویسندهٔ‌ وبلاگ «مسیر یک ذره» معنای پوشیدن روبنده توسط «سرکار خانمی که اصرار دارد با روبنده در یک مکان آموزشی\خدماتی\اجتماعی مدرن ظاهر شود، چه در ایران، چه عربستان، چه فرانسه، یا در همین کانادا یا هر جای دیگر» را این‌طور تفسیر می‌کند:

کاش به معنی پوششت بیاندیشی. با آن نقاب به همهٔ مردها داری می‌گویی شما پلیدتر\خطرناک‌تر از آن هستید که روی من را ببینید. پوشش تو (اگر با انتخاب و اصرار خودت باشد)، نمونهٔ زشتی از تبعیض جنسیتی بر ضد مردان است. توهین‌آمیز است. تو در جامعه‌ای با آن پوشش می‌گردی که نیمی مرد است، و آن نیمه را مطلقاً نامحرم می‌شماری. از دید من خیلی هم خوب است که پلیس فرانسه دستگیرت کرده. امیدوارم در دوره‌ای که در بازداشت هستی تا حدی به مفهوم آن چند تکه پارچه پی ببری.

اول این‌که نویسنده انگشت اتهامش را به سمت کسی که از روی انتخاب و اصرار شخصی‌اش پوشش روبنده را انتخاب کرده گرفته است. از این نکته بگذریم که بهتر بود نویسنده اتهام را متوجه افرادی که زن‌ها را مجبور به پوشیدن پوشش مخالف تمایل شخصی‌شان می‌کنندُ می‌کرد و در این مورد صحبت کنیم که نویسنده به کدام دلیل پوشیدن روبنده که یک خصوصیت فرهنگی است را به اهانت و تبعیض علیه مردان ترجمه کرده است. بنا به همین شیوهٔ استدلال لابد باید پوشیدن شلوار توسط مردها را هم نوعی توهین و تبعیض علیه زنان ترجمه کنیم چرا که مرد پوشندهٔ شلوار، خانم‌ها را به اندازهٔ کافی محرم ندانسته‌ که ناحیه‌ای را که آن مرد خصوصی تلقی می‌کند، مشاهده کنند! از نویسنده باید پرسید که آیا پوشیدن سوتین توسط خانم‌ها نمونهٔ زشتی از تبعیض جنسیتی علیه مردهاست و اگر نیست چطور می‌تواند آن‌را از شمول استدلالی که آورده‌ است خارج کند؟
.
دوم این‌که برفرض هم که حق با نویسنده باشد و پوشیدن روبنده به ذات خود عملی تبعیض‌آمیز باشد، آیا روش برخورد با پدیده‌های تبعیض‌آمیز نرم (مثل پوشش) دستگیر کردن و بازداشت کردن فرد است؟ آیا این است روش برخورد با رفتارهای فرهنگی‌ای که اکثریت جامعه به هر دلیل نمی‌پسندد؟ دستگیر کردن و برخورد خشونت‌آمیز؟
.
سوم این‌که این چه نوع صحبت کردن دربارهٔ دستگیر شدن افراد است؟ نویسنده توضیح نداده که آن زن بازداشت شده چطور قرار است به مفهوم آن چند تکه پارچه پی ببرد؟ همین‌طور توضیحی داده نشده که بازداشت شدن و تحمل تحقیر و خشونتی که لازمهٔ بازداشت شدن است چطور می‌تواندن فردی را متوجه مفهوم پوشش مورد علاقهٔ خود کند. آیا واقعا از دید نویسنده «خیلی خوب» است که پلیس با یک نفر چنین برخوردی کند، فقط به خاطر نوع پوشش‌اش؟
.
دوست ما ادامه می‌دهد:
می‌توانم تصور کنم که اصرارت شاید به اجبارها یا فشارهای درون خانه مربوط باشد، اما اگر آن قدر خوش‌اقبال هستی که در جامعه‌ای مدرن زندگی کنی، حتماً می‌توانی برای چیره شدن بر آن‌ها هم کمک بگیری. برای من مهم است که آدم‌ها در انتخاب‌های‌شان تا جایی که آزادی همگانی اجازه می‌دهد، آزاد باشند. اما همان طور که برهنه گشتن در عرصهٔ همگانی ناموجه است (به چندین دلیل)، سراسر پوشیده گشتن هم عقلانی نیست.

در این‌جا نویسنده «زندگی کردن در جامعهٔ مدرن» را با خوش‌اقبالی مترادف می‌کند که مغالطه‌ اکولوژیک است. چرا که اگر میانگین یا اکثریت یک جامعه خصوصیتی (مثلا قد مردها بلندتر از قد زن‌ها) داشته باشد دلیلی نمی‌شود که تک‌تک افراد آن جامعه نیز چنان خصوصیتی داشته باشند (تک‌تک مردها قد بلندتر از تک‌تک زن‌ها باشند). نویسنده فرض کرده که هر زن روبنده پوشی که در یک جامعهٔ مدرن زندگی کند به اندازهٔ کافی خوش‌اقبال بوده است.

نویسنده توضیح نمی‌دهد که چطور پوشیدن برقع تجاوز به آزادی همگانی است؟ و اگر چنین پوششی را تجاوز به آزادی دیگران تلقی کنیم، آیا نباید از خیلی مرزهای دیگر هم عبور کنیم؟

نوشته‌ شده که «سراسر پوشیده گشتن عقلانی نیست». چه کسی گفته که همهٔ حرکت‌های ما باید «عقلانی» باشد؟ و بر فرض هم که چنین باشد انتخاب پوشش کجا در حوزهٔ مطلق عقل‌گرایی قرار گرفته است؟ مگر پوشش صرف‌نظر از ماهیت کاربردی‌ای که دارد یک پدیدهٔ عقلی است؟ پوشش صرف‌نظر از کاربرد آن که با توجه به شرایط اقلیمی مختلف تغییر می‌کند به شدت فرهنگی است (چه در سطح فردی و چه در سطح اجتماعی) بنابراین چطور می‌توانید انتخاب نوع پوشش را با «عقل» بسنجید؟ آیا نویسنده می‌تواند ثابت عقلی کند که این پیراهن قرمز که بر تن من است «درست» است یا «نادرست» است؟ و تازه کدام عقل؟ عقل یک مفهوم مجرد آسمانی که نیست. عقل وجوه اجتماعی و فرهنگی دارد و «عاقل» مفهومی است که در مکان‌ها و زمان‌های مختلف  متغییر است.

در ادامه دوست ما می‌نویسد:

افزون بر آن، زنی که در یک جامعه مدرن بر پوشش بدوی داشتن اصرار می‌ورزد، بهانه‌ای مضاعف هم به سیستم‌های طالبانی می‌دهد: ببینید «زنان مسلمان در جامعهٔ غرب» را (آن‌ها که از تعمیم دادن پروایی ندارند). با چنگ و دندان می‌خواهند حجاب‌شان را حفظ کنند. پس شما هم باید چنین کنید. نمی‌گویند شما هم خوب است چنین برگزینید، چون خودشان حق انتخاب را به رسمیت نمی‌شناسند، اما آن را به رخ می‌کشند. نمی‌گویند در همان جامعهٔ غربی دست‌کم امکان اعتراض کردن به قانون، زیر پرسش بردن و در معرض چراگویی نهادن قانون وجود دارد. فقط همان یک تکه‌ای را که می‌خواهند می‌گویند. این سوءاستفادهٔ کثیف، خودش دلیل دیگری است برای ناموجه بودن برقع‌طلبی در غرب.

میزان «غرب پرستی»‌ای که در این کلمات نهفته است مرا می‌ترساند. نویسنده به راحتی نوع پوشش‌ها را به جدید و قدیم، مدرن و بدوی تقسیم کرده است بدون این‌که در نظر بگیرد که چنین تفکیک‌ کردن‌هایی ناممکن و غیرعملی است و حتی اگر هم ممکن باشد ارزش‌گذاری آن‌ها (مثلا کدام بهتر و کدام بدتر است) بدون به مخاطره انداختن بنیان‌ ارزش‌های انسانی و حقوق بشر شدنی نیست. آیا بر اساس استدلالی مشابه، نویسنده کسی را که لباس‌های از مد افتاده مثلا متعلق به دو سال قبل بپوشد سرزنش می‌کند؟ آیا مشکل نویسنده فقط با کسانی است که پوشش غالب غربی ندارند؟ آیا مشکل نویسنده با مهاجرانی است که به دلایل مختلف هنوز با جامعهٔ هدف هماهنگ نشده‌اند (اگر اصولا هدف ایجاد چنین هماهنگی‌ای باشد)؟ حتی اگر فرض را بر این بگیریم که همه (صرف‌نظر از خاستگاه فرهنگی‌شان) باید پوشش مدرن داشته باشند و این بهتر است، پوشش مدرن را چطور تعریف می‌کنیم؟ پوشش بدوی را چطور تعریف می‌کنیم؟ آیا پوشش مردی که حلقهٔ مسی از لب‌هایش عبور داده یا روی تن‌اش خال‌کوبی کرده مدرن است یا بدوی‌‌؟ و در صورتی که مدرن یا بدوی باشد آیا باید این نوع پوشش را ممنوع اعلام کرد و فرد را زندانی نمود؟

نویسنده «بهانه به دست سیستم‌های مختلف دادن» را دلیل یا توجیهی برای برخورد «قانونی» با افراد می‌داند و این‌که فرضا کسی (طالبان) ممکن است از این بهانه‌ها سوءاستفاده کند را دلیلی بر ناموجه بودن آن کار (پوشیدن برقع) می‌داند.  بر اساس همین شیوه استدلال لابد می‌توانیم بگوییم که پارتی گرفتن در تهران باید ممنوع شود چرا که تندروهای غربی که اتفاقا آن‌ها هم «از تعمیم دادن پروایی ندارند» ممکن است بگویند «تمام مردم تهران» می‌خواهند مثل غرب زندگی کنند و با چنگ و دندان هم بر شیوهٔ زندگی غربی‌شان پامی‌فشارند. شاید به همین دلیل وبلاگ‌نویسی در ایران هم  باید ممنوع شود،‌ چرا که ممکن است برخی جناح‌های تندروی داخلی نوشتهٔ چند وبلاگ‌نویس را به کل وبلاگستان فارسی تعمیم دهند و به این ترتیب بهانه به دستشان بیفتند برای آن‌چه نباید بکنند. یادم هست به دنبال سوزاندن قرآن توسط یک آمریکایی و کشتار چند مامور سازمان ملل در افغانستان به دست مسلمانان خشمگین عده‌ای در آمریکا درخواست کرده‌ بودند که کنگره آمریکا موضع رسمی‌ای در قبال حرکت تحریک‌آمیز آن کشیش بگیرد. یک وبلاگ‌نویس آمریکایی توضیح داده بود که آزادی بیان را نمی‌شود به بهانهٔ سوءاستفادهٔ عده‌ای در افغانستان تحدید کرد. چرا مشابه چنین استدلالی را در این مورد نیاوریم؟

نویسنده در ادامه می‌نویسد:

تو ای زن برقع‌خواه، تو که همهٔ مردها را پلید می‌دانی، به چه جرأت در جامعه‌ای ظاهر می‌شوی که دست‌کم نیمی از آن و دستاوردهایش ساختهٔ دست و ذهن مردان است؟ در خانه بمان و به محارمت خدمت کن.

در این‌جا نویسنده مغالطهٔ دیگری انجام می‌دهد یعنی گفتهٔ قبلی‌اش مبنی بر «پوشش برقع معنای تبعیض‌آمیزی علیه مردان دارد» را تبدیل می‌کند به «پوشندهٔ برقع نیت تبعیض‌آمیزی علیه مردان دارد». طبیعتا به دنبال این مغالطه، حالا که زن برقه‌پوش موجودی است که همهٔ مردها را پلید می‌داند لحن نویسنده تندتر می‌شود و حق حضور آن زن در جامعه را زیر سوال می‌برد و به صورت زشت و تحقیرآمیزی زن را به «خدمت‌گذار محارمش» تقلیل می‌دهد.

پرسش من از دوست عزیزی که سرلوحهٔ وبلاگ خودش را هدف بسیار متعالی‌ای به نام «تلاش برای درست پیمودن راه درست» تعریف کرده این است: «آیا نوشتن چنین مطلب پرمغالطه‌ای که در بهترین حالت توهین به اولیه‌ترین اصول آزادی است را پیمودن درست یک مسیر درست می‌دانید؟»
.
پی‌نوشت و به روزرسانی (بیست و پنج فروردین 90):
در پاسخ به این نوشته، دوست گرامی نویسندهٔ وبلاگ «مسیر یک ذره» مطلب «روبنده: مغالطه مورد نظر یافت نشد!» را منتشر کرده که به خاطر جدی گرفتن بحث و تحمل زحمت پاسخ‌گویی از او تشکر می‌کنم. برای دوستانی که احیانا بحث را دنبال می‌کنند همین‌جا نظر تکمیلی‌ام را به خصوص در رابطه با پاسخ اخیر ایشان می‌نویسم. نوشته دوم ایشان از این نظر که آن نگاه آمرانه و از بالا به پایین نوشتهٔ قبل را ندارد‌ به مراتب از نوشتهٔ قبلی بهتر است و خوبی آن این است که کمک می‌کند که خواننده فرایند استدلالی ایشان را برای گفتن مطالب نوشتهٔ اول بهتر درک کند.
.
در مورد عنوان نوشته که ذکر می‌کند «مغالطه مورد نظر یافت نشد»، واقعا سعی می‌کنم ملانقطی نباشم؛ اما حالا که موضوع مطرح شده باید عرض کنم که مغالطه یک موجود نادر دارای شاخ و دم نیست و با کمی بی‌دقتی همه‌ٔ ما ممکن است در گفتار و نوشتار روزمره و یا حتی جدی‌مان دچار آن شویم (خود من هم طبعا از این اشکال بری نیستم). من در مطلب خودم مثال‌هایی را انتخاب کردم و با استفاده از همان شیوهٔ استدلال نویسنده (و با اندکی اغراق) مغالطه‌آلود بودن آن‌ها را نشان دادم که این‌جا بیشتر توضیح می‌دهم.
.
نقل قول: زیستن در یک جامعهٔ مدرن قطعاً خوش‌اقبالی است، برای تک‌تک اعضای آن. عمر اجتماعی هیچ کس یک روز نیست، و من می‌توانم ادعا کنم هر کس در جامعه‌ای مدرن به دنیا آمده و زیسته حتماً به طور میانگین خوش‌اقبال‌تر از کسی بوده و هست که (برای نمونه) در سایه حکومت طالبان ایرانی یا افغانی نفس می‌کشد..
.
این‌که نویسنده «زیستن در یک جامعهٔ مدرن» را «قطعاً خوش‌اقبالی» می‌داند «برای تک‌تک اعضای آن» به وضوح مصداق مغالطهٔ اکولوژیک (Ecological fallacy) است. اگر روی تعریف «خوش‌اقبالی» حساس نشویم و فرض کنیم میانگین آدم‌هایی که در یک جامعهٔ مدرن (فرضا یک جامعهٔ غربی) زندگی می‌کنند نسبت به میانگین آدم‌هایی که در یک جامعهٔ توسعه‌نیافته یا در حال توسعه (فرضا افغانستان) از امکانات فردی و اجتماعی نسبی بهتری برخوردار باشند و به همین دلیل هم آن‌ها را خوش‌اقبال‌تر بنامیم، این دلیل نمی‌شود که چنین وضعی برای «تک‌تک» افراد جامعه مدرن صادق باشد. فرضا می‌توان تصور کرد فردی که در یک خانوادهٔ مرفه و تحصیل‌کرده افغان متولد شده باشد آیندهٔ روشن‌تری نسبت به فردی که در یک خانوادهٔ خیابان‌نشین و بی‌خانمان آمریکایی متولد شده خواهد داشت و در نتیجه از او «خوش‌اقبال‌تر» است.
.
نقل قول: پوشیدن روبنده دقیقاً نماد فرهنگی نیست. اگر هست، نماد کدام فرهنگ است؟ فرهنگ اسلامی، عربی، کجایی؟ بیش از نیم میلیارد زن مسلمان در جهان هست و روبنده پوشیدن فرهنگ آنان نیست.
چرا روبنده نماد فرهنگی نیست؟ آیا پوششی که ریشه در سنت، رسوم و یا مذهب افراد داشته باشد یک مصداق فرهنگی نیست؟ فرض می‌کنیم این آمار درست باشد و نیم میلیارد زن مسلمان در جهان وجود دارند که روبنده نمی‌پوشند، آیا این نشان می‌دهد که «وجود ندارد گروهی از زنان مسلمان (از فرقه‌های مختلف) که روبنده بپوشند؟».
نقل قول: روبنده به وضوح یک پوشش بدوی است، و سخن از قرن‌هاست، نه دو سال یا دو دهه.
البته چند خط بعد (پایین) نویسنده ذکر می‌کند که مشکل او با بدوی بودن روبنده نیست اما به هر حال بدوی بودن روبنده (بر فرض که قابل اثبات باشد) نشان نمی‌دهد که پوشیدن روبنده نادرست است. این‌جا شائبهٔ«سنت گریزی» ایجاد می‌شود (مثال: تعجب می‌کنم که شما به قانون قصاص باور دارید؛ این قانون به لوح حمورابی برمی‌گردد، نباید انتظار داشته باشید که در قرن بیست و یکم، بر اساس اندیشه‌های حمورابی عمل کنیم.)
.
نقل قول: من این پوشش مشخص را بدوی می‌دانم. حتی بدوی بودنش را دلیل بد بودنش نمی‌دانم. بد است، چون تناقض توهین‌آمیز و آزاردهنده‌ای دارد. کسی هم که با اختیار خود و در جامعه‌ای مدرن (باز هم بر هر دوی این شرط‌ها تآکید می‌کنم) این پوشش را برمی‌گیرد، به نظر من رفتاری غیراخلاقی مرتکب می‌شود و شایستهٔ برخورد مدنی است. اما چنین کسی در یک جامعهٔ مدرن حتماً می‌داند که تابلوی تبلیغاتی کدام گروه است، و باز چنین می‌کند. رنج زنان و مردان دربند را می‌بیند و آگاهانه وسیله‌ای برای استمرار آن می‌شود. رفتارش تبلیغ موذیانهٔ حکومت و ایدئولوژی طالبانی است. این از نظر من بدیهی است، اگر هر دو شرطی که گفتم (انتخاب آزادانه و زیستن در جامعه‌ای مدرن) برقرار باشند. از این جنبه، آن زن همانند یک تابلوی تبلیغاتی سیار است که (برای نمونه) ختنه کردن زنان را تبلیغ می‌کند، مختارانه. اختیار هم مسؤولیت‌آفرین است.
فکر می‌کنم این‌جا نیز نویسنده به مسیر مغالطه می‌رود. آیا واقعا پوشیدن اختیاری روبنده به معنای «تبلیغ موذیانهٔ حکومت طالبانی» که «ختنهٔ زنان» را تبلیغ می‌کند؟ نویسنده برای رسیدن به مطلوب خود، جهش منطقی عظیمی را در زنجیرهٔ علت و معلول انجام می‌دهد (فرضا پوشیدن روبنده می‌تواند تبلیغ برای رفتار طالبانی نباشد. این انشعاب و انشعاب‌های متعدد دیگر از سلسلهٔ استدلالی حذف شده است).
.
نقل قول: چرا رفتار تبعیض‌آمیز بد است؟ دست‌کم می‌شود گفت نمی‌خواهیم با خودمان تبعیض‌آمیز رفتار شود، پس نباید چنین کنیم. سال‌ها پیش، یک بار فامیل روبنده‌پوشی را برای نخستین بار دیدم، از آن نوعی که حتی چشمانشان را می‌پوشانند. با دست‌پاچگی سلام کردم، چون واقعاً نمی‌دانستم باید به کجایش سلام کنم، و سپس نمی‌دانستم آیا باید انتظار پاسخ داشته‌باشم، و اگر آری، به چه شکلی. به طور معمول، اگر کسی به شما سلام کند و بداند که شنیده‌اید، اما پاسخش را ندهید، رفتارتان بی‌ادبانه انگاشته می‌شود. اگر یک زن به من سلام کند و پاسخش را ندهم، فرقی در قضیه ایجاد نمی‌شود. کسی که به من سلام می‌کند یا با من هم‌سخن می‌شود، بخشی از وجود خود را بر من می‌گشاید، و به طور معمول انتظار می‌رود من نیز گشودگی متناسبی نشان دهم. اگر حاصل چند میلیون سال تکامل زیستی و چند هزار سال تکاپوی اجتماع انسانی آن است که امروزه پذیرفته‌ایم هنگام صحبت کردن با هم، توجه و احترام متقابل و همسانی داشته‌باشیم، و از جمله، به صورت هم بنگریم، پنهان کردن خود در پس دیواری متحرک در عرصهٔ عمومی نادرست است. اگر انسانی می‌خواهد به مقام لاک‌پشت هبوط کند، پروا نمی‌کنم که او را به درون لاکش بفرستم. و چون آن لاک را به نشانهٔ گرگ بودن من برگرفته، بی‌انصافی نیست که برای او چوپانی فرض کنم. باز هم تأکید می‌کنم که این برداشت‌ها فقط به زنانی مربوط می‌شوند که با انتخاب خود و در عرصهٔ همگانی یک جامعهٔ مدرن (نه در دهکده‌ای طالبانی) این پوشش را برگرفته‌اند.
در این‌جا نویسنده به بی‌دقتی‌های متعددی دچار می‌شود، در نتیجه مغالطه‌های متعددی در این یک بند قابل تشخیص هستند. به عنوان مثال نویسنده سعی می‌کند با توسط به «میلیون‌ها سال تکامل زیستی و چند هزار سال تکامل اجتماعی انسانی» نادرست بودن «پنهان کردن خود در پس دیواری متحرک در عرصهٔ عمومی» را نشان دهد که حالتی از «مغالطهٔ توسل به سنت» را تداعی میکند چون دلیلی ارائه نشده و فقط تاکید روی مدت زمان طولانی‌ای است که کاری انجام شده یا نشده است. (مثال: این قوانین از چندهزار سال پیش به ما رسیده‌است و ما همیشه به آن پایبند بوده‌ایم؛ بنابراین دلیلی برای تغییر آن‌ها وجود ندارد.)
.
می‌توان همین‌طور ادامه داد که مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شود و هدف من از ابتدا وارد شدن به این همه جزییات نبود و آن مطلب را نوشتم چون احساس کردم نویسندهٔ وبلاگ «مسیر یک ذره» می‌تواند بسیار بهتر و تمیزتر از آن‌چه نوشته بود صحبت کند و فکر می‌کنم هدف بسیاری از ما این است که «گفتار نیک» داشته باشیم. با آرزوی موفقیت برای ایشان و همهٔ کسانی که این بحث را دنبال کردند.

با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: