مردی که به سادگی تسلیم نمی شد

قربانی فرایندهای صنعتی کور است. قربانی خاکِ آلوده به فلزات سنگین در یکی از صنعتی‌ترین کشورهای جهان. این را توی مقدمه‌ی رساله‌ی دکترایش خوانده بودم. اصلا به همین خاطر اکتیویست شده بود و به گروهایی پیوسته بود که برای کنترل سخت‌گیرانه‌تر فعالیت صنایع، صدایی در جامعه‌اش باشند و همان فعالیت‌هایش را به تدریج وصل کرده بود به کارهای دانشگاهی و کم کم به چهره‌ای شناخته شده در این عرصه تبدیل شده بود. حالا دهه‌ها از آن روزها گذشته و او سرپا ولی خسته است. هر روز که چهره اش را می‌بینم از روز قبل رنجورتر و خسته تر به نظر می‌رسد. همه می‌گویند اوضاع بیماری‌اش حادتر از همیشه شده است. اما او هر روز دانشگاه می‌آید. ای‌میل می‌زند، درس می‌دهد، توی اتاق پرینتر دیده می‌شود و ظهرها با ما به غذاخوری می‌آید. همه چیز ظاهرا رو به راه است.

چند روز پیش به خبرنامه‌ی گروه ای‌میل زد که: ”دکتر بهم گفته که از این به بعد باید دیالیز کنم. من قصد دارم این کار را در دفتر کارم انجام دهم و هر وقت که مشغول دیالیز هستم روی در اتاق یک اعلان نصب می‌کنم «مشغول دیالیز». در این شرایط لطفا وارد اتاق نشوید“. برداشت من از این ای‌میل این‌طور بود: «خیلی چیزها باب میلش نبوده و نیست، اما قرار هم نیست به این آسانی ها تسلیم شود».


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: