و آن آدم قیچی به دست تنهایی سهراب را سوراخ کرد

عکس زیر ویرایش و دستکاری نشده. عکس زیر یک عکس واقع‌گرایانه است:

_mg_0730

این یکی از شعرهای سهراب سپهری است که روی یک تکه چوب نوشته شده و در آرامگاه سهراب سپهری در مشهد اردهال نگهداری می‌شود (دست کم تا زمان گرفته شدن این عکس). نکته این‌جاست که این شعر سان..سور شده است. دقت کنید، در آن قسمت که می‌گوید: «نسبم شاید به زنی فاحشه در شهر بخارا برسد».

یک «آدم قیچی‌ به دست» چسب و قیچی را برداشته و زن را سان..سور کرده، بخارا را سان..سور کرده، جهان‌وطنی را سان..سور کرده، سهراب را سان..سور کرده. «آدم قیچی‌ به دست» نه تنها فلسفه‌ی نوشته‌ی سهراب را درک نکرده، نه تنها به سهراب سپهری در آرام‌گاهش بی‌احترامی کرده، بلکه احتمالا انسان هم نبوده، وگرنه چه دلیلی داشت که آن کلمه را حذف کند؟

این چسب کوچک سفید که با بی‌دقتی و ضمختی زمختی خاصی بریده شده نشان دهنده‌ی یک حرکت سیستماتیک و فراگیر است. نشان دهنده‌ی این است که «آدم قیچی به دست» سلیقه ندارد، فکر ندارد، احساس ندارد، بینش ندارد و حواسش حتی به گوشه‌ی قبر شاعر هم هست.

سهراب سپهری یک خواهش کرده بود، که اگر به سراغش می‌رویم طوری نرم و آهسته برویم که چینی تنهایی‌اش ترک نخورد. بینوا دیگر فکرش را نمی‌کرد که یک «آدم قیچی به دست» تند و دست‌پاچه ولی خیلی سیستماتیک و با اعتماد به نفس بیاید و با قیچی و دشنه تنهایی‌اش را سوراخ و پاره‌پاره کند.

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: