به نظر من نقد «منتقدان قدرت» اگر مهمتر از نقد «نمایندگان قدرت» نباشد، کم اهمیتتر از آن نیست. برای یک علاقهمند به سرنوشت جامعه، نقد قدرت امری بدیهی و واضح است. قدرت نمایندهی شرایط «اکنون» است و چه کسی میتواند «نقد امروز» را کم اهمیت بشمارد؟ اما «منتقد قدرت» نمایندهی «فرداست». و اینکه بدانیم «امروز» را برای رسیدن به «کدام فردا» نقد میکنیم بسیار مهم است. این یعنی نقد منتقدان قدرت یا نقد تحولخواهان یا تحولخواهی. این یعنی مبارزه با چشمهای باز. این یعنی پرهیز از تکرار اشتباهات. این یعنی با نگاه به آینده امروز را نقد کردن.
به عنوان مثال جمهوری اسلامی را در نظر بگیریم. ماهیت این نظام و فرایند شکلگیری و تحولات آن به گونهای بوده است که مستحق نقدهای جدی است. چه از موضع اقلیتهایی از جامعه که به هر دلیل مورد ظلم این سیستم متکثر و پیچیده قرار گرفتهاند و چه از موضع صلاح و رفاه عمومی جامعه ایران و حتی جوامع اطراف که تحت تاثیر آن قرار میگیرند. چه از سر دلسوزی برای بهتر شدن نظام جمهوری اسلامی ایران و چه از موضع مخالفت و معاندت با آن، نقد نظام جمهوری اسلامی ایران برای همهی انواع تحولخواهی با هدفهای مختلفی که ممکن است داشته باشند لازم است.
اما نقد خود این تحولخواهان چطور؟ اگر نظام جمهوری اسلامی ایران به شیوهی مطلوب خیلی از انقلابیون تکوین نیافت و تبدیل به چیزی شد که شد، نتیجهی آن است که انقلابیون که تحولخواهان دهههای ۴۰ و ۵۰ جامعهی ایران بودند خودشان را به اندازهی کافی نقد نمیکردند. آنها میدانستند که نظام پهلوی را نمیخواهند و بیرحمانه نقدش میکردند، حال آنکه نسبت به نقد خود، روشهای خود، افکار خود و تفکرهایی که برای آینده داشتند کمکاری میکردند. صرفنظر از اینکه شاید از لحاظ بلوغ اجتماعی لازمهی چنین نقد و خودانعکاسیای کمتر احساس میشد، بودند کسانی که استدلال میکردند «فعلن صلاح نیست خودمان را نقد کنیم. آنچه نقدش میکنیم بسیار قوی است و ما نباید با نقد خودمان، باعث شویم ضعیف شویم. نقد خودمان بماند برای وقتی که پیروز شدیم. فعلن وقت مبارزه است».
به نظر من این اتفاق نباید مجددا رخ دهد. قرار نیست چرخ را هر روز از نو اختراع کنیم. اگر قرار است برای رسیدن به فردایی بهتر مبارزه کنیم، باید شیوهی نقد و مبارزهی خود را نیز زیر ذرهبین داشته باشیم. این حتی از خود مبارزه مهمتر است!
من امروز، شما خوانندگان و دوستانم را به یک نقد دعوت میکنم. در یکی دو روز اخیر پیش واقعهای رخ داد که فرصتی ایجاد کرد برای نقد خودم و نقد خودمان. من شرح ماوقع را برای شما تعریف میکنم، و از شما میخواهم آیینهای باشید برای انعکاس آنچه انجام دادهام، آنچه شنیدهام و آنچه گذشته است. از شما میخواهم آیینهای نقاد باشید. که من و ما بتوانیم رفتار خود را در آن ببینیم و با تکیه بر خرد اجتماعی خود را بهتر نقد کنیم.
نویسندهی وبلاگ «مجمع دیوانگان» آقای آرمان امیری در صفحهی گوگل پلاس خود مطلبی را همراه با یادداشت خود همخوان کردند. این یادداشت در رابطه با صحبتهای اخیر آقایان زیباکلام و کوشکی (قسمت اول و دوم) بود که به مناسبت سالروز ساقط کردن هواپیمای مسافربری ایرانی توسط نیروی دریایی آمریکا در خلیج فارس انجام شده بود. یادداشت آقای امیری هم در راستای نقدهایی بود که به آقای زیباکلام به خاطر حرفهایی که زده بود وارد کرده بودند.
با مشارکت عدهای از کاربران گوگلپلاس ذیل این یادداشت کامنتهایی گذاشته شد و گفتگوهایی شکل گرفت. در این گفتگوها، آقای امیری هم حضور داشتند و در ادامهی یادداشت ایشان و همینطور کامنتهایی که نوشته بودند من نیز با ایشان وارد صحبت مستقیم شدم (از طریق لینک دادن به نام ایشان، با ایشان وارد یک گفتگوی کامنتی شدم). به نظر من این گفتگو به شیوهی خوبی پیش نرفت. صرف نظر از اینکه مواضع من یا آقای امیری در مورد واقعهی مذکور یا موضوعات مختلف دیگر چیست، آقای امیری پاسخ اولین کامنت من را با لحنی تند دادند که در آن من به این متهم شدم که نه تنها «ادبیات کیهانی» به کار بردهام بلکه آنرا «به خوبی اجرا کردهام»، دارای ذهنی «توطئهپندار» هستم و اینکه فارسی صحبت نمیکنم و «باید بتوانم به زبان فارسی صحبت کنم» تا حرفهای ایشان را بفهمم (من در کامنت اول از واژهی کول استفاده کرده بودم. شبیه این واژهها را گاهی در چتها و بحثهای غیررسمی استفاده میکنم. اما باقی مطلب همه فارسی بود). البته در کنار این لحن نامناسب و به نظر من زشت، ایشان نکتههای درستی را هم یادآور شده بودند و به فکتهایی اشاره کرده بودند که من چون با مراجعه به حافظه کامنت اول را نوشته بودم دقیق منعکس نشده بود.
من از لحن ایشان جا خوردم. چرا که انتظار مخالفت یا تبادل نظر داشتم و نه برخوردی چنین. برخوردی که با توجه به انتظار عمومیای که از منش طرف مقابلم به عنوان یک نویسنده اجتماعی و یک منتقد سیاسی در فضای وب داشتم، توهینآمیز تلقی میشد. آقای امیری در قامت یک وبلاگنویس فعال ظاهر شدهاند و مطالب متعددی در راستای جنبش تحولخواهی، جنبش سبز و نقد نظام جمهوری اسلامی ایران مینویسند و تصور میکنم که دوستان زیادی هم مطالب ایشان را دنبال میکنند. تصور و انتظار من این بود که با کسی طرف هستم که میتواند یک گفتگوی متین و منطقی را پیش ببرد، حتی اگر صد در صد با من مخالف باشد. به هر حال من پاسخ دادم که اگر این رویه را عوض نکنند نمیتوانم به صحبت کردن با ایشان ادامه دهم. با این حال به عنوان احترام به گفتگو، در ادامهی کامنت تایید کردم که فکتهای ارائه شده توسط آقای امیری درست است اما در کلیت استدلالی که آوردهام تغییری ایجاد نمیکند. بحث من این بود که مسئولیت ارتباط برقرار کردن با خلبان هواپیمای مسافربری ایرانی با ناو مهاجم بوده در حالی که این ناو حتی دستگاههایی که از طریق آن بتواند مکالمات عادی هواپیما با برج مراقبت را دریافت کند نداشته است و به همین خاطر حتی وقتی روی کانال غیرنظامی (نکتهای که آقای امیری به درستی اشاره کردند که ناو روی کانال غیرنظامی هم ۳ بار هشدار فرستاده که پاسخی دریافت نکرده) هم هشدار ارسال کرده از نظر کاپیتان ایرانی خطاب به هواپیمای دیگری بوده و نادیده گرفته شده است. در ضمن توضیح دادم که ناو آمریکایی بنا به گزارشهای رسمی موجود در آبهای ایران بوده و «شائبهی» ستیزهجویی فرماندهی ناو جدی است. این شائبه اگر جدی گرفته شود میتواند به معنای تخطی از پروتوکلهای نظامی ارتش آمریکا و حتی ارتکاب به جنایت جنگی باشد. از آقای امیری خواستم آنجا که ادعا کردهاند من مثل کیهان مینویسم و فارسی صحبت نمیکنم را اصلاح کنند و نسبت به روشی که در کامنت قبلی در پیش گرفتهاند عذرخواهی کنند.
آقای امیری در پاسخ کامنتی نوشت که صرف نظر از محتوای بحث، سراسر حملهی شخصی به من بود. ایشان نوشتند (تاکیدها از من است):
این موضع ادب و مظلومیت برازنده شما نیست. با آن همه مسخرهبازی که وسط یک بحث جدی وارد کردهاید و ابتدا و انتهای کامنتتان را به این تعابیر لوس و مضحک کودکانه تذهیب کردهاید چه هدفی جز بر هم زدن فضای منطقی گفت و گو داشتید؟ من زشت صحبت میکنم یا شما گفت و گو را با تیکه انداختنهای خیابانی اشتباه گرفتهاید؟ ادبیات «خودشان هم اعتراف کردند» دقیقا ادبیات کیهانی است و تکرار آن نه نشاندهنده سادهلوحی گوینده، که نشان دهنده احمق فرض کردن مخاطب و توهین به اوست.
در مورد این همه متن انگلیسی که اینجا نوشتید همانطور که گفتم دروغ نگفتید، اما مساله را «کامل» طرح نکردید که خودش کم از فریب مخاطب ندارد. اتفاقا همینکه هفت پیام را بر روی فرکانس مخصوص جنگندهها ارسال میکنند نشان میدهد که تصور آن ها کاملا مواجهه با یک جنگنده بوده. در مورد فرکانس ۱۲۱.۵ مگاهرتز هم همانطور که گفتم طبق دستور «ایرانایر» تمام هواپیماهای مسافربری باید در منطقه خلیج فارس روی این فرکانس گوش به زنگ باشند که هنوز مشخص نیست چرا خلبان هشدارهای این فرکانس را نگرفته و یا پاسخی نداده.
اینکه «خلبان ایرانی مجنون نبوده» استدلال نیست. قال کردن است. ممکن است خلبان «اشتباه» کرده باشد.
در مورد درگیری ایران و آمریکا باز هم ادعایی مطرح کردید که گویا شیوه معمول شما در گفت و گو است و تکرار آن من را متقاعد میکند که با سوءنیت قصد فریب مخاطب خود را دارید. این ادعای شما که من «درگیری میان آمریکا و ایران را توجیهی برای طبیعی دانستن حمله به هواپیمای مسافربری» دانستم تماما دروغ و کذب است. شما یا نمیتوانید اول متن را بخوانید و بعد جواب بدهید یا آشکارا دروغگو هستید و قصد دارید به هر قیمتی که شده حرف نادرست خودتان را به کرسی بنشانید. من درگیری مستقیم ایران و آمریکا را صرفا دلیلی برای «عذرخواهی نکردن» آمریکا دانستم و نه حمله به یک هواپیمای مسافربری.
ثانیا شما همچنان زدن به صحرای محشر و کاملا نامربوط به این بحث است. ناو آمریکایی در آبهای ایران بوده چون آمریکا در آن زمان به ایران حمله کرده است. اینکه آمریکا بیجا کرده به ایران حمله کرده و متجاوز بوده بحثی کاملا نامربوط به بحث حاضر است. وقتی در مورد استفاده عراق از سلاح شیمیایی داریم حرف میزنیم اینکه اصلا عراق چرا به ایران حمله کرده یک بحث انحرافی است که برای به حاشیه راندن موضوع اصلی مطرح میشود. این حرف شما هم فقط بحث را از موضوع اصلی این نوت که در موردش هیچ حرف منطقی و مستدلی ندارید دور میکند تا با روضهخوانی پیرامون مظلومیت ایران در هنگام حمله عراق یا آمریکا یک بحث کاملا مجزا را بدیهی قلمداد کنید.
«خودشان میگویند» در توصیف یک کشور ۳۰۰ میلیونی یا شیوه بحث آنانی است «نمیدانند» یا اینکه «مخاطب خودشان را نادان» فرض میکنند. این شما هستید که باید دست از شیوه تماما دروغپردازانه و موضع تماما نفرت پراکن و توطئه پندار خود بردارید و سپس به ازای تک تک دروغهایی که به من منتسب کردید عذرخواهی کنید. با پیشدستی در موضع مظلومنمایی حقانیتی در نگاه من ایجاد نمی کنید.
من نمیدانم شما چه انتظاری از من داشتهاید. اما دلیل ناراحتی شما اگر این است که حرفی خلاف میلتان شنیدهاید که توانایی رد و انکار منطقی آن را ندارید ناراحتی نابجایی است. بهتر است بروید و در دیدگاهتان تجدید نظر کنید. البته تغییر همواره دردناک و گاه ناراحتکننده است اما نتیجهاش میتواند خوب باشد.
طبعا من پاسخی به این کامنت ندادم و نخواهم داد. از نظر من گفتگو با آقای امیری به پایان رسیده است. مساله اصلا این نیست که نظرات آقای امیری درست یا نادرست هستند یا با آنها موافقم یا مخالفم. ایشان با این روش نوشتن عملا کانال گفتگو با من را بستهاند و من دلیلی برای ادامهی این گفتگو نمیبینم. اما از منظری دیگر، موضوع کماکمان برای من باز است. من در یک وضعیت شوک و ناراحتی عمیق به سر میبرم. این بار نه به خاطر اینکه آقای امیری با «من» این طور حرف زدند (الان که ساعتهای زیادی از آن زمان گذشته دیگر به صورت خاص ناراحت یا عصبی نیستم) بلکه از این ناراحتم که چند سوال در ذهنم هستند که مطمئن نیستم پاسخهای شخصی من به آنها منصفانه باشد. نمیتوانم بفهمم چرا باید گفتگویی که میتوانست یک گفتگوی سازنده باشد به این شکل ادامه یابد؟
بهتر دیدم که فرایند ذهنیام را به صورت فردی ادامه ندهم. امیدوارم در ارتباط با موضوع ذکر شده و همینطور سوالهای زیر بتوانم از شما بازخورد (فیدبک) دریافت کنم.
۱) تا چه حد اتهامهایی که آقای امیری به من زدند وارد است؟ کجا باید نقاط کور خودم را ببینم و نسبت به آنها بازنگری کنم؟
۲) خط مشی فعلی من این بوده که اگر کسی گفتگوی بیمنطق یا غیرمنصفانهای را پیش ببرد از گفتگو خارج میشوم، اگر چندین بار تکرار شود و امری مداوم باشد او را دنبال نمیکنم یا از حلقهی دوستانم خارج میکنم، اگر به مغالطهی حملهی شخصی و یا توهین به من دست بزند، حتی ممکن است او را بلاک کنم. اگر اتهامهایی که آقای امیری به من زدند وارد باشد، آیا لحن ایشان توهینآمیز است؟ آیا شایستهی یک گفتگوی سازنده و تحولخواهانه است؟ اگر نیست خط مشی من در رویارویی با برخورد ایشان چه باید باشد؟
۳) اگر من یا آقای امیری، نمایندهی بخشی از جنبش تحولخواهی در ایران هستیم، چه نوع آیندهای قرار است از دل منش و روش ما به در آید؟ ما کدام «آینده» را نوید میدهیم؟ تا چه حد باید نگران باشیم و دست به نقد خودمان بزنیم؟ به عبارت دیگر، من نگران جواب این سوال هستم: ما نمایندههای کدام آرمان هستیم؟
ضمیمه:
من متن کامل گفتگوها را که عینا از گوگلپلاس کپی کردهام اینجا با فرمت پیدیاف گذاشتهام. لینک مطلب اصلی در گوگل پلاس هم اینجاست.
پینوشت:
- آقای امیری در پاسخ به این نوشته در وبلاگ خود «مجمع دیوانگان» یادداشتی نوشتهاند تحت عنوان «یک سوزن به خودت بزن و یک جوالدوز به دیگری».
- برخی از دوستان لطف کردند و نظراتشان را پای بازنشر همین مطالب در گوگلپلاس نوشتند که به صورت دستی اینجا تکرار میکنم.
.
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آنرا از طریق اشتراک در خوراک آن پیگیری کنید. استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. در ضمن جهت گفتگو و تبادل نظر، شما را به حضور و مشارکت در گوگلپلاس دعوت میکنم.