این نوشته، سومین مطلب از سری پستهایی است که تحت عنوان «نگاه استراتژیک» نگاشته میشود. در «نگاه استراتژیک» سعی میکنم کوتاه بنویسم تا مطالب راحتتر خوانده شوند، همینطور در این نوشتهها از بیان نظرات شخصیام پرهیز میکنم و نقل قول میکنم از مطالب تهیه شده توسط تحلیلگران حرفهای و بیطرف. بنابراین این نوشتهها قبل از اینکه نظرات من باشند، نتیجهی تحلیل حرفهایترین موسسات دنیا هستند و در میان انبوه اطلاعات و تفسیرهای «غیردقیق» یا «غیرمستند» یا «تحریف شده» یا «ایدئولوژیک»، خواندن آنها میتواند بسیار روشنگر باشد.
اولین سری مجموعهی نگاه استراتژیک با استفاده از مقالهها و تحلیلهای «استراتفور» که گاه و بیگاه به دستم میرسد نوشته شده است. اصل مقالهها اغلب طولانی هستند، بنابراین آنها را به قسمتهای کوتاهتر تفکیک میکنم و سعی میکنم هر کدام استقلال معنایی خود را حفظ کند.
خلاصهی قسمتهای قبل
در قسمت اول نگاه استراتژیک با عنوان «روسیه به مثابه یک قلب تپنده» دیدیم که کشور روسیه به لحاظ تاریخی برای حفظ امنیت خود مانند قلبی تپنده رفتار میکند: در دوران قدرت باز میشود و کشورها و منطقههای مجاورش را میبلعد و در دوران ضعف، این مناطق را از دست میدهد. در ادامه و در قسمت دوم تحت عنوان «آمریکا: تلاشی مستمر برای حفظ کنترل قارهای» اختلاف منافع آمریکا و روسیه را توضیح دادیم و دیدیم که آمریکا به دلیل اینکه تنها کشوری در جهان است که به طور موثری یک قارهی کامل را کنترل میکند، مایل به حفظ این برتری خود از طریق جلوگیری از ظهور قدرت بزرگی در اوراسیا است. به همین دلیل با تشکیل ائتلافهای مختلف در سراسر مرزهای روسیه، مانع از گسترش روسیه میشود. از این دیدگاه دیدیم که استراتژی امنیتی روسیه (ایجاد لایههای امنیتی و حایل پیرامون خود) کاملا در تضاد با استراتژی آمریکا در اوراسیا است.
در ادامه نگاهی میاندازیم به پاشنهی آشیل آمریکا و روشهایی که روسیه برای فشار آوردن به آن در پیش خواهد گرفت (گرفته است).
چگونه روسیه میتواند هژمونی آمریکا را هدف قرار دهد؟
همهی جبهههای رویارویی قدرتهای بزرگ در اوراسیا (Eurasia) نیست. تا امروز، اعمال قدرت آمریکا در مرزهای روسیه، این کشور را در وضعیت تدافعی قرار داده است. این وضعیت برای روسیه خطرناک است، چرا که دیر یا زود یا درگیر ناآرامیهای داخلی میشود (گفتیم که روسیه دارای اقلیتهای بسیار ناهمگون است) یا اینکه تنشها به درگیری زمینی منجر خواهد شد (نمونهی کوچکش را در گرجستان دیدیم). روسیه باید تلاش کند، قدرت ایالات متحدهی آمریکا را تا حد امکان پخش کند، به خصوص در رویدادهایی که از مرزهای روسیه دور باشند. اما روسیه در کدام نقطهی جهان میتواند از نقطهی ضعف آمریکا بهره جوید؟
به خاطر وضعیت جغرافیایی ایالات متحده، این کشور برتری خود را از طریق ایجاد ائتلافهایی مبتنی بر منافع مشترک و دور از مرزهای خود به دست میآورد. همگنی نسبی و هماهنگی داخلی (internal U.S. harmony) در این کشور به حدی است که چندان نیازی به داشتن سیستمهای جاسوسی یا امنیتی خیره کننده برای حفظ امنیت داخلی خود ندارد. برخلاف روسیه، آمریکا تعداد زیادی جمعیت نافرمان، خشمگین، فتح شده و ناهمگون که احتیاج به «سر جای خود نشانده شدن» داشته باشند ندارد. اما درست برعکس، روسیه برای حفظ ثبات داخلی کشورش، به بازوی امنیتی و جاسوسی نیرومند احتیاج دارد. دستگاههای جاسوسی روسیه در کوران «کنترل اقلیتهای روسیه» چنان مهارت و تجربهای به دست آوردهاند که به جرات میتوان گفت یکی از نقاط قدرت این کشور، بازوی جاسوسی نیرومند آن است.
اما هیچ منقطهای در جهان به اندازهی «آمریکای لاتین» قدرت دستگاههای جاسوسی روسیه و ضعف نسبتی دستگاههای جاسوسی آمریکا را نشان نمیدهد.
به صورت سنتی ایالات متحده از ناحیهی «حیاط خلوت» (backyard) خود چندان احساس خطر نمیکند. آمریکای لاتین یک قارهی توخالی است، از این لحاظ که فقط حاشیههای آن توسعهی شهری یافته است. به خاطر همین موضوع (نداشتن حمایت زمینی گستردهی داخلی) هرگز نمیتواند به یک قدرت همبستهی بزرگ (single hegemonic power) تبدیل شود. آمریکای مرکزی و نواحی جنوبی مکزیک نیز به شدت از لحاظ جغرافیایی شکسته و خرد هستند. مکزیک شمالی (مانند کانادا) به شدت از لحاظ اقتصادی به ایالات متحده وابسته است و بنابراین هرگز تقابل جدی با ایالات متحدهی آمریکا را در دستور کار خود قرار نخواهد داد.
با توجه به موارد ذکر شده، طبیعی است که ایالات متحدهی آمریکا «چندان» نگران باقیماندهی نیمکرهی غربی (آمریکای مرکزی و لاتین) نباشد. اما وقتی یک قدرت خارجی بخواهد از این منطقه «بازدید» کند، داستان بسیار فرق میکند.
نقطهی ضعف ایالات متحده در کجاست؟
از زمان «دکترین مونرو» (Monroe Doctrine) تاکنون، استراتژی آمریکا در قبال آمریکای لاتین بسیار ساده بوده است. در این منطقه، ایالات متحده از ناحیهی هیچ قدرت محلیای احساس خطر نمیکند، اما «به شدت» از ناحیهی اتحاد یک قدرت نیمکرهی شرقی (Eastern Hemispheric power) با قدرتهای محلی در آمریکای لاتین احساس خطر میکند. کشورهای آمریکا لاتین، به خودی خود نمیتوانند چندان آسیبی به منافع آمریکا برسانند، اما میتوانند مانند یک اهرم عظیم توسط قدرتهای نیمکرهی شرقی بر علیه قدرت آمریکا مورد استفاده قرار گیرند. این نکته، قانون مطلق حاکم بر نگاه ایالات متحده به آمریکای لاتین است.
با توجه به آنچه گفتیم، نتیجهگیری اینکه روسیه اصلیترین تلاشهایش را در «کجای جهان» متمرکز خواهد کرد چندان دشوار نیست. کافی است نگاهی به تاریخ جنگ سرد بیاندازیم؛ تلاشهای آیندهی روسیه نیز چندان متفاوت نخواهد بود. روسیه با در پیش گرفتن سه تاکتیک مهم در منطقهی آمریکای لاتین، میتواند هژمونی آمریکا را به طور جدی به خطر بیاندازد.
در قسمتهای بعدی «نگاه استراتژیک» این تاکتیکها را تحلیل خواهیم کرد.

با من بمانید تا در مجموعهی «نگاه استراتژیک» دینامیسم حاکم بر دنیای امروز را بهتر بشناسیم.
مشترک خوراک بامدادی شوید
کامل
فقط مطالب
فقط لینکدونی