موضوع انتخابات یا به قول بعضی از دوستان که تاکید دارند آنرا داخل گیومه بگذارند «انتخابات» مدت طولانیست که ذهنم را به خود مشغول کرده. طبعا اولین و مهمترین دغدغهام هم این بوده که در انتخابات شرکت کنم یا خیر؟ اگر چه مدتهاست تصمیم گرفتهام در انتخابات شرکت کنم، اما فرصت نشده بود آنطور که دلم میخواهد دربارهاش بنویسم ولی با توجه به نزدیکی انتخابات مجلس دیگر جایی برای تعلل نیست و بهتر است نظرم را بگویم، شاید روی یک نفر تاثیر بگذارد. حرفهایم را به صورت فهرستی میگویم:
۱) من شرکت در انتخابات را تبلیغ نمیکنم. اگر چه شاید نوشتن این پست خودش نوعی تبلیغ شرکت در انتخابات باشد. هدف من از نوشتن این پست این است که فرایند ذهنیای را که برای تصمیم به شرکت در انتخابات طی کردهام شرح دهم. شاید فرایند مشابهی به شمای احیانا مردد کمک کند که به سمت رای دادن یا ندادن تصمیم سیستماتیکتری بگیرید.
۲) انتخابات را موضوع چندان مهمی نمیبینم. انتخابات را روزی برای تعیین سرنوشت ملت نمیبینم، بلکه بیشتر روزی برای خوانش چیدمان قدرت در جامعه میبینم. در واقع انتخابات پیش از آنکه چیزی را تعیین کند، بیشتر چیزی را میخواند. نگاهم جبرگرایانه است؟ تا حدی شاید، اما به هر حال نمیتوانم بر این نکته تاکید نکنم که انتخابات قرار نیست منجر به تغییر ساختار در سیستم سیاسی کشور شود. در نتیجه اهمیت روز انتخابات را بیشتر از روزها و ماههای منجر به انتخابات نمیبینم. روزها و ماههایی که طی آنها موازنه قدرت در جامعه یا دست کم در الیگارشی حاکم آرام آرام تغییر میکند و به نقطهای میرسد که برایند آن در روز انتخابات خوانده خواهد شد (ولی در آن روز تغییر نخواهد کرد).
۳) قبلا توضیح دادهام که در شرایط عادی رویکرد ما نسبت به ساخت سیاسی موجود میتواند یکی از این حالتها باشد (۱) حمایت و طرفداری بدون نقد جدی، (۲) ضدیت و رویکرد براندازانه، (۳) انفعال و بیتفاوتی و یا (۴) حمایت کلی اما داشتن نقد جدی و نشان دادم که چطور در شرایط رادیکالیزه عرصه برای گزینه (۴) کاهش مییابد و افراد وادار میشوند به گزینههای (۱) الی (۳) اکتفا کنند. به این ترتیب منتقدان مصلح دیروز وادار میشوند به طرفداران، براندازان یا بیتفاوتهای امروز تبدیل شوند.
(۴) من فکر میکنم شرایط امروز حاکم بر جامعه ایران و همینطور سیستم سیاسی تا حد زیادی رادیکالیزه شده است. یعنی عرصه برای حامیان منتقد نظام کم شده است. به این ترتیب، بخش بزرگی از منتقدان حامی نظام به ناچار به منفعلان، حامیان و یا براندازان تبدیل شدهاند. در اینجا البته مفهوم حامی یا برانداز به معنای کسی نیست که عملا و رسما و علنن در راستای حمایت یا براندازی وارد صحنه شده باشد بلکه بیشتر به معنای نوعی نگرش ذهنی است که شخص نسبت به سیستم سیاسی دارد. کسی که میخواهد نظام سیاسی سر به تنش نباشد و ریشهکن شود و یا کسی که میخواهد ساخت سیاسی سرجای خودش بماند و اگر چه در شرایط فعلی امکان نقد آن به صورت جدی وجود ندارد، اما هنوز به صورت کلی خواستار حفظ و بقای آن است. چرا فضای سیاسی جامعه رادیکالیزه شده است؟ دلایل آن میتوانند متعدد باشند اما به هر حال بدون در نظر گرفتن این دلایل، آنچه مشاهده میکنم وضعیتی است که در آن عرصه فعالیت و حضور برای منتقدان حامی نظام کم شده و این تعریف من از شرایط رادیکالیزه است.
(۵) من نمیتوانم منفعل یا بیتفاوت باشم. این به خصوصیتهای شخصی من باز میگردد که خواه ناخواه دغدغهاش را دارم و نمیتوانم به خودم بقبولانم که «هر چه شد شد» و «همه سر و ته یک کرباس هستند» و «همه چیز علی السویه است». برای من شرایط تحریم یا جنگ با شرایط غیر تحریم و صلح فرق میکند. برای من افزایش آزادیهای اجتماعی و حقوق شهروندی با شرایط بستهتر اجتماعی فرق میکند و غیره پس بیتفاوت نیستم. از آن طرف اگر چه ذاتا آدمی هستم شکاک و حتی شاید بدبین، اما نسبت به تحولات اجتماعی و سیاسی در ایران که در نتیجه کنش فردی من (و ما) ایجاد شود دلسرد نیستم، پس منفعل هم نمیتوانم باشم.
(۶) حالا که شرایط رادیکالیزه شده و باید انتخاب کنم و در عین حال نمیتوانم منفعل یا بیتفاوت باشم تنها چارهام این است که بین «حمایت از نظام» و یا «براندازی نظام» یکی را انتخاب کنم. به دلایل مختلف من گزینه «حمایت از نظام» را انتخاب میکنم. اولا که من فکر میکنم نظام سیاسی در ایران علیرغم آسیبهای جدیای که به مشروعیت آن وارد شده است، هنوز مشروعیت سیاسی و حقوقی دارد. ثانیا اینکه شرایط ایران را بسیار خاص میبینم و زهر تحریمها و خطر جنگ را به گونهای میبینم که سرنوشت بخش بزرگی از مردم ایران را به سرنوشت ساخت سیاسی (یا همان نظام) گره زده است و از آنجا که طرفدار نظریه «کمترین عارضه و خطر برای عموم مردم» هستم باز هم به انتخاب گزینه «حمایت از نظام» متمایل میشوم.
(۷) اگر من حامی نظام هستم (و منفعل هم نیستم) پس برای من چارهای نمیماند جز آنکه در راستای تقویت نظام (دست کم به معنای کلی آن و نه لزوما تقویت قسمتهای قابل نقد آن) حرکت کنم. من فکر میکنم حضور مردم در انتخابات به افزایش مشروعیت آسیب دیده نظام کمک میکند و در نتیجه ارکان آنرا تقویت میکند. به اعتقاد من نظام تقویت شده بهتر میتواند ثبات و پایداری و امنیت را در کشور فراهم کند و به صورت کلی بهتر میتواند از بحرانهای جدی تحریم یا تهدید عبور کند.
(۸) پس آیا من وجود زندانیان سیاسی، حجاب اجباری و اقتدارگرایی در عرصه سیاسی و اجتماعی، ارتجاع فرهنگی، فساد اداری، نخبه گریزی و ضعف مدیریت را در لایههای مختلف نظام فراموش کردهام؟ خیر. اما همانطور که گفتم در شرایط رادیکالیزه فعلی چارهای جز این نمیبینم که به یک حامی نظام تبدیل شوم (ولی موقتا) و امیدوار باشم که این دوران رادیکال به سرعت سپری شود و با بازگشت شرایط عادیتر به فضای سیاسی جامعه بتوانم نقش سیاسی مورد علاقهام یعنی «حامی کلی نظام اما منتقد جدی آن» را مجددا عهدهدار شوم.
شما چه تصمیمی میگیرید؟ ییشنهاد میکنم شما هم از خودتان این سوالها را بپرسید و ببینید موضع شما چیست. به هر حال این حق شماست که به هر نتیجهای که میخواهید برسید و تصمیم به مشارکت یا تحریم انتخابات یا «انتخابات» بگیرید. شاید گزینه نهایی فقط دو حالت باشد (رای بدهید یا ندهید) اما مسیرهای بسیار متنوعی برای رسیدن به این یا آن گزینه وجود دارد. ممکن است شما منفعل یا بیتفاوت باشید و رای ندهید یا بدهید. ممکن است شما مخالف نظام باشید، اما به دلایل دیگر حاضر شوید در انتخابات شرکت کنید. در هر حال چیزی که برای من و شما باید مهم باشد این است که فرایند ذهنییی که ما را به این یا آن نتیجه میرساند اندیشیده و سنجیده باشد.
با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آنرا از طریق اشتراک در خوراک آن پیگیری کنید. استفاده از مطالب و عکسهای منتشر شده در وبلاگها و فوتوبلاگهای من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.