برنامه‌ی هسته‌ای نه عامل و نه حلال مشکلات بین ایران و غرب

مهم‌ترین خبر این روزها برای بیشتر ایرانی‌ها توافق ایران و کشورهای ۵+۱ بر سر برنامه‌ی هسته‌ای است. طبعا وضعیت ایران اصلا به گونه‌ای نبود که امکان مانوردهی زیادی در این مذاکرات داشته باشد ولی با این‌حال توافق به دست آمده نقطه‌ی آغاز خوبی است بدون آن‌که حقوق اساسی ایران قربانی شده باشد. مهم‌ترین نکته اما آغازِ پایانِ مسیر خطرناک قبلی است که سرنوشتی جز انزوای بیشتر یا جنگ و ویرانی در آن نبود. در نتیجه این یادداشت کوتاه در راستای زیر سوال بردن اهمیت توافق حاصله نیست، بلکه قصد دارم درباره‌ی نقش بیش از حد اغراق‌شده‌ی برنامه‌ی هسته‌ای ایران صحبت کنم و اهمیت آن‌را هم به عنوان عامل و هم به عنوان حلال مشکلات بین ایران و غرب زیر سوال ببرم.

این را می‌نویسم چون ظاهرا این تصور برای بعضی از دوستان به وجود آمده که ریشه‌ی مشکلات بین ایران و غرب برنامه‌ی هسته‌ای و جاه‌طلبی‌های هسته‌ای حکومت ایران بوده و برای حل مشکلات هم ایران باید دست از این جاه‌طلبی‌ها بکشد. درست است که در سطح دیپلماسی عمومی و عرصه‌ی رسانه‌ای این تز زیاد مطرح شده اما تحلیل واقع‌بینانه‌ای از شرایط به دست نمی‌دهد. برخلاف آن‌چه غالبا تصور می‌شود، اصلا واضح نیست که همه‌ی های و هوی‌ها واقعا بر سر برنامه‌ی هسته‌ای ایران بوده باشد که همه‌ی تصمیم‌گیران مهم سیاسی در سراسر جهان (مطمئن باشید همه) می‌دانند برنامه‌ی هسته‌ای ایران نظامی نیست و به هیچ تهدید نظامی‌ای نیز منجر نخواهد شد. با این‌حال فشارها به ایران ادامه یافت به بهانه‌ی برنامه‌ی هسته‌ای که اگر این بهانه نبود بهانه‌های دیگری مورد استفاده قرار می‌گرفت. به نظر من باید سیاست تهدید و تحدید ایران (صرف‌نظر از سوء مدیریت‌ها و اشتباهات داخلی)  را در چارچوب روندهای تاریخی و رقابت‌های جهانی و منطقه‌ای دید. از این منظر برنامه‌ی هسته‌ای ایران ریشه‌ی سیاست تحدید و تهدید ایران نبوده و نیست بلکه ریشه‌ی اصلی را باید در تلاش قدرت‌های فرامنطقه‌ای در ایجاد تعادل قدرت در منطقه و همین‌طور تلاش‌های رقبای ایران برای بهره‌برداری حداکثری از تحدید ایران دید. برنامه‌ی هسته‌ای ایران صرفا یک برنامه‌ی سیاسی و از جنس چانه‌زنی بوده و هست. چه از سوی ایران و چه از سوی غرب ریشه‌های تضاد را باید در چیز دیگری جستجو کرد. به همان‌ترتیب که امروز هم ریشه‌های روند به اصطلاح رو به بهبود را باید در تغییر مناسبت‌های ریشه‌ای تری دید.

طبعا نقش سیاست‌های داخلی را در این نمی‌توان نادیده گرفت یا کم اهمیت شمرد. شکی نیست که وجود سیاست‌مداران بی‌کفایت که منافع ملی را قربانی هیجانات قبیله‌ای خود می‌کنند می‌تواند سیاست‌ تهدید و تحریم ایران را که از سوی دولت‌ آمریکا و متحدانش در منطقه دنبال می‌شد را تسهیل کند. اما از آن طرف نمی‌توان اصل موضوع را فراموش کرد و نادیده گرفت که چنین سیاستی وجود دارد و علت پیدایش آن معادلات کلان‌تری است که ریشه‌های آن را باید در تاریخ منطقه و رقابت‌های ژئوپولیتیک دید.

اما سوال این است که اگر برنامه‌ی هسته‌ای ایران بهانه‌ی سیاسی و ابزار چانه‌زنی (و نه علت) تنش‌ها بین ایران و غرب است پس این مذاکره‌ها چه فایده‌ای دارد و چطور می‌تواند به نتیجه برسد؟ پاسخ این است که امتیازهای اصلی و داد و ستدهای مهم‌تر احتمالا بین ایران و آمریکا انجام شده است (کمااین‌که از مدت‌ها پیش مذاکرات پنهانی بین ایرانی‌ها و آمریکایی‌ها در جریان بوده) و مذاکرات ژنو بیشتر جنبه‌ی رسمی و علنی دارد و به خصوص از این لحاظ مهم است که متحدان و رقبای آمریکا از نتیجه‌ راضی باشند. تحولات سوریه را به هیچ عنوان نمی‌توان نادیده گرفت و این نکته که به هر حال اتفاقاتی افتاد که آمریکا به این کشور حمله‌ی نظامی نکرد. هنوز برای قضاوت کردن بسیار زود است اما تحولات کلانی هم در سطح جهانی در حال رخ دادن است. بزرگ‌ترین اقتصاد جهان که ابرقدرت نظامی و سیاسی نیز هست از وارد‌کننده‌ی نفت، به صادر کننده‌ی نفت و گاز تبدیل می‌شود. این موضوع به معنای کم‌ اهمیت شدن خاورمیانه نیست، اما نشان می‌دهد که در دینامیسم دنیای جدیدی که در آن ابرقدرت اقتصادی و نظامی و سیاسی به صادر کننده‌ی نفت و گاز تبدیل شده است چیدمان و آرایش نیروها هم به تناسب تغییر خواهد کرد. دوستی می‌گفت برخلاف چند دهه‌ی قبل (مثلا دهه ۳۰ یا ۴۰) این روزها جامعه‌ی ایران به مراتب آمریکایی‌دوست‌تر (آمریکوفیل) شده است و برعکس جوامع کشورهای عربی (مثلا جامعه‌ی مصر) به مراتب ضدآمریکایی‌تر شده‌اند. این برایند عظیم اجتماعی که در ایران به سود آمریکا ایجاد شده موضوعی است که سیاست‌مداران و استراتژیست‌های آمریکایی هم در شکل‌گیری و تقویت آن نقش بازی کرده‌اند و هم تلاش می‌کنند که از آن نهایت بهره‌برداری را ببرند.

خلاصه این‌که به نظر من هم دور شدن و هم معامله و نزدیک شدن ایران و آمریکا روندهایی فرا-هسته‌ای بوده‌اند و هستند. برنامه‌ی هسته‌ای همه چیز را شکل نمی‌دهد اگر چه لنزهای رسانه‌ای و بلندگوهای دیپلماسی عمومی ممکن است این تصور را ایجاد کنند که محوریت مشکلات و راه‌حل‌ها در برنامه‌ی هسته‌ای است. معادلات منطقه‌ای و جهانی پیوسته در حال تغییر هستند و دور شدن یا نزدیک شدن کشورها به یکدیگر بیشتر تابع تحولات زیربنایی و همین‌طور رقابت‌ها و همکاری‌هاست.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است. در ضمن جهت گفتگو و تبادل نظر، شما را به حضور و مشارکت در گوگل‌پلاس دعوت می‌کنم.

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: