لینک‌های روز: پریشان‌نویسی

  • دولت در خیابان، مردم در پیاده‌رو » مهدی جامی
    مفهوم «مردم در پیاده رو» معنای تام و تمام سیاست در ایران است. مردم هستند که در حاشیه باشند. قدرت حقیقی نیستند. زینتی اند. وقتی می خواهی باید به صحنه بیایند. وقتی تو نخواهی به صحنه آمدند باید سرکوب شوند. به حاشیه ای رانده شوند که جای آنها ست. اکنون نزاع بزرگ بین درآمدن از این حاشیه است با قدرتی که به جای مردم در متن مستقر شده است. داستان جنبش سبز داستان اعتراض به حاشیه دیدن مردم و خود-متن-بینی دولت است.
  • از حزب الله تا حزب لا » درویشی نشسته بر پوست پلنگ
    من زمانی عضوی از جماعت موسوم به حزب الله بودم. طومارهای تحصن هفتاد و هشت را خطاب به سید محمد خاتمی من نوشتم. خط خوبی داشتم. مثل همه‌ی آن‌ها فکر می‌کردم. بهتر بگویم دیگران برایم فکر می‌کردند. مطمئناً هیچ‌گاه در ذهن خودم تحلیل نمی‌کردم آیا هجوم به دفتر و خانه‌ی مرحوم آیت الله منتظری و آیت الله آذری قمی درست است یا نه. دیگران به جای من فکر می‌کردند و من با اعتمادی که به‌شان داشتم، می‌پذیرفتم.
  • سكوت به نشانه اعتراض » پارسانوشت
    میپرسم پس این همه تدبیر و عقل و خردمندی فعالان سیاسی خارج از كشور، كسانی كه یك‌ عمر هیاهو میكنند و حرفهای خوب میزنند، امروز كه روز آزمون آزادیخواهی، دموكراسی‌طلبی و دفاع از حقوق بشر است، اینها كجا هستند؟ تك تك این فعالان خارج از كشور كه همه را در ایران شیر میكنند جلوی گلوله و باتون بروند اما خودشان حاضر نیستد در این حد «فداكاری» (!) كنند كه زیر یك سقف با رقیب سیاسی خود چند جمله حرف بزنند و حول مشتركاتی برای یكماه هم شده به تفاهم موقت برسند، اینها به چه دردی میخورند؟ نه واقعاً به چه دردی میخورند؟ ما صدهزار خارج كشوری كه داد كشیدیم: «موسوی دستگیر بشه، ایران قیامت میشه» ، به چه دردی میخوریم؟
  • ماجرای گوتنبرگ را شنیدید؟ » ٤دیواری
    منظورم مخترع صنعت چاپ نیست٬ بلکه وزیر امور خارجه آلمان است. همان که در رساله دکترای خود چندین صفحه از آثار علمی دیگران سرقت کرده بود٬ و چند روزی باعث جاروجنجال در رسانه‌های آلمان شده بود. نشنیدید؟
  • آيا مصنوعات هم سياست‌ دارند؟ » لنگدون وينر » ترجمهٔ شاپور اعتماد
    اين ترجمه در دی‌ماه و بهمن ماه سال 1383 در سه شماره در روزنامه شرق منتشر شده است. الان آرشيو آن سال‌های اين روزنامه ديگر در روی اينترنت موجود نيست. من مقاله را ضبط كرده بودم و بعد از بحث‌هايی كه در مورد زلزله ژاپن و آسيب ديدن نيروگاه فوكوشيما شد فكر كردم اينجا بگذارمش شايد علاقه‌ای به خواندنش باشد.
  • پریشان‌نویسی ۱ » ٤دیواری
    اخیرا نیروی جدیدی وارد عرصه واقعیت اجتماعی و افکار عمومی شده است که از آن‌ها با عنوان «جوانانی که با تکنولوژی‌های جدید آشنا هستند» یاد می‌شود. اگر فکر کنید حتما به این مفهوم «جوانانی که با تکنولوژی‌های مدرن آشنا هستند» برخورده‌اید. و حتما مثل من دیده‌اید که این‌جا و آن‌جا هم اشخاصی از این «جوانان آشنا با تکنولوژی‌های جدید» تعریف و تمجید می‌کنند٬ لی‌لی به لالا/ و هندوانه زیر بغل آن‌ها می‌گذارند و آستین آن‌ها را باد می‌کنند.
  • پیوستگی و پایداری » مسیر یک ذره
    از میان چیزهایی که تاکنون تلاش کرده‌ام بیاموزم، نسبیت عام و نظریه کوانتومی میدان‌ها دشوارترین موضوع‌ها بوده‌اند. در مورد این دو شاخه به وضوح دیده‌ام که خواندن پراکنده و ناپیوسته‌شان فایده ندارد. هم حجیم هستند و هم پیچیده. اگر هیچ یک از این دو شاخه را هم به خوبی یاد نگرفتم، دست‌کم از تلاش برای آموختن‌شان بسیار آموختم، و یکی همین که یاد گرفتن این جور چیزها پیوستگی و شدت می‌طلبد، که نیازمند پایداری است. و برای مدت زیادی در این فکر بوده‌ام که منبع این پایداری از کجا باید باشد.
  • سنگی بر گور انسانیت » بر ساحل سلامت
    جلوتر می روم ، صدای جمعیت را می شنوم. نیروهای آتش نشانی در تلاشند که فرد را از پرتاب کردن خودش از روی پل منع کنند و مردم برای پیرمرد شمارش معکوس می خوانند و یک صدا «بپر دیگه» می گویند. رهگذران هم با طعن و خنده از اینکه علافشان کرده صحبت می کنند. جلوتر که می روی، مردمانی  را می بینی که از میانشان تعدادی سکه به سمت پیرمرد پرتاپ می کنند. علیرغم اینکه تردید در چهره پیرمرد بود، با وجودیکه تشک آتش نشانی زیر پایش بود، مردد مانده بود، آتش نشان ها نزدیکش شده بودند، اما هیاهوی توخالی مردم در لحظه آخر باعث شد پیرمرد از بالای پل به پایین بپرد. شاید بودن تشک باعث شده باشد، نهایتا دست و پایی از مرد شکسته باشدکه سریع با آمبولانس منتقلش کردند. اما تمام مدت فکر می کردم من این مردمان کوچه و خیابان را دیگر نمی شناسم. مردمی که علاف پیرمردی شده اند و خرید و فروش شب عیدشان کمی با تعویق رو به رو شده و می خواهند مردی شکسته که به یقین زندگی اینچنین بازی بر او داشته را مجبور به کاری بکنند که حتی خودش در آن تردید کرده است.
  • آن روی آقای جامعه‌شناس » کلمه
    لیبی به عنوان یک دولت تک حزبی چندان سرکوب‌گر نیست. آن طور که به نظر می‌رسد، واقعاً بین مردم محبوب است. بحث ما [با کلنل قذافی] بر سر حقوق بشر بیشتر بر آزادی رسانه‌ها متمرکز بود. او دیدگاه‌های متنوع‌تر در کشور را می‌پذیرد؟ چنان چیزی در حال حاضر وجود ندارد. خب، به نظر می‌رسد که او موافق این امر است.
  • دیدن لحظه‌ی مرگ یک انسان » كروسان با قهوه
    برای اولین بار بود که تنم تا این اندازه لرزید. انتظار نداشتم که این قدر وحشت کنم. قبول دارم که مرگ خواست طرف بوده و این زندگی براش زجرآور بوده و تحمل‌اش مشکل. اما در عین حال دیدن مرگ به این شکل هم خیلی ساده نیست. حتمن برای نزدیکان و به خصوص همسرش هم که باید خیلی سخت‌تر بوده باشه. همیشه اعتقاد داشته‌ام که اتانازی حق هر شخصیه و باید گزینه‌اش (در عین در نظر گرفتن مسایل مختلف مثل جنبه‌های حقوقی و جنایی) برای همه وجود داشته باشه. اما هیچ وقت تا این اندازه نزدیک تصویرش رو ندیده بودم و درست درک نکرده بودم که به هر حال یک طرف قضیه مرگه.

.


* بدیهی است (هست؟) که این نقل قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: از باتلاق فاصله می‌گیریم

  • خودت را توصیف کن » پیاده رو
    از وقتی همان بچه دو ماهه آمده دیگر تنها نیستم. دایم کسی هست. همین بچه دایم هست. نباید جلوش گریه بکنم. تازه وارد است. زیر دوش گریه می کنم. یا سر چاه مستراح.
  • داشتن و نداشتن » ترجمه و نوشته‌های امیرمهدی حقیقت
    آن قدیم‌ندیم‌ها چند موسسه‌ی بزرگ انتشاراتی بود مثل فرانکلین که وظیفه‌اش انتخاب آثار خوب دنیا بود و انتخاب مترجم خوب و ویراستار خوب. در جریان این فرایند بسیار مترجمان و ویراستاران زیر دست بزرگ‌ترها و استخوان‌خرد کرده‌ها کار یاد می‌گرفتند و تجربه کسب می‌کردند. ما الان چنین جاهایی را اصلا نداریم یا تقریبا نداریم. همه دارند برای خودشان کار می‌کنند.
  • از باتلاق فاصله می گیریم » لویاتان
    نمی توانیم چشم ببندیم و به بیراهه برویم. راه ما به باتلاق طرف مقابل فرو افتادن و یا حتی باتلاق شدن نیست. راه ما، جنبش مسالمت آمیز مدنی است. از این همه جریانی و جنبش و حرکت و تظاهرات و درگیری هایی که از زمان انتخابات به بعد رخ داده، هیچ یک به شکوه و عظمت نخستین گردهمایی آرام در میدان آزادی نبوده و یا به اندازه راهپیمایی سکوت هفت تیر تا ولی عصر صلابت نداشته است. هر قدر به سمت درگیری رفته، بدتر شده است. اما سندهای رشد مردم و جنبش هم جلوی چشم همه ماست اگر بخواهیم آن را ببینیم. زنان و مردانی که جلوی نیروهای پلیس ایستادند تا کتک نخورند، نهایت انسانیت هستند.
  • حکومتی نگران از پارگی » حباب
    دیگر چه انتظاری می‌توان داشت از حکومتی که قبح روزه‌خواری برایش بیشتر از آدم‌کشی است، قبح پاره کردن عکس فردی بیشتر از  پاره‌کردن و تجاوز به خود یک فرد است و شعار برایش مهم‌تر از شعور است.
  • اعدام هم دوای دردتان نیست! » همینجوری
    نمی دانم محارب کیست و مفسد فی الارض یعنی چه! اما یک چیز را خوب می دانم. آدمی که به قتل رسید زنده نمی شود. اگر کسی را کشتی نمی توانی با پول نفت و حمایت کشورهای غیر متعهد و فتوای علما و راهپیمایی های خودجوش به زندگانی برگردانی اش. فایل کامپیوتر نیست که اگر delete شد به راحتی recover شود، نمره امتحان نیست که اگر کم دادی بتوانی اضافه کنی، شیشه پنجره نیست که اگر شکستی بتوانی درستش کنی. داستان، داستان یک چیز یگانه و بی بازگشت است.
    گیرم که بپذیریم در جایی هم حکم اعدام لازم است. کسی که می خواهد حکم اعدام بدهد باید دقت زیادی داشته باشد، باید که خطا در کارش نباشد، باید که ذهنش مخدوش حاشیه ها و حب و بغض ها نباشد، باید که…
    خیلی چیزها لازم دارد صدور حکم اعدام و من این چیزها را در دستگاه قضایی مان نمی بینم. احساس نمی کنم که با وسواس و دقت کافی به پرونده های سیاسی و امنیتی رسیدگی شده باشد و این یعنی اینکه رفتن به سراغ رویه سال 57 در سال 88 می تواند فاجعه بار باشد.
  • هیاهوی خاموش » تظاهر
    ما بيشتر اوقات در حال تظاهر هستيم .تظاهر به انسانيت و حتي تظاهر به بالاتر از انسانيت. در حاليكه اكثرا در سطحي پايينتر از انسان زندگي ميكنيم .تلاش ميكنيم كه همه خواسته هاي حيواني خود را پنهان و سركوب كنيم .
  • نشانی جدید وبلاگ ۴دیواری
    خیلی بد شد. ظاهرا سیاست زبونانه‌ی بستن وبلاگ‌ها توسط بلاگفا زیاد جواب نداد!
  • راه‌کارهای آقای کروبی برای خروج از بحران » سحام‌نیوز
    حوادث بازداشتگاهها و ماجرای کهریزک و خشونت به زنان و دستگیری های فله ای و دادگاههای فرمایشی و ارعاب تئوریزه شده کم بود که دست آقایان به خون مردم در روز عاشورای حسینی نیز آغشته شد. طنز ماجرا اما آنجاست که طلبکار هم می شوند. دست پیش می گیرند مبادا که پس بیافتند. شب عاشورا به حسینیه جماران یورش می برند و با این حال از شکسته شدن حرمت امام و عاشورا نیز سخن می گویند. با چاقو و قمه به جان مردم در تهران و مشهد می افتند و بعد حکم محاربه برای دیگران صادرمی کنند. مواجب بگیران را به جان مردم می اندازند و مردم را فریب خورده و مزدور اجنبی می خوانند. منتقدان خود را منافق می نامند و کسی را روانه زندان می کنند که پدرش شهید مظلوم آیت اله بهشتی، قربانی منافقین بوده است. او را بازداشت می کنند آن هم در دانشگاه و در سر کلاس درس. البته آقایان حرمتی نیز برای دانشجو و دانشگاه باقی نگداشته اند و دانشگاه را پادگان کرده اند. دیدیم که چگونه در شانزدهم آذر ماه به دانشگاه قشون کشی کردند و دانشجویان را روانه زندان ساختند.

.


* بدیهی است (هست؟) که این نقل‌قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه در همه‌ی نقل‌قول‌ها و هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

مهاجرین ِ اخراج شدهٔ افغانی یخْ نمی‌زنند

هفته‌ای نمی‌گذرد که خبر اخراج تعداد بیشتری از مهاجرین (بهتر است بگوییم پناه‌جویان) ‌افغان از ایران را نشنویم. این‌بار هم اخبار تلخ، حکایت از اخراج 400 نفر از مهاجرین افغان می‌کند:

به گفته مقامات محلی، شمار مهاجران اخراج شده از ایران، در روزهای اخیر، اکنون به هشتصد تن رسیده است. اخراج جمعی مهاجرین افغان از ایران، در حالی صورت می‌گیرد که ولایت هرات، در روزهای اخیر، شاهد بارش برف سنگین و سرمای مرگباری بوده است. به علت مسدود بودن راه اسلام‌قلعه به هرات، مهاجران اخراج شده در مرز گیر کرده‌اند و هیچ‌گونه امکاناتی برای انتقال آنها به شهر هرات یا ارسال کمک به آنها وجود ندارد. رئیس اداره مهاجرین هرات گفت: «ایران این مهاجران را در هوای سرد و برفی به کام مرگ فرستاده است».

shepehrd3

در شرایطی که سرما در مناطق مختلف ایران و افغانستان بی‌داد می‌کند، این‌همه تعجیل در اخراج این مردم بی‌شهر و کاشانه برای چیست؟ دست‌کم اگر «جهان‌وطن» نیستیم و دلمان نمی‌خواهد این مردم بی‌نوا در کشور ما زندگی کنند، «انسان» باشیم و تا فصل گرمسیر در اخراج آن‌ها تعلل کنیم.

تک‌تک افرادی که در اخراج این افراد نقش داشته‌اند، درقبال «هرگونه آسیب جسمی و روحی مهاجرین اخراج شده» مسئول هستند.

پی‌نوشت: ظاهرا اعتراضات رسمی و غیررسمی گسترده  نتیجه داد و به دستور رئیس‌جمهور ایران اخراج‌ها «به طور موقت» متوقف شده است.