لینک‌های روز: با کدام عضومان می‌نویسیم و فکر می‌کنیم؟

  • آهسته‌تر برانید » امیرمهدی حقیقت
    آهای داستان‌نویس‌های جهان!
    می‌شود کمی دست نگه دارید؟ می‌شود پا را از روی گاز بردارید؟ می‌دانید چپ و راست از همه‌جای دنیا دارد کتاب می‌بارد؟ می‌دانید سر جمع، در ماه چند هزار جلد کتاب می‌نویسید؟ می‌دانید هر روز توی دنیا از قلم شما و همکارانتان چند جلد کتاب داستانی خوب در می‌آید؟
  • زنان کویتی بدون مجوز شوهر گذرنامه می‌گیرند » بی‌بی‌سی
    عالی‌ترین دادگاه کویت در حکم جدید خود اعلام کرد که قانونی پنجاه ساله که به موجب آن زنان نیازمند رضایت شوهر برای به دست آوردن گذرنامه و مجوز سفر بودند، ناقض قانون اساسی است. طبق این قانون، شوهر هر زن می بایست ورقه های صدور گذرنامه او را امضاء می کرد. این دادگاه گفت که این قانون شأن انسانی زنان را پایمال کرده است.
  • خطاطی و خوشنویسی نستعلیق آنلاین تحت وب
    اگر چه با قلم نستعلیق هم می‌شود نوشت، اما این‌جا تحت وب است و نیازی به نصب قلم ندارد. نتیجه به سرعت به صورت یک تصویر که می‌توانید آن‌را در صفحات وب قرار دهید به شما تحویل داده می‌شود.
  • برای سهیلا غدیری بی پناه ترین ایرانی » محمد مصطفایی
    از همه درآمدهاي نفتي کشور فقط چند متر طناب نصيب گردن او شد و از 70 ميليون جمعيت ايران تنها کسي که به او محبت کرد، سربازي بود که دلش آمد صندلي را از زير پاي سهيلا بکشد و به 16 سال بي پناهي و فقر و آوارگي او پايان دهد.
  • راه هسته‌ای شدن از اورشلیم می‌گذرد » لویاتان
    مشروعیت؟ با آمریکا مذاکره می کنیم.
    خبری نشد؟ با اسراییل مذاکره می کنیم. اصلا راه مشروعیت از اورشلیم می گذرد.
  • با کدام عضومان می‌نویسیم و فکر می‌کنیم؟ » پیاده‌رو
    چند وبلاگ‌نویس خواسته‌اند که برویم و در نظرسنجی » وبلاگ‌های برتر بانوان و کودکان» شرکت کنیم. چرا؟
    چرا چنین مسابقه‌ای وجود دارد و چرا از بودنش حمایت می‌کنید؟ مگر وب‌لاگ نوشتن قوای جسمی یا فیزیک خاصی را می‌طلبد که مرزبندی‌های جنسیتی شاملش شده است؟ پرتاب دیسک که نیست؟ مگر ما نوبل ادبیات زنانه و مردانه داریم؟ فکر جنسیت ندارد. جنسیت زده‌اش نکنید.
  • وقتی پرنده‌ها پلاستیک بخورند چه بلایی بر سرشان می‌آید؟
    مجموعه‌ی عکس از پرنده‌های مظلوم
  • تغییر واحد پول‌ » حسین عباسی
    هزینۀ تغییر واحد پول ایران در خوشبینانه ترین حالت در حدود نیم درصد تولید سالانۀ کشور است. بر مبنای در آمد صادرات نفت، که با نفت 60 دلاری چیزی در حدود 60 میلیارد دلار است، هزینۀ تغییر پول در ایران در حدود چهار درصد آن خواهد بود. اگر قرار است این هزینه پرداخت شود، باید در زمانی باشد که تورم کنترل شده باشد.
  • عماد باقی در نامه‌ای خطاب به آیت‌الله لاریجانی: حق اولیای دم رافع اختیار و مسئولیت حكومت نیست » پارلمان نیوز
    آقای باقی از موضع حقوقی و اسلامی به نقد اعدام کودکان یا نوجوانان می‌پردازد.
  • این پست مخاطب خاص دارد » تزاد
    تصحیح کنید اگر اشتباه می گویم، اما فکر نمی کنید نوشته هایی که مخاطب خاص دارند بهتر است ایمیل شوند به جای اینکه در وبلاگ تان نوشته شوند؟ برای درک میزان خورد شدن اعصاب آدم فرض کنید که شما در ایستگاه اتوبوس وایستاده اید و من با یک اتوبوس خالی میام ترمز می زنم و داد می زنم: » شرمنده اتوبوس خصوصیه. حسن آقا شما فقط بپر بالا»

* بدیهی است (هست؟) که این نقل‌قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه در همه‌ی نقل‌قول‌ها و هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

زندگی در زمان عاریه‌ای و در سرزمین مسروقه

وبلاگ چهاردیواری مانی‌ب. به سرعت در آن بالاهای فهرست «حتما باید خوانده شود» من جا خوش کرد. امروز دیدم مطلبی را از یک هنرمند و نویسنده‌ی متولد اسرائیل به نام جیلاد آتسمون ترجمه کرده که در یک کلام «فوق العاده» است (در طول خواندن آن حتی یک بار هم پلک نزدم). برای درک این‌که نگاه مردم اسرائیل نسبت به «خودشان» و «تاریخ شان» چگونه است و در نتیجه فهم بهتر تاریخ سراسر خشونت اسرائیل خواندن این نوشته «ضروری» است.

دیدم لینک دادن کفایت نمی‌کند، از مانی‌ب. کسب اجازه کردم تا کل ترجمه‌ی شیوایش را در بامدادی قرار دهم. اصل نوشته به زبان‌های انگلیسی و  آلمانی هم در دسترس است.

نویسنده‌ی این مقاله جیلاد آتسمون٬ متولد ۱۹۶۳ در اسرائیل است. امروز به عنوان موزیسین جاز٬ نوازنده‌ی ساکسفون و نویسنده در لندن ٬ شهری که آن را تبعیدگاه خود می‌داند٬ زندگی می‌کند. نوشته‌های او خواننده‌های زیادی دارد و دو رمان به قلم او به بیست‌وچهار زبان ترجمه شده است.

زندگی در زمان عاریه‌ای و در سرزمین مسروقه

صحبت با اسرائیلی‌ها می‌تواند آدم را گیج کند. حتی حالا که نیروی هوایی در روز روشن صدها غیرنظامی را به قتل می‌رساند٬ اسرائیلی‌ها می‌توانند به خود بقبولانند که قربانیان واقعی این ماجرای خوفناک خود آن‌ها هستند.

کسانی که اسرائیلی‌ها را خوب می‌شناسند می‌دانند که آن‌ها در باره دلایل چالشی که زندگی آن‌ها را تعیین می‌کند مطلقا بی‌اطلاع هستند. آن‌ها اغلب استدلالاتی ارایه می‌کنند که در چهارچوب گفتمان داخلی اسرائیل شاید معنا داشته باشد٬ اما خارج از دیدگاه یهودی کاملا بی‌معناست. مثلا گزاره‌هایی مانند این: «چرا فلسطینی‌ها اصرار دارند که در سرزمین ما زندگی کنند؟ چرا برای زندگی‌کردن به مصر٬ سوریه٬ لبنان یا یک کشور عربی دیگر نمی‌روند؟». یکی دیگر از این حکمت‌های عبری این است: «این فلسطینی‌ها را چه می‌شود؟ ما آب٬ برق٬ مدرسه٬ امکان تحصیل می‌دهیم و آن‌ها همه هم‌وغم خود را گذاشته‌اند که ما را به دریا بریزند».

تعجب‌آورتر این است که حتی  به اصطلاح «چپ»‌های اسرائیلی٬ حتی چپ‌های باسواد٬ نمی‌فهمند فلسطینی‌ها چه کسانی هستند٬ از کجا می‌آیند و چه می‌خواهند. درک نمی‌کنند که فلسطین وطن فلسطینی‌ها است. به طرز معجزه‌آسایی نمی‌فهمند که اسرائیل جایی تأسیس شد که روستاها٬ شهرها٬ کشتزارها و باغ‌های فلسطینی‌ها بوده است. اسرائیلی‌ها این واقعیت را نمی‌بینند که فلسطینی‌های ساکن کمپ‌های پناهندگی منطقه همان‌هایی هستند که سلب مالکیت شده٬ و از [شهرها و نواحی] برشیو٬ یافو٬ تل‌کبیر٬ شیخ٬ مونیز٬ لود٬ حیفا٬ اورشلیم و شهرهای بسیار دیگر رانده شده‌اند. پاسخ به این پرسش که چرا اسرائیلی‌ها تاریخ خود را نمی‌شناسند٬ ساده است: برای آن‌ها تاریخ هرگز روایت نشده است. مناسباتی که به معضل اسرائیل و فلسطین منجر شده است در فرهنگ اسرائیل پنهان است. همه‌ی آثار و نشانه‌های تمدن فلسطینی پیش از سال ۱۹۴۸ نابود شده‌اند. نه تنها «نکبۃ» [نامی که فسطینی‌ها به رانده‌شدن از سرزمین‌های خود داده‌اند] یا ماجرای پاکسازی قومی ساکنین فلسطین در سال ۱۹۴۸ بخشی از تاریخ اسرائیل نیست٬ بلکه در فاروم رسمی آکادمیک اسرائیل نیز از آن سخنی به میان نمی‌آید.

قتل‌عام‌های فراموش شده

تقریبا در مرکز هر آبادی در اسرائیلی یک «یادبود» هست. یادبودی به شکلی خیلی عجیب٬ تقریبا یک مجسمه‌ی آبستراکت که دارای یک «لوله‌» است. این لوله «داویدکا» نام دارد و درواقع یک خمپاره‌انداز اسرائیلی است که در سال ۱۹۴۸ به کار برده می‌شد.

جالب این که داویدکا یک اسلحه‌ی نامؤثر بود. گلوله‌های آن بیشتر از سیصدمتر پرتاب نمی‌شدند و خسارت بسیار کمی ایجاد می‌کردند. با این‌که داویدکا نسبتا بی‌آزار بود صدای زیادی داشت. بنا بر تاریخ رسمی اسرائیل عرب‌ها – منظور فلسطینی‌ها هستند- همین‌که صدای داویدکا بلند می‌شد٬ از ترس مرگ پابه‌فرار می‌گذاشتند. در روایت اسرائیلی‌ها٬ یهودیان٬ یعنی اسرائیلی‌های جدید٬ یک «ترقه‌بازی» کوچک راه می‌انداختند و عرب‌های ترسو مثل احمق‌ها فرارمی‌کردند. در تاریخ رسمی اسرائیل از قتل‌عام‌های سازماندهی‌شده توسط ارتش نوتأسیس اسرائیل و گروه‌های شبه‌نظامی نامی برده نمی‌شود.  هم‌این طور از قوانین نژادپرستانه‌ای که مانع بازگشت فلسطینی‌ها به سرزمین و خانه‌های خود می‌شد.

اهمیت این یادآوری‌ها واضح است. اسرائیلی‌ها از مسائل فلسطینی‌ها هیچ چیز نمی‌دانند. به این دلیل مبارزه فلسطینی‌ها را عملی غیرعقلانی و نوعی جنون آدم‌کشی می‌فهمند. در جهان صمیمانه‌ و یهودی‌مرکز اسرائیل٬ اسرائیلی قربانی بی‌گناهی است و فلسطینی چیزی از یک قاتل مخوف کم ندارد.

این وضعیت دارای نتایجی جدی است: این وضعیت٬ اسرائیلی‌ها را در رابطه با گذشته‌ی آن‌ها در تاریکی رها می‌کند و هرگونه امکان آشتی در آینده را نابود می‌سازد. از آن‌جایی که یک اسرائیلی هیچ فهمی از معضل موجود ندارد٬ نمی‌تواند درباره راه حلی ممکنی غیر از کشتار و تارومارکردن «دشمن» فکر کند. همه‌ی چیزی که یک اسرائیلی حق دارد بداند٬ یک سری روایت‌های خیالی از رنج یهودیان است. رنج فلسطینی‌ها برای گوش‌های اسرائیلی چیزی مطلقا بیگانه است. حق بازگشت فلسطینی‌ها به وطن خود برای آنان یک ایده‌ی مضحک است. حتی مترقی‌ترین «انسان‌گراهای اسرائیلی» حاضر نیستند کشور را با ساکنان محلی قسمت کنند. برای فلسطینی‌ها امکانات زیادی٬ جز این‌که علیه همه‌ی موانع برای آزادی خود مبارزه کنند نمی‌ماند. و در طرف اسرائیل آشکارا شریک گفتگوی خوبی برای مذاکرات صلح وجود ندارد.

در این هفته همه‌ی ما در باره توانایی بالیستیک حماس بیشتر آموختیم. پیش از این٬ حماس در مدتی نسبتا طولانی در برابر اسرائیل به وضوح خودداری پیشه کرده بود. این سازمان دامنه‌ی چالش را به کل جنوب اسرائیل گسترش نداد. به نظرم آمد که باران موشک‌های قسام که گاه‌گاه روی سدروت و اشکلون فرومی‌آمد٬ چیزی نبود جز پیامی از فلسطینی‌های محاصره‌شده. از یک طرف پیامی بود به سرزمین دزدیده شده٬ خانه‌ها٬ کشتزارها و باغ‌ها: «سرزمین عزیز! ما تو را فراموش نکرده‌ایم. هنوز این‌جا هستیم و برای تو مبارزه می‌کنیم. دیر یا زود بازخواهیم گشت و کارها را از آن‌جایی که مجبور به قطع آن شده بودیم٬ دوباره شروع خواهیم کرد. هم‌زمان پیامی روشن بود برای اسرائیلی‌ها: «آهای ساکنین سدروت٬ شوا٬ اشکلون٬ اشدود٬ تل‌آویو و حیفا! شما در سرزمین دزدی زندگی می‌کنید. می‌خواهید بفهمید می‌خواهید نفهمید٬ بهتر است وسایل خود را جمع کنید٬ زیرا وقت شما تمام شده است. صبرو تحمل ما به پایان رسیده است. ما ملت فلسطین چیزی برای از دست دادن نداریم».

واقعیت را تصور کنیم: اگر واقع گرایانه نگاه کنیم موقعیت برای اسرائیل جدی است. دوسال پیش موشک‌های حزب‌اله در شمال اسرائیل فرومی‌آمدند٬ در این‌هفته حماس جای تردید نگذاشت که می‌تواند جنوب اسرائیل را با ضربه‌های بالیستیکی بنوازد. اسرائیل در هیچ‌یک از این دو مورد پاسخ نظامی ندارد. می‌تواند غیرنظامیان را بکشد٬ اما در موقعیتی نیست که شلیک راکت‌ها را متوقف کند. ارتش اسرائیل ابزار حفاظت از اسرائیل را ندارد٬ حداقل تازمانی که ایده‌ی یک سقف بتونی روی اسرائیل راه‌حلی واقعی باشد.

پایان رویای صهیونیسم

تازه این پایان ماجرا نیست. در واقع آغاز آن است. هر متخصص خاورنزدیک‌شناس می‌داند که حماس می‌تواند در  ظرف چند ساعت کنترل کرانه‌ی باختری رود اردن را در اختیار بگیرد. واقعیت این است که کنترل نیروهای الفتح و تشکیلات خودگردان روی کرانه‌ی باختری  رود اردن به کمک ارتش اسرائیل برقرار است. در صورتی که حماس کنترل کرانه‌ی باختری رود اردن را بدست گیرد٬ شهرهای بزرگ اسرائیل مغلوب نیت خیر حماس می‌گردند. برای کسانی که این موضوع را درک نمی‌کنند: این به معنی پایان حکومت یهودی اسرائیل است. این اتفاق شاید امروز روی‌دهد٬ شاید سه ماه دیگر٬ شاید پنج سال دیگر. سؤال این نیست که این اتفاق می‌افتد یا نمی‌افتد٬ بلکه این است که چه وقت روی‌‌می‌دهد. در این صورت کل اسرائیل در برد موشک‌های حماس و حزب‌اله قرارمی‌گیرد. جامعه‌ی مدنی اسرائیل درهم ‌خواهد شکست و اقتصاد آن نابود خواهد شد. قیمت یک ویلای لوکس در شمال تل‌آویو اندازه‌ی قیمت یک آلونک در کیریات٬ شمون یا سدروت خواهد شد. در چنین موقعیتی تنها اصابت یک راکت به تل‌آویو می‌تواند به معنی پایان رویای صهیونیزم باشد.

ژنرال‌ها و رهبران اسرائیل به این مسئله واقف هستند. به همین دلیل جنگ علیه فلسطینی‌ها را به جنگی نابودکننده تبدیل کردند. اسرائیلی‌ها در غزه چیزی گم نکرده‌اند و واقعا قصد اشغال غزه را ندارند. همه‌ی آن‌چیزی که می‌خواهند به پایان رساندن «نکبۃ» است. آن‌ها روی سر فلسطینی‌ها بمب می‌ریزند که آن‌ها را نابود کنند. می‌خواهند که فلسطینی‌ها منطقه را ترک کنند. و آشکار است که این عمل ناممکن است. فلسطینی‌ها خواهند ماند. نه تنها خواهند ماند٬ بلکه حال که اسرائیل همه‌ی تاکتیک‌های مرگ‌آور خود را تماما به کار می‌گیرد٬ روز بازگشت آن‌ها به وطن خود نزدیک‌تر می‌شود. و دقیقا همین‌جا است که ویژگی «فرار از واقعیت» اسرائیلی‌ها خود را نشان می‌دهد. اسرائیل از نقطه‌ای گذشته‌ است که از آن‌جا راه بازگشتی نیست. سرنوشت اسرائیل با هر بمبی که روی سر فلسطینی‌ها می‌اندازد محتوم‌تر می‌شود. برای این‌که اسرائیل خود را نجات دهد٬ هیچ راهی نیست. استراتژی عقب‌نشینی وجود ندارد. مذاکرات راه چاره نیست٬ زیرا نه اسرائیلی‌ها ونه رهبران آن‌ها پارامترهایی را که تعیین‌کننده‌ی این معضل است٬ نمی‌فهمند. اسرائیل فاقد قدرت نظامی‌ای است که کشتار را خاتمه دهد. شاید همان‌طور که سال‌هاست این کار را می‌کند٬ رهبران جنبش فلسطین را بکشد٬ اما مقاومت فلسطینی‌ها به جای تقلیل افزایش خواهد یافت. طوری که یکی از ژنرال‌های سازمان سری اسرائیل زمان اولین انتفاضه گفته بود:« فلسطینی‌ها برای فاتح شدن لازم نیست هیچ کاری بکنند٬ زنده‌ماندن کافی است». و آن‌ها زنده خواهند ماند و پیروز خواهند شد. رهبران اسرائیل این چیزها را می‌دانند. اسرائیل همه‌ی راه‌ها را امتحان کرد. تخلیه‌ی یک‌طرفه٬ گشنگی دادن فلسطینی‌ها و حالا نابودکردن آن‌ها. … این پایداری فلسطینی‌ها به صورت سیاست حماس است که آینده‌ی منطقه را تعیین خواهد کرد.

سرنوشت نامعلوم

تنها کاری که برای اسرائیلی‌ها می‌ماند این است که برای جاخالی‌دادن به سرنوشت تکان‌دهنده و سنگین خود که هم اینک نشانه‌های آن دیده می‌شود٬ به نابینایی و دوری خود از واقعیت بچسبند. آن‌ها در تمام طول سقوط خود سرودی آشنا را سرخواهند داد که در آن خود آن‌ها قربانی‌های واقعی هستند. از آن‌جایی که مطلقا متمرکز به خود و اسیر تصورات نژادپرستانه‌ی خود هستند٬ در رنج خود عمیقا غرق خواهند بود٬ و هم‌زمان در برابر رنجی که به دیگران داده‌اند مطلقا کور.

جالب است که اسرائیلی‌ها وقتی که قرار است روی دیگران بمب بریزند با توافق جمعی رفتار می‌کنند و هم‌زمان٬ همین‌که خود جراحت کوچکی برمی‌دارند به تجسم معصومیت آسیب‌پذیر تبدیل می‌شوند. این سوءتفاهم بین تصویری که آن‌ها از خود دارند و طوری که ما آن‌ها را می‌بینیم است  که اسرائیل را به یک ماشین نابودکننده غول‌آسا تبدیل می‌کند. این تضاد است که نمی‌گذارد اسرائیلی‌ها تاریخ خود را درک کنند٬ و همین تضاد است که مانع آن‌ها می‌شود که تلاش مکرر خود را برای نابودی حکومت خود بفهمند. این سوءتفاهم است که مانع فهم هلوکاست نزد آن‌ها می‌شود و اجازه نمی‌دهد از تکرار آن جلوگیری کنند. این سوءتفاهم است که نمی‌گذارد اسرائیلی‌ها بخشی از بقیه‌ی بشریت باشند.

و دوباره یهودیان به سوی سرنوشت نامعلوم خود پیش می‌روند. خود من به طریقی سفر خود را مدتی پیش آغاز کرده‌ام.


پی‌نوشت 1: با تشکر از مانی ب. که اجازه داد این نوشته‌ی وبلاگش را در این‌جا منتشر کنم.

پی‌نوشت 2:  پست‌های «وقتی همه خواب بودند قسمت اول» و «وقتی همه خواب بودند قسمت دوم» را خوانده‌اید؟