لینک‌های روز: پریشان‌نویسی

  • دولت در خیابان، مردم در پیاده‌رو » مهدی جامی
    مفهوم «مردم در پیاده رو» معنای تام و تمام سیاست در ایران است. مردم هستند که در حاشیه باشند. قدرت حقیقی نیستند. زینتی اند. وقتی می خواهی باید به صحنه بیایند. وقتی تو نخواهی به صحنه آمدند باید سرکوب شوند. به حاشیه ای رانده شوند که جای آنها ست. اکنون نزاع بزرگ بین درآمدن از این حاشیه است با قدرتی که به جای مردم در متن مستقر شده است. داستان جنبش سبز داستان اعتراض به حاشیه دیدن مردم و خود-متن-بینی دولت است.
  • از حزب الله تا حزب لا » درویشی نشسته بر پوست پلنگ
    من زمانی عضوی از جماعت موسوم به حزب الله بودم. طومارهای تحصن هفتاد و هشت را خطاب به سید محمد خاتمی من نوشتم. خط خوبی داشتم. مثل همه‌ی آن‌ها فکر می‌کردم. بهتر بگویم دیگران برایم فکر می‌کردند. مطمئناً هیچ‌گاه در ذهن خودم تحلیل نمی‌کردم آیا هجوم به دفتر و خانه‌ی مرحوم آیت الله منتظری و آیت الله آذری قمی درست است یا نه. دیگران به جای من فکر می‌کردند و من با اعتمادی که به‌شان داشتم، می‌پذیرفتم.
  • سكوت به نشانه اعتراض » پارسانوشت
    میپرسم پس این همه تدبیر و عقل و خردمندی فعالان سیاسی خارج از كشور، كسانی كه یك‌ عمر هیاهو میكنند و حرفهای خوب میزنند، امروز كه روز آزمون آزادیخواهی، دموكراسی‌طلبی و دفاع از حقوق بشر است، اینها كجا هستند؟ تك تك این فعالان خارج از كشور كه همه را در ایران شیر میكنند جلوی گلوله و باتون بروند اما خودشان حاضر نیستد در این حد «فداكاری» (!) كنند كه زیر یك سقف با رقیب سیاسی خود چند جمله حرف بزنند و حول مشتركاتی برای یكماه هم شده به تفاهم موقت برسند، اینها به چه دردی میخورند؟ نه واقعاً به چه دردی میخورند؟ ما صدهزار خارج كشوری كه داد كشیدیم: «موسوی دستگیر بشه، ایران قیامت میشه» ، به چه دردی میخوریم؟
  • ماجرای گوتنبرگ را شنیدید؟ » ٤دیواری
    منظورم مخترع صنعت چاپ نیست٬ بلکه وزیر امور خارجه آلمان است. همان که در رساله دکترای خود چندین صفحه از آثار علمی دیگران سرقت کرده بود٬ و چند روزی باعث جاروجنجال در رسانه‌های آلمان شده بود. نشنیدید؟
  • آيا مصنوعات هم سياست‌ دارند؟ » لنگدون وينر » ترجمهٔ شاپور اعتماد
    اين ترجمه در دی‌ماه و بهمن ماه سال 1383 در سه شماره در روزنامه شرق منتشر شده است. الان آرشيو آن سال‌های اين روزنامه ديگر در روی اينترنت موجود نيست. من مقاله را ضبط كرده بودم و بعد از بحث‌هايی كه در مورد زلزله ژاپن و آسيب ديدن نيروگاه فوكوشيما شد فكر كردم اينجا بگذارمش شايد علاقه‌ای به خواندنش باشد.
  • پریشان‌نویسی ۱ » ٤دیواری
    اخیرا نیروی جدیدی وارد عرصه واقعیت اجتماعی و افکار عمومی شده است که از آن‌ها با عنوان «جوانانی که با تکنولوژی‌های جدید آشنا هستند» یاد می‌شود. اگر فکر کنید حتما به این مفهوم «جوانانی که با تکنولوژی‌های مدرن آشنا هستند» برخورده‌اید. و حتما مثل من دیده‌اید که این‌جا و آن‌جا هم اشخاصی از این «جوانان آشنا با تکنولوژی‌های جدید» تعریف و تمجید می‌کنند٬ لی‌لی به لالا/ و هندوانه زیر بغل آن‌ها می‌گذارند و آستین آن‌ها را باد می‌کنند.
  • پیوستگی و پایداری » مسیر یک ذره
    از میان چیزهایی که تاکنون تلاش کرده‌ام بیاموزم، نسبیت عام و نظریه کوانتومی میدان‌ها دشوارترین موضوع‌ها بوده‌اند. در مورد این دو شاخه به وضوح دیده‌ام که خواندن پراکنده و ناپیوسته‌شان فایده ندارد. هم حجیم هستند و هم پیچیده. اگر هیچ یک از این دو شاخه را هم به خوبی یاد نگرفتم، دست‌کم از تلاش برای آموختن‌شان بسیار آموختم، و یکی همین که یاد گرفتن این جور چیزها پیوستگی و شدت می‌طلبد، که نیازمند پایداری است. و برای مدت زیادی در این فکر بوده‌ام که منبع این پایداری از کجا باید باشد.
  • سنگی بر گور انسانیت » بر ساحل سلامت
    جلوتر می روم ، صدای جمعیت را می شنوم. نیروهای آتش نشانی در تلاشند که فرد را از پرتاب کردن خودش از روی پل منع کنند و مردم برای پیرمرد شمارش معکوس می خوانند و یک صدا «بپر دیگه» می گویند. رهگذران هم با طعن و خنده از اینکه علافشان کرده صحبت می کنند. جلوتر که می روی، مردمانی  را می بینی که از میانشان تعدادی سکه به سمت پیرمرد پرتاپ می کنند. علیرغم اینکه تردید در چهره پیرمرد بود، با وجودیکه تشک آتش نشانی زیر پایش بود، مردد مانده بود، آتش نشان ها نزدیکش شده بودند، اما هیاهوی توخالی مردم در لحظه آخر باعث شد پیرمرد از بالای پل به پایین بپرد. شاید بودن تشک باعث شده باشد، نهایتا دست و پایی از مرد شکسته باشدکه سریع با آمبولانس منتقلش کردند. اما تمام مدت فکر می کردم من این مردمان کوچه و خیابان را دیگر نمی شناسم. مردمی که علاف پیرمردی شده اند و خرید و فروش شب عیدشان کمی با تعویق رو به رو شده و می خواهند مردی شکسته که به یقین زندگی اینچنین بازی بر او داشته را مجبور به کاری بکنند که حتی خودش در آن تردید کرده است.
  • آن روی آقای جامعه‌شناس » کلمه
    لیبی به عنوان یک دولت تک حزبی چندان سرکوب‌گر نیست. آن طور که به نظر می‌رسد، واقعاً بین مردم محبوب است. بحث ما [با کلنل قذافی] بر سر حقوق بشر بیشتر بر آزادی رسانه‌ها متمرکز بود. او دیدگاه‌های متنوع‌تر در کشور را می‌پذیرد؟ چنان چیزی در حال حاضر وجود ندارد. خب، به نظر می‌رسد که او موافق این امر است.
  • دیدن لحظه‌ی مرگ یک انسان » كروسان با قهوه
    برای اولین بار بود که تنم تا این اندازه لرزید. انتظار نداشتم که این قدر وحشت کنم. قبول دارم که مرگ خواست طرف بوده و این زندگی براش زجرآور بوده و تحمل‌اش مشکل. اما در عین حال دیدن مرگ به این شکل هم خیلی ساده نیست. حتمن برای نزدیکان و به خصوص همسرش هم که باید خیلی سخت‌تر بوده باشه. همیشه اعتقاد داشته‌ام که اتانازی حق هر شخصیه و باید گزینه‌اش (در عین در نظر گرفتن مسایل مختلف مثل جنبه‌های حقوقی و جنایی) برای همه وجود داشته باشه. اما هیچ وقت تا این اندازه نزدیک تصویرش رو ندیده بودم و درست درک نکرده بودم که به هر حال یک طرف قضیه مرگه.

.


* بدیهی است (هست؟) که این نقل قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


با توجه به فیلتر بودن بامدادی در ایران، لطفا مطالب آن‌را از طریق اشتراک در خوراک آن پی‌گیری کنید. استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌های روز: مبارزه‌ی بی‌خشونت خشونت‌آمیز

  • در اندوه مرگ خالق ناتور دشت » پرده ناتمام
    سلینجر برای من و خیلی‌ از دوستان رمان‌خوانی که می‌شناسم یکی از محبوب‌ترین رمان‌نویس‌های معاصر بود. «ناتور دشت»اش را بارها خوانده بودم و قطعا تا آخر عمرم باز هم چند باری می‌خوانمش. با هولدن کالفید و سرگشتگی‌هایش مدت‌ها دست‌ به گریبان بودم. بعد از من هم خواهرم. نسل به نسل، دست به دست می‌شود این کتاب انگار. دلتنگی‌های نقاش خیابان چهل و هشتمش، فرانی و زوئی‌اش که فیلم پری داریوش مهرجویی روایتی بود از همان داستان…  چه باید نوشت در سوگ یک نویسنده یا شاعر؟ وقتی همه‌ی زندگی آدم با شعرها یا داستان‌های یک نفر گره می‌خورد و بعد آن آدم یک‌هو بی‌خبر می‌میرد، آدم انگار از همه چیز تهی می‌شود.
  • چگونه به یک وبلاگ نويس موفق تبدیل شویم؟! » توصیه‌های یک اقتصاددان
    تفاوت اصلی میان وبلاگ‌نویسان و روزنامه‌نگاران حرفه‌ای آن است که هنگامی که روزنامه‌نگاران تمایل دارند که به یک مقاله خبری، به عنوان پایان یک جریان روزنامه‌نگاری، بیاندیشند، وبلاگ‌نویسان تازه در پی آنند که به عنوان شروع یک مکالمه، به یک پست جدید وبلاگ فکر کنند و دلیل اینکه چرا تواضع اهمیت دارد این است که: روزنامه‌نگاران از اینکه به دیگران اعتبار ببخشند متنفرند، در صورتی که وبلاگ‌نویسان به آن عشق می‌ورزند.
  • قصاص » سه روز پيش
    یا از هواپیما پیاده می‌شدید و عطای سفر تفریحی به اروپا را به لقایش می‌بخشیدید. یا وقت رنگ کردن دیوارهای خانه، سطل رنگ را می‌پاشیدید توی صورتش و می‌رفتید توی آشپزخانه برای خودتان چای می‌ریختید. یا وقت بریدن نان‌ها با چاقوی نان‌بری، چاقو را تا دسته توی شکمش فرو می‌کردید و می‌کشیدید بیرون و به بریدن نان‌ها ادامه می‌دادید. یا اگر همان لحظه به خواب می‌رفت بالش را می‌گذاشتید روی سرش آن‌قدر فشار می‌دادید که از دست و پا زدن بیفتد و متواری می‌شدید.
  • عکاسی از مردم » سام جوان‌روح
    عکاسی خیابانی درباره‌ی کسرهایی از ثانیه‌‌ است. درست در همان لحظه که فکر می‌کنی باید عکس را بگیری. در واقع اگر دقیق‌تر صحبت کنیم؛ عکس را باید درست یک لحظه قبل بگیری. عکاس‌های خوب آینده‌ی صحنه را پیش‌بینی می‌کنند.
  • مبارزه‌ی بی‌خشونت خشونت‌آمیز » ۴دیواری
    تحلیل مفصل، خواندنی و مهم مانی ب. درباره‌ی مفهوم مبارزه‌ی بدون خشونت.
  • مشق شب هزارباره » بلوط
    بعضی شعرها را باید هزارباره بخوانیم…
  • این‌که بگوییم عامل تمام وقایع بیگانگان هستند تبرئه کردن است!؟ » سعید مدنی
    باید بین جنبش‌های اجتماعی قدیم و جدید تفاوت قائل شد، جنبش‌های قدیم با شکل سازمان سلسله مراتبی بود که به یک رهبری کاریزماتیک ختم می‌شد که بر کل جنبش و اعضای آن سیطره داشت و همه‌ی بدنه‌ی اجتماعی جنبش منتظر دستور رهبر بود برای حرکت یا ایستادن؛ ولی جنبش‌های جدید مدیر دارند نه رهبر و شبکه‌ی روابط در آن هرمی نیست و افقی است؛ مثلا بسیار هوشیارانه مهندس موسوی می‌گوید چون شما از من برای حضور در نمازجمعه دعوت می‌کنید من می‌آیم و با همین هوشیاری هم در صف اول نمازجمعه قرار نمی‌گیرد و بین مردم می‌رود تا این‌که به این بدنه اجتماعی هویت ببخشد، در واقع این جنبش بی سر نیست بلکه سر جنبش وظایفش عوض شده است. به نظر من مهندس موسوی بر این واقف است که بنا نیست رهبر یک سازمان هرمی باشد بلکه با این بدنه بده و بستان دارد و پیام‌هایی به آن می‌دهد و پیام‌هایی می‌گیرد، همان‌طور که بدنه‌ی اجتماعی خودش را با سران جنبش هماهنگ می‌کند، مهندس موسوی هم خودش را با بدنه هماهنگ و تنظیم می‌کند و در عین حال تلاش می‌کند با مدیریت، نظم بیشتری به آن بدهد و سیاست‌های جنبش را مشخص کند نه راهکارهای جزئی و تاکتیک‌ها را؛ همان‌طور که ماکس وبر می‌گوید کاریزما بودن جنبش مقدمتا ناشی از این نیست که یک رهبر روحانی و قدرتمند در راس جنبش است بلکه ناشی از آن است که جنبش بر مواضع و دیدگاه‌های خود تا چه اندازه استوار است، هر چقدر یک جنبش بر مواضع و تحقق مطالبات خود استوار باشد کاریزماتر است. در جنبش‌های اعتراضی قدیم نمود این مقاومت رهبری بود، در جنبش‌های جدید کل جنبش چنین ایستادگی و پایداری را دارد. در چشم بدنه‌ی جنبش مهندس موسوی به عنوان یک رهبر مافوق نیست ولی مقاوم و شجاع است و همین‌طور در چشم مهندس موسوی، بدنه‌ی اجتماعی مقاوم است و بر سر مواضع خودش پایدار است و تا آخر ایستاده.
  • برای خودم می نویسم، که قرار نیست انقلاب کنم! » بر ساحل سلامت
    ین یکی دو روز مدام نوشته‌ها را می‌خوانم. یکی به گفته‌ی کروبی ایراد می‌گیرد، دیگری نامه‌ی خاتمی را سرزنش می‌کند و آن دیگری بیانیه‌ی موسوی را مثال می‌زند. و من مانده‌ام در تعجب از فضایی که ایجاد شده که حتی من نوعی هم جرات نمی‌کنم بیایم و بنویسم که من مشکلی با هیچ‌کدام از این سه تا  و اصل حرفشان نداشته‌ام. در ذهنم و در حرفم هم نمی‌خواهم مانند بسیاری قضایا را ماسمالی کنم و آن‌طور که خود می‌خواهم تعبیر و تفسیر نمایم. شک ندارم که هیچ‌کدام از این آقایون و بسیاری از مردمی که تا امروز آمده‌اند و خواهان اصلاح و تغییر هستند، قصدشان هیچ‌گونه فروپاشی ساختاری نیست. من عکس‌العمل های این آقایان را در واقع متصل کردن جنبش سبز به مردمی می‌دانم که به هیچ‌وجه به تندی جریان رادیکال نیستند. مردمی که می‌خواهند زندگی کنند و می‌خواهند خوب زندگی کنند و نه سیاست‌مدارند و نه  علاقمندند سیاست همیشه عنصر اساسی زندگیشان باشد.  موسوی و خاتمی و کروبی خواستشان اصلاح «نظام جمهوری اسلامی» است و هیچ‌کدام از ما در این شک هم نداریم. گاهی وقتی نوشته‌ها را می‌خوانم و عکس‌العمل‌ها را می‌بینم شک می‌کنم به شناخت خودم از افراد.
  • یک عکس یک برداشت » بارون نگار
    دلم نیومد شما را از دیدن این عکس محروم کنم. ذوق هنرمندانه را در این عکس می‌بینید؟ دیگر چه برداشتی می‌شود داشت؟ سکوت می کنم و محو زیبایی و خلاقیت نهفته در عکس می‌شوم.
  • ویدئو: وقتی اوباما نمی‌تواند پاسخ یک سوال عادی را بدهد
    دختر جوانی از اوباما سوال می‌کند چرا آمریکا موارد نقض حقوق بشر اسرائیل را نقض نمی‌کند؟ اوباما به شکل رقت‌انگیزی از پاسخ مناسب طفره می‌رود و در واقع پاسخ را می‌بافد. ‌باورکردنی نیست رئیس‌جمهور نیرومندترین کشور جهان این‌قدر در رابطه با موضوع اسرائیل محدودیت داشته باشد که حتی نتواند دو جمله‌ی پیش پا افتاده درباره‌ی آن بگوید.
  • به سادگی زدن چوب روی سر جلبک – جنبش سبز و توهم های فاصله » کمانگیر
    در این نظریه گفته می شود که افزایش فاصله ی سرباز از قربانی به سرباز در کشتن قربانی کمک می کند. اینجا فاصله صرفا فاصله ی فیزیکی نیست (هرچند نشان داده شده است آنچه در جنگ خلیج فارس به نام «جنگ نینتندو» مشهور شد، جنگی که به بازی کامپیوتری شبیه است، در افزایش رغبت سربازان به کشتن دشمن نقش موثری دارد). سه معیار مهم فاصله، فاصله ی اجتماعی، فاصله ی فرهنگی و فاصله ی اخلاقی هستند. برای ایجاد فاصله ی اجتماعی لازم است سرباز قربانی را عضو طبقه ی پست تری از انسان ها بداند. در فاصله ی فرهنگی مهم است که شخصیت انسانی قربانی در نظر سرباز نابود شود (Dehumanize شود). و در نهایت لازم است بین سرباز و قربانی فاصله ی اخلاقی ایجاد شود، یعنی سرباز متقاعد شود که به لحاظ اخلاقی بر قربانی برتری دارد.
  • مسلخ اندیشه » مجمع دیوانگان
    هیچ گاه تا کنون (دست کم تا جایی که من به یاد دارم) هیچ دادگاهی صراحتا داشتن یک عقیده را از اتهامات افراد معرفی نکرده بود تا اینکه «دادگاه» رسیدگی به اتهامات دستگیر شدگان روز عاشورا، اولین اتهام متهم ردیف سوم خود را «برخورداری از گرایشات کمونیستی موسوم به چپ نواندیش» اعلام کرد. من گمان نمی کنم حتی در دادگاه های فرمایشی استالینی هم صرف «برخورداری از گرایش های دست راستی» به تنهایی اتهام کسی ذکر شده باشد

.


* بدیهی است (هست؟) که این نقل‌قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه در همه‌ی نقل‌قول‌ها و هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.

لینک‌هایِ روز: بازنده‌ی یک جدال خود ساخته شدید

  • ویدئوی روز: هارپ، زلزله ی هاییتی، و باقی قضایا » کمانگیر
    حرفهای زیادی زده می شود که زلزله ی هاییتی در اثر دخالت انسانی اتفاق افتاده است. ویدئوی بالا از شبکه ی تاریخ History Channel پخش شده و در مورد استفاده ی تسلیحاتی از آب و هوا از جنگ جهانی دوم تا ویتنام و کاترینا و بعد از آن حرف می زند. اشاره  هایی به احتمال ایجاد زلزله توسط امواج الکترومغناطیسی با فرکانس پایین و همین طور قضایای مرتبط در زمان جنگ سرد دارد. اینطور بگوییم، این خیلی ساده انگاری است که فرض کنیم کشوری احتمال استفاده از آب و هوا، یا هرچیز دیگری، بعنوان سلاح، تدافعی یا تهاجمی، را نادیده می گیرد. این هم ساده انگاری است که فرض کنیم همه ی اتفاقات دنیا سررشته در این کشور یا آن قدرت دارند. مستند را ببینید.
  • افسانه : یک داستان کوتاه »  لویاتان
    داستان کوتاه افسانه (Fable)، اثر مارک توین که لویاتان به فارسی ترجمه کرده.
  • برای آق‌بهمن » ساز مخالف
    صادقانه بگويم در اين ماه‌ها – با توجه به گستردگي فيلترها و آشفته بازار خبري خارج از كشور – اصلي‌ترين منبع خبري من در اينترنت وبلاگ بهمن دارالشفايي بوده‌است. كار بي‌اجر و مزدي كه بهمن كرده به نظر من در تاريخ وبلاگهاي فارسي بي‌نظير بوده است. كاركرد جديدي از وبلاگ كه او ارائه كرده و اعتباري كه براي آن آفريده قطعا شايسته تحسين و تمجيد است.
  • اخراج استادی که تشییع جنازه رفت! » بر ساحل سلامت
    در علت این نامه اخراج اینطور آمده است که  دکتر عباس کاظمی در تشییع جنازه آیت الله منتظری در بین جمعیت دیده شده و البته ادعا شده است که شعار هم می داده اند. به همین دلیل حکم اخراج یا همان لغو قراردادش را در خانه اش فرستاده اند.
  • دست مريزاد به اين قدرت بالاي تحليل » صندوقک
    ا مردمي هستيم كه با يك برنامه و يك مكالمه دو سه ساعته يك نفر در تلويزيون، از او قهرمان مي سازيم، به اوج مي بريمش و اي ول مي گوييم. از آن طرف وقتي كسي كه ماهها سعي كرده از مردم حمايت كند ، يك جمله مي گويد كه به مذاق ما خوش نمي آيد ، بيكباره همه خوبيهايش در حقمان را از ياد برده، او را با بدترين القاب خطاب مي كنيم، ترسو مي خوانيمش و ديگر نمي خواهيم صدايش را بشنويم.
  • در سالگرد فیل.ترشدن هفتان، خوابگرد هم فیل.تر شد » خوابگرد
    این‌جا خوابگرد است، صدای زین‌پس فیل.ترشده‌ی من؛ سیدرضا شکراللهی. برای شنیدن صدای خوابگرد یا به گوگل‌ریدر بپیوندید یا بشکنید.
    آدرس فید مطالب خوابگرد به صورت کامل:  http://www.khabgard.com/rss.asp
  • برای تمام «آرش سیگارچی»های سبز: بازنده یک جدال خود ساخته شدید » مجمع دیوانگان
    به سیاست ورزی «ایمان» ندارید. باور ندارید در چنین جنبش گسترده ای هرکس کارکرد، توانایی و در نتیجه وظیفه ویژه ای دارد. فراموش می کنید که اگر قرار بر تقسیم کار باشد (که باید باشد) گروهی نیز باید به مذاکره بپردازند. اگر یک گروه باید در خیابان فریاد بزنند و کتک بخورند و خونین و مالین شوند و دم بر نیارند، گروه دیگری هم باید باشند که بیانیه های معتدلی بدهند و حتی به جرات می گویم که در باغ سبز نشان دهند. نپذیرفته اید که چماق و هویج می توانند مکمل یکدیگر باشند.

.


* بدیهی است (هست؟) که این نقل‌قول‌ها برای آشنایی و مطالعه‌ی اولیه است و نه فقط این‌جا بلکه در همه‌ی نقل‌قول‌ها و هر جا به منبعی لینک یا ارجاع می‌دهم یا نقل قولی می‌کنم «اکیدا» و «قویا» توصیه می‌کنم مطلب اصلی به صورت کامل خوانده شود تا نیت و پیام اصلی گوینده یا نویسنده به درستی منتقل شود.


بامدادی نجواها یک‌عکاس [silent-clicks]
استفاده از مطالب و عکس‌های منتشر شده در وبلاگ‌ها و فوتوبلاگ‌های من به شرط «نقل قول دقیق»، «ذکر ماخذ» و «ارجاع لینک به اصل پست» بلا مانع است.